جنایات هولناک تروریستی جمعه شب گذشته، ۱۳ نوامبر، پاریس که ۱۳۰ کشته و ۳۵۰ مجروح – که حال ۹۰ تن از آنان وخیم گزارش شده -، انبوهی از واکنش های دولتی، رسمی، خصوصی و فردی ایجادکرد و به ویژه در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی هرکسی از ظن خود یار آن شد.

اگر این واکنش ها را به یک هرم یا مخروط تشبیه کنیم، هرچه به رأس آن نزدیک تر شویم، گفته ها و ابراز نظرها واقعیت گریزتر و حتی مضحک تر می شود.  به عنوان نمونه، به برخی از اظهارات دو رهبر قدرتمندترین کشورهای جهان یعنی آمریکا و فرانسه اشاره می کنم: باراک اوباما، رییس جمهوری ایالات متحده، دو روز پس از کشتار دهشتناک پاریس در کنفرانس مطبوعاتی پس از نشست سران کشورهای موسوم به G20، درپاسخ پرسش های متعدد خبرنگارانی که رخدادهای تروریستی، فاجعه سوریه و بالاگرفتن کار داعش را نتیجه تعلل و بی عملی او برمی شمردند با تفرعن (نقل به مضمون) گفت: ایالات متحده آمریکا نیرومندترین ارتش دنیا را دارد و من در تصمیم گیری هایم از مشاوره با تجربه ترین کارشناسان نظامی پنتاگون استفاده می کنم که منتقدان هرگز به آنها دسترسی ندارند!  آقای اوباما توضیح نداد که اگر چنین است، چرا اوضاع جهان روز به روز آشفته تر می شود و فاجعه سوریه با بیش از ۲۵۰ هزار کشته و میلیون ها آواره و پناهنده – که برای متحدان اروپایی خود او نیز دردسرآفرین شده – به صورت کلاف سردرگم درآمده و تروریست ها تا قلب پایتخت فرانسه و عروس شهرهای جهان نیز پیشروی کرده اند؟!

مورد دوم: گفته های فرانسوا اولاند، رییس جمهوری سوسیالیست فرانسه بود.  او که خود در استادیوم پاریس، یکی از محل های حمله تروریست ها، برای تماشای بازی دوستانه تیم های فوتبال فرانسه و آلمان حضور یافته بود، نیم ساعت پس از حمله های تروریستی در برابر دوربین تلویزیون ظاهر شد و گفت که داعش با انجام این حملات به فرانسه اعلان جنگ داده است.  چنین گفته ای از یک سیاستمدار پخته و باتجربه که قاعدتا باید سنجیده سخن بگوید عجیب و بعید است.  چگونه ممکن است آقای اولاند نداند که در حالی که کشورش از چند هفته پیش به صف بمباران کنندگان مواضع داعش پیوسته بوده، خود اعلان کننده جنگ بوده و اگر بتوان حملات تروریستی داعش را اقدام جنگی به حساب آورد، این اقدام چیزی جز پاسخگویی به اعلان جنگ قبلی فرانسه نبوده است؟paris-1!

دو روز بعد، فرانسوا اولاند در برابر پارلمان فرانسه حرف عجیب دیگری زد.  او گفت طرحی برای تغییر قانون اساسی به مجلس خواهد داد که براساس آن بتوان تابعیت فرانسوی افرادی که به گروه های تروریستی می پیوندند را لغو کرد.  این طرح نیز نشانگر آشفتگی ذهنی رییس جمهوری فرانسه است که به جای پرداختن به چرایی گرایش برخی از افراد ـ به ویژه جوانان ـ به پیوستن به گروه های تروریستی و کوشش در از بین بردن علل آن، راه چاره را در پاک کردن صورت مسئله و لغو تابعیت آنان می بیند!

صحبت از “صورت مسئله” شد، شاید با مددگیری از کتاب حساب سال سوم- چهارم ابتدایی بتوان موضوع را روشن تر کرد.  فرض کنید در یک مسئله حساب به شرح زیر از دانش آموزان خواسته شود: «پرتقال فروشی یک صندوق ۱۰۰ عددی پرتقال به قیمت ۱۰۰ تومان خرید و هرپرتقال را به قیمت ۲ تومان فروخت.  تعیین کنید با پول به دست آورده چند کیلو سیب می تواند بخرد؟»!

هر دانش آموز سال سوم- چهارم ابتدایی با ضریب هوشی متوسط پاسخ می دهد که صورت این مسئله غلط است و قابل حل کردن نیست زیرا در آن بهای سیب مشخص نشده است.  نهایت شوربختی و دلیل عمده آشفتگی دنیا این است که بسیاری از نخبه ها و نابغه هایی که برآن حکم می رانند، به اندازه آن دانش آموز ۱۰-۱۲ ساله هوش و درایت ندارند.  این را من نمی گویم، گفته یکی از نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا است که می گوید: عقل جان کری ـ وزیر امور خارجه و طراح و مجری سیاست خارجی بزرگ ترین ابرقدرت دنیا ـ به اندازه یک کودک ۱۲ ساله است.  می توان به این گفته افزود که او از رییس خود عقل و عزم بیشتری دارد!

این نخبگان و نابغه های هوشمندی که امروز بر دنیا حکم می رانند، برای حل مسئله یاد شده در بالا رویکردی متفاوت با دانش آموز ۱۰-۱۲ ساله با ضریب هوشی متوسط دارند.  یکی می گوید: عمل پرتقال فروش سد معبر، تخلف صنفی و درخور مجازات است، باید او را دستگیر نمود و پولی را که دارد ضبط کرد!  دیگری می گوید بدون نظر اتحادیه فروشندگان میوه نمی توان دراین مورد اقدام کرد!  نظر سومی این است که کسی که امروز پرتقال فروخته نمی تواند فردا بدون کسب مجوز سیب بفروشد!  چهارمی می گوید دراین میان تکلیف مالیات دولت که پرداخت نشده چه می شود؟!  و… و… و… و… و درهیاهوی برپا شده اصل موضوع که غلط بودن صورت مسئله است گم می شود.

گزارشی که درماه ژانویه سال جاری درتارنمای رادیوی صدای آلمان “دویچه وله” منتشرشد، ضمن اعلام این که بی عدالتی اجتماعی رشد نگران کننده ای یافته است می گوید: «به گزارش موسسه آکسفام شکاف میان ثروتمندان و تنگدستان بیش از پیش افزایش یافته است.  درآمد روزانه یک میلیارد نفر یک دلار و ۲۵ سنت است، در حالی که دارایی ۸۰ ثروتمند برتر دنیا به اندازه دارایی تمام تنگدستان جهان است».

براساس این گزارش تا سال ۲۰۱۶: «یک درصد از جمعیت جهان نیمی از ثروت جهانی را در اختیار خواهد داشت».  آمار این موسسه نشان می دهد که: «دارایی های ۸۰ ثروتمند برتر جهان در فاصله بین سال های ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۴ دوبرابر شده است.  به این ترتیب، دست کم۴۸ درصد ثروت جهانی متعلق به این افراد است.  حدود ۴۶ درصد از ۵۲ درصد باقی مانده هم در دست ۲۰ درصد از جمعیت جهان است» و با این حساب ۸۰ درصد جمعیت جهان یعنی بیش از پنج میلیارد و ششصد میلیون تن تنها ۶ درصد از ثروت دنیا را در اختیار دارندparis_attacks.

درهمین گزارش “دویچه وله” آمده است که: «براساس گزارشی که ۳ سازمان وابسته به سازمان ملل درتابستان سال ۲۰۱۴ انتشاردادند، درسراسر جهان حدود ۸۰۵ میلیون تن از گرسنگی رنج می برند».

لطفا کسی نپرسد که چه ربطی دارد؟!  … چه ربطی ندارد؟!  در دنیایی این چنین لبریز از بی عدالتی اجتماعی، آیا جای تعجب است که داعش به آسانی نیروهای جوان سرخورده، ناامید و بی آینده را جلب و جذب کند؟!

تا زمانی که غلط بودن صورت مسئله تصحیح نشود، نه تنها حل آن امکان پذیر نخواهد بود، که سردرگمی و آشفتگی روزبه روز نیز دامنه گسترده تری خواهد یافت.  ۱۵ سال پیش، در پی حملات تروریستی به برج های دوقلوی مرکز تجارت جهانی در نیویورک در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، بی توجهی به صورت مسئله و لشکرکشی عجولانه و بی خردانه به افغانستان و عراق، القاعده که در آن زمان سازمانی کوچک و مهمان طالبان حاکم بر افغانستان بود را چنان گسترش داد که امروز به دهها سازمان و گروه مانند داعش، جبهه النصره، انصار بیت المقدس، بوکوحرام و… تبدیل شده و از سوی دیگر گروه های دست نشانده ای چون حزب الله لبنان و حماس که از حکومت پلید آخوندی مواجب می گیرند با برپا کردن جنگ شیعه و سنی تنها حکم ابزارهایی را دارند که هر روز بر شمار و توانایی شان برای جذب نیروهای جوان و تازه نفس افزوده می شود.

آیا تجربه هولناک و پرتلفات ۱۵ سال گذشته کافی نیست تا نخبه ها و نابغه های زمامدار و حاکم بردنیا دریابند که اشکال کار از غلط بودن صورت مسئله است و اعلان جنگ، یا کنار نشستن و تماشاکردن راه به جایی نخواهد برد؟!

آیا زمان آن نرسیده که گماشتگان سرمایه سالاری حاکم بردنیا به جای ارائه راه حل های مسخره ای چون اعلان جنگ، لغو تابعیت یا پاپس کشیدن و مسئولیت گریزی به خود آیند، به غلط بودن صورت مسئله پی ببرند و در برابر رویداد هایی چون حملات هولناک تروریستی پاریس از خود بپرسند: چرا؟!

* شهباز نخعی نویسنده در حوزه ی مسائل سیاسی، ساکن اروپا و از همکاران شهروند است.

Shahbaznakhai8@gmail.com