در پیوند با ۲۱ فوریه، روز جهانی زبان مادری

 

مقدمه:
زبان سیستمی است پیچیده که ازکلمات، اعداد، و نشانه ها(سمبل ها) تشکیل یافته که با ترکیب معنی دار آنها، می توان با دیگران ارتباط کلامی و عاطفی و فکری برقرار کرد. علاوه برآن، زبان ابزار تفکر، خیال و سایر فعالیت های ذهنی ماست. زبان و سخنگویی، در پرورش هوش، استعدادها و شخصیت اجتماعی ما، نقش اساسی دارد.

ساختار زبان و عناصر تشکیل دهنده آن:

ساختار زبان، تقریبا در بین ملت های مختلف جهان دارای خصوصیات یکسان است. Ciccarelli.S)). تمام کودکان معمولی در هنگام تولد گریه می کنند که یک بازتاب (Reflex) عمومی و عادی است. اولین مرحله زبان آموزی صدا سازی است و بعد ترکیب صداها که در چند ماه اول دوره نوزادی آموخته می شوند. حدود ۵ تا ۷ ماهگی اولین کلمه ساخته می شود یعنی اولین کلمه برای کودک مفهوم و معنی دار می شود. اگر کودک را با نام خود صدا کنیم آن را تشخیص می دهد. سن۷ تا ۱۱ ماهگی برای کودکان دوره بسیار حساسی است چرا که کودکان در این سن بین صداها و کلمات جهان شمول (Universal Linguist) به صداها وکلمات مشخص زبان خانوادگی آشنا می شوند و آن را تشخیص می دهند.

اگر در این دوره با دو زبان متفاوت آشنا شوند هردو زبان را به یک شکل فرا می گیرند و درونی می کنند. که در حقیقت کودک با دو زبان مادری آشنا می شود که در این مورد اصطلاحDual Mother Languagesرا به کار می برند.

در ۱۲ تا ۱۸ ماهگی آرام آرام ترکیب دو کلمه برای ایجاد یک مفهوم (مثل: بابا آب) شکل می گیرد. یک کودک عادی در این دوره، بین ۳۰ تا ۵۰ کلمه را می فهمد و می تواند آنها را به کار ببرد. از ۱۸ ماهگی به بعد جملات کوتاه برای ارتباط کلامی با نزدیکان ظاهر می شوند. کودک معمولا در۲ تا دو نیم سالگی سخن گفتن را شروع می کند. در ابتدا بیشتر با خودش صحبت می کند و سپس با دیگران. چرا که در همین دوره آرام آرام هویت فردی و شخصیت متمایز او شکل می گیردmother-tongue.

کودکان برای سخن گفتن از سه مرحله مشخص می گذرند. در مرحله اول گرفتن صداها و اصوات از محیط زندگی است. در مرحله دوم درونی کردن این صداها و اصوات مختلف است که از طریق اعصاب حسی شنیدن، دیدن و حتی لمس کردن، به سیستم عصبی مرکزی یعنی نخاع و مغز وارد شده و در بخشی از مغز جایگزین می شوند و آرام آرام معنی دار می شوند. این مرحله را سخن گفتن درونی یا (Impressive Language) می گویند. مرحله نهایی سخن گفتن، یا Expressive Language) ) است که فرم بیرونی سخنگویی است.

سرعت و چگونگی گذار این مراحل به عوامل مختلفی ارتباط پیدا می کنند مثلا سطح تحصیلی و نقش مادر و سیستم آموزشی او، فقر یا غنای زبانی و فرهنگی خانواده، عوامل ارثی یا محیط قبل از تولد، تک زبانه یا چند زبانه بودن خانواده و محیط اجتماعی نزدیک به کودک. میزان تعامل روزانه با کودک نیز تاثیر زیادی در این یادگیری های اولیه دارند.

متخصصان زبان شناسی از جمله نوآم چامسکی معتقد است:” نوزاد انسان، دارای استعداد مادرزادی زبان آموزی است.” این فیلسوف و دانشمند که از زبان شناسان پرآوازه ی دانشگاه هاروارد در آمریکاست، روی سیستم های تعبیه شده زبان آموزی کودکان (Language Acquisition Devices) تکیه می کند که کودکان به طور فیزیکی و روانی دارای سیستم های مادرزادی هستند که زبان آموزی را برای آنها ممکن می سازد.”

این توانایی ارثی به کودک کمک می کند تا زبان محیط خود را فرا بگیرد، درونی کند و به آن معنا بدهد. یادگیری زبان ابتدا در ارتباط تنگاتنگ با مادر از طریق تقلید و سپس در متن خانواده، مدرسه و اجتماع، از طریق تقلید کردن و آموزش مستقیم تدریجی و با کمک سیستم های یادگیری مبتنی بر پاداش و تنبیه، فرا گرفته می شوند.

زبان مادری یا زبان اول و ارتباط آن با مغز   

چرا زبان مادری مهم است و چه ارتباطی با رشد مغز و شخصیت دارد؟

سر و مغز کودک جزء اولین ارگان بدن است که رشد می کند و اندازه آن در هنگام تولد، تقریبا نصف اندازه کل بدن است. چون مسیر رشد کودک از بالا به پایین و از درون به بیرون است، لذا سر و قلب اولین بخش های بدن هستند که رشد می کنند و این تکامل و رشد، در سال های اولیه بسیارسریع تر و حساس تر هستند، لذا مغز کودک نسبت به سایر اعضای بدن رشد بسیار سریعی دارد و بیشتر آماده گرفتن و تولید تصویرهای ذهنی است. در هنگام تولد مغز کودک یک چهارم رشد طبیعی خود را کرده است و در ۲ سالگی ۵۰% رشد طبیعی خود را پشت سر گذاشته و در۷-۸ سالگی حدود۹۰%مغز یک بزرگسال رشد کرده است و در نوجوانی کامل می شود. (یعنی به وزن ۱۵۰۰-۱۳۵۰گرم می رسد). مغز کودک در دوره نوزادی، از بیلیون ها نورون مغزی تشکیل شده است. رابطه رشد مغز کودک با توانایی های ذهنی و زبانی کودک یک رابطه همبستگی است. یعنی هر دو باهم رشد می کنند. بدین معنی که رشد یکی باعث رشد دیگری نیست، بلکه رابطه هر دو بر همدیگر، یک رابطه تاثیر و تاثر متقابل است نه یک رابطه علت و معلولی. یعنی این که رشد مغز و ارتباطات بین نورون های مغز بر رشد زبان آموزی کمک می کنند و آموختن زبان نیز به نوبه خود به رشد مغز و توانایی های هوشی و توانایی های یادگیری کودک اثر می گذارند.

در تصویر شماره یک رشد سنی کودک در رابطه با رشد ارتباطات سلول های مغز در دوران نوزادی را نشان می دهد. می توان به وضوح دید که ارتباطات بین سلولی مغز کودک در دو سال اول زندگی بسیار سریع و تکاملی و رو به پیچیدگی است.

ارتباطات نورونی مغز کودک در هنگام تولد- یکماهگی- سه ماهگی- ۵/۱سالگی و دو سالگی که سن سخن گفتن است. این تغییرات فیزیکی(Structural) است. همراه با این تغییرات نورونی، عملکرد مغز هم تغییر می کند. (این نمودار از کتاب درسی دانشگاهی رشد کودک از شرکت Mc Graw Hillسال ۲۰۱۱ گرفته شده است).

گسترش خزانه لغات، حافظه کلامی، درک مفاهیم و کاربرد لغات در بیان فعالیت های ذهنی و احساسات، در ارتباط کلامی و اجتماعی با دیگران تحت تاثیر رشد مغزاست و هرچه مغز و سیستم مرکزی اعصاب رشد می کند کودک در خانه، مهد کودک و مدرسه هم بهتر یاد می گیرد و نسبت به افکار و احساسات و نیازهای خود آگاه تر می شود و آنها را بیشتر و بهتر در کنترل گرفته و سازماندهی می کند. این یادگیری های جدید نیز به نوبه خود، رشد مغز و فعالیت های ذهنی کودک و هوش عمومی و شخصیت او را تکامل می بخشند.

ویگوتسکی نشان می دهد که “آموختن کلمه به کودک کمک می کند تا در ذهن خود به آن کلمه معناهای بسیار بدهد مثلا همین که کودک واژه ماما یا مامی را یاد می گیرد مفاهیمی چون گرما، غذا، آرامش، امنیت، لالایی و حتی خواب و .. و.. در ذهن او ساخته و پرداخته می شوند.”

این مفاهیم در حافظه دراز مدت کودک زمینه ساز تفکر، تخیل، خلاقیت و هوش می شود که در تطابق اجتماعی و سازگاری با محیط زندگی کودک نقش اساسی دارد. همین پروسه هم کم و بیش در افراد مهاجر و تبعیدی که وارد فرهنگ و حوزه زبانی متفاوت می شوند، نیز اتفاق می افتدmother-tounge.

مهاجران و تبعیدی های ایرانی در اروپا و آمریکا با چنین تجربیات مشابهی روبرو می شوند. آنها نیز برای بقا زندگی و سازگاری اجتماعی، ابتدا کلمات جدید انگلیسی یا فرانسوی را می آموزند و به آنها مفهوم و معنا می دهند. هرچه گستره این کلمات و مفاهیم بیشتر بشوند، شخص را در سازگاری مجدد در حوزه فرهنگی و زبانی جدید آماده تر می کنند و دوران یأس و تنهایی را کوتاه تر می کنند. چرا که زبان از مهمترین عناصر تشکیل دهنده تفکر، روابط اجتماعی، فرهنگ و زندگی است.

دانشمندانی که روی مغز و زبان و رابطه این دو مطالعه کرده اند، به نتایج جدیدی دست یافته اند که واقعا شنیدنی هستند. این گروه از محققان ثابت می کنند که زبان مادری یا زبان اول، بخش متفاوتی از قشر فوقانی مغز را اشغال می کند و آن بخش از مغز که مرکز آموزش زبان مادری یا (زبان اول) است، در رابطه با ضربه های مغزی مقاوم تر است.  زبان دوم در بخش دیگری از قشر فوقانی مغز (Cortex) متمرکز می شود، لذا آسیب های مغزی سبب اختلال شدید در یکی از این دو زبان می شود. در سکته های ایسمیک مغزی، آسیب وارده بر ناحیه زبان دوم رایج تر است و شخص آسیب دیده معمولا در ابتدا توانایی های زبان دوم را از دست داده و فراموش می کند. در حالی که هنوز قادر است با زبان اول خود یعنی زبان مادری صحبت کند.*

 بعضی از روان شناسان کودک ازاین هم جلوتر رفته اند و ثابت می کنند که زبان مادری از دوران سوم حاملگی بخصوص بین هفته های بیست و چهارم تا تولد شروع می شود چرا که مغز جنین در این دوره می تواند به محرک های صوتی مادر وکیفیت صدای اطراف مادر واکنش نشان دهد. دکتر نلسون و همکارانش در سال های ۲۰۰۶ و۲۰۱۱ با وصل کردن۱۲۸ الکترود ظریف و حساس، درمغز کودک تازه متولد شده، امواج مغزی آنها را مورد مطالعه دقیق قرار دادند و مشاهده کردند که کودکان نوزاد به درستی می توانند صدای مادر را از صداهای دیگر تشخیص دهند و حتی این کودکان در خواب نیز می توانند چنین واکنش های مغزی را نشان دهند. با توجه به این که مغز کودک با ۱۰۰ بیلیون سلول عصبی فقط یک چهارم یعنی ۲۵% رشد خود را طی کرده، ولی هنوز نخاع بخشی از کار مغز را انجام می دهد و بازتاب های مختلف کودک را سازمان می دهد.

روان شناسان ژاپنی هم به این پدیده توجه کرده اند و از آن فراتر می روند و می گویند که در دوره بارداری صدای موسیقی آرام، صحبت کردن ملایم مادر با جنین و قصه خواندن و لالایی او، روی سیستم عصبی ـ مغزی کودک اثر می گذارد و اولین رابطه عاطفی کودک با مادر یعنیattachment را به وجود می آورد که بعدها زمینه مناسب برای آموزش زبان مادری و یادگیری های دیگر می شود.

 

زبان آموزی کودکان شامل ۵ بخش مجزاست که روی همدیگر اثر می گذارند:

۱ـ گوش کردن   Listening

۲ـ درک کردن Comprehension

۳ـ سخن گفتن   Language

۴ـ خواندن       Reading

۵ـ نوشتن         Writing

شنیدن و گوش کردن از ماه های پنجم و ششم حاملگی شروع می شود و از زمان تولد تا ۱۸ ماهگی سایر حس ها به کمک کودک می آیند مثل لمس کردن، چشیدن، بوییدن، دیدن و با چشم، شئی متحرک را دنبال کردن و حتی تقلید کردن شکلک های مادر. نرون های عصبی که در تمام بدن پراکنده هستند، این محرک های حسی را گرفته و به سرعت (۱۰۰ متر در ثانیه) آنها را از طریق سیستم گسترده شبکه عصبی، به شکل امواج الکتریکی و سپس به شکل شیمیایی، اول به نخاع و سپس به قسمت زیرین مغز Amygdala یا قسمت بادامی شکل مغزکودک می رسانند و باعث واکنش های عاطفی و احساسی کودک می شوند. در اوایل ۱۸ ماهگی قسمت های میانی مغز((Midbrainو قشر فوقانی مغز(Cortex) سریع رشد می کنند و ارتباطات نورون های مغزی بیشتر و بیشتر برقرار می شوند. ذخیره سازی این حس ها آرام آرام شروع می شوند وکودک در ۵ ماهگی اسم خود را تشخیص می دهد و در یک سالگی حدود ۵۰ کلمه و در۲ سالگی حدود ۲۰۰ کلمه را در مغز خود ذخیره کرده است و این کلمات عمدتا کلماتی هستند که با زبان مادری کودک و در ارتباط تنگاتنگ با مادر یا نزدیکان کودک، فرا گرفته می شوند.

(Santrock, General Psychology. 2010 pp.114-117).

در این دوره است که پایه های زبان آموزی کودک شروع می شود. کودک در ارتباط تنگاتنگ با مادر صدا سازی را از مادر تقلید کرده و آنها را با هم ترکیب کرده و صداهای با معنی می سازد. اول صدای (ما) یا (نا) تا به (ماما) یا (ننه و نا نا) می رسد. تمام این پروسه آن طور که ویگوتسکی ((Vygotsky روان شناس معروف روسی می گوید در فضای خانواده، در ارتباط تنگاتنگ مادرـ کودک شکل می گیرد و آموزش زبان اول یا زبان مادری آموخته می شود. ابتدا تک صدایی بعد دو صدایی و بعد چند صدایی و بالاخره کلمه و سپس معنی دادن به کلمه و چندی بعد ترکیب دو یا سه کلمه بدون فعل برای رساندن یک مفهوم جا می افتد. مثل: ماما آب و یا ننه سو. در حدود ۱۸ ماهگی یا کمی کمتر، اولین جمله کامل به زبان می آید و کودک آرام آرام به کاربرد و ترکیب جملات آشنا شده، لهجه و گویش مادری را در محیط تقلیدی- آموزشی خانواده فرا می گیرد و حنجره و سیستم صدا سازی خود را با آن ها تطبیق می دهد.

شاید جالب باشد تا خوانندگان و علاقمندان را به این نکته توجه بدهم که: ۷۰ تا ۸۰ درصد مشاهدات بالینی و طبیعی روان شناسان کودک، چنین نشان داده اند که اولین واژه  به کار رفته در فرهنگ ها و زبان های مختلف واژه “ماما”،” ننه”و”مامی” و “مادر” (mother) بوده است نه” بابا” یا “آتا “و یا Daddy . چرا که معمولا، مادر از هر کس دیگر به محیط حسی کودک نزدیکتر است، اما اگر پدر این نقش را داشته باشد اولین کلمه با پدر یا بابا و Dad و Daddy شروع خواهد شد

آموزش به زبان مادری حق اولیه هر انسان است

آموزش به زبان مادری حق اولیه هر انسان است

.

برای همین است که اولین زبان را زبان مادری یا mother tongue نام نهاده اند نه زبان پدری یا طایفه ای -کشوری یا ملی.

از۳ سالگی به بعد، کودک با اشکال پیچیده تر زبان آشنا می شود و با کاربرد کلمات و جملات، همخوانی نهاد و گزاره یا همراهی فاعل و فعل، و به نقش صفت و قید آشنا تر شده و پا را از محدوده خانواده بیرون می گذارد. گذار از محیط خانواده به بیرون خانواده، و ورود به مهد کودک و مدرسه، از حساسترین تغییرات محیط اجتماعی و پروسه اجتماعی شدن کودک و هویت یابی کودکان است، اما این گذار برای کودکانی که از حوزه زبان مادری به حوزه زبانی- اجتماعی دیگری می روند، بسیار پرتنش تر، ناآشناتر وگاهی ترس آورتر خواهد بود. کودک به ناگهان احساس می کند که محیط جدید، بسیار ناآشناست و او مهارت های کلامی و اجتماعی لازم را برای تطابق و همنوایی با محیط جدید، ندارد.

مشکل آن وقت دو چندان می شود که معلمان و یا کودک یاران جدید، با فرهنگ و زبان کودک بیگانه بوده و آموزش های لازم را جهت آسان ترکردن و لذت بخش کردن این گذار استرس زا نداشته باشند. در چنین حالتی کودک، از محیط جدید دلزده و نسبت به آموزش زبان دوم، مقاوم و حتی فراری می شود.

شاید به همین دلیل است که درصد کودکان فراری از مدرسه یا ترک تحصیل کرده ها در استان های حاشیه ای و قومی ۱۰ برابر کودکان تهرانی، اصفهانی و شیرازی هستند. کودکانی که از ابتدا پروسه زبان آموزی را در یک زمان با دو زبان شروع می کنند و یا با یک مادر دو زبانه زندگی می کنند، گذار آرام تری را از خانه به مدرسه تجربه می کنند. در این حالت، کودک به طور مساوی با دو زبان صحبت خواهد کرد و محیط زبانی مدرسه ناآشنا و دردآور نخواهد بود. در چنین حالتی بنا به تحقیقات دکتر آلن دیویس*، کودک توانایی آن را خواهد داشت تا فقط از یک قسمت قشر فوقانی مغز جهت جایگزینی لغات و حافظه استفاده کند و این گونه کودکان درکل در توانایی های تفکر و استدلال ازکودکان تک زبانه همسن، پیشرفته تر عمل می کنند چرا که هر زبان سمبل ها و مفاهیم مختلفی را در خود دارند و کودک دو زبانه قبل از استفاده از کلام، این مفاهیم را در ذهن خود مقایسه و حلاجی کرده و سپس بیرون می دهد. قدرت استدلال و مقایسه کردن در این کودکان به طور معنی داری پیشرفته تر است. کودکان دو زبانه و یا سه زبانه دیرتر از کودکان یک زبانه به سخن گویی می رسند و گاهی تا دو نیم سالگی و حتی تا ۳ سالگی حرف نمی زنند که البته طبیعی است به شرطی که کودک مفاهیم لغات را درک کرده و دستورات والدین را بفهمد و نام اشیا را با اشاره نشان دهد.

شاید جالب باشد تا به این نکته نیز اشاره کنم که آسوری های مقیم رضاییه از همان اوایل تولد کودک، همزمان ۳ یا ۴ زبان مختلف را با کودکان خود صحبت می کنند و کودکان در شرایط مساوی آموزش زبان تورکی، آسوری، فارسی و ارمنی را به یک میزان و با مهارت مشابه یاد می گیرند.

روان شناسان کودک و زبان شناسان نیز تاکید می کنند که در دو سه سال اول زندگی، انعطاف پذیری(Flexibility) مغز به کودکان این امکان را فراهم می کند تا چندین زبان را یکجا و به یک میزان یاد بگیرند و از نظر علمی هیچکدام زبان دوم نخواهند بود.

انجمن  توانایی های شنیداری، گفتاری و زبان آموزی در آمریکا، نیز چنین نتیجه گیری کرده است که مهارت در آموزش زبان دوم و یا سوم، زمانی آموخته می شود که کودک در آموزش زبان اول به مهارت نسبی رسیده باشد. یعنی آموزش صداها، کلمات جمله ها در زبان اول، امکانی است سریعتر برای آموزش زبان دوم. مثلا در این مورد خاص، کودکان قشقایی اول زبان مادری خود ترکی قشقایی را فرا می گیرند و هرچه تواناتر باشند بهتر می توانند زبان دوم یعنی فارسی را یاد بگیرند که در این صورت زبان فارسی به زبان ملی یا زبان دوم تبدیل می شود و اگر کودک در هر دو زبان اول و دوم مهارت بیشتری پیدا کند و از سنین جوانی به آموختن زبان انگلیسی که زبان سوم و یا زبان جهانی است، روی آورد، در این زبان نیز مهارت پیدا خواهد کرد.

باید در این جا تاکید شود که پروسه زبان آموزی در ارتباط تنگاتنگ با پدیده اجتماعی شدن یا Socializationکودک و پروسه فرهنگی شدن یاacculturation او همراه است و اگر محرک های محیطی زبان محدود شوند، پروسه زبان آموزی خزانه لغات هم محدود خواهد شد. یعنی که هیچ کودکی در خلا زبان را یاد نمی گیرد. زبان آموزی، بخصوص زبان دوم و سوم در متن جامعه(Context) و در برخورد روزانه برای حل مشکل و سازگاری و تطابق با نیازهای اجتماعی آموخته می شوند. بنابراین معلم ها و سیستم آموزش و پرورش این پدیده اجتماعی شدن را در چهارچوب روش ها و برنامه های دقیق و سیستماتیک اجرایی می کنند.

تحقیقات Pollak و همکارانش در ۲۰۱۰ نشان می دهند که رشد مغز کودک و ارتباطات سلولی بخش های ۴ گانه مغز در دوران کودکی یعنی تا ۳ سالگی بسیار حساس اند و سریع رشد می کنند. محرومیت های حسی در اثر فقر فرهنگی- آموزشی و اقتصادی باعث محدود شدن رشد کورتکس مغز می شود و در توانایی های ذهنی و یادگیری کودکان اخلال ایجاد کرده و باعث عقب افتادگی می شود.                             شاید بیراه نباشد که این فرضیه را چنین تعمیم دهیم که: فقر فرهنگی، ناتوانی زبان در خلق مفاهیم جدید، می تواند عاملی در نارسایی تفکر و پایین بودن بهره هوشی افراد یک جامعه نقش اساسی داشته باشند.

 

این تصویر برگرفته از اسکن های مغز دو کودک است(۲۰۱۱). تصویر دست چپ، تصویر مغز یک کودک عادی است که در محیط عادی بزرگ شده و نقاط قرمز و نارنجی در سطح غشا مغزی نشان از فعالیت مغز، جریان خون و اکسیژن و سوخت و ساز بیشتر است، اما تصویر دست راست مربوط به کودکان پرورشگاهی درکشور رومانی است که سالها بدون توجه و محرومیت های حسی (دیداری- شنیداری و…و….و…) در گوشه ای افتاده بودند و به طور معنی داری مغزهای عقب افتاده داشتند.

در این نمودار خطی، رابطه سن و پیچیدگی قسمت های مختلف غشا مغزی و ارتباطات سیناپتیک مغز نشان داده شده اند(۲۰۱۱ ). کرتکس بینایی در یک سالگی، کرتکس شنوایی در ۳ تا ۵ سالگی و توانایی های استدلال در ۷تا ۸ سالگی بیشترین رشد خود را می کنند.

در آمریکا وزارت آموزش و پرورش، معلم های خاص دوزبانه را برای کمک به کودکان مهاجر تربیت می کند. کودکان مهاجر پس از ورود به کشور، در کلاس های مخصوص زبان آموزی ثبت نام می کنند و این معلمان متخصص E.S.L (English as Second Language) در مدت ۶ ماه تا یکسال، به این کودکان و یا نوجوانان تازه وارد انگلیسی می آموزند و آنها را آرام آرام به کلاس های عادی می برند و معمولا برای هر یک، کودکی را نیز مسئول می کنند تا دانش آموز تازه وارد را در کلاس، زمین بازی و یا در ناهارخوری راهنمایی کند تا بر ترس و تنهایی خود غلبه کرده و با محیط، زبان و فرهنگ جدید آشنایی و تطابق پیدا کند.

بر اساس این داده های علمی و تجربی است که آموزش پرورش ایالتی کالیفرنیا سالهاست سیستم آموزش پیش دبستانی و دبستانی را همزمان با دو زبان اسپانیولی و انگلیسی شروع کرده و کودکان در سه سالگی تحت آموزش معلمان آموزش دیده دو زبانه به فراگیری دو زبان در یک زمان مشغول می شوند که این سیستم آموزشی را آموزش وپرورش دو زبانه  (Dual languages) نام نهاده اند و این محصلان را کودکان دو زبانه یا (Bilingual)می نامند.

به هرحال، از هر طریق  که نگاه کنیم چه از دیدگاه روان شناسان کودک و چه از دیدگاه متخصصان مغز و اعصاب به همان نتایجی می رسیم که روان شناسان مشهوری چون پیاژه، اسکینر، ویگوتسکی و زبان شناس معروف معاصر، نوام چامسکی با تفاوت هایی بدان رسیده اند.

mother-language--iran 

نتیجه گیری

با توجه به داده های علمی و تجربی و آزمایشگاهی متعددی که در دست داریم می توانیم چنین نتیجه گیری کنیم که : آموزش زبان مادری در بین اقوام، ملیت ها و گروه های اجتماعی در کشور ما ایران، ناقص و به شکلی آگاهانه و یا ناآگاهانه متوقف شده است.

یعنی آموزش زبان اول که پایه و اساس یادگیری زبان رسمی ما (فارسی) و زبان بین المللی ما (انگلیسی) است، در همان اوان کودکی درجا زده است و هرگز به سطح عالی تر فراگیری زبان یعنی خواندن و نوشتن و ارتباطات نوشتاری نرسیده است. زبان های کردی، ترکی، بلوچی، عربی، آسوری، کلدانی، قشقایی، و ده ها لهجه و زبان دیگر در حد شفاهی یا شنیداری مانده اند وکمتر به خواندن و نوشتن و تولید فکر رسیده اند. این زبان ها امکان حیات و تولید زبانی و پایایی فرهنگی را از دست داده و راه استحاله در زبان فارسی را می پیمایند.

هنوز به درستی روشن نشده است که این پروسه انحلال زبان های دیگر تا چه میزان آگاهانه، سیستماتیک و با برنامه است و تا چه میزان ناشی از ناآگاهی و عدم مسئولیت ملی برنامه ریزان کشور. لازم است که با تکیه بر مطالعات میدانی و مشاهدات دقیق علمی، برای این تراژدی که منجر به تحلیل رفتن فرهنگ های دیگر می شود پاسخ شایسته و راهکارهای بایسته ای فراهم شود.

البته، زبان فارسی هم به نوبه خود در تولید فرآورده های فکری، هنری و علمی، نارساتر و ناتوان تر می شود و همچنان مورد هجوم زبانهای مسلط تر انگلیسی، فرانسوی و عربی قرار گرفته است.

آمارهای مسئولان حکومت جمهوری اسلامی نشان می دهند که حدود ۲۰ میلیون ایرانی زیر خط فقراند. فقر اقتصادی باعث فقر فرهنگی می شود و فقر فرهنگی در ارتباط است با فقر زبانی. با تکیه بر آمار وزارت آموزش و پرورش در سال ۱۳۹۳ حدود ۱۰ میلیون از کودکان واجب التعلیم این کشور از امکان تحصیل رایگان و رشد شخصیت و رشد مغزی خود محرومند.

به همین دلیل است که از ۱۰ میلیون بی سواد بزرگسال و غیر محصل ایران در حال حاضر، اکثریت قریب به اتفاق آنها به اقوام و ملیت های ایران تعلق دارند.

وزارت آموزش و پرورش ایران، آمار تکان دهنده ای را از سال ۱۳۹۱ در دست دارد که نشان می دهد که “۲۰ میلیون از جمعیت بالای ۶ سال ایران، بی سواد مطلقند و یا به قول قدیمی ها کوره سوادی دارند.” نسبت بی سوادی این توده عظیم انسانی در مناطق غیر فارس زبان ایران و استان های مرزی ایران و اقوام و ملیت های غیر فارس، بسیار تکان دهنده و مایوس کننده است. چرا که به گفته وزیر کشور ایران نزدیک به ۱۵ درصد جمعیت کل ایران «در مناطقی زندگی می‌کنند که شرایط اولیه زندگی را ندارند و کسی اعمال نظر به این مناطق نداشته ‌است.”

مرتضی میرباقری گفته است یکی از علت‌هایی که به بروز این مسائل منجر شده، نظام برنامه‌ریزی در ایران است. در عین حال از ۳۱ استان، و ۱۲۰۰ شهر در کشور، امکانات تنها در شش استان، و ۲۰۰ شهر متمرکز شده‌است.

 این گونه تبعیض های آموزشی به اتحاد و وفاق ملی اقوام و ملیت های ساکن ایران آسیب های کاری وارد کرده و نه تنها، میثاق جهانی مجمع عمومی سازمان ملل را در به رسمیت شناختن زبان مادری و آموزش آن زیر پا نهاده (که خود جمهوری اسلامی در سال ۲۰۰۸ آن را امضا کرده است) بلکه، اصل ۱۵ قانون اساسی جمهوری اسلامی را نیز نادیده گرفته است که” استفاده از زبان های محلی و قومی را در مطبوعات و رسانه ها آزاد دانسته و تدریس زبان های مادری را در دانشگاه ها به رسمیت می شناسد. ” آموزش زبان مادری، در راستای بالا بردن ذخیره هوشی کودکان ما و در جهت تقویت زبان ملی است و می تواند در راستای تقویت تمامیت ارضی میهن ما باشد. بی توجهی عمدی و یا ناآگاهانه بر این ضرورت فرهنگی، مصداق تبعیض غیر قانونی و در خدمت اختلال در اتحاد ملی ماست که هم جرمی است سیاسی و آموزشی و هم فرهنگی.

حکومت های فارس چه در دوران پهلوی ها و چه در دوران جمهوری اسلامی، به بهانه تمامیت ارضی محدودیت ناعادلانه و تبعیض آلودی را در حق این زبانها به اجرا درآورده اند و غافل ازآنند که ادامه این سیاست ها و برنامه ریزی های تبعیض آلود، ضربه های جبران ناپذیری را بر تمامیت کشور و وفاق ملی ما فرود خواهد آورد.

وزارت آموزش و پرورش ما نتوانسته است تمام کودکان این سرزمین را پوشش آموزشی بدهد و انسان اندیشه ورز و فرهنگی و مدارا جو پرورش دهد، لذا این وزارتخانه از وظیفه اصلی خود شانه خالی کرده است و آگاهانه و یا ناآگاهانه، باعث ضعیفتر و نارساتر و آلوده تر شدن زبان فارسی یا زبان ملی ما هم شده است.

وقت آن رسیده تا چشم ها را باز و وجدان های خفته را بیدار کنیم. طبل نفاق افکنی و تبعیض قومی و زبانی را در کشور ایران به پایان برسانیم و دست دوستی و احترام متقابل را به سوی اقوام تحقیر شده و زبان های فراموش شده دراز کنیم و با یک پوزش خواهی ملی، به تمام مردم این مرز و بوم که قربانی سیاست های ناآگاهانه و ناعادلانه مرکز گرایان شده اند، اطمینان دهیم که آنها نیز مثل ما ایرانی هستند و دارای حقوق مساوی شهروندی. باید در عمل ثابت کنیم که آماده جبران فرصت های بربادرفته کودکان فراری از مدرسه و اجتماع هستیم و با تلاش مضاعف بخواهیم که به این دردهای کهنه التیام ببخشیم و چنان برنامه ریزی کنیم که در یک فرصت زمان بندی واقعی و مشخص، کودک بلوچ در حد یک کودک اصفهانی، شانس آموزش مساوی و قبول شدن در دانشگاه و امکان دست یابی به شغل و کسب و کار مشابه را داشته باشد و کودک قشقایی در حد یک کودک شیرازی سعدی بخواند و در همان حال، از خواندن ماذون و شهریار، به همان اندازه لذت ببرد که یک کودک شیرازی با خواندن سعدی.

امروز سیاست ملی و ایرانی ما در رفع این تبعیض های کهنه، معنا پیدا می کند نه در جنگ با عربستان و یا اسراییل و سرشاخ شدن با این و آن و یا لشکرکشی به اینجا و آنجا.

آخر کجای این کار عیب دارد اگر ایرانیان ترک زبان با بازنگری الفبای واحد تورکی بخواهند در کنار آموختن زبان فارسی، امکان این را داشته باشند تا زبان مادری خود را در سطح خواندن و نوشتن و فکر کردن نیز فرا بگیرند؟ آموزش زبان تورکی با مواد درسی واحد و سراسری و کتاب های درسی واحد تحت آموزش معلمان تربیت شده دو زبانه، قابلیت اجرا شدن در سرزمین هایی که اکثریت تورک زبان دارند عملی است و فرهیختگان تورک که هم به زبان تورکی و هم به زبان فارسی و نحوه تدریس آن آشنایی دارند می توانند مسئولیت های آموزشی، تکنیکی، مشورتی و اجرایی این مهم را به دوش بکشند، لذا دراین صورت آموزش زبان تورکی می تواند چون زبان های انگلیسی، فرانسه یا عربی به عنوان زبان اختیاری دوم در سطوح ابتدایی تا دانشگاه تدریس شود. بدیهی است که دست اندرکاران آموزش و پرورش کشور، هیات وزیران، نمایندگان مجلس، سازمان برنامه و بودجه و درحقیقت تمامی بدنه دولت، مسئولیت عمده را جهت جا انداختن چنین فلسفه آموزشی و تهیه بودجه و کادرهای اجرایی چنین طرح عملی (کوتاه مدت – دراز مدت) و عدالتمندانه به عهده دارند و نمی توانند از مسئولیت این ضرورت مسلم ملی و شهروندی شانه خالی کنند.

ما را و ایران را بشارت باد به چنین روزهای روشن.

مریلند- بهمن ماه ۱۳۹۴ شمسی

* اشکبوس طالبی ـ معلم عشایری قشقایی ـ پریروز

معلم دبیرستان و دانشگاه در تبریز ـ  دیروز

و مدرس و تحلیلگر روان شناسی و کودکان استثنایی در آمریکا ـ  امروز

 

منابع:

  1. A. Davies, Bilingual Education and Bilingualism; 2003
    ۲. American Speech-Language-Hearing Association 1997-2013
    ۳. MIT Encyclopedia of Cognitive Sciences, Cambridge, MA; MIT Press. 80-81
    ۴. Junque. C. P. Vendrell and J. Vendrell, Aspects of Bilingual Aphasia; Oxford; Pergamon; 1995
    ۵. John W. Santrock, Life Span Development 13 Edition; 2010; McGraw Hill; USA
  2. Vygotsky. L. S. (1934/1062). Thought and Language. Cambridge, MA: MIT Press.
  3. Chomsky.N.(2006). Language and Mind (3rd ed.). New York: Cambridge University Press.
  4. Chccarelli.S. (2013). General Psychology (4th ed.). NJ: Pearson Com.
  5. Nelson, C. A. (2011). Brain Development and Behaviors. Rudolph’s pediatrics (22nd ed.). New York: McGraw Hill.

۱۰ـ سیری در تاریخ زبان و لهجه های تورکی. دکتر جواد هیات.

۱۱ـ گزارش آقای علی باقرزاده معاون وزارت آموزش و پرورش اسفند ۱۳۹۱، روزنامه مهر.

۱۲ـ گزارش آقای مرتضی میرباقری قائم مقام وزیر کشور در دولت روحانی، بهمن ماه ۱۳۹۴.