khaled-bayazidi

برای سلطان فصلها پائیز

کاش!

غم هایمان نیز…

چون ریزش برگهای پائیز بود

فروکه می ریخت

دیگر هرگز

به قامت درخت برنمی گشت؟!

…………………………………………

هراس هرروزه گل

پژمردگی ست

و پیوستن به:

انبوه برگهای زرد

……………………………………….

در زردترین برگهای پائیز

باز من!

دل به بهاری دل انگیز

سپرده ام؟!

…………………………………….

آن قدر دیر آمدی

که باغچه

پیش از آمدن پائیز

پژمرد؟!

…………………………………..

زیر برگهای زرد

مدفونم می کنند

چرا که سبزم

و سبز می اندیشم

…………………………………..

«اندوه بهار»

سالهاست که بهار

در دستانمان

مدفون می شود

و پائیززاده

و چه عاشقانه

برای برگهای زردش

لالایی لالایی می خوانیم؟!

………………………………..

«پائیز آمد»

پائیز آمد وگل

غمگینانه فرو ریخت

و گفت:

با اینهمه من هنوز

سبزترینم!

………………………………

«مرثیه بهار»

درختان تهی از شکوفه ها

و شکوفه ها مدفون

در زیر برگهای زرد

و بهار در نیمه ی راه

مرثیه ی آن پائیز بی هنگام را می خواند

……………………………………………….

«خاودانه ها»

گلها!

درپی هم پژمرده می شوند

و پائیز بی اعتنا!

تو هنوز به راز شقایق ها

پی نبرده ای.

شقایق ها

در برابر هیچ باد و توفانی

سرخم نمی کنند

و پژمرده نمی شوند

آنان جاودانه ی تمام فصول اند

……………………………………………

«پائیز بی هنگام»

پائیز نیامده بود

که سوگنامه جدایی ات را سرودم

برگی از آن سوی جهان

پرپرزنان بر شانه ام نشست

و به زردی گرائید…

………………………………………..

«پائیز»

پائیزکه آمد

پروانه ای خود را

به کناری کشید

تاکه مبادا!

پرپروازش به خاطره بادها

سپرده شود

………………………………………

بهار و پائیز!

در بن بستی درگیر بودند

پائیز برگهای بهار را

پرپر می کرد

و بهار درخت های پائیز را

غرق شکوفه

درین میان بن بست

میانجی شان بود؟!

………………………………………

«پائیز»

بهارگذشته است

درخت برگهای سبزش را

به باد فراموشی می سپارد

پائیز! نسیم صبحگاهی بهاران را

در زیر برگهای زردش می پوشاند

در انتهای آن باغ

ساقه های خشکیده تو

از چهچهه بلبل تهی است