شهباز نخعی

حدود ۷۰ سال از برپایی نخستین رسانه شنیداری بیگانه به زبان فارسی می گذرد.  در سال های اخیر، فزون بر شمار و گوناگونی این رسانه ها، به مدد فنّاوری نسبتا جدید ماهواره، رسانه های دیداری بی بی سی و صدای امریکا نیز به این کاروان پیوسته اند.   در تمام این سالها، این رسانه ها نقشی مخرّب و زیانبار – اگر نه ویرانگر – در رویدادهای حسّاس و سرنوشت ساز کشور ما داشته اند و این روند همچنان ادامه دارد.

 در سال های پیش از آغاز جنگ جهانی دوّم (۱۹۴۵ – ۱۹۳۹)، دولت آلمان هیتلری پخش برنامه رادیویی به زبان فارسی را آغاز کرد.  چندی پس از این کار، سر ریدر بولارد، سفیر انگلستان در ایران، در تاریخ ۲۹ دسامبر ۱۹۳۹ (سه ماه پس از آغاز جنگ جهانی دوّم) به وزارت خارجه بریتانیا پیشنهاد کرد که بخش فارسی بنگاه سخن پراکنی بریتانیا (بی بی سی) آغاز به کار کند.   چهل روز بعد در نهم فوریه ۱۹۴۰ این پیشنهاد تصویب و به بولارد ابلاغ شد که بودجه لازم برای تأسیس بخش فارسی بی بی سی فراهم شده است.

 کمتر از دو سال بعد، حمله متفقین به ایران و اشغال کشور توسّط آنان، نخستین بزنگاه حسّاسی بود که بی بی سی در آن نقشی مهم ایفا کرد.  شش هفته پس از سوّم شهریور، در ۱۴ آبان ۱۳۲۰، بی بی سی گفتاری با عنوان “خطاب به ملّت ایران” پخش کرد.   آنچه که در این گفتار صریح و بی پرده گفته شد بخوبی بیانگر نیات و هدف های دولت بریتانیا از پخش برنامه به زبان فارسی است و اصول کلّی آن تا امروز نیز تغییر نکرده است.  در بخش هایی از این گفتار (به نقل از صفحه های ۶۴ و ۶۵ کتاب “گذشته چراغ راه آینده است”) گفته شد: «کشور ایران را علی الاصول ملّت ایران به توسّط امنای خود باید اداره کند.   بنابراین لازم است که از سیاست داخلی و خارجی مملکت خود آگاه باشد.  و می دانیم که شما از سیاست دولت انگلیس به درستی آگاه نیستید و در آن باب اشتباهاتی دارید.  به این سبب لازم می دانیم فکر شما را در این خصوص روشن کنیم». 

پس از این مقدّمه، گفتار رادیوی بی بی سی چنین ادامه یافت: «بسیار اتفاق می افتد که چیزی از غایت سادگی و روشنی در پرده خفا می ماند.  مثلا ظرف بلورین که پراز آب زلال باشد اگر کسی سابقه نداشته باشد گمان می کند خالی است و آب را به واسطه روشنی نمی بیند.   سیاست انگلیس در ایران هم همین حال را دارد و از بس ساده و روشن است کسی به آن پی نمی برد»! 

پس از این قیاس مع الفارق و تشبیه سیاست حیله گرانه و مکّارانه دولت فخیمه به آب زلال، بی بی سی در پاسخ به این پرسش که “آن سیاست چیست؟” گفت: «سیاست انگلیس در ایران مبنی بر دوستی است.   دوستی دو قسم است.  دوستی بی غرض و دوستی با غرض… دوستی بی غرض به ملّت ایران مخصوص دانشمندان است… امّا دوستی دولت انگلیس نسبت به ایران و نسبت به هیچ کشور دیگر دوستی بی غرض نیست و نمی تواند باشد.  نهایت این که غرض ممکن است صالح باشد و ممکن است فاسد باشد.   سیاست دولت انگلیس نسبت به ایران مبنی بر غرض صالح است».

کسانی که با آنچه که انگلستان در ایران فقط در یک قرن اخیر کرده – و همچنان می کند – آشنایی دارند، با تلخکامی آرزو می کنند که ایکاش این دولت راستگو و راستکردار – که سیاست هایش مانند آب زلال و شفّاف است! -، به جای “دوستی و غرض صالح” سیاست خود را “دشمنی و غرض فاسد” اعلام می کرد تا مردم ایران تکلیف خود را با آن می دانستند!  

گفتار بی بی سی پس از شرح دادن این که انگلستان مصلحت خود را چنین تشخیص داده که ایران مستقل و تمامیت ارضی اش محفوظ باشد، زیرا ایران نه فقط دروازه هندوستان بلکه دروازه تمام آسیاست، نتیجه گیری کرد که:« بنابراین دولت انگلیس حتی الامکان از مداخله در کارهای ایران احتراز دارد».  

واژه کلیدی این عبارت پردازی “حتی الامکان” است.  معنای گنجاندن این واژه در عبارت این است که اگر انگلستان در کودتای سوّم اسفند ۱۲۹۹ دخالت مستقیم و آشکار دارد، اگر رضاخان میرپنج را به سردارسپهی و سپس سلطنت می رساند، اگر قرارداد دارسی را با شرایطی خفّت بار برای ایران به مدّت ۶۰ سال تمدید می کند، اگر در سوّم شهریور ۱۳۲۰ همراه با امریکا و اتحاد جماهیر شوروی خاک ایران را اشغال می کند، اگر در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با همیاری و همدستی ایالات متحده امریکا در ایران کودتا و دولت ملّی دکتر محمّد مصدّق را ساقط می کند، اگر در فروپاشی نظام شاهنشاهی و به قدرت رسیدن آیت الله خمینی نقش فعّال ایفا می کند، اگر… اگر… اگر… همه این “مداخله ها در کارهای ایران” به خاطر این بوده اند که در چارچوب آن “حتی الامکان” نمی گنجیده اند و ناگزیر دولت فخیمه انگلستان به پیروی از سیاست “زلال و شفّاف”اش به خود اجازه مداخله در کارهای ایران را داده است!  

در توضیح این شیوه مرضیه، گفتار رادیو بی بی سی چنین ادامه یافت: « اکنون اگر به این حقیقت پی بردید، نسبت به عملیات دولت انگلیس در ایران چه در گذشته و چه در حال و چه در آینده به خوبی می توانید نکته سنجی و قضاوت کنید و بر می خورید به این که دولت انگلیس از این سیاست اصلی منحرف نمی شود و در کار ایران مداخله نمی کند، مگر به یکی از دو دلیل: نخست مأیوس شود از این که دولت ایران برپای خود بایستد، دیگر این که منافع حیاتی خود را در ایران در مخاطره ببیند.   در آن صورت می تواند دست به هر کاری بزند و کسی هم حق ندارد او را ملامت کند»! 

برای آن که محتوای گفتار بی بی سی بدون آرایش و پیرایش کلامی به درستی مفهوم شود، می توان آن را چنین بازنویسی کرد: “دولت انگلستان هرگاه که (به تشخیص خود) از دولت ایران مأیوس شود و یا منافع حیاتی خود را در ایران در مخاطره ببیند، می تواند در کار ایران مداخله کند و کسی هم حق ندارد او را ملامت کند”!  

نکه درخور توجّه در این منطق محکم – که مو هم لای درزش نمی رود! – این است که حتی اگر “منافع حیاتی” بریتانیا به وجه احسن هم تأمین شود – چنانکه در سه دهه گذشته شده – باز هم اگر این دولت فخیمه “مأیوس شود از این که دولت ایران برپای خود بایستد” ، حق مداخله برایش از شیرمادر هم حلال تر است و نه تنها کسی حق اعتراض که حتی «حق ندارد اورا ملامت کند»!  

واقع بینی حکم می کند بپذیریم که بی بی سی در جهت تأمین منافع دولت انگلستان عمل می کند و باید که چنین کند.  در یک گزارش مجلس اعیان بریتانیا، در بررسی منشور پیشنهادی سرویس جهانی (بی بی سی) در دوره پارلمانی سال های ۲۰۰۶ – ۲۰۰۵ چنین آمده است: «از زمان تأسیس سرویس جهانی بی بی سی، استقلال آن اساس توفیق آن بوده است.   با این همه به دلیل آن که وزارت امور خارجه و اداره مشترک المنافع تأمین کننده مالی سرویس جهانی (بی بی سی) است، روابط رسمی بین آن و دولت علیاحضرت ملکه وجود دارد.  توافق رسانه ای بین بی بی سی و وزارت خارجه تعیین کننده اهداف راهبردی سرویس جهانی بی بی سی است.  این [توافق] سرویس جهانی بی بی سی را متعهد می سازد که برنامه های تولید و پخش شده و اولویت های رسانه ای خود را براساس قراردادش با وزارت خارجه تنظیم کند.  همچنین وزارت خارجه نقش تصمیم گیرنده ای درباره شیوه کارکرد سرویس جهانی بی بی سی خواهد داشت».  (از مصاحبه تارنمای تابناک با دکتر سید محمد تفرشی، پژوهشگر مقیم لندن). 

و امروز، ۶۹ سال پس از آن گفتار رادیوی بی بی سی و پنج سال پس از گزارش مجلس اعیان بریتانیا، در حالی که یکسال و اندی است که گل رادیوی بی بی سی به سبزه تلویزیون ماهواره ای نیز آراسته شده، دولت فخیمه همچنان همان سیاست “زلال و شفّاف” را پیگیری می کند!  

از حق نباید گذشت که صابون سیاست “زلال و شفّاف” دولت فخیمه انگلستان تنها به جامه ایران و ایرانی نخورده واین دولت در این مورد تبعیض قائل نمی شود.  تارنمای افغانی “کابل پرس” در تاریخ ۱۲ ژانویه ۲۰۱۰ درباره سیاست بی بی سی در افغانستان می نویسد: « بنگاه سخن پراکنی انگلستان بی بی سی ادعا می کند به همراه دو نهاد دیگر، نتایجی را از یک نظر سنجی بدست آورده که اکثر مردم افغانستان نسبت به آینده امیدوارند و ۷۲ درصد از رییس جمهوری حامد کرزی راضی هستند.   با سادگی و با توجّه به شواهد موجود و فضای حاکم بر افغانستان می توان تشخیص داد که نظرسنجی بی بی سی یک نظرسنجی ساختگی است که این نهاد همراه با همکاران خود با علل و انگیزه های خاص آن را منتشر کرده است.  سنگ و چوب افغانستان می تواند شهادت دهد که حکومت فعلی افغانستان یکی از فاسدترین و نالایق ترین حکومت های تاریخ کشور است که بدون پشتیبانی مالی و نظامی کشورهای خارجی به سادگی متلاشی می شود».  

اگر در آغاز کار رادیوی فارسی بی بی سی، این رسانه یکّه تاز و بی رقیب بود، اکنون چندین سال است که با بهره وری از فنّاوری ماهواره ای همتاهای دیگری نیز مانند رادیو اسراییل، رادیو بین المللی فرانسه، صدای آلمان، رادیو فردا و صدای امریکا یافته است.   بررسی عملکرد این همتایان ریز و درشت نه لازم و نه در گنجایش این نوشتار است.  از این رو، به عنوان مشت نمونه خروار، نگاهی گذرا به عملکرد صدای امریکا می اندازیم: بنابر نوشته تارنمای “مدیا نیوز” به تاریخ ۱ بهمن ۱۳۸۷، صادق زیباکلام، جامعه شناس و استاد دانشگاه درباره عملکرد صدای امریکا می گوید: «فی الواقع صدای امریکا از یک فرصت بی نظیر و تاریخی برخوردار بود تا بتواند جای خالی یک رسانه فارسی زبان در قد و قامت سی ان ان یا الجزیره را برای مخاطبان نخبه و تحصیلکرده ایران پر کند… امّا متأسفانه صدای امریکا آن فرصت تاریخی را به کل و به جزء و به اصل و به فرع از دست داد و به جای قرارگرفتن در جایگاهی قابل احترام، مطمئن، موثّق و رسانه ای متعهد، جایگاهش را تقلیل داد به روی دیگر سکّه سیمای جمهوری اسلامی»! 

صادق زیباکلام کیفیت کار کارکنان ایرانی صدای امریکا را چنین ارزیابی می کند: « در خصوص صدای امریکا انسان واقعا به حیرت می افتد که یک مشت ایرانی در قلب دموکراسی در امریکا زندگی کنند، در کنارشان ان بی سی، سی بی اس و سی ان ان باشد، در کنارشان نیویورک تایمز، واشنگتن پست، هرالد تریبیون و لس آنجلس تایمز باشد، آن وقت سطح برنامه های آنان به این درجه از ابتذال سیاسی و اجتماعی تنزّل پیدا کند»!

در مورد این نقل قول ها توضیح دو نکته ضروری است: نخست این که صادق زیباکلام خود نیز جزء کسانی است که گاه و بیگاه به عنوان کارشناس و تحلیلگر سیاسی در برنامه های صدای امریکا شرکت می کند و دو دیگر این که او سهوا یا عامدا در مورد وابستگی جناحی بخش عمده ای از آن “یک مشت ایرانی” که عملا در صدای امریکا نفوذ کرده و آن را در اختیار گرفته اند سکوت اختیار می کند.  

این نفوذ در صدای امریکا و در اختیار گرفتن آن تنها نظر شخصی من نیست.  آش آنقدر شور شده که خان هم فهمیده است!  به نقل از تارنمای “۷ تیر”، هفته گذشته: «۷۰عضو کنگره امریکا با انتشار نامه ای به باراک اوباما از فعّالیت صدای امریکا به شدّت انتقاد کرده و گفتند: “ایران در مدیریت شبکه صدای امریکا نفوذ کرده است”.   در این نامه آمده است: ما خواهان بررسی سوء مدیریت در بخش فارسی صدای امریکا هستیم.  بودجه این رسانه توسّط دولت امریکا تأمین می شود امّا ظاهرا از سوی دولت ایران هدایت می شود.  ضعف فاحش و آشکار در خصوص مدیریت، کارکنان، محتوا و مطالب این رسانه وجود دارد.   تا جایی که نه تنها به مبارزان راه آزادی و کسانی که در جستجوی حقوق بشر هستند کمک نمی کند، بلکه به آنها ضرر هم می رساند»!  

آلکس بلیدا مدیر بخش فارسی صدای امریکا درباره این نامه گفت: « اگر ما مرتکب خطایی شویم، آن را می پذیریم و در صدد جبران آن برمی آییم، امّا به دیگران اجازه نخواهیم داد از آنچه ما انجام می دهیم تصویری بی اساس و ناعادلانه و مزخرف ارائه دهند»!  

دعوای نمایندگان کنگره و مدیر بخش فارسی صدای امریکا را می توان به خود آنان واگذاشت امّا، در یک نکته نمی توان تردید کرد و آن این که عملکرد صدای امریکا همانند همتای انگلیسی اش کاملا در مسیر خلاف منافع و اهداف مبارزات مردم ایران است.  

نگفته پیداست که بی بی سی، صدای امریکا و دیگر همتایانشان بدون همکاری به قول صادق زیباکلام “یک مشت ایرانی” به این آسانی نمی توانستند به منافع و مبارزات مردم ایران زیان برسانند و هیچ بهانه ای مانند نیاز مالی، ضرورت تأمین معاش و… نمی تواند این نوع “همکاری” ها را توجیه کند.  

امّا، برای رعایت انصاف این نیز پذیرفتنی است که وضعیت ناگوار موجود تا حدود زیادی نیز ناشی از بی مسئولیتی یا بی تفاوتی ما ایرانیان برونمرزی است.  برای جمعیتی که شمار آن بین سه تا پنج میلیون نفر برآورد می شود که دارایی های بخشی از آنان تنها در امریکا صدها میلیارد دلار است، آیا به راستی شرم آور نیست که تاکنون نتوانسته از عهده سازماندهی و پرداخت هزینه های یک رسانه ملّی و قدرتمند که در جهت تأمین منافع و تقویت مبارزات مردم ایران حرکت کند برآید؟!  

اگر چنین رسانه ای پا گرفته بود، از یک سو به نیاز و عطش روزافزون مردم ایران به دریافت اطلاعات درست و موثّق پاسخ می گفت و از حجم روی آوردن ناگزیرشان به رسانه هایی چون بی بی سی، صدای امریکا و… می کاست و از سوی دیگر می توانست بخشی از آن “یک مشت ایرانی” که به راستی از سر ناچاری، نیاز مالی و ضرورت تأمین معاش به خدمت این رسانه ها درآمده اند را بکار گیرد و از تخصّص، استعداد و توانایی هایشان در خدمت مردم ایران بهره گیرد.  

در غیاب چنین رسانه ملّی و قدرتمندی، انصافا نه می توان آن “یک مشت ایرانی” را به خیانت متهم و سرزنش نمود و نه مردم درون ایران را سرزنش کرد که چرا در روگردانی از صدا و سیمای دروغ پرداز جمهوری اسلامی به این صداهای انیرانی گوش می سپارند!

 * شهباز نخعی نویسنده در حوزه ی مسائل سیاسی و ساکن مونتریال کانادا و از همکاران شهروند است.