بیش از چهار سال پیش شروع‌ شده و اکنون خرابی، تباهی و بی خانه‌مانی مردم، نصیب سوریه شده است. سیل اشک بر گونه‌ی زنان، مردان و کودکان سوری، پشت درهای بسته‌ی اروپا، انسان را وادار به اندیشه می‌کند؛ چرا؟ کدام قدرت‌ها در دربه‌دری مردم سوریه نقش داشته‌اند؟ برای چه؟ پاسخ به چنین پرسشی نیازمند نگاهی است به چهار سال پیش تا کنون. سیاست دولت‌های غربی، عربی و منطقه را باید بررسی کرد تا شاید بتوان پاسخی برای چرایی تباهی خاک سوریه و نابسامانی مردم‌اش یافت. اما آنچه آشکار است، محاسبات قدرت آمریکا است که با بدبینی شروع شد و اکنون نادرستی آن روشن شده است. اروپایی‌ها نه تمایلی به وارد شدن به میدان نابسامانی سوریه داشته‌اند و نه توان آن را. به همین خاطر است که اکنون همه به روسیه نگاه می‌کنند. سیاستی که هنوز درستی آن بر هیچ کس روشن نیست.

این روزها سخن گفتن از دستان پاکی که به خون مردم سوریه آلوده نشده باشد، مناسبتی ندارد. شارل پگی، شاعر فرانسوی (۱۹۷۳ – ۱۹۱۴) نوشته است: “داشتن دستان پاک” در این معنا نیست که الزامن انسان دستی داشته باشد. در سوریه هیچ‌کس مبرا از گناه نیست. غربی‌ها نیروهای عراقی را حمایت می‌کنند که علیه امارت اسلامی (داعش) مبارزه می‌کند. اما ایران را که مانند عراق با امارت اسلامی در پیکار است، پشتیبانی نمی‌کنند. چرا که ایرانی‌ها حامی بشار اسد هستند که غربی‌ها مخالف او هستند.

سوریه آخرین خاک‌ریز روسیه در منطقه است؛ سرزمینی که در صورت لزوم قربانی‌اش خواهد کرد. روسیه از اسد حمایت می‌کند، اسد هم با بخشی از مخالفان خود که مورد حمایت غربی‌ها هستند در پیکار است. حمایت غربی‌ها از مخالفان بشار اسد در حالی ادامه دارد که آشکارا بخشی از آن‌ها در کنار جنگ‌آوران امارت اسلامی قرار گرفته و از آن پشتیبانی می‌کنند. عربستان‌سعودی دوست و شریک سیاسی عقب‌مانده‌ی غربی‌ها، به طور غیرمستقیم از نیروهای داعش حمایت می‌کند و ترکیه عضو کشورهای ناتو، وارد این میدان شده تا به کردها که مورد حمایت غربی‌ها هستند حمله کند و آرزوی دیرین عثمانی‌ها که نابودی کردها بوده است را برآورده سازد.

از سوریه جز ویرانه ای باقی نمانده

از سوریه جز ویرانه ای باقی نمانده

پروفسور یانه هولاند ماتلاری، روز دهم سپتامبر در مقاله‌ی خود در روزنامه‌ی Dagens Næringsliv نروژ استدلال می‌کند که: “با توجه به شرایط موجود در سوریه می‌توان به این نتیجه رسید که دولت بشار اسد، نسبت به سایر نیروهای حاضر در سوریه، کمترین پلشتی و زشتی را دارد. داعش نشان داده که آنچه ما فکر می‌کردیم، کف دلو است، کف دروغینی بوده که زیر ظاهر کم عمق خود، چاه ویلی با ژرفای زیاد دارد. چاهی که باید نام وحشت بر آن نهاد. در واقع نامردمی‌های داعش در حدی است که کلام از توضیح آن ناتوان است؛ خواستم واژه‌ای قوی‌تر از وحشت پیدا کنم که ظلم و جور چند سال اخیر، حتا کلام را هم ناتوان از شرح نامردمی‌های این گروه کرده است”.

چگونه به این‌جا رسیدیم؟ قرعه‌ی شوربختی سوریه زمانی کلید خورد که به دنبال جنبش موسوم به بهار عربی سوریه برای موازنه‌ی قدرت در منطقه‌ی خاورمیانه انتخاب شد. به همین سبب هم کشورهای ثروتمند امیرنشین موسوم به کشورهای حوزه‌ی خلیج فارس، روسیه و ایران به سرعت وارد معرکه شدند تا سهم خود از قدرت را از دست ندهند. این اتفاق زمانی رخ داد که در سال ۲۰۱۱ مردم سوریه برای رسیدن به آزادی، عدالت و دموکراسی، علیه دولت بشار اسد دست به تظاهرات زدند. غرب، به رهبری آمریکا تمایلی به کنترل منطقه توسط رقیب‌های دیرین خود نداشتند. به همین خاطر هم آمریکا از بخشی از مخالفان بشار که به ظاهر هم دموکراتیک بودند، پشتیبانی کرد.

در این گرداب قدرت، به ناگاه داعش از تخم یا آستین غرب و بشار اسد برون جست. (در مورد چگونگی به وجود آمدن داعش تئوری‌های مختلفی وجود دارد؛ برخی معتقدند که داعش یکی از استراتژی‌های بشار اسد بوده در حالی که خانم کلینتون در ویدیویی که در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده، اقرار کرده که آمریکا و غرب پایه‌گذاران گروه‌هایی از این دست بوده‌اند.) در هر حال اگر استراتژی اسد بوده یا سیاست غربی‌ها، آتشی است که دود آن به چشم مردم سوریه رفته و عراق. دولت سوریه برای مبارزه با مخالفان خود حتا نیروهای میانه‌رو که حاضر به گفتگو با او بودند را سرکوب کرده است تا بر سکوی قدرت باقی بماند. برآمد سرکوب نیروهای میانه‌رو، سر بر آوردن داعش و قوی شدن تدریجی آن بوده است. داعش حتا از سوی برخی از دولت‌های اروپایی که در میدان سوریه خود را دست خالی می‌دیدند و ناتوان، حمایت مالی می‌شد. نه تنها انتقال پول که برخی نیروهای جنگنده هم با چشم‌پوشی غربی‌ها به داعش پیوستند. رهبران کشورهای اروپایی با رفتن اسلام‌گراهای تندرو پرورش یافته در کشورهای اروپایی، به سوریه و مرگ احتمالی آنها، در خفا نفس راحتی کشیدند. گسیل اسلام‌گرایان اروپایی به سوریه برای پیوستن به داعش و جنگیدن، مرگ آنها را در پی دارد که خواست پنهان غربی‌ها است.

در سال‌های گذشته و در ارتباط با منازعات خاورمیانه، رهبران اروپایی بیش از آن که دل‌مشغول رسیدن به هدف بوده باشند، بیشتر نگران پاکی و خلوص کمک‌های خود بوده‌اند. آنها غافل بوده‌اند که گزینه‌های‌شان برای چگونگی دخالت در سوریه، نه موج پناهجویان را متوقف می‌کند و نه گفتمان دیپلماتیک را. کمک‌های غربی‌ها حتا نتوانسته ترمزی برای سرعت نابسامانی مردم سوریه و عراق باشد و یا نقطه پایانی بر جنگ خانمانسوز منطقه. دشواری امروز سوریه نشانگر ناتوانی سازمان‌های مردم‌نهادی است که چشم دوخته‌اند به گفتمان وزارت خارجه کشورهای غربی. این شکست، حکایت مردمی است که اسلحه دارند، اما از گلوله خبری نیست.

دولت سوریه بارها با خطر «کیش – مات» روبرو شد. اما دخالت مستقیم نیروهای سپاه پاسداران ایران و مشاوره‌های آنان موجب شد که بشار اسد از خطر مات شدن رها شود. این کمک‌ها منتهی به ایران نیست؛ کمک نیروهای حزب‌الله لبنان و این روزها حضور نظامی روسیه نیز مشاهده شده است. نیروهای امارت اسلامی، تاکنون کمتر علاقه‌ای برای فروریختن دیوار دمشق نشان داده‌اند. در سال ۲۰۱۲ داعش از پایگاه‌های خود در استان انبار خارج شدند و به طرف جنوب و بغداد حرکت کردند. بغدادی که دولت ناتوان دست نشانده‌ی آمریکا تاب تحمل کمترین ضربه هم نداشت. در برابر ناتوانی نیروهای عراقی در مقابله با داعش، کردها دلیری کردند و مقاومت جانانه‌ای از خود نشان دادند که به همین خاطر هم در مبارزه با داعش، دوست و هم‌پیمان جدید غرب به حساب می‌آیند.

بارها از سوی برخی از رهبران کشورهای غربی بیان شده که برای تمام کردن مسئله سوریه، کشورهای غربی باید وارد مرحله‌ی حمله نظامی به سوریه شوند. در سال ۲۰۱۳ باراک اوباما و نخست‌وزیر انگلیس، دیوید کمرون این پیشنهاد را با تردید نگریستند و از هر نوع عملیات نظامی پرهیز کردند، اما کار به جایی رسید که آنها ناگزیر به تغییر تصمیم خود شدند. مزه‌ی تلخ شوکرانی که در افغانستان، عراق و لیبی نوشیده بودند، هنوز در دهان تصمیم‌گیرندگان غربی هر نوع عملیات نظامی یا حمله زمینی را ناممکن می‌کند. اکنون شرایط به گونه‌ای است که رهبران غربی کمتر علاقه دارند، جان سربازان خود را برای حمله‌ای که نتیجه‌اش نامعین است، به خطر بیندازند. تلخ‌کامی عملیات در سه کشور یادشده، امکان خطر جدید و از دست دادن سربازان خودی را کم می‌کند.

تظاهرات برای آزادی سوریه

تظاهرات برای آزادی سوریه

در نبود راه‌کارهای سازنده، آمریکایی‌ها سرانجام به این نتیجه رسیدند که باید بین بد و بدتر یکی را انتخاب کرد. از همین روی هم سیاست بدبینانه‌ی «کنترل خرابی‌ها» را برگزیدند. اصطلاح «کنترل خرابی‌ها» بیشتر بین آتش‌نشان‌ها مرسوم است؛ زمانی که خانه یا ملکی در آتش کامل می‌سوزد و نجات آن ناممکن می‌نماید، آنان از این اصطلاح استفاده می‌کنند. در این معنا، سیاستی که آمریکا برگزیده است، نقش نظاره‌گری دارد که کنار گود نشسته و امکان مغلوبه شدن جنگ را برای ضعیف شدن ایران و روسیه که با تمام قوا در میدان جنگ حضور دارند، فراهم می‌کند. این سیاست مبتنی است بر نابودی منابع مالی، نظامی و انسانی ایران، روسیه و سوریه در جنگی که پایانی برای آن متصور نیست. به باورم سیاست «کنترل خرابی‌ها» اکنون در بین سیاست‌مداران آمریکایی حرف اول را می‌زند، اما در اروپا که بیشتر نگران پاکی و پالودگی دستان خویش هستند، چنین اندیشه‌ای با توجه به آرای مردم و دخالت‌شان در امور روزانه، تنها می‌تواند دردسر بزرگی باشد که اکنون دامنگیرشان هم شده است؛ پذیرش پناهجویان سوری، دلخواه سیاست‌مداران غربی نیست، بلکه فشار افکار عمومی است که وادارشان ساخته به طور موقت چهره‌ای مردمی به خود بگیرند. البته دولت‌های کشورهای اروپای شرقی نشان دادند که نه به افکار عمومی پای‌بند هستند و نه به انسانیتی که در بیانیه‌ی جهانی حقوق بشر از آن یاد شده است.

اگر مخاطب‌های این جستار در این اندیشه هستند که من با این نیت این متن را نوشته‌ام که به آمریکایی‌ها برای اتخاذ سیاست «کنترل خرابی‌ها» تبریک بگویم، سخت در اشتباه هستند. چرا که سیاست سنجش میزان قدرت، آن هم با بدبینی، راه به جایی نمی‌برد. در این مورد ویژه، حتا بدبین‌ها هم نشان دادند که برای اتخاذ تصمیم ضعیف هستند. بدبینی و دیرهنگام بودن تصمیم‌های غربی‌ها منتهی شد به فراگیر شدن هر روزه‌ی بحران سوریه؛ طولی نکشید که این درگیری از دیوارهای دفاعی خیالی که آتش‌نشان‌ها برای مهار آتش ترسیم می‌کنند، گذشت و به راحتی راهی خانه‌ی همسایه‌ها شد و کل منطقه را به ناپایداری سیاسی و عدم ثبات تهدید کرد. صدها هزار انسانی که برای صلح و امنیت، خانه و کاشانه‌شان را رها کرده و جان و مال خویش را به خطر می‌اندازند تا به اروپا برسند، از شر داعش، بشار، حزب‌الله و … فرار کرده‌اند. اینان به جای این که به کشورهای هم‌کیش و هم‌زبان خود؛ عرب‌های حوزه‌ی خلیج فارس روی بیاورند، برای اندکی آرامش و صلح و امنیت، راهی اروپا شده‌اند، اروپایی که ضمن ادعای حقوق بشر، با هزار بهانه سدهای گوناگونی برای پناهجویان که قربانی سیاست‌های نادرست و نابهنگام خودشان هستند، می‌سازند. کدام‌تان دیده یا شنیده‌اید که اتحادیه اروپا به سیاست‌های ضدانسانی مجارستان اعتراض که نه، انتقاد کرده باشد؟

به این ترتیب بحران یک رژیم دیکتاتور منتهی شد به فاجعه‌ی ملی. فاجعه‌ای که ثبات کل منطقه را به خطر انداخته است. فاجعه‌ای که در مقیاس جهانی هم بحران سیاسی را رقم زده است. تاکنون تخمین زده می‌شود که بیش از ۲۲۰۰۰۰ نفر کشته شده‌اند و یازده میلیون نفر به ناگزیر خانه و کاشانه‌شان را ترک کرده‌اند. در چنین شرایطی، رژیم اسد تنها می‌تواند بر ۱۷ تا ۳۰ درصد خاک سوریه حکومت کند. نیروهای امارت اسلامی، کنترل یک‌سوم تا نیمی از خاک سوریه را در اختیار دارند. بخش باقیمانده هم در اختیار ده‌ها گروه مسلح دیگر است.

در حالی‌که بارها رهبران غربی تکرار کرده‌اند که خواهان برکناری بشار اسد از قدرت هستند، هیچ نیروی منسجمی برای در اختیار گرفتن قدرت، پس از اسد وجود ندارد. بنابراین فروپاشی دولت اسد، نتیجه‌ای مگر هرج و مرج بیشتر ندارد. تنها مورد استثنایی انتقال قدرت به امارت اسلامی است. بر اساس سنجش افکار عمومی، هر نوع رژیمی بهتر است از به قدرت رسیدن امارت اسلامی در سوریه و عراق.

 

چه می‌توان کرد؟

 

درواقع غرب از بی نتیجه بودن اقدامات در سوریه خسته شده است. شاید مناسب‌ترین راه مداخله نظامی در سوریه باشد. این احتمال هم روشن است که رخ نخواهد داد. آمریکا هم اکنون تمایلی برای اقدام نظامی ندارد؛ چرا که اوباما نمی‌خواهد با اقدام نظامی بی نتیجه، پایان دوران ریاست‌جمهوری خود را سیاه کند.

اروپا نه تمایل دارد و نه توان برای هر نوع اقدام درست. در دو هفته گذشته فرانسه و انگلیس اعلام کردند که تصمیم دارند به حمله‌های هوایی آمریکا علیه امارت اسلامی بپیوندند و از روز دوشنبه همین هفته هم حمله‌های هوایی فرانسه شروع شد. این تصمیم به نوبه‌ی خود نشانگر رکود در چرخه‌ی دیپلماسی اروپا است. در این معنا، فقط حمله‌های هوایی است که غربی‌ها تمایل به آن دارند و تنها پاسخ آنها است به روند روزافزون بحران در سوریه. تاکنون هم شاهد بوده‌ایم که حمله‌های هوایی اثر چندانی برای جلوگیری از پیشرفت کار داعش نداشته است.

به این ترتیب، تکلیف روسیه چیست؟ برخی از کارشناسان غربی اکنون بر این باورند که روسیه باید نقش اساسی‌تری برای یافتن راه‌کار برون‌رفت از چرخه‌ی بحران سوریه بازی کند. نظریه‌ای که قابل تأمل است، اما با توجه به نقش روسیه در کارزار اوکراین، آیا غرب تمایل دارد که کارکرد روسیه را نادیده بگیرد و نقش اساسی یافتن راه حل بحران سوریه را به او واگذارد؟ پرسشی است که پاسخ درخوری ندارد. با این وجود، به گزارش خبرگزاری رویترز، آقای کری که پس از مذاکره با فیلیپ هاموند،‌ همتای بریتانیایی‌اش،‌ در لندن سخن می گفت، از روسیه و ایران خواست از نفوذ خود برای ترغیب بشار اسد برای انجام مذاکره و انتقال قدرت استفاده کنند. آمریکا اکنون بر طبل کناره‌گیری اسد می‌کوبد، اما زمان برکناری را موکول می‌کند به نتیجه گفتگوهای چند جانبه. سخنان اوباما و پوتین در سازمان ملل هم نشان داد که به‌رغم تمایل هر دو دولت، اختلاف اساسی ماندن یا رفتن بشار اسد، پا بر جا است.

بدیهی است که حتا با افزایش کمک‌های همه‌جانبه‌ی روسیه و ایران هم رژیم بشار اسد برنده‌ی جنگ نخواهد بود، اما تردیدی نیست که با کمک‌های بی دریغ ایران و روسیه، عمر رژیم بشار اسد بیشتر خواهد شد، بدون این که بتواند بار دیگر همه‌ی خاک سوریه را مدیریت کند. دولت بشار اسد به شدت تضعیف و از سوی دیگر شمار دشمنان و رقیب‌های او زیادتر شده است. اکنون ارتش منظم سوریه تبدیل به گروه‌های شبه‌نظامی شده که از نظم ارتش به دور است.

در مورد دخالت روسیه و یافتن راه برون‌رفت از بحران، برخی از رهبران اروپایی راه حل دیگری را طلب می‌کنند، اما با کمال تأسف چنین می‌نماید که انتظار داشتن از روسیه برای یافتن راه حل، اجتناب‌ناپذیر است. بدیهی است که با افزودن نزدیکی خود به سوریه، روسیه در مذاکرات مربوط به سوریه، جایگاه ویژه‌ای برای خود تأمین کرده است. بنابراین، با توجه به این که راه حل نظامی برای برون‌رفت از بحران سوریه وجود ندارد، گردش به سوی مذاکره و راه حل دیپلماتیک، تنها راه کوتاه مدت می‌باشد. رهبران غربی هم هراس دارند که ممکن است چنین اتفاقی پشت درهای بسته و بدون حضور آنها رخ دهد. همین تصور بیرون ماندن از مذاکره، موجب می‌شود که غربی‌ها با روسیه کنار بیایند و همراه با هم میزهای مذاکره و گفتمان سیاسی و دیپلماتیک را پیش ببرند.

برای این که این اتفاق رخ بدهد، غرب و همه‌ی گروه‌هایی که مورد حمایت‌شان بوده‌اند، باید لقمه‌ی ناممکن بودن مبارزه هم‌زمان با بشار اسد و داعش را قورت بدهند. چرا که مشکل‌ترین و مهم‌ترین موضوع برای غرب، چیره شدن بر نیروهای جنگ‌آور امارت اسلامی است. بنابراین برای فروپاشی داعش غرب می‌پذیرد که باید هم‌زمان؛ با بشار اسد از راه دیپلماتیک پیش برود و با جنگجویان داعش با عملیات نظامی. برای تحقق چنین خواسته‌ای باید نیروهایی که تا امروز با هم در ستیز هستند، زیر یک چتر جمع شوند تا بتوانند جنگجویان امارت اسلامی را شکست دهند. یعنی باید مصداق این مثل قدیمی که می‌گوید: “دشمن دشمن من، دوست من است” عمل کرد تا با وجود اختلاف نظرها، در وحدت عمل موقت، داعش را از میدان به در کرد.

شاید برای به نتیجه رسیدن گفتمان دیپلماتیک، غرب باید بپذیرد که بشار اسد از قدرت کناره‌گیری کند، بی آنکه او را به دادگاه بین‌المللی جنایات جنگی بکشانند. البته بر اساس برخی اطلاعات افشا شده از سوی نیروهای اپوزیسیون، بشار در سال ۲۰۱۳ خواهان چنین راهبردی بوده است، اما آمریکا با تصمیمی نادرست، این خواست را رد کرد. اکنون برآمد آن تصمیم نادرست، به احتمال این است که روسیه خواهان حفظ قدرت توسط بشار اسد، پس از جنگ باشد. (سخنان او در سازمان ملل و بیان این که همکاری نکردن با بشار اسد، بدترین راه‌حل برای سرکوب تروریست‌ها در سوریه است، نشان می دهد که روسیه خواهان ماندگاری بشار اسد بر سکوی قدرت است.)

راه حل یا گزینه‌ی دیگر هم این است که سازمان ملل برای نیروهای داعش منطقه‌ی امن در نظر بگیرد. این گزینه را ترکیه مدت‌ها است که در دستور کار خود دارد. انجام و رخ دادن این گزینه در گرو آن است که مداخله‌ی نظامی روی دهد و در این صورت، کس یا کسانی که در خط مقدم هستند، خواهان نفوذ بیشتر در منطقه خواهند بود. از آنجا که این منطقه‌ی آزاد یا امن، تحت حکومت سوریه نخواهد بود، معنای دیگر آن این است که خاک سوریه باید به دو قسمت یا حتا بیشتر تقسیم شود.

در بهترین حالت باید سیستم تقسیم کشور به ایالت‌های خودمختار را که معروف است به سیستم سوئیسی، پذیرا بود. در این معنا گروه‌های مختلف درگیر هر یک سرزمین خود را خواهند داشت. یعنی، سوریه واحد امروز برای همیشه با تاریخ بدرود خواهد گفت.

خلاصه آن که هر نوع اندیشه صلح در سوریه به طور شگفت‌انگیزی هم ممکن است و هم ناممکن. در این صورت دستان هیچ کس پالوده نخواهد بود. خون کسانی که در جنگ کشته شده‌اند و کسانی که به سبب جنگ آواره شده و پشت درهای بسته اروپا یا در آب‌های اقیانوس مدیترانه جان باخته‌اند، آلودگی دستان همه‌ی طرف‌های درگیر؛ ایران، روسیه، سوریه، کشورهای عرب حوزه‌ی خلیج فارس، اروپا و آمریکا را رقم زده است.

 

 

* عباس شکری دارای دکترا در رشته ی “ارتباطات و روزنامه نگاری”، پژوهشگر خبرگزاری نروژ، نویسنده و مترجم آزاد و از همکاران تحریریه شهروند در اروپا است.

Abbasshokri @gmail.com