رهبری و قهرمانی بوکس بی شباهت نیستند. این قیاس به معنی موافقت با این دو نیست، زیرا اولی پدیده نامبارکی است که معمولا با سلب یا غصب حقوق عمومی توسط یک فرد یا گروه شکل می گیرد و به شهادت تاریخ نتایج فاجعه آمیزی نیز به بار می آورد. موارد انگشت شماری مانند گاندی یا ماندلا نیز استثناهایی هستند که قاعده را تأیید می کنند، و دومی شبه ورزشی بیرحمانه و وحشیگرانه است که با روح و فلسفه ورزش که ایجاد رقابت سالم برای پیشرفت است سازگاری ندارد.
با این حال، اینها به عنوان واقعیت ـ هرچند ناپسند ـ وجود دارند و وجه شباهتشان نیز ضرورت چالش مداوم در هردو است. فرد، گروه یا کشوری که مدعی رهبری است باید مدام رودرروی مدعیان این عنوان بایستد و قدرت فائقه خود را نشان دهد تا بتواند عنوان خود را حفظ کند. قهرمان بوکس نیز ناگزیر است همواره آماده و مهیا برای مسابقه و شکست دادن مدعیان عنوان قهرمانی باشد وگرنه آن را ازدست می دهد. قهرمانی که به جای رودررویی با حریف به گوشه رینگ بخزد و بخواهد او را به پرهیز از نبرد متقاعد کند، همان قدر نامعقول و مضحک است که رهبری بخواهد با گفتگو عنوان رهبری خود را محفوظ نگهدارد و اگر این رهبر قدرقدرت بی رقیب دنیا باشد ـ یا ادعای آن را داشته باشد ـ کار از نامعقول و مضحک می گذرد و به فاجعه می انجامد چنان که در سوریه مظلوم و بی پناه انجامیده است.
فاجعه سوریه که به توصیف دبیرکل سازمان ملل بزرگ ترین “جنایت علیه بشریت” در قرن بیست و یکم است، تاکنون بیش از ۱۵۰ هزار کشته و میلیون ها، مجروح، آواره و بی خانمان به جا گذاشته است و این شمار هرروز نیز فزونی می یابد. اگر امریکای مدعی رهبری جهان آزاد، در همان ماه های نخست، که سوریه در مرحله تظاهرات گسترده علیه دیکتاتوری بشار اسد بود و هنوز جنگ داخلی در نگرفته بود، به حداقل وظیفه رهبری خود عمل می کرد و از مردم معترض به ۴ دهه استبداد خاندان اسد حمایت می نمود، موضوع با یک کناره گیری ـ مانند نمونه های تونس و مصر ـ پایان می یافت و حامیان بشار اسد ـ ولی مطلقه فقیه و ولادیمیر پوتین ـ نیز ناچار می بودند خود را با دگرگونی رخ داده وفق دهند. به این ترتیب بیش از ۱۵۰ هزارنفر ـ از جمله دهها هزار زن و کودک ـ قربانی نمی شدند و میلیون ها تن آواره و بی خانمان نمی گردیدند. دریغا که رییس جمهوری ایالات متحده امریکا که بی تصمیمی و عدم قاطعیت را با صلح جویی و مدارا اشتباه گرفته، از انجام بدیهی ترین وظایف خود در جلوگیری از این فاجعه دردناک انسانی سر باز زد و آنقدر زیر لبی “بشار اسد بد است” و “بشار اسد باید برود” بی پشتوانه و بی خاصیت گفت تا حریفان دندانش را شمردند و برای حفظ به هر قیمت دیکتاتور عزم جزم کردند. از سوی دیگر دولت های عرب منطقه نیز که دیدند از امریکا آبی گرم نمی شود با استخدام مزدوران اسلامی گوناگون، با پول های باد آورده نفت، تنور جنگ را داغ کردند و شد آنچه که نباید می شد.
شوربختانه، مماشات بزدلانه باراک اوباما تنها به فاجعه “جنایت علیه بشریت” ختم نمی شود و عواقب و عوارضی گسترده ترداشته و در آینده خواهد داشت. به عنوان نخستین حلقه از زنجیره عوارض این مماشات می توان از جداشدن شبه جزیره کریمه از اوکراین و الحاق آن به روسیه نام برد که بحرانی وسیع در روابط غرب و روسیه پدید آورده و به نظرنمی آید که در آینده نزدیک بتوان راه حلی برای آن یافت. تداوم این بحران که اکنون به بخش شرقی اوکراین سرایت کرده، در آینده می تواند بر آرایش نیروها در سایر نقاط دنیا، به ویژه منطقه آسیا اثر بگذارد و رودررویی های تازه ای ایجاد کند. به عنوان پیش درآمد این دگرگونی ها می توان از نزدیکی اخیر روسیه و چین نام برد که می تواند تعادل شکننده ژئوپولیتیک دنیا را برهم زند. فزون براین، اگر سازمان ناتو نتواند نقش واقعی خود را در دفاع از سرزمین هایی که در معرض خطر زیاده خواهی های قلدرمآبانه روسیه قرار می گیرند ایفا کند، خود به خود این پرسش را برای اعضای آن، به ویژه کشورهای اروپای شرقی، به وجود می آورد که چرا باید در طرف ناتوان و بازنده که قادر به دفاع از آنها نیست، قرار بگیرند.
تبعات ناتوانی و عدم قاطعیت باراک اوباما حتی صدای اطرافیان نزدیک او را نیز درآورده است. به گزارش تارنمای “تابناک”، جان کری وزیر امور خارجه ایالات متحده، در سخنرانی درجمع دانشجویان دانشگاه ییل می گوید: «امریکا نباید از مداخله گرایی شدید به انزواگرایی شدید تغییر وضعیت دهد». دو هفته پیش، در جریان سفر یک هیئت از ائتلاف مخالفان رژیم سوریه به واشنگتن نیز آقای کری گفته بود که امریکا در فاجعه سوریه وقت زیادی را تلف کرده است. بنابر نوشته نشریه “فاینانشیال تایمز”:«ترکی الفیصل شاهزاده سعودی و رییس سابق دستگاه اطلاعاتی این کشور می گوید: درحالی که گرگ در حال خوردن گوسفندهاست، چوپانی نیست که گله را نجات دهد»!
در هفته های پیش فرانسه و لیتوانی طرحی را برای ارجاع پرونده جنایات رژیم بشار اسد به دادگاه جزایی بین المللی تسلیم شورای امنیت سازمان ملل کردند. این طرح، چنان که قابل پیش بینی بود، توسط چین و روسیه وتو شد و یک بار دیگر ناتوانی این نهاد مهم بین المللی را به نمایش گذاشت. رییس فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر دراین مورد می گوید: «وتوی چین و روسیه در شورای امنیت سازمان ملل، آنها را از توافق عمومی درتمام سطوح سازمان ملل بر محکومیت نقض حقوق بشر و ارتکاب فجایع در سوریه منزوی کرده است. ارجاع پرونده سوریه به دادگاه بین المللی جزایی تنها راه تضمین پاسخگویی برای فجایع ارتکابی علیه مردم سوریه است. این وتوی دوگانه توهینی به قربانیان است و ضرورت اصلاحات درشورای امنیت سازمان ملل برای کنترل حق وتو درمورد فجایع گسترده را اثبات می کند».
گستاخ شدن جنایتکاران از دیگر عوارض منفی عدم قاطعیت باراک اوباما است. به گزارش شبکه “العالم”: «اسد با قدردانی از سیاست بین المللی دولت روسیه گفت: رییس جمهوری روسیه نه فقط سوریه بلکه کل خاورمیانه را نجات داد، چرا که ۴ بار قطعنامه های ضد سوری در شورای امنیت را وتو کرد»!
زبانزدی فارسی می گوید: “آب که سربالا می رود ـ قورباغه ابوعطا می خواند”! وقتی فردی مانند باراک اوباما رییس کشور مدعی رهبری دنیا باشد، چرا نباید ولادیمیر پوتین ـ که دستکم تصمیم قاطع گرفتن بلد است ـ را “نجات دهنده نه فقط سوریه بلکه کل خاور میانه” نامید؟!
* شهباز نخعی نویسنده در حوزه ی مسائل سیاسی، ساکن اروپا و از همکاران شهروند است.
Shahbaznakhai8@gmail.com