در منظومه ایلیا د هومر شاعر و متفکر بزرگ یونانی داستانی نقل شده که طول تاریخ به انحاء مختلف در جهان بشری تکرار شده است. یکی ازین تکرار ها را شوربختانه در مملکت خود شاهد بودیم، داستان اسب تراوا ( تروی) که بنام هدیه ای ولی در واقع به هدف فریب مردم از جانب دشمنان شهر تروی ، به درون این شهر رهسپار شد، اسبی چوبی و پر عظمت که درون آن دشمنان شهر خود را پنهان کرده بودند. علیرغم هشدار دختر پادشاه، توسط مردم به تصور بیروزی بر دشمن از دروازه شهر به درون آورده می شود و تنها پس از استقرار کامل آن، و پیاده شدن سربازان دشمن، به اشتباه خود پی می برند!
این دقیقا سرنوشتی بود که توسط آماده کردن خمینی برای ورود به ایران، برای ما رقم زده شد: ورود غولی که از محتویات درونش بی خبر بودیم!
همانگونه که مردم تروی شاهد شکل گیری اسب چوبی عظیم الجثه ای در بیرون دروازه های شهر بودند، ما نیز شنونده وعده های دروغین خمینی بودیم، وعده هایی برای از بین بردن فقر قشر محروم، برقرای عدالت و تساوی در کشور، محترم شمردن افکار جوانان و متفکران و وعده به رسمیت شمردن حقوق سیاسی فعالین جامعه، که تنها پس از استقرار حکومت و آشکار شدن محتوای درونی مفهوم جمهوری اسلامی ، که به سبب از بین رفتن شور انقلابی مردم، امکان وقوع یافت، ما به اشتباه خود پی بردیم .
حکومتی که خمینی بنیاد نهاد، در عوض انجام وعده های داده شده به مردم اقدام به انجام همان اعمالی کرد که هر حکومت تمامیت طلب می کند؛ یعنی تغییر ارتش به نهادی پلیسی، تغییر هویت طبقاتی جامعه به توده ای بی هویت*، ازبین بردن روشمند همه نهادهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و از همه فاجعه آمیزتر برقراری رعب و وحشت و ترور دائمی برای اطمینان از ادامه حیات خود، تبدیل قانون به اراده افراد هوادار حکومت، و مسخ عدالت با جانشین کردن آن با تبعیضات عقیدتی، تنبیه درستکاران و تشویق و تقویت دغل کاران متظاهر، تغییر ارزشمندی صداقت با تظاهر و عوام فریبی، بی اعتنائی به کلیه نیازهای نسل جوان توسط از میان بردن سیستم آموزش رایگان مملکت و تبدیل نهادهای آموزشی به بازار دغلکاری و بی دانشی و مال اندوزی، عدم ایجاد مشاغل مورد نیاز مملکتی، بستن قراددادهای صدها بار ننگین تر از ترکمانچای با کشورهای فرصت طلبی چون چین و روسیه و دادن اجازه تاراج منابع طبیعی کشور به بیگانه، در ازای دریافت مبالغی که برای ایجاد آن ناامنی در منطقه صرف می شود.
عدم رسیدگی به فساد های گسترده مالی و اخلاقی، عدم پیگرد قانونی برای دلال های مواد مخدر با هدف به انفعال کشیدن و بی خطر کردن نیروی جوان مملکت، و کمرنگ جلوه دادن تمامی فساد های مالی در خطبه های نماز جماعت، مراسمی که در عوض اشاعه درستی و سلامت روش زندگی ، تبلیغ دوستی و شفقت، به تشویق خباثت و ادامه نادرستی در همه زمینه های فردی و اجتماعی مشغول است، و علیرغم وجود تمامی این واقعیات مسلم، ادعای پارسایی و دینداری کردن!
در چنین شرایطی که همه مردم منهای دزدان آبرو باخته حکومتی، در سرازیری سیلی بی امان و بدون توقف پیش می رویم، آیا روش امیدواری بی دلیل و صبر و بازگشت به کار و انجام خواسته های حکومتی که کمر به نابودی ملت ایران بسته است، و دادن مجال بیشتر به این حکومت برای ادامه این نابودی ، کار عاقلانه ای است؟
آیا نمی توان با همیاری و اتحاد یکپارچه و رد فرمایشات نابخردانه و مغرضانه سردمداران حکومت فعلی، چراغی در دل ظلمت جاری روشن کرد و به اقدامات خالصانه کسانی که در این راه با ما سر همراهی دارند امکان رشد و تاثیر گذاری مثبت داد؟
ایا نمی توان پیکره رسوای اسب چوبی را همراه همه عوامل درونی این پیکره که هدف و معنایی جز دشمنی، ندارند از مسند اعتبار، یک بار برای همیشه ساقط کرد؟
* با الهام از کتاب ، منشاء توتالیتاریسم، نوشته هانا آرنت