صورت مسئله که درست نباشد، یافتن پاسخ درست اگر نه محال حتما بسیار دشوار خواهد بود. ۳۵ سال است که ما زندگی، آینده، منافع ملی، سرمایه و حتی موجودیت و یکپارچگی کشورمان را پای مسئله ای ریخته ایم که صورت آن نادرست بوده و تا امروز زیان های جبران ناپذیری به ما زده است.
پذیرش واقعیت می تواند نخستین گام برای درست کردن صورت مسئله باشد. واقعیت تلخ این است که ما مردمی کینه توز و کینه پرور هستیم که به جای ایستادگی در برابر ظلم، آن را در ظاهر می پذیریم “درکف شیر نر خونخواره ای/ غیر تسلیم و رضا کو چاره ای” و تا به دست آوردن فرصت، کینه ی ظالم را در دل می پروریم. روابط ما با امریکا در ۵ دهه اخیر نمونه بارزی از این کشت و پرورش کینه است. ما به جای آن که کوتاهی و قصور خود در دفاع و نگهداری از دولت ملی زنده یاد دکتر محمد مصدق را بپذیریم، همه ی گناه آن را به پای امریکا و محمد رضا شاه نوشتیم و کینه ی آن ها را در دل پرورش دادیم. ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ در واقع موعد برداشت محصول این کینه ی پرورش یافته بود. می توانیم خمینی و یارانش را مسئول امریکا ستیزی نابخردانه ۳۵ سال گذشته معرفی و خود را از آن مبرا بدانیم. اما، با این کار باز صورت مسئله را دستکاری می کنیم و راه را بر یافتن پاسخ درست می بندیم. واقعیت این است که این کینه انباشته ما بود که خمینی را به سودای بهره جویی از ستیز با امریکا انداخت و او تنها از این هوش منحرف و زیانبار برای منافع ملی ما – و سودمند برای تحکیم پایه های حکومت خودش – برخوردار بود که کینه توزی پرورش یافته ما را جهت دهد، متمرکز کند و از آن بهره جوید: «هرفریادی دارید سر امریکا بکشید»!
گام دوم برای درست کردن صورت مسئله، پذیرفتن این واقعیت ساده است که هر کنشی واکنشی ایجاد می کند. وقتی ما مرگ کسی را خواستار می شویم، حداقل واکنش این است که طرف نیز به هر صورتی که بتواند به ما ضربه و لطمه بزند. این واکنش طبیعی بیش از آن که ناشی از بدی و بدخواهی طرف باشد، محصول مرگ خواهی کینه توزانه خود ما است. انباشتگی این کنش و واکنش ها با گذر زمان کلاف سردرگمی را پدید می آورد که زندگی همه و بیش از همه خود ما را سیاه می کند.
همین نادرستی صورت مسئله را می توان در پرونده پیچیده هسته ای حکومت آخوندی نیز دید. ما “حق مسلم” خود می دانیم که چرخه کامل تولید سوخت هسته ای را به دست آوریم، بدون آن که نیروگاه های مصرف کننده سوخت را ازپیش ساخته باشیم – طبق قرارداد، سوخت تنها نیروگاه اتمی در بوشهر توسط روس ها تامین می شود. اما احساس نگرانی ناشی از رفتارمان را برای طرف “حق مسلم” نمی دانیم. نمی پذیریم که رفتار خود ما عامل عمده آن نگرانی ها بوده است. از نظر ما اشکالی ندارد که رییس مجلسمان در خطبه نماز جمعه ۲۸ خرداد ۱۳۶۳ با صراحت بگوید: «از نظر ما اصل وجود اسراییل مایه حرف است… وجود اسراییل در منطقه ـ ولو در هزار متر مربع ـ مایه بلاست و این بدبختی ها را درپی دارد و باید هرچه زودتر این غده سرطانی را – به قول امام – از پیکر منطقه خارج کرد» (برگرفته از مقاله “از نابودی اسراییل تا نجات ایران”، اکبر گنجی، نقل از تارنمای “ایرانیان انگلستان”، ۷ فوریه ۲۰۱۳) ولی اگر اسراییلی که ما می خواهیم نابودش کنیم برضد ما دسیسه چینی و توطئه کند، کاری ناروا کرده است!
در نمونه ای دیگر، خود را محق بدانیم که پا را از حیطه خواست و آرزو و شعار “مرگ بر…” فراتر بگذاریم و برای نابودی طرف طرح بریزیم و دیگران را به همکاری دعوت کنیم، اما وقتی او نیز برای مقابله به یارگیری پرداخت، درمقابل ما جبهه گرفت و ما را به وضع کنونی دچارکرد، فریادمان به آسمان بلند می شود. گویی تهدید کردن دیگران به نابودی آن هم توسط یک مقام رسمی و از یک تریبون عمومی نیز “حق مسلم ماست” و هاشمی رفسنجانی کاملا حق داشته است که در خطبه نماز جمعه ۲۳ آذرماه ۱۳۸۰ ـ درست زمانی که دولت اصلاح طلب دم از “گفتگوی تمدن ها” می زد ـ بگوید: « اگر روزی دنیای اسلام متقابلا به سلاح هایی که اسراییل دارد مجهز شود، آن روز این راهبرد استکبار به بن بست خواهد رسید، چون استعمال یک بمب اتم در اسراییل، هیچ چیز را باقی نمی گذارد ولی در دنیای اسلام فقط آسیب می رساند…» (از مقاله “هاشمی رفسنجانی به روایت مداحان”، اکبر گنجی، نقل از رادیو زمانه).
اصلاح صورت مسئله برای توفیق در حل آن، در گرو واقع بینی و مسئولیت پذیری نظام ولایت مطلقه فقیه است. این درسی است که کودن ترین شاگردان کلاس سیاست نیز ناگزیر از آموختن آن هستند. نمونه ای از این ناگزیری را در روزهای سه شنبه و چهارشنبه، ۱۵ و ۱۶ اکتبر، در نشست وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی و کشورهای موسوم به ۱+۵ در ژنو می توان دید. فشار تحریم های بی سابقه و نابسامانی در همه امور کشور دولت “اعتدال گرا”ی شیخ حسن روحانی را واداشته تا چهره ای متفاوت از سلف خود نشان دهد و با “نرمش قهرمانانه”ای که کاملا بوی تسلیم و سازش از آن استشمام می شود تن به گفتگو درباره فعالیت هسته ای خود دهد.
عباس عراقچی، معاون وزارت امور خارجه که سرپرستی هیئت گفتگوکننده در ژنو را به عهده دارد، روز سه شنبه اعلام کرد که بسته پیشنهادی جمهوری اسلامی به ۱+۵ شامل هدف، گام اول و گام پایانی است. به گفته او:«در جلسه روز سه شنبه تصمیم بر این شد که جزییات محرمانه بماند».
طرح حکومت آخوندی برای حل و فصل پرونده هسته ای، با تبلیغاتی وسیع برای آماده سازی افکار عمومی پشتیبانی می شود. از جمله، خبرگزاری “ایرنا”، که ارگان رسانه ای دولت شیخ حسن روحانی است، در مدح مذاکرات ژنو می نویسد: «در حقیقت در مذاکرات اخیر ژنو، ایران و گروه ۱+۵ نقشه ای را طراحی خواهند کرد که درآن ابتدا تا انتهای مسیر برای طرفین چراغانی و روشن است».
طرف های دیگر گفتگو چندان در این خوشبینی افراطی سهیم نیستند. از جمله، یک روز پیش از مذاکرات، جان کری وزیرامورخارجه امریکا می گوید: «درعین حال که ما درصدد یک راه حل صلح آمیز برای برنامه اتمی ایران هستیم، حرف ها باید با عمل تراز شوند و من قاطعانه بر این اعتقادم که توافق نکردن بهتر از یک توافق بد و نامطلوب است». در همان روز، روزنامه معتبر “واشنگتن پست” تصریح می کند که: «تعطیل سانتریفوژهای پیشرفته و نیروگاه اراک بایستی درهر توافقی گنجانده شود».
وزیر امورخارجه، آقای ظریف طرح پیشنهادی خود به ۱+۵ را “پایانی بر یک بحران غیرضروری، آغازی برای افق های جدید” نامیده است. نام دهان پرکن و فریبنده ای است و همه ایرانیان خسته و دلزده از بیش از یک دهه موش و گربه بازی حکومت آخوندی و غرب و تحمل خسارت ها و زیان های فراوان، خواهان آنند که این طرح توفیق یابد و افق های جدیدی گشوده شود. اما، برای آن که باز صورت مسئله نادرست نباشد و راه به وادی دروغ و ترفند و فریب نبرد، پاسخ این پرسش ضروری است که حکومتی که به شهادت پیشینه و کارنامه اش، ذات و سرشت آن بحران زا، بحران زیست و بحران ساز است و بدون بحران نمی تواند به حیات خود ادامه دهد، حتی اگر از سر ناچاری به راستی هم بخواهد، می تواند پایان بخش بحران باشد؟!
* شهباز نخعی نویسنده در حوزه ی مسائل سیاسی، ساکن اروپا و از همکاران شهروند است.
Shahbaznakhai8@gmail.com
dar jabine in kashti nore roshannaei nist ya bala be un nazdik ya ke sahelash dour ast.
Va ma be shahbaz eftekhar mikonim ke vaghe bin asto amozgar. Toole omor va salamati barayash arezoye mast. Well done