خبر شوم و هولناک است. هولناک تر از همه ی مصیبت هایی که تاکنون نظام حاکم بر ایران بر سر مردم آورده است. فرهنگ ترور و وحشت یک بار دیگر خیابان های ایران را در می نوردد.
از اسیدپاشی به زنان و دختران ایران حرف می زنم. از فاجعه، نه، جنایتی سخن می گویم که در روز روشن و در جلوی چشم ما جهانیان سرنوشت و زندگی زنان و دختران اصفهانی را جهنم کرده است.
جمهوری اسلامی که در تمام ابعاد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی مذهبی بازنده اول است و نتوانست با تمام فشارها و زورها و اعدام ها و بگیر و ببندها، نظام اسلامی ولایت فقیهی اش را به مردم ایران تحمیل کند، حالا به آخرین و مهمترین سنگرش که همانا حجاب اجباری و تحمیلی زنان ایران است چون شیره ی جان چسبیده است و تحت هیچ شرایطی نمی خواهد این آخرین سنگر را نیز از دست بدهد و در این راه از هیچ جنایتی فروگذار نمی کند. اگر گفته شود هیچ امر دیگری به اندازه ی حجاب برای حاکمان ایران حیاتی نیست، سخن چندان دور از واقعیتی نخواهد بود. واقعیت این است که برای حکومت داستان بود و نبود حجاب حکم مرگ و زندگی را پیدا کرده است.
گردانندگان و حاکمان ایران اصرار دارند “حجاب و عفاف” را با هم مخلوط کنند، و به این ترتیب به این نتیجه بیمارگونه برسند که “زنان بی عفت” ارزش زیستن ندارند. آنان که با دیدن موی زنان تحریک جنسی می شوند، بی حجابی زنان را به بی عفتی تعبیر می کنند، و از منظر افکار متحجرشان سرنوشت “زنان بی عفت” اسید است و مرگ!
این گونه افکار پلید و ناروا را تنها مشتی لمپن و اوباش خیابانی نمایندگی نمی کنند، که به کرات از دهان مسئولان ریز و درشت نظام نیز شنیده شده و می شود. چنان که آیتالله سید یوسف طباطبایینژاد از مقربان بیت رهبری در آذرماه سال ۱۳۹۰، گفته بود: «مساله حجاب دیگر از حد تذکر گذشته است و برای مقابله با بدحجابی باید چوب تر را بالا برد و از نیروی قهریه استفاده کرد.» و البته که تنهاآیت اله سید یوسف طباطبایی نژاد نیست که برای بدحجابی فرمان بگیر و ببند داده و می دهد، دیگران در تهران و شهرهای دیگر برای رعایت حجابی که برایشان حکم ناموس، نه، حکم مرگ و زندگی دارد مقاصدی را مطرح می کنند که ترسناک است. از جمله احمد خاتمی که هر چند وقت یک بار امام جمعه تهران هم می شود گفته است: “برای مبارزه با بدحجابی باید خون ریخته شود! “
انصافن این یکی بدون ملاحظات متداول حرف دلش را می زند و تا امروز هم در پی پس گرفتن سخن خونین خویش نبوده است!
داستان حجاب به قدمت نزدیک به چهار دهه ای خودِ جمهوری اسلامی است. در بهمن ماه ۱۳۵۷ هنگام که نوشابه امیری برای گفت وگو با خمینی به دیدار او رفته بود او که شاید نخستین روزنامه نگار ایرانی و زنی بود که با خمینی از حجاب حرف زده بود، با پاسخی از رهبر جمهوری اسلامی روبرو می شود که هنوز شنیدنی و البته ترسیدنی است:”چون مرا به عنوان یک زن پذیرفتهاید این نشان دهنده این است که نهضت ما نهضتی مترقی است ولی دیگران کوشیدهاند آن را عقبمانده نشان بدهند. فکر می کنید آیا زنان ما باید حتما حجاب داشته باشند؟ و مثلا روسری روی سر داشته باشند؟”
آیتالله خمینی که کیهان او را با نام “امام خمینی” اطلاق میکرد، پاسخ داده بود: “اما این که شما را پذیرفتم، بنده شما را نپذیرفتم شما آمدید اینجا و من نمیدانستم شما میخواهید بیایید اینجا که پذیرفتم. این هم دلیل بر این نیست که اسلام مترقی است که به مجرد این که شما به اینجا آمدید دلیل بر این است که اسلام مترقی است. ترقی هم به این نیست که زنها خیال کردهاند یا مردها خیال کردهاند. ترقی به کمالات انسانی و با اثر بودن یک زن در مملکت است نه به این که سینما برویم که دانس برویم و اینها ترقیاتی است که محمدرضا برای شما درست کرد که شما را به عقب رانده که ما باید بعدها جبران کنیم. شما آزادید در کارهای صحیح دانشگاه بروید هر کاری را که صحیح است بکنید و همه ملت آزادند در اینها اما اگر بخواهند کارهای خلاف عفت بکنند و یا کارهای خلاف ملت بکنند از آنها جلوگیری میشود و این دلیل بر ترقی و مترقی بودن است.”
رهبر حکومت اسلامی در جوابش با جملاتی مغشوش و پر غلط که شیوه ی صحبت کردن او بود، هم پرسش را و هم پرسشگر را کوچک می شمارد و به همدلی با نوشابه امیری که دوست می داشت در آن هنگام از زبان رهبر انقلاب همدلی بشنود، موافقت نمی کند و در همان جا مسئله “عفت” را پیش می کشد. مسئله ای که زنان و دختران ایرانی در طول این سی و چند سال عمر نظام جمهوری اسلامی بهای بسیار سنگینی برای آن پرداخته اند و بسیارانی با اتهام واهی بی عفتی به پای چوبه های دار رفتند، به زندان افتادند، سر از “خانه های عفاف” نظام در آوردند، خیابان خواب شدند، آواره ی کشورهای حوزه ی خلیج فارس شدند و…. و این همه در نظامی رخ داده است که مهمترین سنگر مبارزه اش شده است “حجاب و عفاف” زنان. و دو سال بعد آیت اله خمینی به دولت تشر می زند که چرا وزارت خانه ها به شیوه ی طاغوت (به درک او) کار می کنند! و همه ی منظورش از این حرف بی حجابی زنان است. توپ و تشر رهبر رژیم چنان جدی است که امیر انتظام که گفته بود دولت قصد اجباری کردن حجاب را ندارد، در پاسخ به پرسش خبرنگاری که پرسیده بود آیا دولت فرمان امام را اجرا می کند، گفته بود”دولت هر فرمانی را که امام بدهد اجرا می کند.”
هر چند هنوز خمینی فرصت نکرده بود که به مردم بگوید روزنامه، از جمله آیندگان را نمی خواند، اما زنان ایران دانسته بودند که این سخنان سرانجام خوشی برای آنان نخواهد داشت برای همین به خیابان آمدند تا به رهبران از راه رسیده ی جمهوری اسلامی بگویند که حجاب بر خلاف باور آنان همان عفاف نیست.
و لازم است همین جا تاکید کنم که “عفاف و اخلاق” چنان دامنه ی درازی دارد که به تعداد ملت ها و فرهنگ ها و باورها و انسان ها می شود تعریفش کرد و شاخ درنیاورد!
این که می گویم جان جمهوری اسلامی به همین حجاب جوش خورده است گزافه نیست، حاکمان ایران سر هر موضوعی که شما خیال کنید برایشان حیثیتی است به ضرورت منفعتشان کوتاه خواهند آمد مگر حجاب. حجاب پاشنه ی آشیل این رژیم است. البته از آن سو برای زنان و مردان ایرانی نیز دهن کجی به حجاب اجباری حرمت و اهمیت بسیار دارد.
این را پیش از این نیز نوشته و گفته ام که شما کمتر زن ایرانی را می شناسید که از زیر بار زور حجاب حکومتی ایران به در آمده باشد و همچنان محجبه بماند. مسافران ایرانی بارها تعریف کرده اند که بانوان ایران به مجرد سوار هواپیما شدن به مقصد اروپا و امریکا و کانادا و کشورهای آزاد دیگر، حتی دوبی و امارات عربی متحده اول کاری که کرده اند رفع حجاب اجباری بوده است. در نتیجه موضوع برای هر دو طرف حیاتی است. تنها جایی که حکومت هنوز همچنان در ظاهر زور خودش را نشان می دهد و احساس موفقیت می کند، همین مجبور گردانی زنان ایرانی به رعایت حجاب اجباری و وضع قوانین ریز و درشت در مجلس و ارائه لوایح ضد زنان است. وگرنه در عرصه های دیگر بسیار بیشتر از آنچه گمان می رفت کوتاه آمده اند و به روی مبارک نیاورده اند.
در سیاست خارجی که نخست وزیر اول انقلاب به ظن دیدار با مقام امریکایی مجبور به استعفا شد، حالا دیدار با مقامهای بالای امریکایی سر خط خبرهای همه روزه ی رادیو و تلویزیون حکومت است و در موردهای عدیده ی دیگر از جمله همکاری و همراهی با امریکایی ها در مسائل مثلن منطقه و عراق و سوریه که دیگر گفتن ندارد.
چشم پوشی به دزدی و دروغ و دغل که زمانی خط قرمز حکومت ادعا می شد، حالا به فرمان مستقیم رهبر با نام کش ندادن داستان شهره ی خاص و عام است.
حکومت روحانیت که در نزدیک به چهار دهه موفق نشده با زور چماقداران و اسیدپاشانش زنان ایران را به حجاب ادعایی خود قانع کند، پسِ این همه سال به قوانین ارتجاعی قرن ها پیش عودت کرده و چماق اسید و اتوبوس های مخوف چینی ساخته را روانه ی خیابان ها کرده تا شاید چاره ی کار را در این شیوه بجوید. کاری که هر چند قربانی های اولیه او زنان و دختران نازنین ایران خواهند بود، اما با هر قربانی، طناب داری که بر گردن ظالمان آویزان شده یک درجه تنگ تر خواهد شد و آن که در این تلاش مذبوحانه شکست خواهد خورد زنان و دختران ایران نیستند، حاکمان جمهوری اسلامی هستند!
شایسته است که تمام مردان و پسران آزادیخواه، مترقی و مدرن ایرانی در اعتراض به این جنایت های جمهوری اسلامی در حق زنان و دختران ایران به خیابان ها بیایند و صف های اول این مبارزه خیابانی را خود اشغال کنند و نگذارند که مادران، خواهران، همسران، دوستان و رفیقانشان در این مبارزه نابرابر تنها بمانند.
برای مبارزه با این فرهنگ متحجر که حجاب را مترادف با عفاف می داند و تبلیغ می کند، و با زور رعب و وحشت خانواده ها را مجبور می کند که دائم در دفاع از دخترانشان بگویند که آنها “عفیف و باحجاب” بوده اند، – انگار که رعایت نکردن فرهنگ دولتی دینی مجوزی ست برای اسیدپاشی و اعمالی چنین ضد انسانی- عزم ملی لازم است.
نگذاریم بیش از این فرهنگ جامعه ایران به قهقرا برود.