هفته گذشته پس از انتشار نوشتار “جایگاه در شاخص فلاکت” درباره معضل “بیکاری”، یکی از هم میهنان با  بیانی نه چندان پاکیزه ـ و البته نه درحد چاله میدانی اصیل! ـ به من ایراد گرفت که چرا تنها بخش خالی لیوان را بازگوکرده و به بخش پر آن اشاره نمی کنم.  اعتراض این هم میهن به این بود که وقتی درباره بیکاری و نرخ ۲۰ یا حتی ۳۰ درصدی آن صحبت می شود و حکومت به خاطر ناتوانی در حل این مشکل مورد اعتراض قرارمی گیرد، باید به روی دیگر سکه نیز پرداخته شود که حکومت توانسته است برای ۷۰ یا ۸۰ درصد از جمعیت فعال شغل فراهم کند.

درپی این اعتراض، هم میهن مزبور مرا به “سیاه نمایی”، “عناد”، “تبلیغ علیه نظام” و “توهین به رهبری و مسئولان نظام” متهم کرده و هشدار داده بود که این کارها در قانون مجازات اسلامی کیفرهایی مشخص ـ شلاق، جزای نقدی، زندان، تبعید و… ـ دارد.

اگر بگویم که از این “هشدار” نترسیدم، دروغ گفته ام.  ترس واکنش طبیعی و غریزی دفاعی انسان ـ و حتی حیوانات ـ در رویارویی با خطر است و چیز بدی نیست.  آنچه که بد و ناپسند است خفت پذیری، خواری، ذلت و تسلیم در برابر ظلم و ظالم است.

 با خواندن این تذکر و هشدار، به این فکر فرو رفتم که حکومت آخوندی اگر هم در همه عرصه های اداره جامعه بی لیاقت و ناکارآمد باشد ـ که هست ـ ، در عرصه داغ و درفش و شلاق و شکنجه و زندان و تبعید و اعدام و کشتار کارنامه ای پربار دارد و خالی بندی نمی کند.World-Happiness-Report-2015

به یاد صدها تن از مخالفان حکومت افتادم که در خارج از کشور به دست آدم کشان آن کشته شدند.  ده ها هزار نفری را به یاد آوردم که در داخل کشور شکنجه و زندانی و اعدام شده اند و همچنان می شوند.  سرگذشت ارژنگ داوودی ـ این معلم شریف و آزاده ـ در نظرم مجسم شد که به جرم میزبانی و کمک به یک خبرنگار کانادایی برای تهیه گزارش، بیش از ده سال است که در زندان مناطق بد آب و هوا به سر می برد و چندی پیش نیز به اتهام “رابطه با مجاهدین خلق از داخل زندان” به اعدام محکوم شد!

اندیشه ام به سوی حشمت الله طبرزدی ـ دانشجوی بسیجی پیشین ـ پرکشید که بیش از ۱۱ سال از زندگی خود را در زندان های مخوفی چون اوین و رجایی شهر کرج سپری کرده و هنوز هم می کند.

چرا راه دور برویم.  همین هفته گذشته بود که محمدرضا عالی پیام، شاعر طنزپرداز، به گفته  خودش به جرم سرودن شعری که پیشتر نیز دو بار دیگر برای آن محاکمه و محکوم شده بود، برای مدت یک سال و سه ماه رهسپار زندان اوین گردید و از آنجا نیز به زندان رجایی شهر تبعید شد.  به گزارش ۲۶ آوریل خبرگزاری فعالان حقوق بشر در ایران “هرانا”: «محمد رضا عالی پیام دیروز صبح به قرنطینه زندان رجایی شهرکرج منتقل شده و امکان ارتباط با خارج از زندان از او سلب شده است… سایر زندانیان این زندان به تلفن های بند دسترسی دارند».

با عبرت گرفتن از این مشت های نمونه خروار، تصمیم گرفتم نوشتار این هفته را به توصیه آن هم میهن معترض به بخش پر لیوان یعنی تشریح وضعیت “شاغلان” اختصاص دهم تا شاید از بار گناهم کاسته شود و رنگ پرونده قطورم در امنیت خانه حکومت آخوندی از “سیاه سیاه” به خاکستری تبدیل شود.

در بررسی وضعیت “شاغلان” نمی توان دوگروه از پرشمار و مهم ترین آنها یعنی “کارگران” و “معلمان” را نادیده گرفت.  در مورد کارگران، در ۲۵ آوریل تارنمای “رادیو زمانه” در گزارشی نوشت: «در سال ۱۳۹۲ هزینه های سبد معیشت یک خانوار چهار نفره کارگری ۸ برابر دستمزد و ۴۰۰ درصد از دستمزد کارگران عقب بود.  اختلاف زیاد هزینه و دستمزد، قدرت خرید کارگران را در سال ۹۲ هشتاد درصد کاهش داد… حداقل دستمزد سال ۹۳، با ۲۵ درصد افزایش، اختلاف منفی ۱۰ درصدی با تورم داشت».

در حالی که بنابر معیارهای جهانی، هزینه خوراک نباید بیش از ۲۵ تا ۳۰ درصد درآمد خانوار باشد «جدول های مرکز آمار ایران نشان می دهد که برمبنای حداقل دستمزد در سال ۱۳۹۳، هزینه خوراک ۷۳.۰۸ درصد هزینه های یک خانواده چهار نفره کارگری را دربرمی گیرد و ۲۶.۹۲ درصد باقی مانده سهم مسکن، بهداشت، حمل و نقل، آموزش، پوشاک و سایر اقلام می شود.  مساله ای که کارشناسان حوزه کارگری از آن به عنوان کوچک تر شدن سفره کارگران نام می برند».

مرارت های کارگران محدود به عدم تناسب دستمزد با هزینه زندگی نیست: «بنابر اعلام وزارت کار قراردادهای سفید امضاء و موقت نه تنها کاهش نیافته، بلکه با رشد ۱۳ درصدی نسبت به سال ۱۳۹۲، به ۹۳ درصد رسیده است».

با این حال، نباید به بدبینی میدان داد تا تبدیل به “سیاه نمایی” و مستوجب مجازات شود.  حتما دولت با “کلید” آمده شیخ حسن روحانی در دو سال گذشته اقدامات مثبتی برای سامان بخشیدن به وضع اسفبار کارگران کرده است.  ستار رحمانی، عضو اتحاد بین المللی حمایت از کارگران در ایران می گوید: «تمام آن پروژه هایی که در دولت احمدی نژاد طرح شده بود، در دولت روحانی با شرایط سخت تری اجرا شده است.  درخواست پرداخت دستمزدهای معوقه بیشتر شده است.  اعتراض به بیکارسازی ها و اخراج ها افزایش یافته است.  کشته شدن روزانه پنج تا هفت کارگر براثر عدم رعایت استانداردهای ایمنی کار به خاطر پایین آوردن هزینه تولید از طرف کارفرما هم در ۲۰ ماهه دولت روحانی همچنان ادامه دارد».

وضعیت معلمان نیز کمتر از کارگران اسفبار نیست.  کارد چنان به استخوان این قشر شریف و صبور رسیده که در دو ماه گذشته دو بار گردهمایی های سراسری اعتراضی برگزار کرده اند و پنجشنبه هفته آینده، ۱۷ اردیبهشت نیز قرار است برای بار سوم دست به اعتراض همگانی در سراسر کشور بزنند تا شاید گوش شنوایی بیابند.  شورای مرکزی تشکل های صنفی فرهنگیان سراسر کشور در بیانیه ای از معلمان خواسته که روز پنجشنبه ۱۷ اردیبهشت در محوطه ادارات کل استان ها گرد هم آیند و به خواسته های خود صراحت بخشند.

در این فراخوان، که در اول اردیبهشت منتشر شده، به نقل از تارنمای “صدای مردم” نوشته شده: «بحران آموزشی در کشور ما روز به روز ژرف تر می شود.  آشکار است که در همه زمینه ها شیرازه امور به طور کلی درهم ریخته شده و واپس نگران حاکم بر آموزش و پرورش که علیرغم ادعاهای مردم فریبانه عملا با دانش، هنر و فرهنگ ملی به ستیز برخاسته اند، توان گشودن این کلاف سردرگم را ندارند».

در بخش دیگری از این بیانیه نیز گفته شده: «رژیم ولایت فقیه با روبنای واپس مانده اش با پیشرفت های علمی و فنی، فرهنگی و اجتماعی و در نتیجه با ضرورت های امروزین کشور در تضاد جدی قرار دارد».

در مورد مطالبات معلمان نیز بیانیه می نویسد: «تشکل های صنفی فرهنگیان سراسر کشور مواردی همچون اجرای قانون اساسی، بازگشت به کار همکارانی که به خاطر فعالیت های صنفی بازداشت شده اند، افزایش حقوق، برقراری بیمه تکمیلی موثر، حفاظت از دانش آموزان دربرابر آسیب های اجتماعی و ایجاد مکانیزم جلوگیری از ترویج خشونت در مدارس» را خواستارند.

در این بیانیه همچنین تصریح شده که: «دولت روحانی پس از بیست ماه هنوز به وعده های خود به معلمان عمل نکرده است».

به گزارش تارنمای “حقوق معلم و کارگر”: «علیرضا هاشمی سنجانی، فعال صنفی معلمان و عضو شورای مرکزی سازمان معلمان ایران صبح شنبه [هفته گذشته] بازداشت شد. طاهره نقیئی، قائم مقام سازمان معلمان ایران دراین باره گفت: «اجتماع و تبانی به قصد برهم زدن امنیت ملی» و «تبلیغ علیه نظام» از جمله اتهامات آقای هاشمی بوده است.

امید است که این “سفیدنمایی” درخشان در مورد بخش پر لیوان، یعنی وضعیت “شاغلان” در نظام ولایت مطلقه فقیه، نظر هم میهن معترض را تامین کرده باشد.  «طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد»!

هفته گذشته نوشتار را با روایت جایگاه حکومت آخوندی در شاخص فلاکت به پایان بردم و ظاهرا همین امر موجب خشم هم میهن معترض شد.  برای جبران مافات، این هفته به نقل جایگاه آن در شاخص شادی و رضایت از زندگی می پردازم.  به نقل از تارنمای “فرارو” در ۷ اردیبهشت ۱۳۹۴: «رتبه ایران در شادی در میان ۱۵۸ کشور ۱۱۰ است.  این گزارشی است که شبکه راه حل های توسعه پایدار سازمان ملل به تازگی ارایه کرده است. در این گزارش کشورهای سوئیس، ایسلند، دانمارک، نروژ و کانادا جزء شادترین کشورها و کشورهایی همچون افغانستان، سوریه، رواندا، ساحل عاج و … غمگین ترین کشورهای جهان هستند».

تارنمای “فرارو” معیارهای تعیین رتبه کشورها را چنین توضیح می دهد: «شبکه راه حل های توسعه پایدار چندین شاخص را برای تعیین رتبه کشورها ملاک قرارداده است: هزینه سرانه، میزان انتخابات یا آزادی، میزان فساد، وضعیت سلامت، ارزیابی فردا از زندگی و امید به زندگی سالم از جمله این شاخص ها هستند».

درمورد جایگاه صدودهم کشورمان در “شاخص شادی و رضایت از زندگی” توضیح دو نکته ضروری است.  نکته نخست این که در ۳۶ سال گذشته مردم ایران زیربار اندوه پراکنی و غم پرستی آخوندهای حاکم نرفته اند و به هر مناسبتی ـ چهارشنبه سوری، نوروز و… ـ با دهن کجی به حکومت به شادی و شادمانی پرداخته اند. اگر این عزم جزم عمومی نبود، بی گمان رتبه کشورمان به رده های بالای ۱۵۰ و در جوار افغانستان، سوریه و رواندا منتقل می شد.  نکته دوم نیز این است که بررسی های انجام شده برای تعیین رتبه کشورها مربوط به سال های پیش است و از آنجا که زندگی مردم به مصداق «هرسال دریغ از پارسال» می گذرد، قاعدتا وضعیت کنونی “جایگاه در شاخص شادی و رضایت از زندگی” بایست بالاتر از ۱۱۰ باشد!

* شهباز نخعی نویسنده در حوزه ی مسائل سیاسی، ساکن اروپا و از همکاران شهروند است.

Shahbaznakhai8@gmail.com