مردم باید انتخاب کنند
اشاره:
منصور حکمت انقلابی و نظریهپرداز مارکسیست و مبارز و فعال سیاسی کمونیست بود. او بنیانگذار و رهبر سیاسی حزب کمونیست ایران و حزب کمونیست کارگری ایران به شمار میآید. منصور حکمت در سال ۱۳۸۱ و در حالی که تنها ۵۱ سال داشت، به دلیل بیماری سرطان، در لندن جان سپرد.
در سالروز تولد او (۴ ژوئن – ١۵ خرداد)، هموندان فکری و سازمانی منصور حکمت بزرگداشت هایی برای او برپا می کنند. هفته ی حکمت قرار است هفته ی بزرگداشت دست آوردهاى زندگى کوتاه اما بسیار پربار منصور حکمت باشد.
در این رابطه مطلب زیر را خانم مینو همیلی برای چاپ در شهروند ارسال کرده است.
***
کمونیسم کارگری عنوانی است که منصور حکمت به کمونیسم امروز طبقه کارگر، کمونیسم مارکس و مانیفست داده است. امروز برداشت های متفاوت و بعضا متضادی از این کمونیسم، در همه ابعاد تئوریک، سیاسی و جنبشی آن طرح می شود. برای شناختن مختصات این جنبش بهترین راه مراجعه به خود منصور حکمت است. همانطور که برای درک مباحث مارکس در مورد نقد اقتصادی سیاسی و مبارزه طبقاتی و …… باید مستقیما سراغ مانیفست و کاپیتال رفت.
مطلب زیر گفتگوی منصور حکمت با انترناسیونال هفتگى درباره وحدت اپوزیسیون است که در شماره ۶۶ مورخ ١٩ مرداد ١٣٨٠ (١٠ اوت۲۰۰۱ )منتشر شده است.
مینو همیلی
***
بیزارى مردم از جمهورى اسلامى و خواست عاجل مردم براى سرنگونى آن، این سئوال اساسى را برجسته کرده است که این رژیم را چگونه باید انداخت. در این رابطه خیلى از مردم مساله وحدت احزاب اپوزیسیون سرنگونى طلب را مطرح می کنند و این سئوال را جلوى حزب کمونیست کارگرى هم قرار می دهند. می گویند ضعف اپوزیسیون در مقابل رژیم اسلامى از عدم اتحاد آنهاست و می پرسند چرا اتحاد نمی کنند؟
منصور حکمت: برخلاف طیف ملى اسلامى، که از خاتمى و حجاریان و منتظرى تا نهضت آزادى و اکثریت و راه کارگر، یک خاندان سیاسى و یک جنبش اجتماعى واحد را نمایندگى می کنند، احزاب سرنگونى طلب در اپوزیسیون ایران در قطب هاى کاملا متفاوت و حتى متقابل یکدیگر قرار گرفته اند. دو جریان اصلى در اپوزیسیون سرنگونى طلب هست، کمونیسم رادیکال، که سازمان اصلى و شاخص آن حزب کمونیست کارگرى است، و طیف ناسیونالیست هاى طرفدار غرب که عمدتا حول رضا پهلوى گرد آمده اند. مجاهدین خلق را هم به عنوان یک سازمان سیاسى بزرگ و فعال می شود به این دو اضافه کرد، هرچند این سازمان، برخلاف دو جریان دیگر نوک یک جنبش اجتماعى وسیع تر و فرا سازمانى نیست و اساسا یک موجودیت سازمانى قائم به ذات است. فکر نمی کنم کسى با اندک شناختى از سیاست در ایران و جایگاه اجتماعى و مواضع این سه جریان بتواند از اتحاد اینها به عنوان یک امر واقعى قابل حصول و یا مطلوب حرف بزند. من این را درک می کنم که جان مردم به لبشان رسیده و فکر می کنند همه باید “دست به دست هم بدهند” تا رژیم اسلامى را سرنگون کنند، اما میان تبیین احساسى و محاسبات سرانگشتى مردم با درک دینامیسم هاى تحول سیاسى در جامعه فرق هست. در درون طیف ملى ـ اسلامى حول مناجات و دعا براى سلامتى مزاج آقاى منتظرى می شود متحد شد، در طیف سرنگونى طلبان، اما، تفاوتها عمیق است.
روشن است که احزاب سیاسى مخالف جمهورى اسلامى از جهاتى با هم اختلاف دارند، اما گفته میشود که حداقل از این جنبه که همگى روى سرنگونى جمهورى اسلامى توافق دارند، می شود روى این جنبه توافق کار مشترک انجام داد. در این باره نظرتان چیست؟
منصور حکمت: به نظر من به جاى “کار مشترک”، که با توجه به جدایى اجتماعى جدى این جریانات هیچیک به آن تن نخواهد داد، اگر بخواهیم خوشبین باشیم، شاید باید از تعریف یک سلسله اصول پایه اى و پایبندى هریک از این نیروها به آن صحبت کرد. اصولى مانند پایبندى به اراده آزاد مردم، اصل آزادى بى قید و شرط سیاسى، جامعه سکولار، رفع تبعیض و غیره. این اصول حداقل را حتى می شود به عنوان یک منشور حقوق پایه اى مردم تعریف کرد، اما این اصول مبناى وحدت این نیروها نمی تواند باشد، بلکه مقررات بازى را تعریف می کند. زمینى را ترسیم می کند که هریک از این جریانات در آن براى پیروزى خط مشى و جنبش خویش تلاش می کند. این جنبش ها قبل از جمهورى اسلامى بوده اند و بعد از آنهم خواهند بود. هریک براى برقرارى نظام و جامعه مطلوب خود تلاش می کند. مبارزه براى سرنگونى حکومت، بخشى از یک جدال وسیع تر بر سر این آلترناتیو هاست. کارى که می شود کرد ایجاد یک دیالوگ رسمى در میان جریانات اپوزیسیون سرنگونى طلب رژیم اسلامى است. ما مشکلى با چنین چیزى نداریم. ما همه شاخه هاى اپوزیسیون را از چپ تا راست به کنگره سوم حزب دعوت کردیم. نه فقط هیچ مشکلى نداریم که با هر سازمان مخالف رژیم اسلامى یک رابطه رسمى براى تبادل نظر تعریف کنیم، بلکه از این امر استقبال می کنیم و آن را لازم می دانیم. اما “اتحاد” و “کار مشترک”میان این طیف نیروهاى سیاسى واقع بینانه نیست.
در میان جریانات سرنگونى طلب نیز رضا پهلوى پرچم اتحاد را بلند کرده و سازمان مجاهدین خلق اتحاد در چهارچوب شوراى ملى مقاومت را مطرح می کند و اکثر سازمان هاى چپ نیز صحبت از ائتلاف و اتحاد دارند. در این میان فقط حزب کمونیست کارگرى است که تاکید دارد اتحاد عملى نیست و روى تمایزات خود و توضیح اثباتى نظرات و اهداف و مطالباتش تاکید می کند. لطفا در این مورد توضیح دهید.
منصور حکمت: هیچکدام اینها از اتحاد با سازمان هاى بیرون طیف خودشان صحبت نمی کنند. شاه و رئیس جمهور خودشان را هم از قبل تعریف کرده اند و بقیه را به امضاء گذاشتن زیر طرح خود دعوت می کنند. حزب کمونیست کارگرى یک اصل اساسى دارد و آن بیان حقیقت به مردم است. ما نمی خواهیم از وحدت طلبى خودانگیخته مردم سوءاستفاده تبلیغاتى کنیم. ما براى ساختن یک جمهورى سوسیالیستى تلاش می کنیم و این کار از طریق وحدت با طرفداران بازار آزاد و آمریکا و سلطنت و اسلام پاستوریزه به دست نمی آید. در نتیجه ما مردم را به اردوى سیاسى خودمان دعوت می کنیم. به اردوى کارگران، اردوى کمونیسم، اردوى آزادى کامل و همه جانبه فرد و جامعه. این به معنى انزواطلبى سیاسى و بدعنقى با سایر جنبش هاى سیاسى نیست. برعکس هرقدر ما حرف مستقل خودمان را روشن تر بیان کنیم و آرمان هاى سیاسى و اجتماعى خود را بدون شبهه تر تبلیغ کنیم، امکان پیدا می کنیم بدون دامن زدن به توهمات سیاسى در میان مردم، با هرکس تا هرجا همراه می شود راه بیائیم. ما طرفدار رشد فرهنگ سیاسى و فرهنگ تحزب در ایرانیم. ائتلاف، سازش، جبهه، وحدت عمل و غیره وقتى جاى خود را در سیاست ایران پیدا می کند که تعین حزبى و جنبشى در جامعه و بویژه تفکیک آرمانى و برنامه اى احزاب در سطح پیشرفته اى قرار گرفته باشد. اول باید اردوهاى سیاسى ایران معاصر به درستى تعریف شود تا بعد بشود از جبهه بندى هاى تاکتیکى میان آنها صحبت کرد.
ممکن است در جریان سرنگونى جمهورى اسلامى وضعیتى پیش آید که احزاب اصلى اپوزیسیون با نیروى اجتماعى اى که جذب کرده اند هر کدام یک وزنه غیر قابل حذف در تحولات جامعه و ایجاد حکومت جدید باشند. در چنین شرایطى آیا یک نوع اتحاد اجبارى پیش خواهد آمد، از حالا نباید براى چنین حالتى فکر کرد و از این زاویه به مساله اتحاد پرداخت؟
منصور حکمت: هروقت پیش آمد ما هم به نیاز آن روز از یک موضع مسئول جواب می دهیم. عکس این حالت هم می تواند پیش بیاید و براى آن هم باید آماده بود. فعلا موضع ما مطلوبیت دیالوگ است.
سئوال می شود که مبارزه در سطح جامعه دارد گسترش پیدا می کند و جنبش سرنگونى احتیاج به رهبرى دارد. در غیاب اتحاد اپوزیسیون، رهبرى جنبش چگونه باید تامین شود؟
منصور حکمت: رهبرى محصول هژمونى سیاسى است و نه معدل گیرى میان جنبش ها و یا قرار و مدار سیاستمداران. پیدایش یک رهبرى در جنبش عمومى براى سرنگونى تابعى از دست بالا پیدا کردن یک افق است. وجود یک رهبرى واحد گواه این است که توده وسیع مردم انتخاب سیاسى خود را کرده اند. این انتخاب بدوا یک انتخاب حزبى نیست. مردم در خطوط کلى میان راست و چپ انتخاب می کنند. آیا افق آلترناتیو در برابر رژیم اسلامى در خطوط کلى از نظر مردم یک افق و راه حل چپ است یا راست؟ این سئوالى است که قبل از بقیه پاسخ می گیرد. آیا مردم در انداختن جمهورى اسلامى، به بالا، به قدرت هاى غربى و به اقتصاد بازار امید می بندند یا به نیروى خود، به چپ جامعه و به یک راه حل رادیکال چشم می دوزند. مردم چپ را می خواهند یا راست را؟ این سئوال هنوز در ایران امروز باز است. این انتخاب هنوز صورت نگرفته است. اگر ما بتوانیم افق چپ و انقلابى را به افق هژمونیک در روند سرنگونى رژیم اسلامى تبدیل کنیم، آنوقت شخصیت ها و احزاب عمده این اردوى چپ در موقعیت رهبرى قرار می گیرند. مردم در هر دوره چپ جامعه را با جریانات معینى تداعى می کنند و آنها را پرچم و ظرف چپگرایى خود قرار می دهند. یک دوره حزب توده این نقش را داشت، یک دوره فدایى. امروز مردم ایران حزب کمونیست کارگرى را سخنگو و بستر اصلى چپ در جامعه می دانند. در نتیجه رهبرى تابعى از انتخاب سیاسى مردم میان یک راه انقلابى و یا غیر انقلابى براى سرنگونى حکومت اسلامى است. حزب و جنبش ما مصمم است که این رهبرى را تامین کند.
همه فعالیت حزب کمونیست کارگرى معطوف به جداکردن مردم ایران از هر آلترناتیو و خط مشى بورژوایى و سوق دادن آنها به یک موضع چپ و انقلابى در تحولات سیاسى جارى ایران است. شاخص پیشروى چپ در برابر راست در جنبش اعتراضى علیه رژیم اسلامى، بالا رفتن انتظارات مردم و نپذیرفتن نقطه سازش هایى است که هیات حاکمه و اپوزیسیون بورژوایى قدم به قدم جلوى مردم قرار می دهند. دوم خرداد یکى از اینها بود. مردم نهایتا تن ندادند. جنبش ملى اسلامى احتمالا هنوز چند فرمول دیگر براى همزیستى مردم با یک رژیم اسلامى اصلاح شده در آستین دارد. اینها را باید یک به یک منزوى کرد.
اپوزیسیون بورژوایى بیرون حکومت در مقطعى وارد صحنه خواهد شد تا نقطه تعادل هاى جدیدى که متضمن حفظ شالوده قدرت طبقاتى اش است را به عنوان پیروزى جنبش مردم جا بزند. ما باید مدام مردم را به فراتر رفتن از این چهارچوبها فرا بخوانیم. ما باید به عنوان سخنگویان و منادیان “نه”بزرگ مردم به کلیت استبداد و استثمار و تبعیض و ارتجاع در صحنه سیاسى ایران ظاهر بشویم. هرچه این نخواستن عمیق تر و همه جانبه تر بشود، رهبرى کمونیستى بر جنبش اعتراضى بیشتر تثبیت می شود. از نظر عینى روند اوضاع به نفع ماست، چون نقطه سازش هاى مورد نظر هیات حاکمه و اپوزیسیون بورژوایى از نظر عینى پاسخ نیازهاى اقتصادى و سیاسى و فرهنگى جامعه ایران امروز نیست. بحران اقتصادى – سیاسى – فرهنگى سرمایه دارى در ایران به سادگى قابل تخفیف دادن نیست.
این دومین بار است که زیر پست شما کامنت نوشتم و هر دو بار از موضع بالا به جای جواب به سئولات من چیزی نوشتید بیربط . نمونه:
خانم مینو، چگونه میشود سلطنت طلبان، مجاهدین اسیر نیروهای آمریکائی (درحال حاضر اسیر رژیم عراق) “جریان اصلى” میشوند ولی بقیه نیروهای کمونیستی بیرون از “کمونیست کارگری” نه؟؟؟
جواب شما:
” انتظار داشتید یک رهبر سیاسی در تحلیل خود، همچون شما سازمان مجاهدین و جریانات سلطنت طلب را بعنوان واقعیتهای موجود وبه صرف اینکه سوسیالیسم نمیخواهند را انکار میکرد؟.”
من کجا ” سازمان مجاهدین و جریانات سلطنت طلب” انکارکردم؟؟؟؟؟؟
من همه گفتگو کوتاه را خواندم ولی چون شیفتگی شما را نسبت به “رهبر” ندارم انحراف عمیق در آن یافتم. جمله زیر بجز خود بزرگ بینی و انکار نقش طبقه کارگر برای تحقق اهداف کمونیستی چه نامی میشود بر آن نهاد:
” مردم در هر دوره چپ جامعه را با جریانات معینى تداعى می کنند و آنها را پرچم و ظرف چپگرایى خود قرار می دهند. یک دوره حزب توده این نقش را داشت، یک دوره فدایى. امروز مـــــــــــــــــــــــردم ایران حزب کمونیست کارگرى را سخنگو و بستر اصلى چپ در جامعه می دانند. ” ……….”حزب و جنبش ما مصمم است که این رهبرى را تامین کند.”
چگونه می شود بدون سازمان یابی طبقه کارگر و بدون او برای تحقق سوسیالیسم جامعه را رهبری کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نیروهای کمونیستی هیچ گاه این مسئله که وظیفه عمده و اساسی آنها شرکت در مبارزه طبقاتی پرولتاریا و زحمتکشان و کوشش و کمک به بسیج و سازماندهی این مبارزات است را فراموش نمیکند. بدون متشکل شدن طبقه کارگر بدون رهبری سیاسی ــ تشکیلاتی این طبقه در مبارزه انقلابی جامعه، انقلاب ایران به پیروزی نخواهد رسید. در حال حاضر نیز مهمترین کمبود و نقصان اساسی جنبش تودههای زحمتکش جامعه ما علیرغم همه جان فشانیهای کارگران همان فقدان سازمان و رهبری انقلابی میباشد. کمونیستها به ویژه در شرایط کنونی که مبارزات طبقه کارگر سیر اعتلائی نوینی را طی مینماید باید با استفاده از همه امکانات و از هر عقب نشینی رژیم جهت نفوذ به میان پرولتاریا و متشکل نمودن و آگاه ساختن آنها از طریق ایجاد هستههای کارگری کوشش نموده به ارتقاء محتوا و سطح سیاسی این مبارزات و برقراری پیوند ارگانیک بین جریانهای مارکسیستی و مبارزات طبقه کارگر کمک نمایند.
آقای قاسم توصیه میکنم با دقت بیشتری مطالعه بفرمایید. از سر تیتر تا پایان مصاحبه حکمت به “انتخاب مردم،” تاکید میکند. توجه هم داشته باشید که این مصاحبه در ۱۳-۱۴ سال پیش انجام شده، زمانیکه حزب کمونیست کارگری واقعا” وزنه بسیار مهمی در سیاست ایران بود، و هنوز بقول شما دچار شقه شدن امروزی نشده بود.مثل “جریانات کمونیستی” که شما گله دارید نام آنها را نیآورده در حالیکه بعضا بیان کرده متعلق به چه “خاندان سیاسی” هستند.انتظار داشتید یک رهبر سیاسی در تحلیل خود، همچون شما سازمان مجاهدین و جریانات سلطنت طلب را بعنوان واقعیتهای موجود وبه صرف اینکه سوسیالیسم نمیخواهند انکار میکرد؟. نکته دیگر این است که شما، به جای کالبد شکافی روانی و زدن اتهام “خودبزرگ بینی” به یک رهبر سیاسی و انقلابی کمونیست که هزاران نفر را بیش از دو دهه در جنگی نابرابر با سرمایه داری هار و فاشیسم اسلامی رهبری کرد و بین همه کمونیستها به واقع بینی، مناعت طبع و سعه صدر داشتن معروف بوده است، باید به پیام این مصاحبه توجه فرمایید: که ایران نیز مانند تمام جوامع انسانی تاکنونی، جامعه ای است طبقاتی که جنبشهای مختلفی در آن جریان دارند و احزب و سازمانهایی که به طبقات مختلف هیمن جامعه متعلق هستند، دخیل در مبارزات طبقاتی مردم هستند و برای سرنگونی جمهوری اسلامی نیز تلاش دارند. پیام مهم این مصاحبه ایجاد “دیالوگ” شفاف، سالم و سازنده بین اپوزیسیون سرنگونی طلب است و اینکه همه احزاب و سازمانهای سرنگونی طلب، به جای سواستفاده از آرزوهای وحدت طلبی مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی، اصول روشنی برای خود تعیین و تعریف کنند: “اصولى مانند پایبندى به اراده آزاد مردم، اصل آزادى بى قید و شرط سیاسى، جامعه سکولار، رفع تبعیض و غیره. این اصول حداقل را حتى می شود به عنوان یک منشور حقوق پایه اى مردم تعریف کرد.” امیدوارم بدون جزم اندیشی و پرواکاسیون، دنیا را بهتر بتوانی قضاوت کنید.
دید هژمونی طلبانه (خود محوری)، بزرگ دیدن خود و کم رنگ کردن نقش دیگران و ندیدن حضور و عدم حضور طبقه سازمان یافته برای انجام امیال کمونیستی، پروپگاندا برای جا انداختن این دید غیر واقعی از طرف منصور حکمت ، که امروزه کوس رسوائی آن با چند شقه شدن “کمونیست کارگری” هم چون سازمان فدائیان که او نیر در اوائل انقلاب ۵۷ به چنین توهمی دجار بود،.بر همه آشکار است و اسف باری نیاموختن از تاریخ مبارزات جنبش کمونیستی ایران را دو چندان میکند. به یک نمونه از سخنان او در همین کفتگو توجه کنید که چگونه او برای بدیل کردن خود در جنبش کمونیستی، حضور سلطنت طلبان و مجاهدین را میپذیرد اما برای تنگ نشدن جای خود، سایر جریانات کمونیستی را انکار میکند (نمی بیند):
“دو جریان اصلى در اپوزیسیون سرنگونى طلب هست، کمونیسم رادیکال، که سازمان اصلى و شاخص آن حزب کمونیست کارگرى است، و طیف ناسیونالیست هاى طرفدار غرب که عمدتا حول رضا پهلوى گرد آمده اند. مجاهدین خلق را هم به عنوان یک سازمان سیاسى بزرگ و فعال می شود به این دو اضافه کرد،”