Hassan-Zerehi

هنگام که سعدی شیرازی این بیت ها را می نوشته، همان حال و هوایی را سپری می کرده که همه ی ما ایرانیان به هنگام ورود نوروز سیر می کنیم. در نوروز انگار از آسمان باران شادی بر جان ایرانیان باریدن می گیرد.

انگار در نوروز است که ستم و سنگدلی باید رخت سفر ببندد، دشمنی و کدورت ها به فراموشی سپرده شود و دوستی و نزدیکی و عشق و شیفتگی بار دگر به بازار جان و جهان ایرانیان بیاید.

این چند بیت سعدی جوهر این زیباترین روزهای ایرانیان را در دل خود دارد که می گوید:

برآمد باد صبح و بوی نوروز

به کام دوستان و بخت پیروز

مبارک بادت این سال و همه سال

همایون بادت این روز و همه روز

قرن ها پیش شاعری جهان دیده و دانش آموخته به نوروز که می رسد مانند مادری مهربان برای کودک اش، و یا به مثال دوستی بی مانند برای دوستش، چونان هموطن مهربانی برای هموطنش، و به مانند عاشقی مجنون برای معشوقش آرزویی، آرزوهایی دارد که تنها می شود در ایام نوروز حرف و حدیث شان کرد.

باد صبح نوروزی که وزان شود، برای دوستان کامروایی و پیروزبختی به ارمغان می آورد. برای همین است که سعدی نازنین خطاب به تو هموطن خویش از صمیم دل می گوید: “مبارک بادت این سال” برایت سال خجسته ای می خواهد، نه تنها سال خجسته که سالیان خجسته، نه تنها این سال که همه سال، و روز و روزان خجسته تر. روزان همایون. همه ی روزهایت را همایون می خواهد. به زبانی این همه می سراید که انگار این انسان کم مانند آمده نشسته بغل دست آدم و می گوید، همایون بایدت این روز و همه روز. و تو می مانی که چگونه می شود بهتر از این، از مهمترین جشن یک ملت سخن گفت که سزاوار چنان جشن، چنین مردمانی باشد.

تنها سعدی نیست که به نوروز که می رسد دل و دامن هر دو از دست می نهد. مولوی هم به نوروز و بهار که می رسد نوروز و بهاری می بیند که چشم جهان مانند آن ندیده است:

هرگز ندیده چشم جهان این چنین بهار

جلد شهروند نوروزی ـ شماره 1586- تاریخ 17 مارچ 2016

جلد شهروند نوروزی ـ شماره ۱۵۸۶- تاریخ ۱۷ مارچ ۲۰۱۶

می روید از زمین و کهسار کیمیا

حافظ هم حاصل سی روز زحمتش را در نوروز می خواهد به ساقی سیمین تن بدهد و ساغری بگیرد. به روز نو و نوروز مگر می شود غیر این کرد:

روز عید است و من امروز در آن تدبیرم

که دهم حاصل سی روزه و ساغر گیرم

و باباطاهر همدانی، این شاعر شیفته که در عاشق پیشگی نامور دوران است، نوروز را همسان وصال یار گریزپای می داند و می سراید:

جدا از رویت این ماه دل افروز

نه روز از شو شناسم نه شو از روز

وصالت گر مرا گردد میسر

همه روزم شود چون عید نوروز

امیرخسرو دهلوی زیبایی باغ، ایام بهاران و خوشی گل با رخ یاران را در نوروز می داند و می سراید:

باغ در ایام بهاران خوش است

موسم گل با رخ یاران خوش است

چون گل نوروز کند نافه باز

نرگس سرمست درآید به ناز

انوری نوبهار را همسنگ شکوفایی جهان می داند و به این زیبایی در این مصرع می سراید:

نوبهار آمد و جهان بشکفت!

و شاید این صائب تبریزی اصفهانی ایرانی هندی باشد که برایت عالمی دیگر می خواهد ایجاد کند، و یا بهار است که در منظر او می تواند عالمی دیگر بیافریند:

اگر تو برگ علایقی ز خود بیفشانی

بهار عالم ایجاد می کنیم ترا

عطار بزرگوار جوانی جهان را به باد نوروزی نسبت می دهد و زیباترین ساعت را ساعت تحویل سال و آغاز نوروز در جهان می داند. برای همین به این زیبایی می سراید:

جهان از باد نوروزی جوان شد

زهی زیبا که این ساعت جهان شد

شمال صبحدم مشکین نفس گشت

صبای گرم رو عنبرفشان شد

برای روزی چنان نو، چنان جلوه گر، چنان عاشق آفرین چه می توان نوشت که سزاوارش باشد. شاید بشود از تو هموطن عزیزمان، از شما همکاران و نویسندگان و هنرمندان و آگهی دهندگان شهروند، از خوانندگان وفادار شهروند به حرمت آمدن نوروز سپاس گوی باشیم، تا شاید قطره ای از اقیانوس زیبایی و دل انگیزی و عاشق گردانی نوروزی را پاسخ گفته باشیم.

برایتان نوروزی سرشار شادی و آزادی و آبادی میهن خسته و دربندمان آرزو می کنیم. برایتان “همایون بادت این روز و همه روز” خواستاریم.

نوروز پیروز!