متن سخنرانی در مراسم روز جهانی زن”سازمان زنان هشت مارس”
روز جهانی زن را به شما و تمام زنان جهان تبریک می گویم.
صحبتم را با طرح چند پرسش شروع می کنم
:
ـ چرا وضعیت نا امن و خشونت علیه زنان به چنین ابعاد هولناکی رسیده؟
ـ چرا ما با پدیده هایی همچون اسیدپاشی، قتل های ناموسی، تجاوز دسته جمعی و قتل با چنین ابعاد گسترده ای روبرو هستیم؟
ـ به طور مثال بین سال های ۱۹۹۲- ۲۰۰۷ ، ۱۲۵۰۰ زن به دلیل ناموس پرستی تنها در سه استان کردنشین عراق به قتل رسیده اند.
ـ در سال ۲۰۰۸ یک افسر پزشکی در سلیمانیه به خبرگزاری فرانسه گفت: در بصره در این سال ماهی ۱۵ زن به جرم تخطی از لباس اسلامی به قتل می رسند.
ـ طبق آمار سازمان ملل در پاکستان که بیشترین قتل های ناموسی در آن صورت می گیرد هرساله هزاران دختر و زن جوان به قتل می رسند.
ـ در ترکیه قتل های ناموسی روند نجومی یافته و صدها زن هر سال کشته می شوند.
ـ در ایران یکی از مقامات استانداری در خوزستان اعلام کرده که ۴۵ زن جوان زیر ۲۰ سال در عرض دو ماه به قتل رسیده اند.
ـ در هند هر سال حدود ۹۰۰ قتل ناموسی تنها در سه ایالت های هاریانا، پنجاب، اوتر رخ می دهد و هزاران زن مورد تجاوز جنسی دسته جمعی قرار می گیرند.
ـ هرساله بیش از هزاران زن در امریکا در خانه های خودشان به وسیله غریبه ها کشته می شوند. (این آمار مختص مهاجرین مسلمان نیست). در امریکا، هر روز ۴ زن بر اثر خشونت مردان می میرند و هر ۲ دقیقه یک زن قربانی تجاوز می شود و هر ۱۵ ثانیه یک زن مورد ضرب و شتم قرار می گیرد.
ـ در فرانسه ۹۵ درصد از قربانیان خشونت را زنان تشکیل می دهند.
در کشورهای امپریالیستی رشد زن ستیزی نه تنها روند منفی نداشته، بلکه در اشکال نوین آن از جمله پورنوگرافی به شیوه ای نوین بازتولید شده است. صنعت پورنو که سودآورترین صنعت بعد از صنعت اسلحه سازیست سالانه میلیاردها دلار به جیب سرمایه داران سرازیر می کند. از هر ۸ سایت اینترنتی یک سایت پورنو است و اکثریت بازدیدکنندگان برای آن سایت پورنو است. یکی از سرویس دهندگان اینترنتی می گفت که ۸۰ درصد بازدیدکنندگان برای آن سایت پورنو مراجعه می کنند.
همین حد از آمارها نشان می دهد که خشونت علیه زنان مرز نمی شناسد. در همه جای جهان و در تمام عرصه ها اعمال می شود.
حال سئوالم این است که چرا وضعیت زنان تا بدین حد حاد شده است؟ چرا مدام نفرت از زن دامن زده می شود؟ چرا مدام خشونت علیه زن در نظام سرمایه داری گسترش یافته و تشدید شده؟ آیا خشونت علیه زنان یک مشکل فرهنگی ست؟ نه، علیرغم اینکه خشونت علیه زن فرهنگی رایج و جهانی ست، اما فرهنگ ریشه ی این خشونت نیست. این خشونت و فرهنگ خشونت برخاسته از یک رابطه ی اجتماعی معین (رابطه مرد با زن)، یک رابطه تولیدی معین است، خشونت علیه زنان بازتاب شالوده های مادی جامعه (رابطه تولیدی) است و شکاف جنسیتی یکی از مولفه هایش است و در خدمت این رابطه تولیدی قرار دارد. سرمایه داری بدون تکیه بر این شکاف نمی تواند این چنین سرسام آور سود انباشت کند. سرمایه داری زنان را استثمار سه گانه می کند:۱- تولید مثل نیروی کار آینده، ۲- بیگاری کار خانگی و۳- کار فوق ارزان در بیرون از خانه.
از دهه ۸۰ با گسترش و جهانی شدن سرمایه، مرتبا اقشار بیشتری از تولیدکنندگان جهان از سیطره تولید ماقبل از سرمایه داری بیرون کشیده و در درون مدارهای تولیدی خود ادغام می کند. با هر چرخش آن میلیون ها دهقان از روستاها کنده شده و به شهرها سرازیر می شوند. مثلا در چین چهارصد میلیون دهقان از روستاهایشان کنده شده و به شهرها آمده اند و در کارگاه ها و کارخانه ها مشغول کار شده اند که بخش عظیم آن را زنان تشکیل می دهند که مافوق سود عظیمی را برای سرمایه داری می آفرینند.
اما این شغل سوم آنان است، تولیدمثل و کار خانگی که هنوز در چارچوب همان روابط ماقبل از سرمایه داری است کماکان جریان دارد. به دلیل فرهنگ حاکم بر جوامع که به شدت زن ستیز و مردسالارانه است وضعیتی برای این زنان به وجود آورده که کاملا آماده اند تا به هر درجه از استثمار تن دهند.
طبق گزارش یونیسف زنان، کارگرانی منضبط تر، مطیع تر، پرکارتر و ارزانتر هستند. آنها به طور متوسط ۲۸ در صد مردان حقوق می گیرند.
به همین دلیل ما در کنار بیکارسازی های وسیع از کارگران مرد، شاهد استخدام زنان با مزد کمتر هستیم. درضمن، سیاست های نئولیبرالی کاملا با در نظر گرفتن بیگاری زنان در خانه همواره خدمات اجتماعی را از بین می برد. سرمایه از یک طرف برای “بالا بردن سود” به تشدید کار زن در خانه روی می آورد و از سوی دیگر، او را به درون بازار کار نیز می کشد. این موقعیت، زن را تبدیل به نوع مخصوصی از کارگر کرده است که تحت استثمار چندلایه و چند گونه است.
سرمایه داری برای کسب مافوق سود از روابط تولیدی ماقبل سرمایه داری و بیگاری هم استفاده می کند که کار خانگی یکی از آنهاست. آمار اخیر نشان می دهد که سالانه قریب به ده تریلیون دلار ارزش از طریق کار پرداخت نشده ایجاد می شود. برای این است که سرمایه داری را برده داری مدرن و زنان را برده ی بردگان نام نهاده اند.
مثلا کارگران زن بنگلادشی با پایین ترین مزد استخدام و به وحشیانه ترین وجهی استثمار می شوند و یا زیر آوار کارخانه های نساجی کشته و زخمی می شوند. آنها زمانی که به خانه می آیند با کتک و تحقیر و توهین همسر مواجه می شوند. این مکانیسم است که زنان کارگر را کارگرانی مطیع و ارزان تبدیل می کند.
در نتیجهی این تحولات، بافت سنتی خانواده از هم گسیخته شده است، اما مراکز قدرت، آگاهانه به تحکیم روابط مردسالاری می پردازند و گسترش مذهب جنگی علیه زنان است. در چنین شرایطی است که خانواده و ارزشهای سنتی به عنوان ابزاری برای حفظ انسجام اجتماعی تقویت میشود. نظام سرمایهداری نیازمند حفظ روابط پدرسالاری است و ما شاهد رشد اسلام گرایی و دینگرایی و تقویت آن از سوی دولتها هستیم. حتا در کشوری مانند آمریکا تقویت حق مردانه، حمله به حقوق زنان از جمله حق سقط جنین، گسترش پورنوگرافی همه مرتبط است با تغییرات عظیمی که در ساختار سرمایهداری رخ داده است.
در کنار این فشارهای چند لایه سیستم سرمایه داری بر زنان، ما شاهد نفرت و خشم مردانی هستیم که دلیل بیکاری خود را زنانی می بینند که در محیط کار جای آنها را اشغال کرده اند. زمانی که پسر متقاضی ثبت نام در رشته مهندسی، عدم پذیرش خود را در این رشته، به علت ورود دختران در رشته به اصطلاح مردانه مهندسی می بیند که جای او را پر کرده اند و با مسلسل تمام دانشجویان دختر را قتل عام می کند، همین حس کینه و تنفر در میان کارگران و زحمتکشان نیز عمل می کند. تجاوز جوانان فقیر هندی به دختر دانشجو صرفاً شهوت جنسی نیست، بلکه نفرت از زنی است که در جامعه آزادانه کار و رفت و آمد میکند. بی دلیل نیست که مردان این روزها بعد از تجاوز دسته جمعی به دختران و زنان جوان، آنها را شکنجه می کنند، میله در رحم آنها فرو می کنند و آنها را تکه تکه می کنند، این اوج نفرت مردان را از زنان نشان می دهد.
به طور خلاصه بگویم ابعاد هولناک خشونت علیه زنان و تشدید آن در ربع قرن اخیر، ثمرهی کارکرد نظام سرمایهداری است.
در مقابل این وضعیت وخیم ببینیم که جنبش های زنان در چه وضعیت بسر می برند؟
علیرغم اینکه شورش و طغیان زنان علیه ستم، جهانی و عمیق تر شده، اما دارای برنامه و افق روشن و جهت گیری انقلابی نیست.
جنبش فمنیستی زنان غرب مدتهاست که بسوی قهقرا می رود.
در موج اول فمینیسم که متاثر از زنان سوسیالیست بود و همواره تلاش داشتند همراه با خواسته های حقوقی و فرهنگی برابری طلبانه، به خواسته های اجتماعی خود نیز تاکید کنند. پویایی موج اول با انقلاب اکتبر برجسته شد و گام های عظیمی برای رهایی زن برداشته شد.
در بخش رادیکال موج دوم جنبش فمینیستی که بعد از جنگ جهانی دوم تا دهه ۸۰ شکل گرفت کاملا تحت تاثیر جنبش دانشجویی سالهای ۶۰-۷۰ و انقلاب سوسیالیستی در چین بودند همواره مسئله زن را یک مسئله سیاسی ارزیابی کرده و به ساختارهای نظام سرمایه داری حمله می کردند و شعار خصوصی، سیاسی است می دادند، اما در شرایط کنونی ما می بینیم که اکثریت این جنبش هر چه بیشتر از رویکرد سیاسی به ریشه های ستمدیدگی زن دور می شود و به مسئله زن به عنوان یک مشکل فرهنگی برخورد می کنند. بی دلیل نیست که ما شاهد جنبش برهنگی و جنبش رقص برای مبارزه با مردسالاری هستیم که عمدتا رویکردی فرهنگی به ستم بر زن است و ساختارهای سیاسی و اقتصادی این ستم را دور می زنند.
البته در این فروکش کردن، فمینیسم دانشگاهی در غرب نقش بسیاری داشت. ما می بینیم که چگونه تئوریهایی چون نسبیتگرایی فرهنگی و برخی تئوریهای پست مدرنیستی بویژه در میان فمینیسم دانشگاهی باعث فروکش کردن جنبش فمنیستی در غرب شده. بخشهایی از این جنبش در نظام سرمایه داری جذب شده و فمینیسم رهایی بخش جای خود را به فمینیستی داده که می شود گفت، کلفت نظام سرمایه داری مردسالاری شده و برنامه های خود را همگون با این نظام تنظیم می کند. ما می بینیم که لایه های معینی از زنان توانسته اند در هیرارشی سازمان کار سرمایه داری شغل های پر درآمد به دست آورند و در خدمت آن قرار گیرند که در فرموله کردن این تئوریها نقش مهمی داشتند.
شکل گیری فمینیسم بومی و تبدیل شدن آن به فمینیسم اسلامی به وسیله برخی زنان تبعیدی از درون تئوری هایی همچون نسبیت فرهنگی و پست مدرنیسم سر بلند کرد. دانشگاه های غرب با ایجاد امکانات مادی و معنوی برای کمک به تئوریزه کردن این گرایش سیاسی در زنان کشورهای خاورمیانه و نوشتن ده ها کتاب و مقاله توسط این زنان دانشگاهی و چاپ آنها در نشریات زنانی که سابقا حزب الهی بودند اینها تلاش هایی بود تا اسلام معتدل را شکل دهند و به فمینیسم استعماری خدمت کنند. آنها تلاش دارند که جنبش زنان را از رادیکالیسم خالی کنند و آن را در چارچوب های موجود و صرفا برای اصلاحاتی محدود کنند.
از طرفی می بینیم که دو نیروی مرتجع بنیادگرایان اسلامی و امپریالیست ها که وارد تخاصم با یکدیگر شده اند هریک بر روی جنبش زنان برای منافع خود به طور جدی حساب باز کرده اند، اما هر دوی این نیروها روش خاص خود را برای نفوذ در جنبش زنان دارند.
امپریالیست ها و در راس آن امپریالیسم امریکا از روش های مختلفی برای به اصطلاح خودی یا اهلی کردن جنبش های ضد سیستم استفاده می کنند. شناخته شده ترین این روش ها – ان جی اوئیزه کردن مبارزات زنان است که فعالان جنبش زنان را به کارمندان حقوق بگیر امپریالیست ها تبدیل می کند. این روش در سال های اخیر از جانب نهادهای امپریالیستی در رابطه با جنبش زنان ایران با جدیت دنبال شده است.
و از سوی دیگر حاکمان جمهوری اسلامی تلاش دارند که با تقلیل افق جنبش زنان به مدرنیزه کردن برخی جنبه های شریعت زنان را قانع کنند که در این تخاصم با آمریکا آنها طرف زن ستیزان حاکم در ایران را بگیرند و باور کنند که در چهارچوب یک نظام اسلامی می توان به آزادی دست یافت.
جمهوری اسلامی نیز برای نفوذ در جنبش زنان با اتکا به نظریه سازی برخی محققان و اکادمیسین های وطنی در غرب توانست تحت نام فمینیسم اسلامی پای خود را در درون جنبش زنان باز کند. مگر نه اینکه این دسته از آکادمیسین ها نخست فمینیسم بومی را کشف کردند و سپس فمینیسم بومی را تبدیل به فمینیسم اسلامی کردند و برای مشروعیت بخشیدن به فعالیت های خود دنبال تاییدیه گرفتن از آیت الله ها بودند و این آیت الله های فمینیست شده به هزاران دختر و زن جوان که از حکومت مذهبی به ستوه آمده اند و هر روز با صورت خونین و شلاق خورده به خانه بازمی گردند، دهن کجی می کنند.
البته بین این دو شکل از فمینیسم یعنی فمینیسم اسلامی و فمینیسم استعماری امپریالیستی مرز بسیار باریکی قرار دارد و به راحتی این دو شکل “فمینیسم” بر مبنای منافع و مصالح کلی قدرت های حاکم (برای حفظ روابط سرمایه داری، نهادهای دولت و پدرسالاری)، یا به هم تبدیل می شوند یا عقد اتحاد می بندند. همانطور که به راحتی کسانی که تا دیروز طرفدار اصلاح حکومت اسلامی از درون بودند به اردوی تغییر رژیم(regime change) از بیرون پیوستند. ریل های “اصلاح طلبی از درون” و”تغییر از بیرون” به راحتی می توانند با یکدیگر عوض شوند.
اگر گرایش اصلاح طلبانه همواره طلب ممکنها می کند و مدام به تقلیل گرایی در خواسته های جنبش زنان همت می ورزند، اما توده های میلیونی زن در ایران طلب ناممکنها می کنند. آنها حتی نرم های رایج را مثل (ازدواج رسمی) کنار می زنند و نرم های جدیدی برای زندگی مشترک خود می آفرینند. رفرمیستها مدام به زنان می خواهند تفهیم کنند که اسلام مغایر با حقوق زن نیست و می شود با رفرم هایی زنان به آزادی برسند، اما تجربه سی و پنج سال فعالیت رفرمیستی این اصلاح طلبان بدون کمترین رفرمی در زندگی زنان ثابت کرده است که حتی رفرم های جزیی و در چارچوب های بورژوایی نیز بدون مبارزات ساختارشکنانه در کشورهای فاشیستی و تئوکراتیک مانند ایران متحقق نخواهد شد.
البته در برابر این وضعیت ما با یک بی عملی، بی برنامگی، و بی افقی در جنبش رادیکال زنان مواجه ایم. به قول رفیق عزیزم آذر درخشان، در برابر این روندها و چرخش های سیاسی درون جنبش زنان چه در سطح ایران و چه در سطح جهانی ما در برابر سئوالات جدی قرار گرفته ایم که بدون پاسخ صحیح به آنها، جنبش زنان نمی تواند رزمندگی و رادیکالیسم خود را باز یافته و در تحولات آینده نقش تعیین کننده بازی کند و حل این معضلات کاملا منوط به مسائل کلان سئوالاتی همچون اینکه:
چرا در زمانی که مذهب و آموزه های مذهبی از هر زمان دیگر آشکارتر زیر سئوال رفته است، جنبش زنان ایران باید بر سر اینکه “اسلام با حقوق زن مغایرت دارد” دو پارچه شود، و بخش بزرگی از آن حول این ادعا کارمند فکری و عملی تر و تازه کردن نظام اسلامی شوند؟ چرا یک ایدئولوژی زن ستیز متعلق به عهد عتیق می تواند در صفوف ما تا این حد اغتشاش به وجود آورد؟ چرا افق برخی زنان چپ و کمونیست تا حد تحقق سکولاریسم و جدایی دین از دولت محدود شده است؟ چرا افق و برنامه برخی زنان سکولار تا حد آویزان شدن به فتوای آیت الله های معتدل اسلامی تنزل یافته است؟ چرا خواهری جهانی تا این حد زیر سئوال رفته است به گونه ای که بخشی از زنان جهان یا مدافع فمینیسم استعماری و لشکرکشی امپریالیستها به کشورهای خاورمیانه برای نجات زنان این کشورها شده اند، یا مدافع نیروهای مذهبی بنیادگرا و ضد زن؟ چرا فمینیسم استعماری و یا فمینیسم اسلامی قادر شده جنبش زنان را چند پاره کنند؟ چرا افق رهایی و آزادی زنان جهان از محدوده ی جهان سرمایه داری و تطبیق خود با این نظام فراتر نرفته است؟
پاسخ به این پرسش ها بدون نگاه تاریخی میسر نیست.
این واقعیتی است که ما با شکست دور اول انقلابات جهان وارد دور نوینی از مبارزات مردم جهان شده ایم که به دلیل شکست سوسیالیسم در کشورهای شوروی و چین به شدت دچار اغتشاش فکری شده است و تنها با رفع این اغتشاش و با پاسخگویی به ضرورت جمعبندی از دستاوردها و کمبودهای دور گذشته است که می توانیم گام های موثر برای رهایی برداریم.
جنبش زنان مانند همه جنبش های دیگر نیاز به پاسخگویی نظری تئوریک برای پیشبرد مبارزات و قرار نهادن خود در ریل قرن ۲۱ دارد. قرن پیش، قرن پیروزی و شکست انقلابات رهائی بخش بود. انقلاباتی که شاخص پیشرویشان، پیشروی زنان، و شاخص شکستشان عقبگرد وضعیت زنان بوده است.
نظام سرمایه داری علیرغم بحران های عظیم ساختاری در چند دهه گذشته هر بار قادر شده با تنگتر کردن طناب استثمار و ستم بر دور گردن مردم جهان بحران خود را از سر بگذراند. جهان سرمایه داری مردسالار، مرتبا در حال تولید ایده و نظریه است. مرتبا در حال خریدن ناراضیان است. در این جهان کالایی حتی نارضایتی از این نظام، مبارزه سیاسی علیه این نظام، سابقه مبارزه و … خرید و فروش می شود. نمی توان با افقی که جوهر این نظام را به مصاف نمی طلبد، به مبارزه برای رهایی و آزادی زنان دست زد. نمی توان با افقی که مالکیت خصوصی در هر دو شکلش (مالکیت بر ابزار عمده تولید و مالکیت مرد بر زن) را به مصاف نمی طلبد، چشم انداز رهائی بخشی برای مبارزات روزمره زنان ترسیم کرد. نمی توان به تئوری های فمینیستی اتکا کرد که در پی رهایی زنان بدون زیر و رو کردن مناسباتی است که انقیاد زن جزیی حیاتی از آن است. بدون چشم انداز روشن و برنامه انقلابی، جنبش زنان قادر به پیشروی نیست.
ما برای مبارزه روزمره خود نیاز به ایده و نظریه داریم تا مبارزاتمان را به پیش بریم، وقتی چشم اندازی با کیفیتی متفاوت ترسیم نکنیم، چاره ای نداریم جز اینکه به افقها و چشم اندازهای موجود چنگ بیاندازیم. اینکه انرژی بخشی از زنان و دختران جوان صرف پیشبرد اهداف “فمینیست های اسلامی” در ایران می شود، اینکه زنان سابقا سکولار به جای جستجوی رهایی خود در متون پیشرفته فمینیستی و مارکسیستی به کتب مقدس مذهبی مانند قرآن دخیل بسته اند، نشان ضعف، کمبود و فقدان یک افق رهائی بخش همه جانبه در جنبش زنان است. دیگر نمی توان با افق محدود و تنگ بورژوایی برای رهایی زنان مبارزه کرد.
ما نیاز به چشم اندازی رهائی بخش داریم در غیر این صورت مانند غریقی در اقیانوس متلاطم به هر خس و خاشاکی برای نجات خود متوسل می شویم، زیر فشار امواج عظیم به چیزهایی چنگ می اندازیم که خود ما را هرچه بیشتر به نابودی می کشاند. ما نیاز به دورنمایی داریم که با چشم دوختن بدان گام های روزمره مان را برداریم، گام هایی که ما را به آرزوها و رویاهایمان نزدیک و نزدیکتر کند.
تورنتو ـ ۸ مارس ۲۰۱۵