در دو هفته اخیر موضوع تأسف‌بر‌انگیز اسیدپاشی به چهره زنان، چالشی دیگر را پیش روی بلندپایگان ریز و درشت جمهوری اسلامی ایران گذاشته است. چالش اخیر هم مانند همیشه، نخست با خاموشی کارگزاران روبرو شد تا میزان انگیزش مردم که بو و مزه ی بی‌تفاوتی می‌دهد را بسنجند. با واخواهی بخشی از مردم که به میدان آمدند و فشار رسانه‌ها، سکوت شکسته شد و تناقض‌گویی‌ها آغاز گردید. یعنی اسیدپاشی را به‌ جای این که دشواری اجتماعی قلمدادش کنند، برخورد شخصی و انتقام‌جویانه اعلام کردند. کمی پس‌تر که آشکار شد اسید پاشیده شده در چهارده بار از یک‌گونه بوده، فاصله زمانی میان آن‌ها مانند هم است و قربانیان هم از سر اتفاق گزینه شده‌اند و چالش کین‌خواهی در کار نبوده، و از سویی در شهرهای اصفهان و تهران گردهمایی‌های بزرگی برگزار شد و تظاهرکنندگان خواهان دستگیری و کیفر فرمان دهندگان اسیدپاشی و مجریان این تبهکاری شدند، زمامداران جمهوری اسلامی به ‌جای آن که پاسخگوی پرسش‌های مردم باشند، آنان را نخست با زبان حیله‌گرانه پند و اندرز می‌دهند که در دام رسانه‌های غربی و ضدانقلاب نیفتند: اینان به‌ جای نوشدارو گذاشتن بر زخم مردم،

یکی از قربانیان پیشین اسیدپاشی

یکی از قربانیان پیشین اسیدپاشی

نمک بر آن می‌پاشند و شمشیر آخته را نشانشان می‌دهند که پایان این اعتراضات همانی است که در کهریزک رخ داد:

مقامات فریبکار جمهوری اسلامی یکی پس از دیگری به پهنه آمده و با دستپاچگی کوشیده‌اند تا با زبان‌بازی و ظاهراً اعلام همدردی با مردم، نقش جمهوری اسلامی در این جنایت را لاپوشانی کنند و رژیم سرکوبگر حاکم را از این جنایات پاک نشان دهند. اگرچه آنان تاکنون سخنان واژگونه و نقیضی به مردم تحویل داده‌اند: نخست با بی‌شرمی تمام ادعا کردند که اسیدپاشی‌های اصفهان، کنش «یک نفر» بوده که باانگیزه «اختلاف شخصی» صورت گرفته است؛ و گویا این جنایات، کاری «سازمان‌یافته و گروهی» نبوده و از سوی «هیچ گروه ویژه‌ای» هم صورت نگرفته و این رسانه‌ها هستند که در پخش اخبار این جنایات را «بزرگ‌نمایی» کرده‌اند و مردم نباید این «شایعات» از سوی «رسانه‌های بیگانه» را «باور» کنند! بیشتر آن‌ها «اسید پاشان» را با سرویس‌های اطلاعاتی (خارجی) در ارتباط دانستند و درباره «آشفتگی پرشور جامعه» هشدار داده و تظاهر کنندگان را «تهدید» کردند که با تجمعات اعتراضی فضای جامعه را «آشفته» نسازند. این‌همه دروغ و نیرنگ در شرایطی رخ می‌دهد که بسترسازی برای تشدید تاخت‌وتاز سرکوبگرانه جدید علیه زنان از ماه‌ها پیش سازمان‌دهی شده بود و بلندگوهای نماز جمعه و تریبون تلویزیون جمهوری اسلامی در اختیار پشتیبانان این جنایت قرارگرفته بود تا زمینه را برای انجام و به باور خود پذیرش آن آماده کنند. آن‌ها عامل همه‌ی بدشگونی‌ها و ناآرامی‌های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی را بی ‌یا بدحجابی زنان اعلام می‌کردند و کار به‌ جایی رسید که اولیای امور رژیم اخیرن در صدد تصویب طرح‌های مربوط به برپایی تنگنا در اشتغال زنان و یک طرح ضدحقوق انسانی با نام «قانونی کردن امربه‌معروف و نهی از منکر»، بودند. آن‌ها از این طریق می‌کوشند تا اقدامات رذیلانه‌ای مانند اسیدپاشی‌های جنایتکارانه مزدوران حزب الله و لباس شخصی‌های وزارت اطلاعاتی‌شان بر سر و صورت زنان را با ادعای مبارزه با بی‌حجابی «قانونی» سازند. درست در پی طرح چنین «قانونی» در مجلس بود که امام جمعه اصفهان (نماینده ولی فقیه) در اجرای پیشاپیش «قانون امر به معروف و نهی از منکر»، افزون بر اخطار به زنان و برانگیختن مزدوران حکومتی مطرح کرده بود که برای «رعایت حجاب» باید «چوب‌تر بالا برود» و از «قوه قهریه» استفاده شود! این امر خود افشاگر ادعاهای ریاکارانه جمهوری اسلامی در نداشتن هیچ نقشی در اسیدپاشی به زنان می‌باشد.

بی‌گمان پیشینه‌ی چنین کارکردی را باید در پرونده‌ی سیاه سی‌وپنج ساله رژیم علیه حقوق زنان جستجو کرد. آنچه امروز به‌ صورت اسیدپاشی زنجیره‌ای انجام می‌شود، دنباله‌ی طرح‌های غیرانسانی رژیم است که به «قتل‌های زنجیره‌ای» موسوم شدند. گفتمانی که فرمان دهندگان چنین جنایتی در یک سال اخیر به راه انداخته بودند و با سکوت دولت تدبیر و امید هم مواجه شده بود، آن‌ها را هار‌تر کرد و به نام «امر به معروف و نهی از منکر» که زمینه‌ای است ضد حقوق فردی، بستر جنایت را به‌ صورت قانونی گستردند. اکنون پس از یک سال زمینه‌چینی، هنگام آن فرارسیده بود که با جنایتی دیگر، میزان واکنش جامعه را بسنجند. بی‌تردید آمران این جنایت، به مجریان ناآگاهشان نوید بهشت برین و حوریان بسیار و مبرا بودن از هرگونه کیفر حتا در صورت دستگیری هم داده بودند. بی‌شک به آن‌ها گفته بودند، راننده‌ای که روز عاشورای پنج سال پیش جوانی را زیر گرفت اکنون بین آنان است، متجاوزین کهریزک هم در مقام‌های بهتری مشغول به کار هستند، آمران و مجریان قتل‌های زنجیره‌ای و اعدام‌های سال‌های شصت و شصت‌وهفت هم همه در پناه امن ولی فقیه به رفاه و آسایش رسیده‌اند و… بنابراین هم از نظر قضایی و هم از نظر مالی و هم از نظر پیشرفت اجتماعی، حقوقشان که پاداش جنایت است تضمین شده‌ است.

اسیدپاشی بر بستر گفتمان و پرورش اسیدپاش و امنیت قضایی رخ می‌دهد و جامعه باید بیش از این حساس باشد و این جنبش غیرانسانی را به مسخرگی نگیرد و اعتراض‌ها را هم تا رسیدن به نتیجه ادامه دهد.

کلام آخر این که مرعوب ساختن مردم با هدف سرکوب و خاموش ساختن فضای جامعه و تسهیل بازبینی آن‌ها در دستور کار قرار دارد. اسیدپاشی سریالی اخیر در اصفهان نشان می‌دهد که سردمداران جمهوری اسلامی ایران در قساوت و جنایت می‌کوشند گوی سبقت را از گروه‌های رقیب مانند داعش و طالبان بربایند. بنابراین تنها آگاهی و واکنش به موقع و مداوم است که می‌تواند از جو طالبانی و جنایت داعشی در ایران جلوگیری کند.

سه رکن گوشه‌نشینی زنان و کنار گذاردن آنان از کنش‌های اجتماعی، گستراندن ترس و وحشت در جامعه؛ – نه تنها برای زنان که باید گوش به فرمان اسیدپاش‌ها باشند و آمرین‌شان بل‌که مردان هم نباید از خواسته‌های آنان دفاع کنند و برای دادخواهی آنان پا به میدان کارزار احتمالی بگذارند – و سرانجام واکنش دستگاه ظلم به بی عملی و سکون مردم که با کمال تأسف اکنون در جامعه ایران جاری است، موجب شده که کسانی با نام «امر به معروف و نهی از منکر» یا هر اسم دیگری دست به جنایت بزنند.

به باورم، مورد سوم که همانا بی تفاوتی جامعه به بدکرداری و پلشتی‌های نیروهای فشار است، انگیزه‌ای شده تا با اسیدپاشیدن بر صورت زنان، آنها را برای همیشه با مرگی تدریجی مواجه کنند و خاک ترس و رعب بر چشم دیگران بپاشند.

بستر اجتماعی این جنایت هولناک بی حقوقی زنان، بی تفاوتی مردم به بی حقوقی خودشان و به ویژه زنان و یا واکنش اندک جامعه و از همه مهم‌تر مصون بودن اسیدپاش‌ها از هر نوع مجازات و کیفری است که با وارد عمل شدن مردم و اقدام به موقع و خواست‌های مدنی خویش، رخت بر خواهند بست و احتمال

قربانیان اسیدپاشی

قربانیان اسیدپاشی

بازتر شدن فضای اجتماعی بیشتر خواهد بود.

این که چرا در این مرحله زنان انتخاب شده‌اند تا قربانی زورآزمایی و سنجش حساسیت جامعه به رفتار کور و خشن عوامل بی مسئولیت باشند، این است که به قول مجید محمدی: “با پاشیدن اسید بر صورت قربانی، او را نابود می‌کنند. به این ترتیب قصد اسیدپاش نابود کردن چهره‌ی قربانی خود و هویت وی است چون اسیدپاش می‌داند که با گرفتن چهره از زن همه چیز وی را می‌ستاند. او شاید به عوارض جسمانی این کار کمتر از اخذ هویت قربانی خود بیندیشد. اسید پاش می‌داند که چهره مهم ترین دارایی یک زن است و می‌خواهد این دارایی را بستاند. اسیدپاش می‌داند که اگر این کار با موفقیت و بدون مقاومت جامعه انجام شود، نیمی از جامعه را از فعالیت بازداشته و مُهر سکوت و خاموشی بر دهان بخشی از نیمه دیگر هم که بیشتر بی تفاوت با این پدیده‌ها برخورد کرده، کاری دشوار نیست.

* عباس شکری دارای دکترا در رشته ی “ارتباطات و روزنامه نگاری”، پژوهشگر خبرگزاری نروژ، نویسنده و مترجم آزاد و از همکاران تحریریه شهروند در اروپا است.

Abbasshokri @gmail.com