zanjani

در مجلس طرحی در دست تهیه است تا سازمان جدیدی برای مبارزه با فساد تشکیل شود. من از تشکیل سازمان های جدید همیشه حمایت کرده ام و می کنم چون حداقل این خاصیت را دارد که چهارصد پانصد نفر از تعداد بیکاران مملکت کم می شود و عده ای به نان و نوائی می رسند ولی در این جا یک مشکل بزرگ وجود دارد.

اگر ما بخواهیم یک کار تخصصی بکنیم، مثلا بخواهیم به کار دندانپزشکان رسیدگی کنیم که نمی توانیم یک مشت عمله را استخدام کنیم و بگوئیم بروید ببینید دندانپزشکان کارشان را درست انجام می دهند یا نه؟ باید از یک مشت حرفه ای بخواهیم که چنین کاری را بکنند.

اگر بخواهیم ببینیم وزارت نیرو یا ماشین سازی تبریز یا فلان کارخانه کشتی سازی کارشان را درست انجام می دهند یا نه نیز همینطور، باید یک مشت حرفه ای را مامور این کار کنیم.

به کار مفسدان اقتصادی چه کسانی باید رسیدگی کنند؟ چهار تا کارمند یا معلم شریف را که یک عمر با صداقت کار کرده اند و حقوق بخور و نمیری گرفته اند را که نمی توانیم مامور این کار کنیم؟ آنها چه سرشان می شود که فساد یعنی چی؟

کسانی که به تازگی از دانشگاه فارغ التحصیل شده اند هم همینطور. چه عقل شان می رسد که چگونه باید با مفسدان حرفه ای مبارزه کرد؟

بدیهی است باید کسانی را که در این کار استخوان خرد کرده اند و همه سوراخ سنبه های فساد را مثل کف دستشان بلدند مامور این کار کرد.

در پاک ترین دولت تاریخ! از این آدم ها زیاد داشتیم. یکیش بابک زنجانی. چطور است او را مامور مبارزه با فساد کنیم؟ هم جوان است و هم خوش تیپ، همه جا هم آشنا دارد و توی هر سوراخی سرکشیده و سر هر کسی را که بگی کلاه گذاشته. یک وزارتخانه ای چیزی درست کنیم بدهیم دستش و بگوئیم برو ببینیم چه می کنی؟

به نظر من این آدم که الان بعد از مدت ها زندانی بودن همه را سرکار گذاشته و هنوز کسی سر در نیاورده که میلیاردها دلار و یوروئی را که به جیب زده کجا مخفی کرده، بهترین شخص برای این کار است.

یقین دارم که موفق می شود و یک وقت هم دیدی که اصلا اختلاس را آزاد اعلام کرد؟

سوئدی ها در مورد سکس حرف جالبی می زنند. می گویند کاری که همه مردم دنیا اگر امکانش را داشته باشند همه روزه انجامش می دهند، کی میگه بده؟

اختلاس هم همین حالت را دارد! وقتی در مملکت ما هر روز یک فساد جدید کشف می شود و یک اختلاس تازه رو می شود، لابد کار بدی نیست و با این حساب چرا بگوئیم بد است و چرا آن را منع کنیم؟

در این مورد هم باز می شود از سوئدی ها و ماجراهای سکسی شان پند گرفت. آنها می گویند در کار سکس باید رعایت ایمنی، بهداشت، نظافت و حفاظت از بارداری های ناخواسته را کرد. در مورد اختلاس هم می شود همین نکات را رعایت کرد.

می توانیم یک کلاس اکابر تشکیل بدهیم و به کسانی که خمیره اش را دارند و مستعد این کارند، بهداشت و نظافت و حفاظت و این جور چیزهای لازم را آموزش بدهیم و بگوئیم بروید به امید خدا …سفره ای ست گسترده، به اندازه ای که می شود و می توانید و رویتان می شود بزنید و ببرید و بخورید …..راه کانادا هم که خدا را شکر باز است و یکی از پیشکسوتان اختلاس هم در قصری که آن جا دارد آماده کمک و راهنمائی شماست!

 

دوازده هزار قابلمه به دست….

فقط ما نیستیم که حسرت زندگی خارجی ها را می خوریم. یک چیزهایی را هم ما داریم که اونها حسرتش را می خورند، مثل همین آش نذری!

صف ۱۲ هزار نفری آش نذری شیراز، یکی از آلمانی هایی را که می شناسم چنان وسوسه کرده بود که می گفت شیطونه میگم برم ایران پناهنده بشم، ظهر به ظهر یک قابلمه بردارم برم غذای مجانی بگیرم و بخورم و کیف کنم.

nazri

اینقدر خسیس نباش، یه ملاقه دیگه بریز روش …

به او گفتم اخوی، هر روز از این خبرها نیست که جنابعالی چنین هوسی کرده اید. ماه ها باید انتظار بکشی و بعد هم ساعتها باید قابلمه به دست در صف بایستی. تازه تو خبر نداری که پشت این آش، هفت هزار سال تاریخ وتمدن و افتخار خوابیده! باید بلد باشی چه جوری التماس کنی و چه جمله هایی بگی که دل حاجی برات کباب بشه و کاسه ات را پرکنه!

گفت پس اگر این آش تاریخی است حتمن شعرا و نویسندگانتان هم در موردش شعرهایی گفته اند و نوشته اند؟

گفتم راستش خبر ندارم ولی شعرای معروف مان اگر زنده بودند حتمن چیزی در این مورد می سرودند.

مثلا حافظ که این آش در شهر او خیرات می شود اگر زنده بود و این صف را می دید، فوراً برخی از اشعارش را دستکاری و به روز می کرد . به عنوان مثال می گفت:

“المنته لله ” که صف آش دراز است /   چون مردم ما را به همین آش نیاز است

خم ها همه در جوش و خروشند ولیکن / می خوردن ما مثل نگهداری سگ غیرمجاز است

از دولت همه ناز و غرور است و تکبر / ” وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است”

شرح غم و بیچارگی مردم ایران   /   ” کوته نتوان کرد که این قصه دراز است! “

سعدی شیرازی چون اهل نصیحت و پند و اندرز بود، به آش و شله زرد کاری نداشت. این عکس را هم که می دید فوق فوقش همان شعر معروفش را زمزمه می کرد که:

یکی را که در بند بینی مخند / مبادا که روزی درافتی به بند؟!

اگر به خیام مست و میخواره هم عکس های فوق را نشان می دادند، نه دست دختره را ول می کرد و نه پیاله می اش را زمین می گذاشت. فوق فوقش یکی از رباعیاتش را کمی تغییر می داد و می گفت:

درکارگه آشپزان رفتم دوش / دیدم دو هزار مرد و زن زار و خموش

ناگاه یکی از آن میان کرد خروش / این خیلی کمه، بریز یک کم دیگه روش!

دو میلیون دلار کف خیابان

 

به گزارش خبرگزاری های مختلف، دو میلیون دلار پولی که کف خیابان پخش شده بود، نظم عبورو مرور را در چین به هم ریخت.

یک مقام نه چندان مسئول در مورد وقوع این حادثه به خبرنگار ما گفت گرچه می گویند در کامیون حمل پول باز بوده و پول ها ریخته است بیرون، ولی من حدس می زنم این پول را یکی از کسانی که در فساد ۱۲ هزار میلیارد تومانی شرکت داشته پخش کرده.

ظاهرن این جناب برای یک گردش چند روزه به چین می رود، اما ناگهان احساس می کند بعضی از چینی ها به جیب ورم کرده شلوار او به طور مشکوکی نگاه می کنند و نخودی می خندند.

ایشان هم که مرد آبرودار و با شخصیتی است فکری به ذهنش می رسد و می گوید مال بابام که نیست، مقداری از پولها را می ریزد کف خیابان و با این کلک، حواس مردم را پرت می کند!

یارانه ودکا !

vodkaمی گویند هرملتی یک دردی دارد. درد تاریخی ما مردم، شستشو با آفتابه است و استفاده نکردن از توالت فرنگی، و درد روس ها سر بی ودکا بر بالین گذاشتن!

برای روس ها ودکا واجب تر از نان شب است و آبگوشت شان نان بربری خرد شده در ودکاست. این مسئله در روسیه چنان حساس است که شنیده ام اگر کسی مشروب نخورده از دنیا رفته باشد در قبرستان کفار دفنش می کنند!

پوتین که خدا عمرش را طولانی تر کند، دستور داده است با وجود بحران اقتصادی که کشورش درگیر آن است، قیمت ودکا را ثابت نگاه دارند بعید هم نیست که به زودی به مردم روسیه یارانه ودکا بدهند؟

می دانید که سقوط قیمت نفت در حال حاضر ایران و روسیه را با مشکلات شدید اقتصادی مواجه کرده است.

اگر فرض کنیم که آه مردم ایران و اوکرائین یقه پوتین را گرفته باشد، باید دید آه چه کسی یقه دولت مردان ایران را گرفته است؟ بعید نیست کشورهای پرت و پلای جهان که همه ساله میلیارد ها دلار از ایران پول یا مفت می گرفتند، آه کشیده باشند! کسی چه می داند، آه را همه می توانند بکشند!

tanz-1تف سیر سی یا سی !

یادش بخیر، یک وقتی ستونی درکیهان سابق داشتم با عنوان (تَف سیر سی یا سی) و آقا چه تفسیرهایی می کردم، ماه!

امروز که عکس وزیر نفت آقای احمدی نژاد را دیدم که فرموده بودند اگر ایران تحریم شود نفت به بشکه ای ۲۰۰ دلار می رسد و فعلا رسیده است به ۵۰ دلار، یاد تفسیرهای خودم افتادم. آخه منهم همینجوری تفسیر می کردم!

کار سختی هم نیست، آدم می شینه پشت یک میز، یک ورقه کاغذ میذاره جلوش، یک خودکار میگیره دستش و هر چی از دهنش در اومد میگه. ببخشید، می نویسه …

فوق فوقش درست درنمیاد یا برعکس از آب درمیاد، خب چی میشه؟ میگی معذرت می خوام، حوادثی پیش آمد که آن طور نشد ووو… ولی این وسط شما بابت حرف هایی که زده اید و به مقامی رسیده اید کلی پول گرفته اید. شاید دوباره شروع کنم به تف سیر کردن. آماده خواندن و به به کردن هستید؟!

نگاهی طنز آمیز به تاریخ

نقش مدارس دخترانه در انقلاب

من بارها فکر کرده بودم که چرا دور مدارس دخترانه را در جمهوری اسلامی ایران دیوار و حصار می کشند و عقلم نرسیده بود. حالا که دارم کتاب “پرواز در ظلمت” را می خوانم، تازه فهمیده ام که مدارس دخترانه عجب جای خطرناکی بوده است و ما نمی دانستیم!

به نوشته حمید شوکت در کتابی که ذکر شد، مرکز فرماندهی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه و انقلاب بهمن ۱۳۵۷ ایران هر دو در یک مدرسه دخترانه بوده است.

از بخت بد، در پانصد متری منزل ما هم یک دبیرستان دخترانه وجود دارد که من هنگام پیاده روی به ناچار از جلوی آن رد می شوم.

بارها دیده ام که دخترهای جوان و زیبای این دبیرستان وقتی من را می بینند، چپ چپ نگاهم می کنند. خیال می کردم از این دلخورند که چرا با وجود آن که حق دارم چهار تا زن بگیرم، حداقل از یکی از آن ها خواستگاری نمی کنم! ولی تازه فهمیده ام که طفلکی ها از آدم های اخمویی مثل من می ترسند و خیال می کنند همه آدم های اخمو قصد انقلاب دارند!

کتاب یاد آوری می کند که اقامتگاه لنین در مدرسه دخترانه اسمولنی و اقامتگاه آیت اله خمینی در مدرسه دخترانه رفاه بود. برخی از وزرای دولت کرنسکی و رژیم تزاری در همین مدرسه اسمولنی زندانی بودند و شگفت آن که برخی از سران رژیم سلطنتی ایران نیز در مدرسه رفاه زندانی بودند، در همین جا محاکمه و درپشت بام همین مدرسه اعدام شدند.

خدا کند مدرسه دخترانه نزدیک منزل ما را ببندند. می ترسم آنجلا مرکل هوس کند بیاید در این مدرسه ساکن شود و انقلاب کند! به هرحال چه این مدرسه تعطیل شود و چه نشود، من یکی که دیگر از صدمتری دبیرستان های دخترانه هم رد نمی شوم.

تصور می کنم برای رفع سوءتفاهم از دخترها هم که شده، یا باید منزلم را عوض کنم یا از آن طرف خیابان بروم و خودم را از دیدن دخترهای شاداب و جوانی که در زنگ ورزش و تفریح بالا و پائین می پرند و غش غش می خندند محروم کنم. اصلا کاشکی این کتاب را نخریده یا حداقل نخوانده بودم. کم نیستند آدم هایی که کتاب را به خاطر کلفتی و زیبایی جلدش می خرند تا کتابخانه شان با شکوه تر جلوه کند اما لای آن را هم باز نمی کنند!

*میرزا تقی خان، طنزپرداز و سریال نویس پیشکسوت، با سابقه ۵۰ سال طنزنویسی در توفیق، کشکیات، کاریکاتور، کیهان و تلویزیون از همکاران افتخاری شهروند است. از این نویسنده کتاب “آدم های زیادی” به تازگی منتشر شده است.