دانشمندان معتقدند خداوند تبارک و تعالی آدمیزاد لامصب را جوری خلق کرده است که می تواند از هر طرف باد بیاید، بادش بدهد. هروقت صلاح بود مردم را خس و خاشاک بنامد، اگر لازم دانست روشنفکران مملکت را بزغاله خطاب کند و اگر لازم دانست و به نفعش بود لباس رفتگری بپوشد که یعنی من جدا از طبقه محروم مملکت نیستم.
همین دانشمندان می گویند آدم هایی که شامه تیزی دارند، می توانند بوی اسکناس را از یک فرسخی احساس کنند و با وجوداینکه اسکناس نه می تواند راه برود و نه راه رفتنش صدادار است، می توانند صدای پای اسکناس را هم حس کنند.
این تیزهوشی را فقط ایرانیان و هنگامی که بوی کباب انتخابات بلند می شود از خود نشان نداده اند. یونانی های قدیم هم معتقد بودند بوی خوش اسکناس مرده را زنده می کند و اتفاقن یونانی های فعلی هم همین نظر را دارند و پس ازآنکه با تهدید و من بمیرم، تو بمیری و اگه پول ندید از اتحادیه اروپا میریم بیرون و بدبختتون می کنیم و از این حرف ها، یک چند صد میلیاردی گرفتند و خدا را شکر حالشان رو به بهبود گذاشت.
فراعنه مصر نیز عقیده ای شبیه یونانیان را داشتند و می گفتند یک دسته اسکناس پانصد یورویی را نشان هر مرده ای که بدهی برایت عربی می رقصد.
ایرانیان شاعر مسلک امروزی، همین نکته را به صورت خوش آیندتری مطرح کرده اند و امیدوارند این جمله ضرب المثل شود که
:
بوی خوش اسکناس، از بوی هر عطری وسوسه انگیزتر است.
یکی از این ایرانیان، همین امروز صبح وقتی عکس آقایی را دید که دارد دست یک رفتگر را می بوسد، بی اختیار یاد رئیس جمهوری افتاد که لباس رفتگران را پوشید و به رفتگران گفت شما با پشتکار و علاقه مشغول کارتان باشید تا من بروم و پول نفت را بیاورم سر سفره هایتان، ولی بعد که چشمش افتاد به لباسی که پوشیده گفت قبل از آوردن پول نفت سر سفره مردم و حالا که لباس رفتگرها را پوشیده ام، بهتر است اول بروم ته خزانه دولت را یک جارویی بزنم، می گویند خیلی کثیف شده.
و رفت و آن هشتصد میلیارد دلاری را که ریخته بود کف خزانه، جوری جارو کرد و آب بست توش که خزانه، تبدیل شد به خزینه!
غارت درکمال آرامش!
در آلمان، درست یک روز بعد از پایان تعطیلات کریسمس، پس دادن یا تعویض کادوها آغاز می شود.
مردم با در دست داشتن فیش خرید، لباس هایی را که اندازه شان نیست یا کادویی را که گرفته اند و به درد عمه شان می خورد، می برند و بدون حرف و حدیث، عوض می کنند.
خریدهای با عجله و غارت فروشگاه ها قبل از کریسمس، این چیزها را هم دارد. این وسط آدم حیران می ماند که چرا وقتی خارجی ها فروشگاه ها را غارت می کنند، همه آن را تحسین می کنند، اما دم کلفت های ما که بانک ها را غارت می کنند، می گویند بد است؟!
هر سال نزدیک کریسمس و ژانویه که می شود، فروشگاه های بزرگ اروپا و آمریکا چوب حراج بر اجناس کهنه خود می زنند تا انبارها را خالی کنند و اجناس تازه تر را جانشین کهنه ها کنند.
مردم ساده دل و زودباور و ندید بدید خارجی هم از شب قبل جلوی فروشگاه ها می خوابند و فردا صبح ظرف یک ساعت هرچه هست و نیست را غارت می کنند و صاحب فروشگاه را وادار می کنند با آن سن و سال و هیکل چاقش، از خوشحالی جلوی چشم کارمندان و فروشندگان شروع کند به قر دادن و رقصیدن!
عیب این غارت ها که آدم را یاد غارت های هزار سال پیش می اندازد، این است که همیشه موجب جنجال و درگیری و بزن بزن می شود و همانطوری که در عکس می بینید، عده ای را وا می دارد بر سر تصاحب یک جنس ارزان به جان هم بیفتند.
درکشور ما اما، غارت کنندگان بیت المال، بر عکس خارجی ها، کارشان را در سکوت و آرامش انجام می دهند. متین و بی سر و صدا، و بدون جنجال و هیجان، آنچنانی که شایسته بشر متمدن امروزی است، دور هم جمع می شوند، با خنده و چشمک و من بمیرم تو بمیری و قابل شما رو نداره، و بدون آنکه یک کلمه حرف زشت از دهانشان خارج شود یا یقه همدیگر را بگیرند و از سر و کول هم بالا بروند، سهم هرکس از بیت المال را مشخص کنند و بعد که همه موافقت کردند، با چند تا کلیک، چندین هزار میلیارد تومن یا دلار را از این حساب به حساب دیگر منتقل می کنند و بعد می روند دنبال پاسپورت خانم بچه ها و تهیه بلیت و مدارک لازم.
چرا خالی کردن فروشگاه ها از اجناس کهنه و مانده خوب و قابل ستایش است و به آن می گویند حراج، اما خالی کردن صندوق بانک از اسکناس های کهنه و خاک گرفته بد است و ناپسند و به آن می گویند غارت بیت المال؟!
تازه شنیده ام بر اساس عرف و عادت، بعد از جاروکردن ته صندوق بانک و تقسیم پول ها، همه حاضران برای شادی روح آن ثروت برباد رفته، یک دقیقه هم سکوت می کنند، و فاتحه ای هم می خوانند در حالی که بعد از پایان حراج ها در اروپا و آمریکا نه از آن یک دقیقه سکوت خبری هست و نه از آن فاتحه!
چرت زدن را همه بلدند!
من نمی دانم اعضای مجلس خبرگان ماهی چقدرحقوق می گیرند، ولی از اینکه بیش از هشتصد نفر داوطلب نمایندگی در این مجلس شده اند و تعداد داوطلبان آنقدر بالارفته که جناب جنتی، دبیر شورای نگهبان بابت آن اظهار تاسف کرده است، معلوم می شود حقوقش بیشتر از آن چیزیست که من و شما فکر می کنیم.
پیرمرد ۹۰ ساله ای که داوطلب عضویت در این مجلس شده است می گفت به خودم گفتم مرد حسابی بجنب و تا دیر نشده کاری برای مردم مملکت ات بکن. اگر خدا بخواهد و صلاحیتم را تائید کنند، خودم را کشان کشان به صندلی گرم و نرم مجلس می رسانم و چرتی را که معمولن توی خانه می زنم، آنجا خواهم زد. هر وقت هم بر اثر شلوغی و سر و صدا چرتم پاره شد و دیدم دارند رای می گیرند و رئیس دستش را برده است بالا، منهم دستم را می برم بالا و به این ترتیب یک قدم مفید برای مردم مملکتم برمی دارم.
او برای خبرنگار ما توضیح داد که این کار چند تا خاصیت خوب هم دارد. اولا آدم قدمی برای مردم مملکتش برداشته و به یک دردی خورده، دوماً آخر برج صنار سه شاهی می ریزند به حساب آدم و زندگی آدم را تامین می کنند، و از همه مهمتر همین بالا و پائین بردن دست خودش یک ورزش است و برای سلامتی آدمی مثل من مفید است . فقط خوردن و چرت زدن که زندگی نشد!
ما مردم خیرخواه!
یکی از خوبی های ما ایرانیها این است که آدم های نان رسانی هستیم و پیرو این بیت شعر که می گوید “از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک؟”
پیش خودمان حساب می کنیم که اگر زباله هایمان را ببریم بریزیم توی سطل زباله ای که برایمان گذاشته اند و شهرمان را تمیز نگه داریم، برای رفتگر مادرمرده دیگر کاری باقی نمی ماند و اخراجش می کنند.
با همین نیت خیرخواهانه! آت و آشغالمان را اینطرف و آنطرف پرت می کنیم که رفتگر شهرکاری برای انجام دادن داشته باشد، و ضمناً حساب می کنیم چون تنها رفتگر شهرمان یک زن ۶۱ ساله است وقتی دولا و راست می شود که زباله ها را جمع کند، ورزشی هم می کند که هم برای کمردردش مفید است، و هم برای زیبائی اندامش!
صغرا خانی، نخستین رفتگر زن ایران که در شهر پیش قلعه از توابع بجنورد مشغول رفتگری است، به خبرنگار ما می گفت خدا پدر مردم را بیامرزد که همینطور راه میرن و آشغال می ریزند، اگر محبت آنها نبود من چه خاکی توی سرم می ریختم؟!
نقش بی سوادی در بهبود اقتصاد!
آقای باقرزاده رئیس نهضت سوادآموزی کشور گفته است که ایران بالاترین سرعت دانش در ایران را دارد و طی ۳۰ سال گذشته رشد دانش در ایران ۱۸ برابر شده است.
تصورمی رود به همین دلیل هم هست که در بسیاری از شهرهای های ایران کف خیابان ها سرعت گیر ساخته باشند؟!
ایشان سپس اضافه کردند: البته هنوز و درحال حاضر ما ۱۰ میلیون بی سواد مطلق و درجمع ۳۰ میلیون کم سواد داریم.
به نظر بسیاری از اقتصاددانان این کم سوادی و بی سوادی بسیار سودمند است و به وضع اقتصادی مردم ایران کمک می کند. فکرش را بکنید که اگر خدای ناکرده همین ۳۰ میلیون نفرهم با سواد بودند، به ناچارهر روز یا هرهفته، باید کتابی، روزنامه ای، مجله ای چیزی بخرند و بخوانند و مقداری از بودجه ناچیز زندگی شان را صرف کاغذهایی بکنند که یک چیزهایی روش نوشته و به درد هیچ تنابنده ای نمی خورد …
دانشمندان می گویند درکشوری که میلیونها نفر با داشتن لیسانس و فوق لیسانس بیکارند، چه دردی دوا می کند اگر بقیه هم باسواد باشند و پیشنهاد کرده اند همچنان که در مواقع خشکسالی می رویم در بیابان نماز باران می خوانیم و بلافاصله باران شروع می شود! بد نیست یک نماز تشکر بابت بی سوادی هم ترتیب بدهیم و برویم توی بیابان خدا را شکر کنیم که ما را بی سواد آفریده تا حالی مان نشود میلیارد میلیادری که ازمان می برند و می خورند، چند تا صفردارد!
*میرزا تقی خان، طنزپرداز و سریال نویس پیشکسوت، با سابقه ۵۰ سال طنزنویسی در توفیق، کشکیات، کاریکاتور، کیهان و تلویزیون از همکاران افتخاری شهروند است. از این نویسنده کتاب “آدم های زیادی” در سال ۲۰۱۳ منتشر شده است.