شهروند ـ فرح طاهری: ماه سپتامبر از تابستان برای ایرانیان بویژه ایرانیان خارج کشور، به ماه یادآوری جان باختگان دهه شصت در ایران تبدیل شده.

در سراسر جهان در این ماه گردهمایی ها و برنامه هایی برگزار می شود. برای ایرانیان تورنتو اما به دلیل اینکه سال گذشته، اول سپتامبر از سوی پارلمان کانادا به عنوان روز حمایت از زندانیان سیاسی ایران اعلام و تصویب شد، این ماه اهمیتی دوچندان یافته و شاهد برنامه های متعددی از سوی گروه ها و سازمان های مختلف در این ماه هستیم.

شنبه، ۲۰ سپتامبر ۲۰۱۴، از سوی کانون خاوران، انجمن ایرانیان سکولار دمکرات و گروه حقوق بشر و دمکراسی برای ایران مراسمی در سالن کتابخانه ی مرکزی نورت یورک برگزار شد.

بالا از راست: حسین زراسوند، نینا، حسین افصحی

بالا از راست: حسین زراسوند، نینا، حسین افصحی

گرداننده مراسم، حسین افصحی، هنرمند و کارگردان تئاتر با شعری از زنده یاد شاملو آغاز کرد:

در خلوت روشن با تو گریسته ام/ برای خاطر زندگان

و در گورستان تاریک با تو خوانده ام/ زیباترین سرودها را

زیرا که مردگان این سال/ عاشق ترین زندگان بوده اند…

در ادامه، افصحی با اشاره به تصویب لایحه در محکومیت کشتار ۶۷ از سوی پارلمان کانادا گفت: به همت و تلاش خستگی ناپذیر جمعی از ایرانیان ساکن تورنتو و مونترال به نام کمپین ۸۸، که برگزارکنندگان این مراسم نیز جزو آنها بودند، روز پنجم ژوئن ۲۰۱۳، پارلمان کانادا لایحه ای در این رابطه تصویب کرد. با این امید که ایرانیان آزاده در کشورهای دیگر نیز دست به این کار زنند.

او سپس متن لایحه را خواند:

“این مجلس کشتار جمعی زندانیان سیاسی ایران در تابستان ۱۳۶۷ را جنایت علیه بشریت قلمداد کرده و آن را محکوم می کند و در بزرگداشت یاد آنهایی که در گورستان دسته جمعی خاوران و دیگر گورهای دسته جمعی ایران به خاک سپرده شده اند. روز اول سپتامبر را روز همبستگی با زندانیان سیاسی ایران اعلام می دارد.”

افصحی با اشاره به اینکه برگزارکنندگان این مراسم جزو کمپین ۸۸ نیز بودند، افزود: این سه گروه با همیاری تعدادی از افراد متفرقه و فعال در زمینه سیاسی ـ فرهنگی از تورنتو و مونترال، کمپین ۸۸ را ایجاد و روز زندانیان سیاسی ایران را در پارلمان کانادا تصویب کردند.

افصحی شعر دیگری از شاملو خواند و افزود: کشتار جمهوری اسلامی از همان روزهای آغازین با اعدام های بدون محاکمه، با ترور توماج و مختوم با کشتار کردستان به نقطه اوجش در دهه ۶۰ می رسد، در سال ۶۷ قتل عام می کند و تا به امروز کشتارش ادامه دارد. آن ها که نیست شدند، قصدشان بود که صدای اعتراضشان را به گوش همه برسانند. پس ما هم باید به یاد و احترام آنها بایستیم و یک دقیقه برایشان دست بزنیم.

پس از آن نینا، از شاهدان ایران تریبونال و خانواده جانباختگان، متن پیام کمیته برگزاری را خواند.

در این پیام پس از خوشامدگویی به حاضران آمده: واقعیت این است که رژیم خونریز جمهوری اسلامی ایران، طی سال های ۶۰ تا ۶۷، هزاران مجاهد، کمونیست و دیگر زندانیان سیاسی مبارز آزادی خواه را به قتل رساند و مادران آنها، هنوز بعد از بیش از دو دهه، حتی محل دفن فرزندان خود را نمی دانند.

این رژیم طی سه دهه حاکمیت شومش نشان داده که برای ماندن در قدرت و چپاول مردم از انجام هر جنایتی که در تصور انسان نمی گنجد، رویگردان نیست. بنابراین برای اینکه خاوران ها را گسترش ندهند باید از قتل عام های دهه ۶۰ و آنچه بر ساکنان اجباری خاوران ها گذشته سخن گفت.

باید دستان آلوده ای را که در ایجاد خاوران ها نقش داشته اند و امروز نیز در متن و حاشیه قدرت فعالند و آمادگی برپا کردن خاوران های دیگر را دارند، به انسان های آزاده ی جهان شناساند و همصدایی و همدلی آنها را جلب کرد.

خاوران ها و گورستان های دسته جمعی در ایران، انرژی جنبشی بسیاری را برای زیر و رو کردن کلیت جمهوری اسلامی ایران در خود نهفته دارند و به تدریج از درون این و آن سر برمی آورند.

جمهوری اسلامی ایران اگرچه می کوشد با اتکا به سرکوب مردم را به تسلیم و تمکین وادارد، اما مردمی که با سرنگون کردن سلطنت در ۳۶ سال پیش، ممکن بودن سقوط رژیم های ارتجاعی را در حافظه ی جمعی خود ثبت کردند، به برنامه ریزان و مجریان کشتارهای دهه ۶۰ و دیگر کشتارهای این سه دهه نیز پاسخی انقلابی و درخور خواهند داد.

سرنگونی و محاکمه ی پینوشه های ایران، دیر و زود دارد، اما سوخت و سوز ندارد.

حسین افصحی قبل از معرفی سخنران مراسم، مهدی اصلانی، متنی نمایشی که خود نوشته بود و کاراکترش یکی از هم سلولی های اصلانی بوده که در کتاب خاطرات زندان اصلانی از او یاد شده خواند:

“ولی شامدی ، به موت قسم ، به انسانیت قسم، من فقط یه رویای شبانه روز دارم و آن هم به وطن برگشتن، ولی نه با خفت وخواری ….

شامدی، به حرمت همه انسان ها، به یاد همه تون، بالاخره یه روز برمی گردیم، حتی اگر پیر و فرسوده شده باشیم. یه روز بر می گردیم، می آییم لعنت اباد رو پیدا می کنیم، و طوق لعنتی که آنها به ما دادند بر گردن خودشون می اندازیم. مهم نیست که کدامتون در کدام گوشه هستید ….بوستانش می کنیم. به یاد گلسرخی ات همه جاش رو سرو ایستاده می کاریم، و روش در تابلویی می نویسیم: ” ادم فروشی، تو هر مرامی بده .”…

مهدی اصلانی، نویسنده و فعال مستقل سیاسی، زندانی دهه شصت و از خانواده های بزرگ جنبش فدائیان خلق ایران و از زنده ماندگان و شاهدان کشتار تابستان ۶۷ است. او در سال ۱۳۶۳ در سن ۲۶ سالگی دستگیر شد و در تابستان ۱۳۶۷ ساکن بند ۸ زندان گوهردشت بوده است.

او از جمله شاهدان ایران تریبونال ـ دادگاه مردمی بود که در لاهه برگزار شد. کتاب خاطرات زندان او به نام “کلاغ و گل سرخ” در سال ۱۳۸۸ منتشر شد. او با مسعود نقره کار در جمع آوری وصیت نامه ها و آخرین نامه های جانباختگان همکاری داشته که به چاپ جلد اول این مجموعه، جنگل شوکران،

مهدی اصلانی

مهدی اصلانی

انجامید.

اصلانی در سخنانش به تاریخ اعتراف گیری که عمری به درازای عمر آدمی دارد اشاره کرد و از اعتراف گیری در شوروی به اعترافات تلویزیونی زمان پهلوی اول و دوم رسید و سپس به اعتراف گیری پس از انقلاب پرداخت که در همان ماه‌های آغازین انقلاب با اعتراف گیری از بخشی از نیروها و هواداران گروه‌های سیاسی در مناطقی نظیر کردستان و تعدادی از افراد منتسب به گروه فرقان آغاز شد و به آیت الله شریعتمداری مرجع تقلید بزرگ شیعیان در اردیبهشت سال ۶۱ ،صادق قطب‌زاده دست راست خمینی رسید و سپس در اردیبهشت ۶۲ با ظاهر شدن نورالدین کیانوری در تلویزیون “مهم‌ترین اعترافات جمعی در آن سال‌ها به دستگیری مهمترین نیروی سیاسی پشتیبان حاکمیت یعنی حزب توده ایران و اعترافات گروهی بخش عمده رهبران طراز اول این جریان منجر شد.”

اصلانی گفت: هدف از ندامتِ سیاسی، این بار نه فقط دست‌شستن زندانی از مبانی سیاسی‌اش که تبدیل کردن وی به انسانی دیگر‌گونه بود. در نظامِ زندانِ حکومتِ اسلامی و در دوره‌ی رونق تواب‌سازی در فاصله‌ی سال‌های ۶۳-۶۱ تنها مطیع بودن بسنده نبود. انسان‌زُدایی ‌اسلامی در قوانینِ حوزه و چاه، جوهر و بنیانِ مجازات اسلامی در ایجادِ فکرِ یک‌سان و تفتیشِ فکر قرار گرفت. حرفِ همه‌ی سال‌های کارخانه‌ی تواب‌سازی لکه‌دار کردن انسان بوده است.

او در بخش دیگری از سخنانش گفت: هویت اسلامی و اسلامیزه‌کردن جامعه در یک همسان‌سازی شریعت‌گونه، توسطِ سر‌جُنبانان نظام از فردای آوار‌ِ بهمن‌کُش۵۷ تا به امروز و با درجاتی متفاوت، کار‌پایه‌ی نظامِ زندانِ اسلامی قرار گرفت. از جوانکِ تازه پُشتِ لب سبز شده‌ی فلان گروهِ سیاسی، تا سیامک پورزند ۸۰ ساله، همه باید به نبودنِ خود معترف شوند. کارخانه اعتراف‌گیری نظام، از فردای انقلاب سه‌شیفته و تمام‌وقت، درخطِ تولیدِ دگردیسی انسانی به کارِ کشتن هویتِ انسانی پرداخت. از فردای قدرت و قوام‌یافتگی واماندگانِ دیروز تا استقرارِ با ساطور و کُُنده درکوچه و بوییدنِ دهان‌ها، خوار‌داشتِ انسان و تسخیرِ اندیشه و روانِ آدمی در مفهومِ خود نبودن، و توبه اسلامی سازمایه‌ی فکریِ مرگ‌فروشانِ ‌اسلامی قرار گرفت. هم‌سان‌سازیِ عقیدتی‌سیاسیِ کارخانه‌ی تواب‌سازی اسلامی، که بزرگترین کارِ عمرانی‌شان برای ایران گورستان و زندان بود، با درجاتی متفاوت از شناعت، همچنان و تا به امروز برقرار است.

او در ادامه ی سخنانش داستان یکی از جانباختگان سال ۶۷ را روایت کرد. از کاظم خوشابی گفت و او را خیره سر تنگستونی خواند و داستان پر از آب چشم مقاومت و پایداری او را در برابر شکنجه های شدید، خودکشی اش و در نهایت اعدامش در سال ۶۷ را با زبان خود او برای حاضران گفت.

اصلانی افزود: زندان با امثالِ خوشابی‌ها معنا پیدا می‌کند. زندان، بدونِ انسانِ آرمان‌خواه و بدونِ عنصرِ مقاومت، یعنی دوزار لبو. می‌توان امثالِ کاظم را چپول و چپ‌رو، و با هزار صفت دیگر، تعریف کرد، اما خوشابی را نمی‌توان از روایتِ زندان حذف کرد. حذفِ امثالِ خوشابی‌ها و ده‌ها تنی که در مقابله با استبداد سینه سپر کردند، یعنی پاک کردنِ عنصرِ شجاعت از صورت مسئله‌ی زندان.

پایان سخنرانی اصلانی، رسیدن به آن تابستان تلخ بود:  و تابستانِ تلخ از راه رسید؛ تابستانِ مقاومت و تسلیم؛ تابستانِ سر فرود آوردن و سرِ دار رفتن؛ تابستانِ جنون و خون؛ تابستان کامیون‌های یخچال‌دار و جسد‌های نایافته؛ تابستانِ عُو‌عُوی سگ‌ها و جست­و­جوی برادران و خواهران و فرزندان نایافته، در خراش و تراشه‌ی ناخن و خاک؛ تابستانِ رویارویی با هیئتِ‌مرگ و پاسخِ مسلمانی و آری و نه. و تو چه گفتی زندیقِ زنده؟ در پرسش مُحتسب تو چه گفتی خیره‌سرِ‌تنگستونی؟ گفتی که رافضی‌ام، گبرم، قرمطی‌ام و تقیه نمی‌کنم و نماز نمی‌گذارم شما را. شاید این بود کلامِ واپسین به آخرین سئوالِ حجت الاسلام مرگ‌فروش:

 مُو؟ تو عُمرُم یه رُکعَت نِماز نَخُوندُم وُ بعدِ اینُم نمی‌خوُنُم. (متن کامل سخنرانی مهدی اصلانی را اینجا بخوانید)

قبل از اعلام وقت استراحت و پذیرایی، با شعر “ای مادران” از شاعر تازه درگذشته، سیمین بهبهانی یاد شد.

شهروز احمدی

شهروز احمدی

نیمه ی دوم مراسم، با موسیقی زیبای شهروز آغاز شد.

شهروز احمدی، متولد کردستان ایران است. در سال ۱۳۸۸ به کانادا می آید و از آن پس با نام شهروز خواندن را شروع می کند.

شهروز بعد به آکادمی موسیقی کردی در دوسلدرف آلمان می پیوندد و در آنجا موسیقی می خواند. او در صدها کنسرت و فستیوال در سراسر جهان برنامه اجرا کرده و آهنگ ـ سرودهای سیاسی و فولکلور فارسی و کردی می خواند.

نوبت به نمایش فیلم “با من از دریا بگو” ساخته ی رضا علامه زاده می رسد.

“با من از دریا بگو”، تازه‌ترین فیلم “رضا علامه‌زاده” به‌تهیه کنندگی “بیژن شاهمرادی” و با موسیقی “اسفندیار منفردزاده” تا کنون به “جشنواره جهانی فیلم مونترال” (کانادا) و “جشنواره جهانی فیلم مستند فلوریدا” (آمریکا) راه یافته، و اولین نمایش جهانی‌اش را هم‌زمان با آغاز هفته‌ی سالگرد کشتار ۶٧ در بیست‌ودوم آگوست ٢٠١۴ در جشنواره جهانی فیلم مونترال برگزار کرد که نمایش آن برای سه روز متوالی در جشنواره ادامه داشت.

“بنیاد سینمائی برداشت ٧” که در کارنامه‌ی پربار هنری‌اش بیش از ده فیلم داستانی و مستند و نمایش، از جمله “میهمانان هتل آستوریا”، “جنایت مقدس”، “مصدق” و “تابوی ایرانی” به چشم می‌خورد، نمایش سراسری تازه‌ترین اثر این بنیاد، فیلم مستند/داستانیِ “با من از دریا بگو”، را برعهده دارد.

در اعلامیه این بنیاد سینمایی با اشاره به اینکه “یاران و فعالان حقوق بشر در شهرهای مختلف جهان از دیرگاه در تلاش برگزاری جلساتی مشابه‌اند تا یادمان کشتار ۶٧ را همراه با نمایش فیلم “با من از دریا بگو” هرچه با شکوه‌تر برگزار کنند.” از نمایش این فیلم در یوته بوری (سوئد)، استکهلم، فرزنو (کالیفرنیا)، فرانکفورت، ونکوور، مونترال، تورنتو، آتلانتا، دالاس، اورلاندو، نیویورک، مادرید و … خبر داده است.

علی اصغر سلیمی در نگاهی به این فیلم از جمله می نویسد: رضا علامه زاده کارگردان و بیژن شاهمرادی تهیه کننده، این بار وظیفه دشواری را بر عهده گرفتند. آنها نه با قلم، بلکه با نگارگری دوربینشان به سراغ کابوس اعدام های گسترده، شکنجه های روانی و جسمانی، تجاوزهای جنسی و …. رفتند. فیلم «با من از دریا بگو» رویای زنده کارگردان و مستندسازی است که در قصه ای از زبان دو مادر و دو دختر، آذر و نینا و رویا و دریا، یکی واقعی و دیگری تخیلی «رویایی»، بازگویی می شود. رویایی که کابوس را به دریا می سپارد، از نفرت و خشم «مادران خاوران» گلهای شقایق می رویاند، از اشک های شکنجه شدگانی چون آزاده زن کرد، خانم آذر آل کنعان و خانم خاطره معینی واژه های عشق به فرزندان و نسل جوان و امید و راز با هم ماندن و با هم بودن جانباختگان را ترسیم می کند.

دوربین علامه زاده کودکانی را تصویر می کند که تنها بازی کودکانه شان کشیدن پی در پی سیفون های سلول است، بازی که رویای آبشار را برای مادر می آفریند. آنان با مادران دربندشان به نیایش نور می روند و از دریچه کوچک زندان ها به آفتاب خیره می شوند و آن را می شناسند. کودکانی که پس از دو دهه در هیئت دو دختر و زنانی برومند به کشف حقیقت می روند و در دادگاهی برای ثبت و محکومیت جنایت هولناک ۶٧ شرکت می جویند.

فیلم دیالوگی است میان این جوانان و زنان برومند با مبارزان و کنشگران و یا بانیان انقلاب یعنی با نسل سوخته انقلاب ۵٧، نسلی که به نقد خویش می نشیند. از زبان محسن یلفانی، علی کشتگر و با یادواره چهره نامدار ادبیات ایران غلامحسین ساعدی و دیگران به جستجوی ریشه های فریفتگی آگاهان و فروغلتیدن ملت می پردازد. ریشه هایی در تاریخ، در بنیادهای اندیشه اسلامی، در دروغگویی و حیله و تزویر رهبر انقلاب اسلامی، در تقیه و جایگزینی اندیشه واپسگرایانه اسلامی ـ شیعی با اندیشه آزادیخواهانه، در به کرسی نشاندن قانون شریعت به جای حقوق بشر و … . دوربین علامه زاده در جستن ریشه های خشونت و پیشینه اعدام های گسترده ۶٧ و قربانیان خشونت، روزهای آغازین انقلاب ۵٧ را به تصویر می کشد، محکومیت بدون دادگاه، متهم بدون وکیل و تیرباران هویداها به دست حجت الاسلام های مسلح و غیره.

متن حزن انگیز درام و داستان بلند فیلم با صدای گیرا و گرم گلنار و میرعلی حسینی با موسیقی متن اسفندیار منفردزاده بازگو می شود.

این فیلم مستند علامه زاده متمایز است از دیگر فیلم های تکان دهنده کوتاه و مستندی که او در سال های اخیر در مصاحبه با قربانیان شکنجه و تجاوز رژیم ساخته است. علامه زاده خیز برمی دارد و با استودیوی کوچکش در مهاجرت، پرش و پرواز می کند. او با همت یار و همکار دیرینش بیژن شاهمرادی، تهیه کننده فیلم، و تکیه بر تلاش درازمدت روشنگرانی چون آذر آل کنعان، مهدی اصلانی، ایرج مصداقی، سیمین بهبهانی، علی کشتگر، محسن یلفانی، امیر اطیابی و احمد موسوی و از همه مهمتر با فداکاری ها و افشاگری های بی پروای «مادران خاوران» ایران عمق فاجعه را می کاود و رنج مادران را به تصویر می کشد. «مادران خاورانی» که نه تنها یک بار رنج جسمانی زادن فرزندان شان را کشیدند، بلکه با یافتن جسدهای عزیزان و جگرگوشه گانشان در گوری گمنام و جمعی بار دیگر درد زایاندن حقیقت و افشای چهره تلخ حکومت اسلامی را بر خود هموار کردند…

پایان بخش این مراسم، پرسش و پاسخ با سخنران بود که گردانندگی این بخش را حسین زراسوند، شاعر ساکن تورنتو، برعهده داشت.

گفتنی ست چند میز کتاب در فضای خارج از سالن برپا بود.