Javad-Taleie-H

روزنامه آلمانی ولت 

همسر آخرین شاه ایران: بهتر بود ما دهنمان را می بستیم

ما کور شده بودیم و به جای آن که نگران متعصبان مذهبی باشیم نگران کمونیست ها بودیم

من هنوز غذا پختن یاد نگرفته ام، اما عاشق یک غذای ایرانی هستم: آبگوشت!

با صد میلیون دلار از درآمد نفت کلکسیونی برای ایران ساختم که الان ۵ میلیارد دلار ارزش دارد

هنوز خاک میهنم را در اتاق نشیمن خودم نگه می دارم

روز والنتاین امسال دستم را روی سنگ قبر همسرم گذاشتم و دعا کردم که بالاخره نوری بر وطن ما بتابد

Farah-P

اشاره:

سه خبرنگار روزنامه پرتیراژ “ولت” آلمان پای صحبت فرح پهلوی همسر آخرین شاه ایران نشسته اند. آن ها “سونیا گیلرت”، “میشائل اشتورمر” و “داگمار فون تاوبه” نام دارند. نفس حضور سه خبرنگار در یک مصاحبه نشان دهنده اهمیتی است که نشریه آلمانی برای مصاحبه شونده قائل است.

گفت و گو یک صفحه کامل نسخه روز یکشنبه ۱۵ مارس ۲۰۱۵ “ولت ام زونتاگ” را پر کرده است. همسر آخرین پادشاه ایران، در این مصاحبه برای نخستین بار به بسیاری از اشتباهات دوران سلطنت محمدرضاشاه پهلوی اعتراف می کند. به همین دلیل در صفحه اول ولت ام زونتاگ عنوان “اعترافات بیوه شاه” تیتر می خورد و در صفحه ۲۲ بر صدر متن کامل مصاحبه این عنوان: “بهتر بود دهانمان را می بستیم!”

در این مصاحبه خانم فرح پهلوی دوبار تکرار می کند که رژیم شاه بیشتر نگران کمونیست ها بود تا متعصبان مذهبی. او افسوس می خورد که چرا رژیم شاه کتاب های خمینی را در تیراژ بالا منتشر نکرد تا مردم ایران بدانند با این “عمامه دار” چه بلائی بر سرشان خواهد آمد.

مصاحبه، نکاتی دارد که پیش تر از زبان آخرین ملکه ایران نشنیده ایم. او چیزی را پیش بینی نمی کند، اما با اشاره به جمعیت جوان ایران و دینامیسم درونی جامعه ایرانی به آینده امیدوار است. چنین است که بر مزار همسر خود دعا می کند که سرانجام نوری بر سرزمین ایران بتابد.

گفت و گو با این توضیح روزنامه درباره فرح پهلوی آغاز می شود:

فرح پهلوی، ۷۶ ساله، به عنوان ملکه در کنار شاه یک زندگی افسانه ای داشت. بعد، سقوط تاج و تخت، باختن قدرت و میهن، بی حرمتی و خودکشی دو فرزندش.

پهلوی ها به عنوان یک زوج جذاب از سوی سلطنت طلبان ستوده می شوند. دیگران هزاران قربانی شکنجه در زندان های شاه را به یاد می آورند. در سال ۱۹۷۹ انقلابیون به قدرت رسیدند و آن ها را از کشور بیرون راندند.

نگاه یک ملکه سرنگون شده بر امپراطوری از دست رفته خودش:

Farah-Pahlavi

ولت ام زونتاگ: علیاحضرت! شما چند هفته پیش در روز والنتاین برای نخستین بار پس از چهارسال بار دیگر به دیدار قبر همسرتان در قاهره رفتید. چه چیزی این همه شما را (به این محل) پای بند می کند؟

فرح پهلوی: بعد از بهار عربی سفر به مصر برای من خطرناک بود. هنگامی که ما آنجا دوران تبعید خود را می گذراندیم حسنی مبارک دوست نزدیک ما بود. صرفنظر از اتهاماتی که به او می زنند، من همیشه مناسباتم را با این خانواده حفظ خواهم کرد. این بار پیامی تلفنی دریافت و بلافاصله به آنجا پرواز کردم. کاملا خصوصی. هیچکس از این سفر خبر نداشت. جهان سادات (همسر انور سادات رئیس جمهور اسبق مصر.م) مرا همراهی می کرد. خواهر بیوه من. فقط متاسفانه سوزان مبارک (همسر حسنی مبارک.م) را نتوانستم ملاقات کنم. من به دلایل امنیتی از این کار منع شدم. ما همراه با جهان سادات بر سر مزار همسرش انور سادات هم رفتیم. من یک دسته گلایول سفید خریدم، در مسجد رفاعی دستم را روی سنگ قبر همسرم گذاشتم و دعا کردم که بالاخره نوری بر سرزمین ما بتابد.

به خودتان بپردازیم: پدر شما در مدرسه نظامی معروف – Cyr Ecole Saint فرانسه درس خوانده بود. او در ارتش ایران قاضی لشگر بود. مادرتان در تهران یک خانه بزرگ را اداره می کرد. شما تنها فرزند آن ها بودید.

– که می خواست به جای یادگرفتن آشپزی تحصیل دانشگاهی کند. بله. مادر من زن پرانگیزه ای بود. ایران یک کشور مدرن غرب دوست بود. من در پاریس معماری تحصیل کردم. هنوز یادم هست که آدم با یک گذرنامه ایرانی برای اروپا نیازی به روادید نداشت. من آن زمان در کشور خودم با دامن کوتاه بسکتبال بازی می کردم. ما در کنار دریا بیکینی می پوشیدیم و در میهمانی ها لباس های آخرین مد. اما امروز باید زنان در ایران حجاب را رعایت کنند.

در سال ۱۹۶۷ تاج گذاری شما به عنوان نخستین شهبانو سمبل برابرحقوقی زنان بود. شما خودتان هم خود را در این نقش می دیدید؟ در نقش فمینیست در خاورنزدیک؟

– وقتی من ۹ ساله بودم پدرم به خاطر سرطان مرد. من خیلی زود یادگرفتم که مستقل باشم. با یک مادر قوی بزرگ شدم. به این دلیل خودم را فمینیست نمی دانم. یک مرد باید در را برای من نگه می داشت، اما من ترس را نمی شناختم و می توانستم اغلب دیدگاهی را با شاه در میان بگذارم که با دیدگاه مشاورانش تفاوت داشت. اینطور بگویم: او تاج را به عنوان نماینده همه زنان کشور بر سر من گذاشت و من آستین هایم را بالا زدم. موزه ها را تاسیس کردم، یک فستیوال تئاتر به راه انداختم و افراد خلاقی مثل وارهول، رابرت ویلسون، والنتینو و پیرگاردن را وارد کشور کردم.

شما در افکار عمومی غرب برای مدتی طولانی یک وجهه کاملا متفاوت دیگری هم داشتید: شاه به شما مثل پول بادآورده طلا می داد و شما همه چیز را می خریدید. ملکه ای که ثروتش را به رخ می کشید. امروز می توانید این انتقاد را درک کنید؟

این نگاه خیلی منفی است. اما درباره ثروت خصوصی عظیم ما حرف های بی معنی زیادی زده می شد. بله. پس این ثروت کجا بود؟ جمهوری اسلامی می خواست شهرت ما را خراب کند. من امروز به شکرانه کمک کسانی زندگی می کنم که به من نزدیک هستند. اما ما طبعا می توانستیم زمانی که نرخ نفت بالا رفت هنر را مورد پشتیبانی دولتی قرار دهیم. مثلا من با ۱۰۰ میلیون دلار کلکسیونی ساختم که امروز ۵ میلیارد دلار ارزش آن است. (اشاره به شاهکارهای موجود در موزه هنرهای معاصر که به تازگی بخشی مهم از آن به نمایش گذاشته شد).

شما امروز شش ماه سال را در پاریس و شش ماه دیگر آن را نزد دو فرزند و نوه هاتان در آمریکا زندگی می کنید. بعد از این همه سال های تبعید حالا آنجا احساس بودن در خانه را دارید؟

– من در بهترین جاهای جهان زندگی می کنم. اما آنجا وطن من نیست. شما خاک جمع می کنید؟

 

منظورتان چیست؟

در اتاق نشیمن من در پاریس یک میز شیشه ای هست با یک جعبه خاک وطنم. من آن را نگه می دارم. جالب است که چنین چیزهائی چقدر می توانند اهمیت داشته باشند. یک مشت خاک . من متاسفانه تا امروز نمی دانم آدم چطور غذا می پزد. اما به یک غذای ایرانی خیلی علاقه دارم: آبگوشت. تنها عطر سوپ گوشت در حال پختن برای من وطن است. بله. برای درک کشور ما، باید شدت معنای خانواده و همبستگی را فهمید. من در تمام دنیا دوستانی دارم. اما انسان در چهاردیواری خودش در غرب اغلب تنها است.

میهن شما اکنون مدت ها است با تحریم ها زیر فشار قرار گرفته است. غرب می خواهد از این طریق مانع آن شود که ایران بمب اتمی بسازد. داوری شما درباره این سیاست چیست؟

– تحریم ها طبعا به جمهوری اسلامی زیان می زنند، در عین حال ایرانی ها خیلی بیشتر از آن ضرر می بینند. مذهبیون صاحب قدرت، عمامه داران در این که کار اصولا به اینجا کشیده مقصر هستند. شاه مناسبات خیلی خوبی با غرب داشت. به یقین جمهوری اسلامی حق دارد که انرژی هسته ای برای اهداف صلح آمیز در اختیار داشته باشد. فقط با رهبری فعلی آدم هرگز نمی داند که آیا آن ها این را به صورت صلح آمیز به کار خواهند گرفت؟ غرب به حق از یک ایران اتمی ترس دارد. من هم می ترسم. با این همه آرزو می کنم که در مذاکرات اتمی فعلی با ایران تنها موضوع به انرژی هسته ای خلاصه نشود، بلکه همچنین بر سر حقوق بشر مذاکره شود.

در سال ۲۰۱۳ حسن روحانی به صورت غافلگیرکننده ای انتخابات ریاست جمهوری را برد. احساس شما در این مورد چیست؟

– هوای داغ. روحانی دوباره امیدها را بیدار کرد، اما نگه نداشت. شکنجه، روزنامه نگاران زندانی، اعدام های بیش از گذشته – ایران در زمینه بی رحمی یکی از اولین جایگاه ها را دارد. اما در نهایت رئیس جمهور نمی تواند چیزی را تغییر بدهد. تمام قدرت در دست رهبر مذهبی آیت الله خامنه ای است. من سرگشته ام، وقتی می بینم رژیم به نام مذهب چه کارها می کند. از زمان انقلاب اسلامی به رهبری خمینی همه این دیوانه ها موقعیت های کلیدی قدرت را قبضه کردند. نه. در کشور من فقط زمانی تغییر حاصل خواهد شد که جمهوری اسلامی سرنگون شود. باید مذهب و سیاست از هم جدا شوند.

 

تحت رژیم همسر شما هم آن زمان هزاران نفر شکنجه و تعقیب شدند.

بله. ما اشتباه کردیم. آنچه هم در زمان ما رخ داد بد بود. مشاوران همسر من، دولت و شخص شاه آلارم ها را ناشنیده گرفتند. مرد من بیش از حد سرگرم سیاست خودش بود. او به آدم های عوضی اعتماد کرد. دست بسیاری از ژنرال ها و کارمندان بلندپایه را باز گذاشت.

 

ما در برلین هستیم. شهری که هنگام بازدید شاه در سال ۱۹۶۷ شاهد برخوردهای خشونت آمیز علیه او بود. شما امروز با چه احساسی اینجا نشسته اید؟

– من اغلب به برلین می آیم. این شهر را دوست دارم. هرچند به خاطر مرد جوانی که در تظاهرات ضدشاه آن زمان به گلوله بسته شد، مدت ها سفر به این شهر برایم خوشایند نبود.

 

اسم او “بنو اونه زورگ” بود. یک دانشجو که در تظاهرات روز ۲ ژوئن سال ۱۹۶۷ مورد اصابت گلوله یک پلیس قرار گرفت.

– من همواره در این مورد طوری مورد پرسش قرار گرفته ام که انگار من یا همسرم در این جنایت مقصر بوده ایم.

در این تظاهرات درگیری های خشونت باری میان مخالفان و هواداران شاه پیش آمد که اعضای ساواک خودشان را قاطی آن ها کرده بودند و با تخته و چماق به جان مخالفان افتادند، در حالی که پلیس ناظر خاموش صحنه بود.

اما مدت ها بعد شما در آلمان ناگهان کشف کردید که قاتل نه کمونیست، بلکه عضو سابق اشتازی (سازمان امنیت آلمان شرقی سابق.م) از برلین شرقی بوده که با بی رحمی مرتکب قتل شد تا بازدید شاه را خراب کند. او موفق به این کار شد.

همسر شما همچنان مثل گذشته به عنوان صاحب قدرتی مورد پشتیبانی واشنگتن دیده می شود که صرفنظر از همه تلاش هایش برای مدرنیزه کردن کشور پلیس مخفی خود ساواک را علیه مردم به کار می گرفت. او خودش در فروریختن قدرت و تقویت خمینی مقصر بود؟

– بعد از انقلاب ما از خودمان می پرسیدیم: ما چه اشتباهی کردیم. خیلی چیزها مطرح می شد: فشاری که از طریق اصلاحات اجتماعی و اقتصادی شاه بر کشور وارد می شد. در کشور جریانات مختلقی وجود داشتند: کمونیست ها، روحانیت. فشار غرب هم بر این افزوده می شد. فشار آمریکائی ها، بریتانیائی ها و فرانسوی ها. آن ها ما را در افزایش قیمت نفت مقصر می دانستند و این که شاه از اوپک پشتیبانی می کند. غرب به این دلیل گذاشت ایران سقوط کند. وقتی که من امروز انتقاد رسانه ها و سیاستمداران غربی علیه جمهوری اسلامی را می شنوم، وقتی که ایرانیان به قتل رسیده توسط رژیم مذهبی را می شمارم و درباره نقض بی رحمانه حقوق بشر می خوانم، باید بگویم: طبعا ما بی خطا نبودیم، اما ما نیت خوبی داشتیم. همسر من می خواست اول ایران را به لحاظ اقتصادی توسعه بدهد تا بعد به آزادی سیاسی برسد. ما به زمان زیادی نیاز داشتیم و به اشتباه افتادیم. ما کور شده بودیم. ما به جای آن که نگران متعصبان مذهبی باشیم، نگران کمونیست ها بودیم.

همسر شما یکبار یک مصاحبه پرادعا کرد.

– منظورتان چیست؟

او با خودپسندی نه تنها آنجا، بلکه همچنین همواره روی پیست اسکی سن موریتس تکرار کرد که غرب تقریبا در همه موارد اشتباه کرده است.

– بله. ما خیلی زیاد حرف زدیم و خیلی طولانی. بهتر بود دهنمان را می بستیم. من در این مورد با شما موافقم. با توجه به قدرت و نقش قوی غرب ما می توانستیم بیشتر بی شهامتی یا واقع گرائی نشان بدهیم.

 

ظاهرا برای شاه روشن نبود که چه سونامی مذهبی یی از ناآرامی های اجتماعی سر بر خواهد کشید.

– کاملا حق دارید.

 

اما چه شد که به رغم پلیس مخفی آموزش یافته از سوی اسرائیل هیچکس متوجه آنچه داشت می آمد نشد؟

می دانید؟ من همان زمان گفتم که پلیس مخفی وظیفه خودش را خوب انجام نمی داد، زیرا خطر برایش روشن نبود. همانطور که پیش تر گفتم، ما بیش از مذهبیون متعصب نگران کمونیست ها بودیم. من آرزو می کنم که آن زمان کتاب های بیشتری از خمینی در ایران منتشر می شد تا مردم می فهمیدند آنجا چه چیزی قرار است به سراغشان بیاید. حتی روشنفکران پیش از هرچیز جنبه ای خدائی در او می دیدند. مخالفان حتی خمینی را با گاندی مقایسه می کردند. من نمی دانم آن زمان چه بلائی به سر ما آمد. دشمن یک گام پیش بود و ما یک قدم عقب.

 

اسلام به سختی میان شیعیان و سنی ها تجزیه شده است. ایران قدرت رهبری کننده شیعیان را کسب کرده و عربستان سعودی در کنار سنی ها ایستاده است. آیا این برخورد می تواند تمام خاورمیانه را ویران کند؟

– من نمی توانم بپذیرم که مسلمانان متقابلا یکدیگر را نابود کنند. من تنها می توانم آرزو کنم که ما در قرن بیست و یکم مثل قرون وسطی به جنگ های عقیدتی بازنگردیم. تراژدی آنجا است که اسلام گرایان توانسته اند از طریق اینترنت برخی از اروپائی ها و آمریکائی ها را به جنگ برای دولت اسلامی متقاعد کنند.

 

آیا دموکراسی پاسخ تنش های خاورمیانه است؟

– دموکراسی پاسخ است. منظورم دموکراسی واقعی است. در عین حال مشکل هم هست: تمام کشورهای منطقه نمی توانند به سادگی از امروز به فردا دموکراتیک شوند. خیلی ها به دقت اصلا نمی دانند دموکراسی یعنی چه. و این که کار به کجا می کشد را، می شد در به قدرت رسیدن اخوان المسلمین در مصر دید.

ایران می تواند روزی دموکراتیک شود؟

– بسیاری از انسان ها امروز کاری پیدا نمی کنند. پزشکان و استادان به عنوان راننده تاکسی کار می کنند. چه کسی می داند که آیا اگر زمانی وضعیت اقتصادی بهبود یابد، جامعه زیر فشار و خسته برای نبرد آزادی قد علم نخواهد کرد؟ عمامه داران هوشیارند، اما مردم ما همواره نشان داده اند که می توانند قیام کنند. در آخرین مورد در اعتراضات سال ۲۰۰۹. به این دلیل من امیدوارم. علاوه بر این اکثریت جمعیت ایران جوان است و از طریق اینترنت می داند اوضاع در کشورش زمانی چقدر زیبا بوده است. پسر ارشد من رضا همیشه گفته است:”خمینی به شکرانه نوارهای صوتی اش شهرت یافت. میراث او از طریق اینترنت دوباره مدفون خواهد شد.” امیدوارم این روز بیاید.

 

گروه های اپوزیسیون ایرانی زیادی در داخل و خارج از کشور وجود دارند. چرا این ها علیه رژِیم متحد نمی شوند؟

کاراکتر ایرانی؟ زمانی که ما سلطه داشتیم متحد شدند. علیه شاه.

 

شما هرگز با دومین همسر شاه ثریا دیداری داشته اید؟

– یکبار. بله. در یک آرایشگاه پاریس و در دیور. من شنیدم که یک فروشنده گفت یور هاینس! چرخی زدم و شاهزاده ثریا را دیدم. ما متاسفانه هرگز با هم صحبت نکردیم. این خیلی غم انگیز است. او خوشبختی خود را دیگر هرگز نیافت.

ازدواج (شاه و ثریا) به خاطر بچه دار نشدن به جدایی انجامید. شاه اگر مدرن بود می توانست قانون را عوض کند و دخترش را از نخستین ازدواج خود ولیعهد بنامد. شما هیچوقت در این مورد بحث کردید؟

– من چطور می توانم ماه باشم و به خورشید پیشنهاد بدهم که شب بتابد؟ در این صورت خانواده من وجود نمی داشت. اما حرف شما کاملا هم نادرست نیست. سال های دهه ۵۰ بود. میان خانواده ها مشکلاتی وجود داشت. و خانواده های سلطنتی غرب هم در آن زمان مثلا با زنانی مثل کیت میدلتون اینقدر باز نبودند.