برگ چنار

فرو می افتد آرام

و قرار می گیرد

بر سایه خویش

در نیمروز پائیزی

برگرفته از کتاب “راه رفتن با باد” سروده عباس کیارستمی

عباس کیارستمی “مثل یک عاشق” زیست، مثل یک عاشق فیلم ساخت، مثل یک عاشق شعر گفت، نقاشی کرد، و عکس گرفت. و حالا که رفته، مردم ایران و جهان  “مثل یک عاشق”بدرقه اش می کنند: با عکس و پیام های محبت آمیز و مقاله های بلند و کوتاه، از شبکه های اجتماعیِ مردمی گرفته تا معتبرترین روزنامه ها و مجله های دنیا. به راستی عباس کیارستمی که بود و چرا او یک تنه تبدیل به یک پدیده ی هنری و فرهنگی شد؟ چرا امروز در میان مکاتب فیلم سازی جهان از قبیل مکتب نئورئالیسم ایتالیا و رئالیسم شاعرانه فرانسه حالا اساتید دانشگاه در کلاس های درس از مکتب “کیارستمی” در سینمای ایران حرف می زنند؟ مگر کیارستمی که بود و چه کرد که بسیاری از فیلمسازان نسل بعد از او می خواستند و می خواهند از سبک شناسی کار او الهام بگیرند. تحلیل سینمای کیارستمی در یک مقاله و کتاب نمی گنجد. شاهد آن این که خودم کتابی درباره سینمای کیارستمی به رشته تحریر در آورده ام که به هنوز به تمام و کمال حق مطلب را درباره این فیلمساز بزرگ ادا نکرده، اما در پاسخ این سئوال که چرا کیارستمی تنها یک فیلمساز، یا یک هنرمند خوب معمولی نیست، بلکه ورای اینها یک پدیده ی فرهنگی است به اختصار می گویم که:

 خاطره شیبانی در مراسم یادبود عباس کیارستمی در دانشگاه تورنتو

خاطره شیبانی در مراسم یادبود عباس کیارستمی در دانشگاه تورنتو

کیارستمی ایرانی ترین کارگردان ایران بود و هست: فیلم های کیارستمی زیباپرستی فرهنگ ایرانی، حکمت سعدی؛ جادوی سخن حافظ، وسعت نظر مولانا، غنیمت شمردنِ دَم و شادخواری خیام، سادگی کلام فروغ، مهربانی دنیای سهراب سپهری و واقع گرایی و واقعیت نگاری فیلم سازان موج نو را با هم یک جا داشت. کیارستمی ایرانی بود و به فرهنگ ایرانی اش حتی در فیلم های فرانسوی، افریقایی و ژاپنی اش وفادار ماند، اما سینماگر و هنرمندی بود که ورای مرزها می اندیشید. هنر کیارستمی را نمی توان در خانه ی تنگ یک نقشه ولو به عزت نقشه ایران و یا یک فرهنگ ولو به پرباری فرهنگ ایرانی زندانی کرد. فیلم سازی بود که متهم شده بود به خودسانسوری تا فیلم هایش در محدوده کارهای مورد قبول ارشاد نشان داده شوند، اما ساخته هایش آنچنان جاذبه ای داشت که می توان گفت:

کیارستمی از لحاظ جذب بیننده، جهانی ترین کارگردان ایرانی است. او سینمای ایران را پیاپی در عرصه سینمای جهان و در فستیوال های بین المللی مطرح کرد؛ در زمانی که داستان و شعر نو فارسی خواننده ی جهانی نداشت؛ فیلم های شاعرانه و عاشقانه کیارستمی در دنیا دیده شدند. بسان حافظ که در دوره زندگی اش شهرت جهانی داشت، استاد سینمای ما هم شهرتی ورای مرزها یافته بود، زیرا پیامش انسانی و لطیف و عاشقانه و جهان شمول بود. چون از دل برآمده بود لاجرم بر دل اهل هنر و اهل دل نیز نشست.

کیارستمی قصه گویی بی بدیل بود که قصه هایش را در سبک روایی غیر خطی و تکه تکه به فرم”هزار و یک شب” به نمایش گذاشت. این تکه تکه بودن قصه ها و گسستگی معنایی را من در کتابم به غزل حافظ شبیه دانسته ام و راز تغزلی بودن و زیبایی ماندگار سبک کیارستمی. در زبان سینما گسستگی معنایی فیلم به شکل تصویرهای منقطع و سکانس های شاعرانه ی طولانی درآمده است. فیلم های کیارستمی هر کدام مجموعه بسیار زیبا و دل انگیزی از عکس های بی بدیل این استاد عکاسی هستند؛  با دیالوگ های کوتاه و موجزی که هرکدام بمانند یک حکایت کوتاه گلستان سعدی پندآموز و کامل و زیبا هستند. زبان سینمایی این استاد سینما آن قدر ساده است و بازی گرفتن از نابازیگران آنقدر طبیعی به نظر می رسد که پنداری فیلمساز برای ساخت فیلم، نقشی از پیش در ذهن نداشته است. دوربین کیارستمی ما را به دنیای کودکان نزدیک کرد تا ترسها و شادی هایشان را بفهمیم؛ دوربینش ما را به دنیای حیوانات کشاند تا در سکانسی طولانی لاک پشتی را که به دست ناجوانمردی به پشت خوابیده بود نشان دهد که  دوباره روی پاهایش قرار می گیرد و زندگی بر نابودی پیروز می شود. با دوربین کیارستمی، هم سفر او در راه های زندگی شدیم؛ دوربین کیارستمی حالا به خانه آخر رسیده است.

kiarostami

کیارستمی به غایت ایرانی بود و در نهایت جهانی شد. فیلم های کم هزینه ی هنری او شانه به شانه ی فیلم های پر هزینه ی هالیوود در جشنواره های جهانی نمایش داده می شدند. ژان لوک گدار تمامیت سینما را در سینمای کیارستمی دید. سوای صلابت تکنیکی کارهایش، مضمون و درونمایه فیلم هایش به کار او ارزش هنر ناب داد. پیام کیارستمی در فیلم کوتاه “دندان درد” و در هنگامه ی جنگی خانمانسوز و دشمنی با همسایگان،  جستجو در صندوق خانه دل بود برای یافتن مهر، همدردی و ملاطفت با پسری که از دندان درد رنج می برد. پیام کیارستمی در “خانه دوست کجاست؟” — وقتی که یک پسر مدرسه ای رنج ها و مرارت های یافتن دوستی در ده مجاور را تجربه می کند —  یافتن دوستی ناب بود؛ در “زندگی و دیگر هیچ” و “باد ما را با خود خواهد برد” پیام او بزرگداشت زندگی بود در هنگامه ی مرگ و نیستی؛ در “طعم گیلاس” حافظ وار و رندانه از قدرت انتخاب و اختیار (زیستن یا پایان دادن به زندگی)  با واعظان جبر و شریعت رو در رو شد؛  در “زیر درختان زیتون” و “مثل یک عاشق “پیامش عشق بود و عشق ورزیدن.

عباس کیارستمی مثل یک عاشق فیلم ساخت، جاده های فیلم های کیارستمی از خشونت و جنگ و مرگ گذشتند و به عشق و مهربانی رسیدند. سینمای او دعوت ایران و جهان به عاطفه و عشق بود، مثل یک عاشق، عاشق زندگی.

*دکتر خاطره شیبانی، استادیار زبان و فرهنگ فارسی دانشگاه یورک است. او در دانشگاه آلبرتا و گوئلف در کانادا، ادبیات جهان و سینمای خاورمیانه تدریس کرده است.