گفت وگو با خلیدا پوپال فعال حقوق بشر

 

خلیدا پوپال بیست و شش سال دارد و کاپیتان سابق تیم ملی فوتبال زنان افغانستان بوده است. او اکنون در دانمارک زندگی می‌کند و آرزویش بازگشت به مام وطن است و شوت کردن تمامیت‌خواهان به حوزه‌ای که تسبیح دست بگیرند و ورد و دعا بخوانند و او کمیته‌ی ملی المپیک را راه‌اندازی کند.

او در کنفرانس بین‌المللی «قدرت سیاسی زنان» که در روزهای چهارده و پانزده نوامبر در اسلو برگزار شد، حضور داشت و پس از سخنرانی گفتگویی با او داشتم که در زیر می‌خوانید.

خالیدا پوپال

خلیدا پوپال

لازم به یادآوری است که در همین کنفرانس، خانم شیرین عبادی هم حضور داشت و در سخنرانی خود از سیاست‌های ضد زن در ایران انتقاد کرد و هم‌چنین از سکوت رئیس جمهور، روحانی در برابر تصویب ازدواج پدر با فرزند خوانده.

شما خود را یک فمینیست می‌دانید؟

ـ من هماره برای حقوق زنان مبارزه کرده‌ام. ادامه‌ی این راه تا رسیدن زنان افغان به حقوق‌شان، هدف من است. این که چه نامی بر این کنش من و هزاران زن و دختر افغان و غیرافغان گذاشته می‌شود، بی خبر هستم. اگر پیکار و تلاش برای دست‌یابی به حقوق زن و جلوگیری از هر نوع تبعیض جنسیتی، در برنامه‌ی فمینیسم هم هست، خوب، پس من هم یک فمینیست هستم.

برای تو، فوتبال، آن هم در جامعه‌ای که زن حتا نمی‌تواند چهره‌ی خود را بنمایاند، چه معنایی دارد؟

ـ برای من بازی فوتبال کنشی است سیاسی و راهی برای مبارزه با تبعیض جنسیتی. به عنوان یک فوتبالیست جوان هماره از تبعیض و ستمی که بر زنان می‌رفت و هنوز هم ادامه دارد، در رنج بودم، اما هرگاه که به زمین فوتبال می‌رفتم، احساس ضعف زن بودن از من دور می‌شد و شوکت و جلال زنانگی جای آن را می‌گرفت. در میدان فوتبال، مشکلات را فراموش می‌کردم. درواقع، توپ فوتبال برایم نقش مشکلات را بازی می‌کرد که با شوتی محکم آن را از خود می‌راندم.

با فوتبال، چگونه دختران می‌توانند شرایط دیگری را رقم بزنند؟

ـ دختران با اثبات این که آن‌ها هم می‌توانند فوتبال بازی کنند، برابری خود را با مردان نشان می‌دهند. به باورم، با بازی فوتبال، دختران، قوی می‌شوند.

در افغانستان، با زنان و دختران چه رفتاری می‌شود؟

ـ سه دهه است که افغانستان گرفتار جنگ است و طول این سی سال، زنان قربانیان اصلی و همیشگی بوده‌اند. جنگ، کشور ما را عوض کرده است و طالبان هم به عنوان نیروی جنگجو، صاحب قدرت و پشتیبان دین، مخالف حقوق زنان است. این ویژگی به طالبان محدود نمی‌شود، بل‌که کسانی هم هستند که در ظاهر و در حرف خود را مدافع حقوق زنان نشان می‌دهند، اما در عمل، تیشه به ریشه‌ی آنان می‌زنند و با جنگ‌جویان طالبان هم کاسه می‌شوند. در افغانستان، زنان از هیچ حقوقی برخوردار نیستند. با زنان افغان همیشه به عنوان جنس دوم رفتار شده. کسانی‌اند که آزادی ندارند و حق تصمیم‌گیری در امور شخصی خود را هم دارا نمی‌باشند.

تنها گروه‌های کوچکی از زنان برابری با مردان را حق خود می‌دانند. بیشتر زنان افغان از حقوق انسانی خود بی خبر هستند، یا بهتر بگویم، به عمد، بیسواد نگه داشته شده‌اند تا از آنها کسان بی حقوقی بسازند که بتوانند از آنها علیه زنانی که برابری با مردان را طلب می‌کنند، استفاده کنند. گروه اندکی از زنان که جرأت می‌کنند و در جامعه از حقوق زنان سخن می‌گویند، همیشه با خطر تجاوز و مرگ روبرو هستند. زنانی که کشته شده‌اند به این خاطر که صدای‌شان را بلند کرده‌اند، کم نیستند. من، صدای‌ام را بلند کردم و مجبور به ترک خانه و کاشانه شدم.

شرایطی که توضیح می‌دهید، بسیار دشوار است. برای تغییر آن، چه باید کرد؟

ـ پیش از هرچیز، باید امنیت زنان بیشتر شود. دو دیگر آن که، تغییر نیاز به پشتیبانی دولت دارد. اگر دو گام اول به درستی برداشته شوند، در مرحله‌ی سوم، آموزش ممکن می‌شود تا بیسوادی رخت بربندد. اگر آموزش همه‌گیر و سراسری باشد، بی تردید، تغییر در راه خواهد بود.

جامعه‌ی افغانستان، اسلامی است. با این پیش‌فرض، قرآن، کتاب مقدس مسلمانان، چگونه می‌تواند برای رسیدن به جامعه‌ای برابر کمک کند؟

ـ بیسوادی، درک مردم از آیه‌های قرآن را هم تغییر داده است. اگر به دقت به آیه‌های قرآن نگاه کنیم، در لابلای آن حقوق زنان هم نیز برشمرده شده است، اما بیسوادی مانع از خواندن و درک این آیه‌های قرآن می‌شود. در عوض، آنها به ملاهایی گوش می‌دهند که خود گاه بیسواد هستند و هیچ تمایلی هم به مدیریت زنان ندارند. رهبران دینی که همه هم مرد هستند، اصول دین را به نفع خود تفسیر کرده و به کار می‌برند. در این معنا، تغییری در مفاهیم فرهنگی و دینی، آن هم به نفع مردان رخ داده است. مردان دین‌فروش، نه دین که تعابیر شخصی خود از دین که سوء تعبیر هم هست را در جامعه جاری می‌کنند. بنابراین، زمانی که زنان با سواد باشند و بتوانند مفاهیم قرآن را دریابند، حیله و فریب مردان دین فروش برملا می‌شود و قرآن هم وسیله‌ای می‌گردد در جهت حفظ حقوق زنان.

چرا سیستم آموزشی در افغانستان وجود ندارد؟

ـ چنانچه یادآور شدم، یکی از بزرگترین مشکلات مردم افغانستان، نبود امنیت است. خانواده‌ها به این دلیل که هیچ سیستم حفاظتی و امنیتی وجود ندارد، از فرستادن کودکان خود به مدرسه در هراس هستند. در مدرسه‌ی دخترانه، در آب آشامیدنی سم یا مواد کشنده می‌ریزند و در بین راه خانه و مدرسه هم مورد ضرب و شتم و آزار جنسی قرار می‌گیرند.

بنابراین، آنچه در جامعه جاری است، گردونه‌ی شرارت است علیه زنان. دختران جوان و حتا بخش بزرگی از پسرها، به سبب ناامنی، بیرون از دایره‌ی آموزش و تحصیل می‌مانند و بیسوادی مانند خوره به جان جامعه می‌افتد. این چرخه نیز در ادامه به سود دین فروشانی می‌شود که مگر منافع شخصی خود به هیچ چیز فکر نمی‌کنند. جوان بیسواد که به علت ناامنی ایجاد شده توسط بنیادگرایان، از مدرسه دور مانده، به علت ناآگاهی، راحت‌تر در خدمت گروه‌های تروریستی در می آید. دلیل آن هم روشن است؛ ناآگاهی سبب می‌شود که کمتر پرسش‌های اساسی و بحث‌برانگیز طرح شود.

پیش از ترک افغانستان، شما در پست دفاع تیم ملی افغانستان بازی می‌کردید و مدیر کمیته‌ی فوتبال زنان بوده‌اید. هنوز آیا با زنان فوتبالیست افغانستان در ارتباط هستید؟

ـ بله. هنوز هم آنها بازی می‌کنند و تعدادشان هم رو به فزونی است و خوشبختانه مورد حمایت پدر و مادرها هم هستند.  اما من نگران آنها هستم. نیروهای ناتو در حال ترک کردن افغانستان هستند و امنیت بدتر از پیش می‌شود. به همین خاطر هم فکر می‌کنم که ماندن نیروهای ناتو، بهتر از ترک است، چرا که هنوز کشور ما نمی‌تواند بر پای خود بایستد. ما هنوز آماده نیستیم و توان تأمین امنیت برای مردم هم نداریم.  

 

برنامه‌ای برای بازگشت به افغانستان هم دارید؟

ـ به شدت مشتاق بازگشت هستم تا بتوانم برای زنان سرزمین‌ام کاری بکنم. اگر همین امروز هم امنیت برقرار باشد، من بی‌درنگ بازخواهم گشت. البته می‌دانم که بازگشت در این شرایط خطرناک است. دوست دارم سیاست یا پزشکی بخوانم تا در بازگشت به کشور، مسئولان کنونی کمیته‌ی المپیک را مانند توپ به جایی پرتاب کنم که می‌گویند … نی انداخت.

* عباس شکری دارای دکترا در رشته ی “ارتباطات و روزنامه نگاری”، پژوهشگر خبرگزاری نروژ، نویسنده و مترجم آزاد و از همکاران تحریریه شهروند در اروپا است.

Abbasshokri @gmail.com