در کشورهای پیشرفته و مترقی جهان، انتخابات ابزاری است برای سنجش شعور جمعی و گرایش آنها به بلوک‌های قدرت. به همین سبب هم در مرحله‌ی پیش از انتخابات، ابزار را چنان مهیا می‌کنند که شرکت عمومی را رقم بزند، اما این شرکت عمومی با ایجاد ترس و ارعاب، خواهش و تمنا، بهشت و جهنم رفتن تدارک دیده نمی‌شود.

ابزار انتخابات آزاد در هر جای جهان مانند هم است و نباید تفاوتی داشته باشد؛ نام «انتخابات آزاد» خود نیز موجب می‌شود که اصول پذیرفته و تدوین شده در بیانیه جهانی حقوق بشر رعایت شود. بنابراین تفاوت معنایی ندارد چون مفاد بیانیه جهانی حقوق بشر برای همه یکسان است و اما و اگر هم ندارد.

در مرحله‌ی پیشا انتخابات چه ابزاری باید مهیا باشد تا نام «آزاد» بتواند پسوند مناسبی برای انتخابات باشد؟

چنانچه همگان به خوبی می‌دانند، نخستین ابزار انتخابات، آزادی گروه‌ها و احزاب مختلف سیاسی با گرایش‌های متفاوت است. اگر فرض نخست در جامعه‌ای برقرار باشد، مردم از طریق بیانیه‌های حزب یا گروه سیاسی، متوجه برنامه‌های آنها می‌شوند و می‌توانند جهت نظری خود را مشخص کنندelection--iran--1394.

در ایران مگر بجز گروه‌ها و حزب‌های اسلامی و مورد نظر دولت و ولی‌فقیه، هیچ حزب یا نهادی اجازه فعالیت دارد؟ بنابراین نخستین گام انتخابات دموکراتیک در ایران مردود است و از برنامه‌ی حزبی هم خبری نیست.

ستون بعدی که در جامعه‌های آزاد ابزار اساسی انتخابات است؛ «آزادی بیان» است. بدون وجود «آزادی بیان» فعالیت جمعی و فردی ناممکن می‌شود. فرد یا گروه سیاسی که قرار است در انتخابات شرکت کند، باید برنامه‌ی خود را به طور آزاد در اختیار مردم بگذارد تا کسانی که قرار است پای صندوق‌های رأی بروند، با چشمانی باز و آگاهی کامل در مورد برنامه‌ی هر یک از نامزدهای نمایندگی به کسانی که نزدیکی بیشتری با دیدگاه‌شان دارد رأی دهند.

در جمهوری اسلامی ایران، ۳۷ سال است که آزادی بیان وجود ندارد. آزادی بیان برای نیروهای منتقد را می‌گویم؛ نیروهایی که بر طبل رهبری، سپاه پاسداران، شورای نگهبان، دولت، مجلس، شورای عالی قضایی و اصول‌گرایان در هر رخت و لباسی نمی‌کوبند.

آزادی بیان اگر نباشد، نه حزب و نه هیچ یک از نامزدهای غیرخودی اگر حتا از غربال شورای نگهبان گذشته باشند، نمی‌توانند چیزی تبلیغ کنند که مخالف میل رهبری یا نهادهای مورد حمایت ایشان است.

این دایره بسته را بیش از این توصیف نمی‌کنم که هیچ یک از ستون‌های اساسی انتخابات در ایران رعایت نمی‌شود.

البته کسانی که در ایران زندگی می‌کنند هماره برای انتخاب بین «بد» و «بدتر» پای صندوق‌های رأی رفته‌اند و کاری جز این نداشته‌اند!

اینان انگار ناچار هستند که در بازی انتخابات شرکت کنند. برای توجیه کارشان هم هماره گفته‌اند با شرکت در انتخابات، موضوع انتخاب و انتخابات را عرفی و امکان عمومی شدن در انتخابات را فراهم می‌کنیم! اما هرگز توضیح نمی‌دهند، گیرم که شرکت در انتخابات معمول شود و تعداد زیادی هم پای صندوق‌های رأی بروند، گیرم که هر چهار سال یک‌بار برای انتخاب رئیس جمهوری و نمایندگان مجلس، در صف‌های انتخابات بایستیم تا شناسنامه‌هامان مُهر بخورد و گیرم که … سود این شرکت چیست؟

آیا تغییری در شکل زندگی اجتماعی و سیاسی و اقتصادی مردم رخ می‌دهد؟

آیا فعالیت نهادهای مدنی و حقوق شهروندی رعایت می‌شود؟

با چشمان بسته و انتخاب «بد» در برابر «بدتر» راه به کجا می‌برد؟

برآمد چنین رویکردی مگر جز این است که اصلاح‌طلبان و جریان حامی هاشمی رفسنجانی در روزهای گذشته یکی از راهکارهای انتخاباتی خود در انتخابات مجلس خبرگان رهبری را «رأی سلبی» به منظور «ممانعت از پیروزی محافظه‌کاران تندرو» و به صورت ویژه محمد یزدی، محمدتقی مصباح یزدی، احمد جنتی، احمد خاتمی و احمد علم‌الهدی اعلام کنند؟

این کلاف چنان سر در گم می‌شود که کسانی که تا دیروز پیرهن سرخ تن می‌کردند، برای یافتن رأی گم شده مردم، پیرهن‌شان به رنگرزی سپردند تا قرمزی‌اش را سبز کند و دو سال پیش هم باز برای رنگ کردن پیرهن‌شان، رنگ بنفش سفارش دادند و اکنون چنان کفگیرشان به ته دیگ رسیده که انگار «بی‌رنگی» مایل به سیاه را به رنگرز سفارش داده‌اند. اینان با هر لباسی که بر تن داشته باشند، فراموش کرده‌اند که انتخابات باید رقابتی باشد و در انحصار گروه یا دسته خاصی نباشد. خاک پاشیدن به چشم مردم، راه به ناکجا آبادی دارد که برآمدش دیکتاتوری است.

با نگاهی عمیق به سیر تحول منفی انتخابات در جمهوری اسلامی ایران، نه تنها پیرهن‌های سرخ، بی‌رنگ شده‌اند که خواسته‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی هم فروکش کرده و گاه حتا دهن‌بند به مردم می‌زنند که مبادا از خواسته‌های اصولی خودشان چیزی بگویند.

در سال ۱۳۷۶، در زمان انتخابات خاتمی، مهندسی انتخابات؛ خواست عمومی مردم و اصلاح‌طلب‌های خارج شده از گوشه‌ی وزارت اطلاعات، فضای بازتر سیاسی و اجتماعی بود و آزادی بیان. اکنون پس از ۱۸ سال خواسته‌ها نه تنها بهتر نشده‌اند که افول چشم‌گیری داشته‌اند و هم‌گام شده با کسانی که فردای انتخابات ۸۸، خواستار اعدام عوامل فتنه؛ موسوی، رهنورد و کروبی شده بودند. آخرین پیروزی اصلاح‌طلبان در انتخابات به هشتمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری باز می‌گردد. از آن پس، اصلاح‌طلبان در انتخابات مجلس شورای اسلامی، ریاست‌جمهوری و شوراهای اسلامی شهر و روستا، پیش از ورود به رقابت، بازی را به حریف واگذار کرده‌اند.

مگر اندک کسانی که مستقل هستند و هم‌چنان بر خواسته‌های برحق مردم پافشاری می‌کنند، دیگران همه بوق و کرنا را برداشته و مردم را هم‌گام با خامنه‌ای و روحانی و … به شرکت در انتخابات نمایشی دعوت می‌کنند:

یکی با به سخره گرفتن شعور جمعی؛ “علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران ۱۹ دی در قم از مخالفان دعوت کرده بود برای «اعتبار کشور» در انتخابات شرکت کنند. او چهارشنبه ۳۰ دی در دیدار با جمع دست‌اندرکاران انتخابات خبرگان و مجلس گفت که منظورش «آمدن مخالفان به پای صندوق‌های رای» بود و به معنای آن نبود که آنها به مجلس بروند.”

دیگری با زبانی نرم‌تر که رنگ بنفش هم دارد، جیغ می‌کشد؛ “حسن روحانی، رئیس جمهوری ایران، یکشنبه ۱۸ بهمن در همایش “زنان، اعتدال و توسعه” گفت «همه و در هر شرایطی» باید پای صندوق‌های انتخابات هفتم اسفند حاضر شوند. او درباره لزوم شرکت در انتخابات گفت: «می‌دانیم که اگر حضور داشته باشیم، نفعی ولو اندک به دست خواهیم آورد، اما با عدم حضور حتمنً زیان خواهیم برد و معلوم است که در چنین شرایطی، نفع کم را انتخاب خواهیم کرد»”

این دو نفر و دستگاهی که در اختیار دارند، اگر چنین نکنند، شگفتی ندارد، اما کسانی که خود را روشنفکر می‌خوانند هم، بوق را وارونه می‌زنند که به لیستی رأی دهید که دری نجف‌آبادی و ری‌شهری از جمله‌ی آنان‌اند. یعنی به قاتل همه‌ی جوانانی که به جرم دفاع از آزادی و تن ندادن به ذلت در سال شصت به حکم ری‌شهری اعدام شدند و رأی دادن به قاتل قتل‌های موسوم به زنجیره‌ای. در این معنا خون زنده یاد «محمد مختاری» و «محمدجعفر پوینده» فدای منافع آنی کسانی می‌شود که مانند اسب در میدان مسابقه تنها پیش روی خود را می‌بینند و نه هیچ جای دیگر را.

با توجه به آنچه آمد، دعوت به تحریم یا شرکت در انتخابات از سوی هر نهاد، حزب یا شخص مستقلی نیاز به توان بسیج عمومی دارد. توانی که من اکنون در بین نیروهای ایرانی داخل و خارج کشور نمی‌بینم. بنابراین به باورم دعوت به تحریم سنگ یخی می‌‌شود که شاید برآمدش دلسردی بیشتر و بریدن بیشتر مردم از نهادهای سیاسی و شخصیت‌های مستقل می‌شود.

باید شهامت داشته باشیم و شرایط کنونی را با واقعیت بررسی کنیم؛ مردم ایران چنانچه در سه انتخابات پیشین نشان داده‌اند قابل پیش‌بینی نیستند و در دقیقه‌ی نود بازی و گاه در وقت اضافی تصمیم می‌گیرند، زیرا دستگاه مستقلی که از چند و چون انتخابات و برنامه‌ی نامزدها آگاه‌شان کند وجود ندارد. اینان نه وابسته به وزارت اطلاعات‌اند، نه وابسته به الیگارشی قدرت نظامی و مالی و نه رانت خوار. اینان مردم عادی هستند که فکر می‌‌کنند شاید انتخاب «بد» در برابر «بدتر» روزهای بهتری را برای‌شان به ارمغان بیاورد. اینان همان کسانی‌اند که در سال ۸۸ در دو تظاهرات بزرگ تهران شرکت کردند و چون منافع مادی و جان‌شان را در خطر دیدند، کنار کشیدند تا سپاه بتواند با ماشین، دیگرانی را که پایدارتر بودند زیر بگیرد یا از بالای پل پایین بیندازد و در زندان کهریزک به دختر و پسر تجاوز کند.

بنابراین ضمن احترام به خواست برگزاری انتخابات آزاد که صدای بخش بزرگی از وجدان عمومی جامعه است و از زبان نخبگان بیان می‌شود و نشان می‌دهد که آزادی انتخابات در حال صعود به یک خواست ملی و همگانی است، بررسی شرایط کنونی ایران و جهان را هم از یاد نبریم. بدیهی است که تأکید بر حضور «همه گروه ها و سلیقه‌های گوناگون فکری» در میان نامزدان برای «برگزاری انتخابات ضرورت دارد»، درست در مقابل منطق غیراصولی رهبر نظام است که با توهین مستقیم به شعور مردم از آنان خواسته است که در رأی گیری شرکت کنند بدون این که امکان رأی دادن به نمایندگان مطلوب خود را داشته باشند.

* عباس شکری دارای دکترا در رشته ی “ارتباطات و روزنامه نگاری”، پژوهشگر خبرگزاری نروژ، نویسنده و مترجم آزاد و از همکاران تحریریه شهروند در اروپا است.

Abbasshokri@gmail.com