در میان خبرهای اعدام های رنگارنگ در اقصا نقاط ایران و البته بیشترینش در کردستان ایران، استانی که شهروندانش از آبادانی و رفاه سهمی نبرده اند، ولی در زمان کشتن و اعدام، بیشترین کشته ها را داده اند ـ همین هفته گذشته باز دو جوان کرد را اعدام کردند و شاید همین حالا که من در حال نوشتن مطلب این هفته هستم حکم اعدام های دیگری امضا شده باشد ـ نیمی از جام زهر، ببخشید نرمش قهرمانانه نوشیده شده است و به عنوان مزه ی این شربت باید خون ملت ایران ریخته شود. حال تقصیر ملت ایران چیست؟
این که شما دروغ گفتید که با انرژی اتمی خودکفا می شویم، و یا این که با غنی سازی اورانیوم دیگر احتیاجی به کشورهای کافر نیست؟
به ملت چه ربطی دارد که گفتید این کشورهای تحریم کننده هستند که لطمه می بینند نه ما، و بسیاری دیگر از این قبیل اراجیف؟
برنامه ریزی جدید چنین است که مرگ بر امریکا تبدیل به مرگ بر فرانسه بشود، تا بسیجی های داخل و خارج ایران بیکار نباشند، که خدای نکرده اعتقاداتشان متزلزل شود!
از امروز صبح که نتایج مذاکرات دیشب ژنو کم و بیش پخش شده است، ندای مرگ بر فرانسه بر روی سایت های اینترنتی و فیس بوک فراوان به چشم می آید. همان هایی که مدام انگ می زدند که می خواهید امریکا به ایران حمله کند، حالا نگران اعتراض فرانسه شده اند. نمی دانم جمهوری اسلامی آگاهانه تاریخ نشست مذاکرات را در ایام دهه محرم گذاشته بود و یا تصادفی این اتفاق افتاد که مردم مشغول عزاداری خودشان باشند و حکومت هم مشغول نوشیدن نرمش قهرمانانه خود. بازرسان انرژی اتمی هم مشغول بازدید از نیروگاه های اتمی ایران. مبارک است انشاءالله.
راستی تکلیف مردم چه می شود؟ مردمی که بابت شعارهای دروغین رژیم به خاک سیاه نشسته اند. مسافری از ایران آمده است که بعد از چندین سال فرزندش را ببیند و نیز برای اولین بار نوه اش را که مدرسه را شروع کرده است. وقتی از او درباره شرایط زندگی در ایران سئوال می کنیم و می گوییم توریست هایی که از این جا به ایران می روند و بر می گردند از وضعیت خوب ایران تعریف می کنند، بیچاره رگ های گردنش برافراخته می شود و می گوید: آمار شما همون ۵-۴ درصد کسانی ست، که از چریدن در چمنزار رژیم فربه شده اند، یا راجع به مردم صحبت می کنید؟ طبق آمار خودشان ۱۷ میلیون فقیر مطلق در جامعه هست. دیگر محصلان و دانشجویان انگیزه ای برای ادامه تحصیل ندارند، چون بعداز تحصیل بیکارند. امنیتی در کار نیست. اکثر نوجوانان و جوانان بی کار در سرکوچه ها و خیابان ها بی مصرف ویلان هستند. برای این که استراحتی کرده باشد، می گویم: مثل این که این مرض مسری است. چون بخشی از جوانان ایرانی که پدرانشان با دلار ۳۰۰۰ تومان خرجشان را می دهند هم در تورنتو ویلان می باشند، ولی با ماشین های آخرین مدلشان و گاهی هم سری به اماکن روشنفکری می زنند و خبری هم از اعدام ها ندارند و همه این ها را شایعه می دانند. مثل این که از پارازیت من خوشش نیامده و بلافاصله ادامه می دهد: دیگر کسی برای دزدیده شدن رادیو پخش و لاستیک ماشین و کیف پول به کلانتری مراجعه نمی کند. دوباره خفت گیری و زورگیری متداول شده است. کمی عصبانی می شود و می گوید این دوستان شما آیا در نیمه های شب به پارک های سطح شهر سر زده اند تا انبوه بی شمار بی خانمان ها و آوارگان خزیده در زیر نیمکت ها و کنج ها را ببینند؟
آیا می دانند که طبق آمار شهرداری بیش از ۵۰۰ نفر در ضلع شمالی میدان انقلاب می خوابند؟ و یا هزاران نفر در ترمینال های جنوب و غرب شب را سحر می کنند و برای تأمین معاش از هیچ تخلفی دریغ ندارند؟ آیا شب ها در تهران و یا شهرهای دیگر دیده اند که ارذال و اوباشی که حکومت حامی آنهاست، برای این که پسربچه ای را که از دست اعتیاد خانواده اش اولین فرارش را تجربه می کند، به دست بیاورند، چگونه بر روی هم قمه می کشند؟
آیا دیده اند که پسران کوچک دست در دست پدرانشان به فروش مادر و خواهر و همسر خویش مشغولند؟ و یا دختر و پسر کوچک خود را در مقابل اندکی هروئین در اختیار قاچاقچیان قرار می دهند و بجای این قاچاقچیان جوان های مردم را به نام آنها اعدام می کنند؟
این توریست های شما دیده اند که در یک اتاق شش متری پرده ای نصب شده است که مرد برای تأمین روزی اش همسرش را در آن سوی پرده با دست خود به مردان دیگر می سپارد؟
با شوخی و خنده گفتم دیگر برای این مسافر عزیز نریزید، که شاید جو عوض شود. و برای تغییر جو گفتم به کامپیوتری گفتند: از ژاپن چه خبر؟ یک صفحه داد بیرون. از فلان جا و فلان جا چه خبر یک صفحه داد بیرون. گفتند از ایران چه خبر بعد از اینکه هزار صفحه داد بیرون و زار زار گریه کرد، پس از چند لحظه منفجر شد. همه خندیدند!
برگردیم به تیتر مقاله، که اشاره ای است به دستگیری دکتر رضا حیدرپور. دکتر حیدرپور پزشک اوین بود و به عنوان پزشک قسم خورده در دادگاه ستار بهشتی گزارش کاملی از شکنجه شدن ستار بهشتی قبل از آمدن به اوین را، ارائه داد. و البته بعد از شهادتش در دادگاه در بند ۲۰۹ اوین زندانی شد!
به چه جرمی؟ کسی نمی داند. یعنی مهم هم نیست. با آمدن پورمحمدی به عنوان وزیر دادگستری منتظر تعیین جرم هم هستید؟ البته قبل از پورمحمدی هم همین روال بود. قاتل و یا قاتلین پست های بهتری گرفتند و پزشکی که فقط به وظیفه اش به عنوان یک پزشک عمل کرده – ادای شهادت دقیق از معاینه اش – در زندان است.
باید هشیار باشیم، همان بلائی که بر سر زنده یاد دکتر رامین پوراندرجانی ۲۶ ساله آوردند بر سر دکتر حیدرپور نیاورند. دکتر پوراندرجانی پزشک وظیفه ـ پزشک کهریزک ـ در سال ۸۸ به طرز مشکوکی در محل کارش درگذشت. ابتدا علت مرگش را سکته قلبی، سپس خودکشی و در آخر هم مسمومیت اعلام کردند، ولی جالب این جاست که اجازه کالبد شکافی را به خانواده اش ندادند و توسط نیروی نظامی دفن شد. قبل از این که این بلاها بر سر دکتر رضا حیدرپور بیاید، برایش کاری کنیم و حداقل نامش را در جهان مطرح کنیم، شاید فرجی شود.
وقتی آن شب می خواستیم از خانه دوست خارج شویم، مسافر خسته مان با صدایی شبیه ناله و شیون گفت: از دوستان توریست تان بخواهید، به پارک های سر ناصرخسرو، شوش، دروازه غار و … سر بزنند تا ببینند که اعتیاد یعنی چی. به خیابان مولوی، چهارراه سیروس، توپخانه و ناصرخسرو، الاجان، حیاط کوچک، باغچه و سید اسماعیل و حواشی شهر و یا به شهرهای دیگر سر بزنند. آیا از دردهای مردم شهر درود، کرمانشاه، هرسین، الیگودرز، زابل، شیروان، قروه و شهرک های جاده ساوه و اطراف شهریار و کرج چیزی می دانند؟ آیا طعم سردی هوا را تا صبح در گوشه خیابان یا خرابه چشیده اند؟ اصلا می توانند باور کنند که بچه ۶ ساله ای در کنار برادر ۱۳ ساله و مادر معتادش در زیر سقف فرهنگسرای کرمانی در کنار ده ها کارتن خواب و تن فروش می خوابد؟ و همین کودک ۶ ساله باید در روز چند نوبت هروئین مصرف کند؟ همه این فلاکت ها در مملکتی است که ثروت غنی دارد، ولی با حکومت اسلامی تاراج شده است. فقط از ۴۲۰ واحد صنعتی کرمانشاه ۷۵% آن تعطیل شده است و تقریبا همین آمار در اکثر استان های دیگر کم و بیش به چشم می خورد و ….
در تمام راه بازگشت به خانه در فکر حرف های های این مسافر عزیز بودم و در ذهنم با تعریف های توریست های دیگر که از ایران برمی گشتند مقایسه می کردم و با خود می گفتم: پیدا کنید نفت فروش را!؟ و فکر می کردم شاید یکی شون از ایران نیامده. ولی از کجا می تواند آمده باشد؟