از خوانندگان
خمینی اول در عهد حافظ ظهور کرد که اسم اصلیش بود “امیر مبارزالدین”، از قبیله آل مظفر. سراسر قتل و جنایت. بی رحمی و بخل و نفرت او از ایرانیان به حدی بود که بالاخره پسر خودش به نام شاه شجاع کلکش را کند. حیف از مرحوم جوان شهید حاج احمد آقا که نسبتاً آدم خوبی بود ولی بی عرضه و مظلوم. ششصد سال پیش حافظ بزرگوار به حد کافی و وافی در شأن و شوکت و شقاوت و بی رحمی خمینی اول (امیر مبارزالدین) قلم فرسایی کرده است.
برای نمونه و مشتی از خروار:
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولیک
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
یا دو بیت زیر که منظور از شیخ همان خمینی اول است.
بیا ای شیخ و در میخانه با ما
شرابی خور که در کوثر نباشد
بسوز اوراق اگر همدرس مائی
که درس عشق را دفتر نباشد
در همین رابطه شاعر گرانمایه خراسانی ما نعمت میرزا زاده (آزرم) یک رباعی جالب دارد که می گوید:
ما شیخ نروفته شاه را روبیدیم
بد را بزدودیم و بتر بگزیدیم
حافظ مگر امروز ببخشد ما را
او گفت به صد زبان و ما نشنیدیم
مخلص کلام این که خدا پدر خمینی دوم (روح اله موسوی) را بیامرزد و گرنه دیوان شعر حافظ در این سطح گسترده چاپ و توزیع نمی شد و مردم هم عصر ما تا این حد از خرافات احمقانه و بچه گانه مذهبی و شقاوت و بی رحمی آنها آگاهی پیدا نمی کردند.
این مختصر در جواب مقاله آقای محترمی است به نام محمد سلیمانی که گویی از کردار و رفتار و گفتار خمینی اول و دوم و حتی از پیغام ها و سفارش های حافظ دال بر دوری جستن از زهد ریائی اطلاعی ندارند.
به نظر من سرمقاله شهروند شماره ۱۵۶۶ به تاریخ ۲۹ اکتبر به قلم خانم الماسی حرف دل نود و نه درصد ایرانیان مهاجر است که از ظلم و بیداد ولایت مطلقه فقیه و به خاطر آزادی و دموکراسی وطن محبوب خود را ترک کردند. خانم الماسی به درستی اشاره می کنند که مهاجرین غیر ایرانی تجربه تلخ ما را ندارند. شاید آوارگان اخیر سوریه را بتوان با ما همدرد دانست.
به آقای محمد سلیمانی هم پیشنهاد می کنم در مقاله نویسی فرمایش حافظ را رعایت فرمایند “به لفظ اندک و معنی بسیار”.
آقای محترم مقاله طولانی شما نود درصدش کلی گویی و کلی بافی است و من از خود بدم آمد که چرا آن را تا آخر خواندم.
مخلص و منتقد شما
مسعود شیرمحمدی
همه ما در حرف با خمینی فرق داریم ولی در عمل دقیقا مثل خدا بیامرز هستیم
برای من همین یک جمله زیر کافی بود که در مورد اعتبار مطلب آقای شیرمحمدی، صرف نظر از جهت گیری، آن قضاوت کنم
“… حرف دل نود و نه درصد ایرانیان مهاجر است…”
در قرن بیست و یکم هستیم. ارائه یک فرضیه با دقت نود ونه درصد نیازمند یک نمونه گیری آماری علمی دقیق است. تا جایی که من می دانم، چنین کاری در بین مهاجران ایرانی هیچ وقت صورت نگرفته است.