سومین گزارش از جشنواره جهانی کن
آرش پرستویی
جشنواره کن ۶۹ سال سابقه دارد و در این مدت خیلی عوض شده. هر مدیر جشنواره در هر دورهای به نوبه ی خودش ابتکارات جدیدی به جشنواره می آورد. ژیل ژاکوب، که وقتی رئیس کن شد، در ایران هنوز انقلاب نشده بود، “نگاه ویژه” را به کن آورد. در تاریخنگاری، احتمالا بیش از هر چیز کن با بخش «نگاه ویژه» اش شناخته خواهد شد که کوشیده نگاههایی ویژه و یگانه از سراسر جهان را به کن بیاورد. «نگاه ویژه» دیگر سبک خودش را پیدا کرده و مخاطبان کن با انتظاراتی خاص به تماشای فیلمهای این بخش مینشینند.
به نظر بیشتر گلایه منتقدان به فیلم آمریکایی «در هر شرایطی» (Hell or High Water) همین بود که به بخش «نگاه ویژه» نمیخورد. این ساخته دیوید مکنزی متولد انگلستان که نوعی کابوی مدرن است و در آن جایی اتفاق میافتد که کابویها نه موجودات نیمهافسانهای قرن نوزدهم که شخصیتهای واقعی (و نه چندان اسطورهوار) همین امروزند: ایالت تگزاس. دو برادر به دنبال سرقت از بانکهای کوچک برای نجات خانه پدریشان هستند و دو پلیس به دنبال آنها. منتقدان ظاهرا دیگر حوصله داستانهای آشنای «دزد و پلیس» را ندارند اما «در هر شرایطی» تلاشی شایسته است و در دل المانهای این ژانر آشنا حرفهایی برای زدن دارد. بلند کردن انگشت اتهام به سوی بانکها و موسسات مالی که در طول سالیان اخیر در نابود کردن زندگی بسیاری از مردم آمریکا نقش داشتهاند جای تعجبی ندارد. دیالوگهای پلیسی که پیشینه بومی دارد و مقایسه بانکها با اشغالگران استعماری قاره آمریکا اما شاید زیادی «رو» و گلدرشت باشند.
«در هر شرایطی» اما از خیلی جهات فیلم موفقی است. جف بریجز در نقش یکی از دو پلیس که در روزهای آخر پیش از بازنشستهشدنش به جاده زده و از شهری به شهری به دنبال دو دزد نقابپوش میگردد خوب میدرخشد. او همان انسانیت آشنای نقشهای قبلیاش را در اینجا نیز پیاده کرده. فیلم در ضمن کمدی تلخ اما گیرایی دارد و بیش از یک صحنه به یادماندنی کمدی خلق میکند. خلاصه اینکه اگر منتقدان کمی انصاف داشته باشند شاید بتوانند متوجه «نگاه ویژه» این فیلم علیرغم فرم آشنای آن بشوند.
در نگاه ویژه داشتن «دیدن دنیا»، ساخته دلفین و موریل کولین فرانسوی احتمالا شکی نیست. این دو خواهر متولد شهر لوریان فرانسه به سراغ موضوعی رفتهاند که برای آنها خیلی آشنا است: ارتش فرانسه که یکی از پایگاههایش در شهر زادگاه آنها است و در نتیجه بیشتر همشهریهایشان به نوعی با ارتش ارتباط داشتهاند. «دیدن دنیا» داستان گروهی از سربازان فرانسوی است که پس از یک دوره حضور در جنگ افغانستان برای اقامتی سه روزه در قبرس، پیش از بازگشت به فرانسه، توقف میکنند. تا این جای کار «دیدن دنیا» شاید به نوعی مشابه فیلمهای ضدجنگ و با موضوع جنگی باشد اما در سالی که با خوشحالی میبینیم داستانهای کن بیش از پیش نقشهای اصلی زن دارند همین موضوع دو شخصیت اصلی زن است که «دیدن دنیا» را ویژهتر از معمول میکند.
از جذابترین نکتههای «دیدن دنیا» این است که تقریبا روی تمامی شخصیتهای ریز و درشت آن کار شده است. نکتهای که کارگردانهای فیلم نیز در گفتگو با «شهروند تورنتو» بر آن تاکید داشتند. تقریبا تک تک سربازها داستانی شنیدنی دارند اما دو شخصیت اصلی فیلم دو زن با بازیهای قوی سوکو و آریان لابد هستند – دو شخصیت کاملا متفاوت از یکدیگر. به قول سوکو و آریان (که «شهروند تورنتو» با هر دوی آنها نیز همکلام شد) یکیشان میخواهد جنگ را کنار بگذارد و آماده بازگشت به دنیای عشق و زندگی مثل جوانان همسن و سال خودش است و دیگری اما جوری زخم عاطفی خورده که شاید توان چنین بازگشت آسانی را نداشته باشد. رفت و برگشتهای بین آریان و سوکو، که در فیلم دو دوست قدیمی هم هستند، از نکات مثبت فیلم است.
«دیدن دنیا» البته در روایت خود مشکلاتی دارد. داستان آن به آن گیرایی که میتوانست باشد نیست. اما شخصیتهایی که خوب روی آنها کار شده باعث میشود از دیدن آن لذت ببریم. این فیلم نشان میدهد که میتوان فرای ساختن فیلمهای کلاسیک جنگی یا ضدجنگ رفت و نور تازهای به زندگی سربازانی که کمتر از آنها میشنویم تاباند.
«کاپیتان فوقالعاده»، محصول آمریکا و ساخته مت راس آمریکایی، موضوعی دارد که به نظر میرسد در سالهای اخیر برای فیلمسازان جذاب بوده است: تلاشهای چند دهه اخیر در جامعه آمریکا برای بنا کردن جوامع اتوپیایی در دل جنگل سرمایهداری. شخصیت اصلی فیلم، بن، با بازی ویگو مورتنسن، پدر خانوادهای با چندین کودک قد و نیم قد است که آنها را از کودکی در میان جنگل بزرگ کرده. او میکوشد این کودکان را دور از اخلاقیات رایج جامعه مصرفگرای آمریکا و بر بنیان الگویی ایدهآل بار بیاورد: آنها در دل طبیعت بزرگ میشوند و یاد میگیرند چطور با نور ماه راهشان را پیدا کنند و با یک چاقو در میان جنگل زنده بمانند. در ضمن بسیار مطلع و کتابخوان هستند و هر کدام، به شیوهای اغراقآمیز، بر کتابهای علمی و سیاسی و تاریخی مسلط هستند. روایت زیبای «کاپیتان» اما محدودیتهای این نوع آنارشیسم را نمایان میکند: عضو هشت ساله خانواده شاید قانون اساسی آمریکا را از حفظ بداند اما پسر نوجوانی که مخفیانه موفق میشود به تمام بهترین دانشگاههای آمریکا راه پیدا کند هنوز قادر به بیان ساده احساسات خود به دختری که او را میبوسد نیست.
«کاپیتان فوقالعاده» فیلمی دوستداشتنی است و این پیغام خود را به جای اینکه با مشت بر سر مخاطب بکوبد در دل داستانی جذاب روایت میکند. شخصیتهای آن واقعی و ملموس هستند و حتی اغراقهای آن شیرین و پذیرفتنی. در کنار فیلمهایی مثل «کمون»، ساخته وینتربرگ دانمارکی، این فیلم را میتوان یادبودی بر تلاشهای خالصانه برای فرار از بدترین افراطهای جهان طبقاتی دانست – نشان دادن محدودویتهای این تلاشها چیزی از خلوص آنها نمیکاهد.
اما برای مخاطبین ما حتما صحبت از «وارونگی»، ساخته مستقل بهرام بهزادی، و تنها فیلم ایرانی امسال «نگاه ویژه» لابد اولویت دارد.
«وارونگی» را از جهاتی میتوان وامدار اصغر فرهادی دانست. پس از موفقیت خیرهکننده «جدایی نادر از سیمین» تعجبی نیست که ساختن درام-تریلرهایی که پیشزمینه اصلیشان دعواهای خانوادگی در دل شلوغیهای تهران است رواج یافته باشند. «وارونگی» اما کاملا روی پای خودش میایستد و داستانی جذاب روایت میکند. ایده بنیادین فیلم حول شخصیت نقش اصلی آن، نیلوفر، با بازی سحر دولتشاهی، میگردد. نیلوفر با همان بغرنجیهایی روبرو است که نه خاص زنان است و نه خاص ایران اما در مورد زنان ایرانی که سن و سال و شرایطی مشابه او دارند بخصوص صدق میکند. او در سی و چند سالگی بر خلاف خواهر و برادرش، مجرد است و علاوه بر گرداندن یک خیاطی وظیفه نگهداری از مادرش را بر عهده دارد. اما پیچ و خم زندگی او و رویاها و آرزوهایش به نظر برای بقیه همیشه از اولویت چندم برقرارند. از نیلوفر همیشه انتظار میرود به این علت که نقشهای سنتی را که باید ایفا میکرد نکرده به نفع بقیه کنار رود. برخی منتقدین میگویند شخصیتهای فرعی فیلم، مثلا فرهاد، برادر نیلوفر، با بازی علی مصفا و یا مردی که به او علاقه دارد، سهیل با بازی علیرضا آقاخانی، خوب از کار در نیامدهاند، اما به نظر نگارنده این سطور، «وارونگی» فیلم زیبایی است چرا که نیلوفر را عامدانه در مرکز داستان قرار میدهد و بقیه را در اولویت بعدی. این به معنی بیارزش بودن زندگی آنها نیست اما یادآور این است که نیلوفر چطور برای تثبیت جایگاه خودش باید هر روز تلاش و تقلا کند.
«وارونگی»از یک جهت دیگر نیز نمره موفقی میگیرد و آن این است که یک پسزمینه سخت را به خوبی وارد داستان کرده است: مشکل فجیع آلودگی هوا در تهران که باعث میشود مادر پیر خانواده مجبور به ترک تهران شود. این ساخته بهزادی نشان میدهد که سینمای مستقل ایران حرفهای زیادی برای زدن دارد.
پنجشنبه، ۱۹ مه
بخش دوم گزارش را اینجا بخوانید
آرش پرستویی خبرنگار مستقل است که در گزارش جشنواره کن با شهروند همکاری می کند.