هارون صدیقی ـ تورنتو ستار
اگر استفن هارپر سال گذشته سفارت ما را در تهران نبسته بود، کانادا میتوانست نقشی بین غرب و ایران در معامله ای که شنبه پیش انجام گرفت بازی کند. در آن صورت، بی تردید ما در جایگاه خوبی قرار می گرفتیم که بتوانیم در ماههای پیشِ رو برای به کار بستن این موافقتنامه تاریخی نقش داشته باشیم.
هیچیک از دیگر متحدان آمریکا برای اجرای این همیاری مناسب تر از کانادا نبودند. یادمان هست که کانادا در بحران گروگانگیری سالهای ۸۰ – ۱۹۷۹ در تهران چه نقش قهرمانانهای بازی کرد، هنگامی که سفیر ما، کِن تیلور، شش آمریکایی را به مدت چند ماه در خانه خود پنهان کرد و سپس با گذرنامه جعلی کانادایی آنها را فرار داد ـ داستانی که در فیلم آرگو و امسال به صورت فیلم مستند با نام مامور ما در تهران به نمایش درآمد.
این کار، آمریکایی ها را برای همیشه سپاسگزار ما ساخت. [حکومت] ایران هم در آغاز رنجیده شد ولی بعد روابطش را به صورت عادی ادامه داد. این روابط عادی ۱۴ ماه پیش ناگهان توسط هارپر، به گونهای که یک هدیه به نخست وزیر اسراییل، بنجامین نتانیاهو، جلوه کرد، تعطیل شد ـ نتانیاهویی که در زمینه وادار کردن باراک اوباما به اعمال خشونت بر ایران به جایی نرسیده بود.
بنابراین، جای شگفتی نیست که اتاوا، وفادارانه، در خطرناک شناختن موافقتنامهی هسته ای، بلندگوی نتانیاهو شده است. از این هم بدتر، وزیر امور خارجه، جان برد، ذکر تعجب برانگیزی گرفته: “یک ایران هستهای نه تنها تهدیدی برای کانادا یا متحدانش به شمار میرود، بلکه همچنین …” ولی، واقعیت این است که ایران خطری که درکشدنی باشد برای کانادا ندارد.
از جملهی دیگر مخالفان مصالحه با ایران، عربستان سعودی، مصر و چند تا از امیرنشینهای کرانه خلیج فارس را میتوان نام برد ـ ملغمهای حیرتآور از چند دیکتاتوری و اسراییل و کانادا.
موافقتنامهی بین ایران از یک سو، و سوی دیگر، ایالات متحده و انگلیس و فرانسه و روس و چین (پنج عضو دایم شورای امنیت سازمان ملل) به اضافهی آلمان، به چند دلیل باید مورد استقبال قرار گیرد:
برنامه هسته ای ایران کم و بیش منجمد شده است. حتا اورانیوم با غنای بالای آن بایستی به سوخت معمولی تبدیل گردد. ساختمان رآکتور آب سنگین گفتوگو برانگیز جدید به تعویق میافتد. کل برنامهی هسته ای زیر بازرسی بین المللی بیشتر قرار میگیرد.
آنچه که ایران به دست میآورد عبارت است از برداشتن اندکی از تحریمها و آزادشدن۴.۲ میلیارد دلار از پولهای خودش بابت فروش نفت که توسط ایالات متحده مسدود شده است. مابقی چیزهای کم اهمیت تر است.
این مسئلهی مورد کشمکش که آیا ایران به موجب عهدنامه منع جنگ افزار هسته ای، حق غنی کردن اورانیوم را دارد یا نه، به قوت خود باقیست. ایران میتواند همچنان آن را حق خود بداند، و غرب نیز همچنان ادعای دیگری داشته باشد.
این که ایران نمی تواند به غنی کردن پایه ای اورانیوم بپردازد، و این که باید همه اورانیوم غنی شدهی خود را از کشور خارج کند، به واقع هیچگاه مطرح نبوده است.
پایان گرفتن جنگ سرد ۳۳ ساله بین ایران و ایالات متحده، چشم اندازهای یک جنگ واقعی علیه ایران از سوی ایالات متحده و از سوی اسراییل را برمی چیند (حتا با وجودی که نتانیاهو میگوید این گزینه را همچنان نگه می دارد.)
چشم انداز صلح، نفوذ شاهینها را نیز در ایالات متحده، که در سه دههی گذشته مرتّبن فشار آوردهاند تا تحریم ها شدت گیرد، کاهش خواهد داد. ایران نه تنها به زانو در نیامده که، در واقع، به عنوان یک نیروی منطقه ای سر برآورده است.
ایران در حالی که هرگز به صورت یک کشور مشتری ایالات متحده در نخواهد آمد، اما، میتوان آن را تشویق کرد که به برقراری ثبات در سرزمین هایی که در آنها نفوذ درخور نگرشی دارد، یاری دهد. از جمله: سوریه، عراق، افغانستان، لبنان، و نوار غزه.
ایران در تاریخ معاصر هرگز به جنگی در مقیاس بزرگ علیه هیچ کشوری دست نزده است. با وجود دادن شعارهای خام برضد ایالات متحده و اسراییل ـ “شیطان بزرگ” و “شیطان کوچک” ـ رژیم ایران در کمک به ایالات متحده برای برانداختن طالبان در افغانستان در سال ۲۰۰۱، عملگرایی از خود نشان داد.
مردم ایران به گونهای کینهتوزانه ضد آمریکایی نیستند. در دیگر کشورهای مسلمان (پاکستان، افغانستان، مصر، و جز اینها …) دولتها گرایش آمریکایی دارند و مردم ضدآمریکا هستند، ولی در ایران، مسئله درست برعکس است. ایرانیان از نخستین مردمی بودند که چند ساعت پس از رویداد ۱۱ سپتامبر (۹/۱۱) مراسم شب زنده داری با برافروختن شمع برپا داشتند. اما پس از آن مجبور شدند بین چشمپوشی از برنامه هستهای و دولت خودشان که بر داشتن آن ایستادگی میکرد یکی را انتخاب کنند. ایرانیها با در یاد داشتن تاریخچهی پشتیبانی آمریکا و انگلیس از دیکتاتوری شاه اول و دوم، ناگزیر از رویکرد به ملی گرایی بودند.
پایان بخشیدن به انزوای ایران و یاری دادن به بهسازی وضع اقتصادی مردم عادی ایران، در عین حال این امید را هم به همراه دارد که شاید مشت گره کرده و آهنین رژیم مذهبی تهران نرم شود.
موافقتنامه هسته ای، پیروزی شدیدن مورد انتظار اوباما را نیز به همراه آورد. اوباما بر سر سوریه، مصر، و افغانستان دچار تردید و دودلی شده بود. ولی در جریان مسئلهی ایران، به دلیل هایی که در بالا گفته شد و نیز به سبب آن که افکار عمومی آمریکا، هم با جنگ دیگری در خاورمیانه مخالف است و هم خواهان راه حل سیاسی در مورد ایران است، با استحکام کار کرد و ایستادگی دیپلوماتیک به خرج داد.
نتانیاهو ایران را یک تهدید وجودی برای اسراییل معرفی کرده است. اما این باور در خود اسراییل هم طرفداران سراسری ندارد، زیرا یک اعتقاد نیرومند حضور دارد مبنی بر این که اسراییل آشکارا میخواهد برتری هسته ای خود را در منطقه حفظ کند و در این راستا ایران [تهدیدآمیز] برایش سودمند است، چرا که افکار را از توجه به کوتاهی و شکست درازمدتش در مسئلهی پایان بخشیدن به اشغال سرزمین های فلسطینی منحرف میسازد.
سعودیها و برخی از متحدان سنی مذهب آنها، به دلایل فرقهای خواهان آنند که ایران یک کشور مورد تنفر جهانیان باشد و به دلایل استراتژیک باید ضعیف نگه داشته شود. این دلیلها، اما، در نظر آمریکاییان و کاناداییان خریدار ندارد و به سودشان نیست.
اوباما نمیتوانست فرصتی را که با انتخاب شدن حسن روحانی میانه رو به عنوان رییس جمهور در خرداد گذشته پیدا شده بود از دست بدهد. در سال ۲۰۰۳ جورج بوش پیشنهاد یک رییس جمهور میانه رو دیگر، محمد خاتمی، را برای عادی کردن روابط، پشت گوش انداخت. در ۲۰۱۰ هم، خود اوباما طرحی را که توسط ترکیه و برزیل برای حل مسئله [روابط] پیش کشیده بودند به زباله دان سپرد، در حالی که هیچ دانسته نبود که فرصت بعدی کی پیش خواهد آمد.