سایت همنشین بهار: دوشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۶۷(دوم محرم ۱۴۰۹)؛ آیتالله منتظری، رودرروی اعضای هیئت مرگ – حسینعلی نیری(حاکم شرع)، مرتضی اشراقی(دادستان)، ابراهیم رئیسی(معاون دادستان) و مصطفی پورمحمدی(نماینده وقت وزارت اطلاعات)، اعدام زندانیان سیاسی را که با حکم آیتالله خمینی، ۵ مرداد[و درواقع ۶ مرداد] همان سال آغاز شده بود، شجاعانه زیر سئوال میبَرَد بخصوص وقتی از قاضی «شرع» هیئت مرگ میشنود «ما تا الان هفتصد و پنجاه نفر را در تهران اعدام کردهایم…»
در فایل صوتی منتشر شده، سخنان حسینعلی نیری که در آغاز جلسه، به تعداد اعدامشدگان (تا ۲۴ مرداد ۶۷) اشاره نموده، شنیده نمیشود(اصلاً نیست). دو جای دیگر نوار هم صحبتها پیوستگی ندارد.
…
قاتلین زندانیان سیاسی بیتوجه به مضمون و جوهر اعتراض به حق آیتالله منتظری، هّم و غمشان توجیه کشتار و گرفتن مجوز برای ادامه آن بود. ضمن اینکه در رابطه با اعدامها، گزارش وقایع اتفاقیه در زندان(بویژه از سوی حسینعلی نیری)، با ناراستی همراه بود. به پانویس (گزارش کذب اعضای هیأت)۱ مراجعه کنید.
…
فایل صوتیِ منتشر شده را تا آنجا که کلمات برایم مفهوم بوده، به صورت نوشتار درآوردهام. مطالب داخل کروشه افزوده من است.
***
آیتالله منتظری: اگه غیر از شما بود من اصلا کار نداشتم، چون نسبت به شما شناخت دارم و شما میدونید که من نه پسر خالهام جزو منافقین زندان باشه، نه پسر عموم و نه قوم و خویشم و نه با اینا رفاقتی داشتم.
بیش از همه من از اونا ضربه خوردم، هم تو زندان هم بعد زندان. پسر منو همینا به شهادت رسوندن، بزرگان ما رو همینها به شهادت رسوندن، اینا همه رو من میدونم.
ولی معذالک، من اونی که برام مهمه، آبروی اسلام و انقلاب و آینده کشور و آینده شخص آقای خمینی[است] و اونکه تاریخ چه جور قضاوت میکنه. و من یک آدم صریح الهجه هستم. همیشه اونکه[اونچه] توی دلمه، نگه نمیدارم. بر خلاف آقایون که بعضیا با سیاست رفتار میکنن.
به نظر من بزرگترین جنایتی که در جمهوری اسلامی شده از اول انقلاب تا حالا این کاری است که به دست شما که چهرههای خوبی هستید، یعنی شما چهرههایی که در دستگاه قضایی اگر چنانچه به ما میگفتند مثلاً معرفی کن مثلا میگفتیم آقای نیری، آقای اشراقی نفرات خوب و متدیناند.
به نظر من بزرگترین جنایت که در جمهوری اسلامی شده و در تاریخ ما رو محکوم میکنه به دست شما انجام شده و شما را در آینده جزو جنایتکاران توی تاریخ مینویسند. این، بی رودربایستی.
حالا شاید از سادگی شما استفاده کردهاند و متاسفانه بدبختی ما این است که دستگاه قضایی ما در رأساش شخصی[عبدالکریم موسوی اردبیلی] قرار گرفته که خودش با این چیزها مخالف است، وی میآید آن جور شعار میدهد و وقتی هم که میخواهد از امام سؤال بکنه، به جای اینکه بروند پیش امام و بگویند آقا به این وسعت مصلحت نیست و ضرر دارد، مینویسد حالا توی استانها اعدام کنیم یا توی شهرستانها؛ این سؤال را از امام میکنه. این بدبختی ما است که در راس دستگاه قضایی ما، بیرودر بایستی، همچین شخصی قرار گرفته است.
…
آقای پورمحمدی؛ درست است که الان مسوول است و تو اطلاعات است اما قبل از اینکه مسوول اطلاعات باشه آخونده. جنبه آخوندیش بر اطلاعاتیش میافزاید.
به نظر من این یک چیزی است که اطلاعات روش نظر داشت و سرمایه گذاری کرد و شخص احمد آقا پسر آقای خمینی هم از سه چهار سال قبل هی میگفت مجاهدین از روزنامه خونش و از مجله خونش و از اعلامیه خونش همه باید اعدام شوند. اینا یه همچین فکری میکردند. و حالا فرصت را مغتنم شمردند در این جریانی که منافقین اومدند به ما حمله کردند، این رو جا انداختند پیش امام، حالا هر جوری بالاخره چه جور به امام گفتند چطوری جا انداختند، بالاخره این جور کشک و ماست کردند و از امام نوشته گرفتند، دادند دست افراد و دیگه حالا این به کجا منتهی میشه در آینده چی میشه؟
…
هفت نفر از اینا را تو باختران به دار زدین ببینید چه الم شنگهای دنیا راه انداخته، بعد از این، اینهمه خانوادهها شما نمیدونید که، حالا دو ماه شما ملاقاتها را قطع کردین تلفنها را رو هم قطع کردین. بالاخره آخرش خانوادهها برخورد میکنند. وانگهی اصلا دستگاه قضایی کشور رو شما زیر سؤال بردین.
چندین سال شخص آقای نیری، این قاضی اون قاضی، تو این شهر تو اون شهر یکی رو محکوم کرده به ۵ سال یکی رو محکوم کرده به ۶ سال یکی رو محکوم کرده به ۱۰ سال یکی رو محکوم کرده به ۱۵ سال.
خب اینکه حالا ما بیآییم بدون اینکه فعالیت تازه باشه، بگیریم اعدامش کنیم این معنیش این میشه که ما همهمون گُه خوردیم. همه دستگاه قضایی ما غلط بود. معنیاش این نیست؟ حالا خودمونیم آخه ما میخواهیم حساب بکنیم.
بعضی از قضات به ما مراجعه کردند و ناراحت بودند.
…
من یه وقتی یه نامهای خدمت امام نوشتم. این نامه امام. من این نامه را[که میبینید] خدمت امام نوشتم.
حسینعلی نیری: همون نامه اول دیگه
– بله،
– [نامه] ۹ بندی. بله؟
– هشت بندی. من نوشتم
بعد یک نامه دوم هم به امام نوشتم. اونا شنیدین؟
– هستش… معطلش نشیم.
– اینها را میخوام سریع به شما بگم…
نوشتم که
بسم الله الرحمن الرحیم
محضر مبارک آیتالله العظمی امام خمینی مدظله العالی
می خوام بگم ما چقدر بدبختیم…[نامفهوم]
پس از سلام و تحیت، پیرو نامه مورخه ۹/۵/۶۷ برای رفع مسئولیت شرعی از خود، به عرض میرسانم.
[آیتالله منتظری رو به حضار میکنه و میگه:] من از اون جریان تا حالا باور کنین شبی نیست که دو سه ساعت فکرم ناراحت داره[ناراحت نباشه]، خوابم نمیبره. سه چهار ساعت فکرم را میبره. شما جواب خانوادهها را چی میخواین بدین؟ اینقدر گفتین جمهوری اسلامی و اینا، اینهمه گفتین شاه و رضاخان اعدام کرد. چقدر شاه اعدام کرد؟ بیاییم اعدامای خودمونا با اونا حساب بکنیم.
نوشتم: برای رفع مسئولیت شرعی از خود به عرض میرسانم سه روز قبل قاضی شرع یکی از استانهای کشور که مرد مورد اعتمادی میباشد. حالا بعد میگم کی بود – با ناراحتی از نحوه اجرای فرمان اخیر حضرتعالی به قم آمده بود و میگفت: مسئول اطلاعات یا دادستان من یادم نبود کدوما را گفت – تردید از من است – از یکی از زندانیان برای تشخیص اینکه سر موضع است یا نه پرسید:
تو حاضری سازمان منافقین را محکوم کنی؟ گفت آری، پرسید حاضری مصاحبه کنی؟ گفت آری، پرسید حاضری برای جنگ با عراق به جبهه بروی؟ گفت آری، پرسید حاضری روی مین بروی؟ گفت مگر همه مردم حاضرند روی مین بروند! وانگهی از من تازه مسلمان نباید تا این حد انتظار داشت، گفت پس معلوم میشود تو هنوز سر موضعی و با او معامله سر موضع انجام داد و اعدامش کرد.
این قاضی شرع میگفت من هر چه اصرار کردم پس ملاک اتفاق آراء باشد نه اکثریت، پذیرفته نشد و نقش اساسی را همه جا مسئول اطلاعات دارد و دیگران عملا تحت تاثیر میباشند. حضرتعالی ملاحظه فرمایید. این نامهای است که به امام نوشتم. بهشم (به او هم] رسیده. ملاحظه فرمایید چه کسانی با چه دیدی مسئول اجرای فرمان مهم حضرتعالی که به دماء هزاران نفر مربوط است میباشند.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
…
این شخص آقای…شما حدس هم که زدید. این شخص، آقای احمدی این جریانا به من گفت. من شب تا صبح فکر کردم. دیدم خب بعد از اون نامه[اول] که نوشته بودم اینا به من گفت. آخرش من برداشتم [نامه دیگهای] نوشتم. همه رفقای ما با نامه نوشتن مخالف بودند ولی دیدم من جواب ندارم روز قیامت. من وظیفه ام است…
نشستم نامه را نوشتم بعد از ظهری. اول مشورت کردم گفتند نه فایده ندارد امام است و هیچ فایده ندارد. من ناهارم رو خوردم….ناراحت…[و همین] نامه را که دادم خدمتتون[کپی نامه را به نیری و دیگران نشان میدهد] نوشتم.
…
[این] نامه را نوشتم فتوکپی کردم. دادم به یه کسی بُرد. بعد به آسید هادی گفتم به دفتر امام تلفن بزن فلانی یه نامه فرستاده، اونجا راش بدند (بدهند)
گفت: اِ، پس بنا نبود شما [نامه را بنویسید]
گفتم خب حالا دیگه بالاخره من نوشتم.
این نامه دومی را هم، همین طور.
این نامه دومی هم… من شب تا صبح [خوابم نبرد و فکر کردم]…گفتم من مسئولیت دارم.[و نوشتم]
این نامه دوم که میره. میدند[می دهند] به امام. احمد آقا تلفن میزنه به آسید هادی که امام فرمودند که منافقین همین طور که نوشتم اینا بالاخره شرورند و چطور و اینا. اما این که شما نوشتید، مورد تعجبه. این شخص رو بگویید بیاد. این شخص رو بگویید بیاد و مطمئن هم باشد کسی کارش ندارد…
منم چون میدونستم که بالاخره نمیخواند[نمی خواهند] به امام برسه این جریان. معذلک، گفتم تلفن کردند این آقا را از اهواز آمد. دو روز هم وقت گذاشتند تا پیداش کردند. آمد اینجا بهش گفتم آقا جون تو اینا را به من گفتی درسته؟ بعد گفت [درسته و] قضایای دیگری هم هست.
[از یک زندانی صحبت کرد که] اینا را توی وصیت نامهاش نوشته: من رو به عنوان سر موضع گرفتند در حالی که من سر موضع نبودم و به جمهوری اسلامی معتقد بودم و حالا من یه خوده اشتباه رفتم خانوادهام را توصیه میکنم که شما به انقلاب، به امام وفادار باشید.
بعداً برا من [موضوع دیگهای را] نقل کرد. گفت یک کسی برادرش زندان بود در آخر گفتند که خواهرش هم متهمه. رفتند و خواهرش را آوردند، خودش رو اعدام کردند، خواهرش دو روز بود اصلا آمده بود. ۱۵ سالش بود، به خواهرش گفتند خوب چی میگی؟ گفت خوب من به اینا علاقه داشتم، [یکی از اعضای هیئت] گفت چون برادرش اعدام شده این رو هم اعدام کنین و اعدامش کردند. گفتم خوب تو بعداً روز قیامت جواب خدا رو چی میدی؟
بهر حال ما اومدیم به این آقا گفتیم آقای احمدی این حرفهایی که نوشتی [و گفتی] درست است گفت آره. گفتم همینا خدمت امام بگو. کاغذا نشونش دادم که احمد آقا…[از قول امام گفته این شخص را بگویید بیاد…]
…
[به آقای احمدی گفتم] من برای آقا نوشتم که این حرفها را زدی و تو به آنجا برو، اگر بهت گفتند مثلاً پیش امام چیزه [نمیشه رفت]، بگو نه، امام مرا احضار کرده[است].
با اینکه من تلفنی پیغام دادم. رفته آنجا. حالا اینجا هی ما تلفن زدیم گفتند احمد آقا نیست. عرض کردیم بابا این قاضی است با عزته، [از اهواز اومده]دو میلیون (نفر)معطل[اونه] حالا امام او را احضار کرده و به احترام امام او را فرستادیم والّا ما داعی نداشتیم.
آقای[محمد علی] انصاری گفته بودند نه. احمد آقا نیست برو یک ربع به هشت بیا. رفته آنجا انصاری بهش گفته با امام هیچی نمیشه حرف بزنی، حق نداری با امام حرف بزنی، همین آقای محمد علی انصاری،
فقط دست امام را میبوسی. بعد میآیی مطالبی که داری بنویس. عصری احمد آقا میآید میدهی به احمد آقا. من هم رفتم دست امام را بوسیدم و آمدم و منتظر احمد آقا شدم.
[آقای احمدی خیلی اونجا] معطل شده بود. به خونوادهاش هم گفته بود من [زود]میام. [خلاصه] معطلش کردند که احمد آقا بیاد.
[بعدش هم گفت] من نوشتم دادم احمد آقا. احمد آقا گفت حاجی آقا منتظری؟ گفتم بله. دادم و اومدم.
…
من پیش بینی میکردم که نگذارند بروند محضر امام برای اینکه ذهن امام رو بر نگردونند.
حالا مسئله اینه، شما چهرههای خوب بودهاید و از شما سوءاستفاده شد، تا حالا هم، کاراتونو کردین[حدود ۲۰ روز است زندانیان را «تعیین تکلیف» میکنید] من میدونم اینا رو، [اما] من روی این اصل، وظیفه[خودم] دونستم به شماها بگم خب حالا همه کاراتونو کردین…
میگین ببینیم نظر امام چیه؟ آخه ماه محرمه، ماه خدا و پیغمبره، از امام حسین لااقل شرم بکنید.
ملاقات رو قطع کنیم و همینطور بیاییم قصابی کنیم تو اونجا(در زندان)، [زندانیان را از سلولهاشون] بِِکشیم بیرون و… (و همه را از دم بُکشیم؟!)
هیچ جای دنیا همچین کاری هست؟
…
ما آدمایی هستیم که رادیو تلویزیون ما میگه، قاتل ایندیرا گاندی دو سال سه سال توی مرتبه دوم است، فرجام خواهی رفته حالا تازه دارن اعدامش میکنن.
در صورتیکه اینها[زندانیان] اغلب سر موضع شدنشون واسه برخورد تند امثال لاجوردی و افراد اینها بوده.
یه بچهای بوده که اطلاعات و اینا سرش نمیشده. برخورد تند اینها، [این جور افراد، زندانی را] رو سر موضع کرده من هم بودم سر موضع میشدم وقتی میدیدم اینجور با من برخورد میکنند. من الان فکر کردم به شما چی چی بگم. باز من نشستم نوشتم نظرمو، همینو به شما بگم، من اینجا ده تا چیز یادداشت کردم به شما بگم. من به عنوان اتمام حجت میگم شما دیگه خودتون میدونین این یه امتحانی است برای شما
۱ – من بیش از همه شما از منافقین ضربه خوردهام، چه در زندان و چه در خارج زندان، فرزند مرا آنان به شهادت رساندند، اگر بنا بر انتقام جویی باشد من بیشتر باید دنبال کنم، ولی من مصلحت اسلام و انقلاب و کشور و حیثیت ولایت فقیه و حکومت اسلام را در نظر میگیرم، من قضاوت آیندگان و تاریخ را در نظر میگیرم.
ده دفعه تا حالا به احمد آقا گفتم والله من بیش از تو دلم برای امام میسوزه، من میخوام پنجاه سال دیگه برای آقای خمینی قضاوت نکنند بگند(بگویند) آقا یک چهره خونریز سفاک و هتاکی بود. من نمیخوام در تاریخ اینجور باشه.
چهره ولایت فقیه رو ما کریه نشان دادیم به حضرت عباس پیش مردم، در اثر تندرویها و بازداشتهایی که بوده، با این کارها چی سر اسلام[آوردیم]، این کارها که نبوده…
…
این یک.
۲ – این گونه قتل عام بدون محاکمه، آن هم نسبت به زندانی و اسیر – اسیر شماست دیگه – قطعاً در درازمدت به نفع آنهاست و دنیا ما را محکوم میکند و آنان را بیشتر به مبارزه مسلحانه تشویق میکند، مبارزه با فکر و ایده از طریق کشتن غلط است.
شخص نیستند اینا، یه فکر و ایده اینها دارند، یه رَوش است، یه منطق ولو منطق غلط، با کشتن حل نمیشه و بدتر میشه.
۳ – روش پیغمبر را با دشمنان خود در فتح مکه و جنگ هوازن ببینید به چه نحو بوده است؛ پیامبر با عفو و گذشت برخورد کرد و از خدا لقب «رحمه للعالمین» گرفت.
روش امیرالمومنین با اهل جَمل را پس از شکست آنان ملاحظه کنید.
در جنگ جمل، طلحه و زبیر و عایشه و اینا اومدند با امیرالمومنین جنگ کردند، بعد هم… جنگ [که] تموم شد عبدالله زبیر، عایشه، اینا یک عده تو بصره توی یه خونه بودند. به امیرالمومنین گفتند آقا یاروها اینجان (اینجا هستند]. گفت ولشون کن.
بعدش موسی ابن طلحه، را گرفته بودند، بردند زندان کردند، پسر طلحه را. امیرالمومنین گفت موسی پسر طلحه کجاست؟ گفتند در زندان. گفت برین بیاریدش. تا اومدند گفتند که امیرالمومنین موسی را احضار کردهاست خودش گفت انالله و انا الیه راجعون.
همه میگفتند انا لله انا الیه راجعون. یقین کرد میکشنَش[وقتی اومد] امام [به او] گفت خوب موسی پشیمون نیستی از این کاری که کردی؟ گفت چرا یا علی. گفت سه مرتبه رو به قبله بگو استغفرالله ربی و اتوب الیه. فرمود اموالت هم توی این چادر است بردار و برو خونه. این برخورد اینجوریه.
پیغمبر وقتی که مکه را فتح کرد اون هم ابوسفیانی که در رأس دشمنان بود خونهاش را مأمن قرار داد، برخورد اینجوری بود. در جنگ هوازن، مالک بن عوف نخری[نصری] رئیس هوازن وقتی که فهمید مکهایها شکست خوردند، گفت مکهایها عُرضه نداشتند. ما به حساب محمد میرسیم. سی هزار نفر جمع کرد و با محمد جنگ کرد. [وقتی شکست خورد] فرار کرد و رفت. بعد پیغمبر قوم و خویشهایش را اسیر کرد، زن و بچه این هم اسیر شدند، زن و بچهاش را فرستاد پیش صفیه عمهاش بود گفت اینها را نگه دار و اموالشان را هم نگه دار. به اینها گفت به مالک بگو اگر اظهار ندامت کردی و مسلمون شدی اموالت را بهت میدم، زن و بچهات رو بهت میدم، صد تا شتر هم اضافه بهت میدم، ریاست قومت هم بهت میدم.
مالک ابن عوف هم در جا خودش رو به پیغمبر رسوند و پیغمبر اکرم نه این همه خون ریخته شده و این همه چیزها…
فَبِمَا رَحْمَه مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک…[به (برکت) رحمت الهی، در برابر مردم نرم و مهربان شدی و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده میشدند]
و یا
وَمَا أَرْسَلْنَاک إِلَّا رَحْمَه لِلْعَالَمِینَ[و ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادهایم]
اینها درس است برای ما، ما با این برخوردهایی که میکنیم غیر از اینکه خانوادهها را ناراحت میکنیم. همه را از خودمون دور میکنیم[چه نتیجهای دارد؟] همیشه که ما سر قدرت نیستیم و در آینده تاریخ روی ما قضاوت میکنه.
بله [در نامه] نوشتم که روش امیر المومنین با اهل جمل را بعد از شکست آنان ملاحظه کنید.
۴ – بسیاری از افراد سر موضع را، رفتار بازجوها و زندانبانها، به سر موضع کشانده و الا قابل انعطاف بودند.
۵ – مجرد اینکه اگر آنان را آزاد کنیم به منافقین ملحق میشوند موجب صدق عنوان محارب و باغی بر آنان نمیشود، امیرالمومنین نسبت به ابن ملجم هم قصاص قبل از جنایت انجام نداد با اینکه خودش فرمود او قاتل من است. گفتند یاعلی پس قصاص کنیم. نقل کردند که گفت قصاص قبل از جنایت درست نیست.
۶- مجرد اعتقاد، فرد را داخل عنوان محارب و باغی نمیکند…
من خودم از آقا[از آیت الله خمینی] پرسیدم، شاید به شما هم گفتهام. گفتم آقا اگه یه کسی به شما بگه که من آقای خمینی را قبول ندارم و این جمهوری اسلامی را هم که شما درست کردین قبول ندارم و به مسعود رجوی هم علاقه دارم، به همین عبارت خدا شاهده، ولی میدونیم اگه ولش کنیم، میگه من چنانچه بروم سلاح نمیگیرم با شما در بیافتم. میرم مشغول کارم میشم. این شخص را ما نگهش داریم[در زندان] یا آزادش کنیم؟ آقا گفت برای چی نگهش داریم؟ این تعبیری است که من از خود آقای خمینی شنیدم. گفتم به مسعود رجوی هم بهش علاقه داره، مجرد اعتقاد [که] فرد را داخل عنوان محاربه و باقی نمیکند.
و ارتداد سران صرفاً، سرانشون میان اینجا میگند ما مرتد نیستیم. میگند اسلام حقیقی ما داریم. شما اسلام آمریکایی دارین. اسلام رو هم دو قسم کردند دیگه.
[خلاصه] ارتداد سران[هم]، موجب حکم به ارتداد سمپاتها نمیشود.
۷ – قضاوت و حکم باید در جو سالم و خالی از احساسات باشد «لایقضی القاضی و هو غضبان» اینهمه روایات ما زیاد داریم. [اما] الان با شعارها و تحریکات جو اجتماعی ما ناسالم است،
این مسئله که آقای موسوی اردبیلی که من میدونم خودش از همه لیبرال تره، تو نماز جمعه میگه که همه اینها باید اعدام بشن، خودش از همه مخالف تره و بعد تو نماز جمعه میگن منافق زندانی اعدام باید بشه. ما که میدونیم اینها جو دارند درست میکنند. حتی منم که حرف میزنم میگن آی، اینم داره از منافقین حمایت میکنه….
بعد نوشتم: الان با شعارها و تحریکات جو اجتماعی ما ناسالم است،
ما از جنایت منافقین در غرب ناراحتیم به جان اسرا و زندانیان سابق افتادهایم، وانگهی اعدام آنان بدون فعالیت جدید، زیر سئوال بردن همه قضات و همه قضاوتهای سابق است، کسی را که به کمتر از اعدام محکوم کردهاید به چه ملاک اعدام میکنید؟ حالا ملاقاتها و تلفنها را قطع کردهاید فردا در جواب خانوادهها چه خواهید گفت؟
الان یک کم خانوادهها که بو بردهاند چقدر به ما فشار آوردهاند، به آقای خمینی که دسترسی ندارند، شورای عالی قضایی هم که کسی را راه نمیدند که، همه میان [اینجا] فشار میآرند. این خانوادهها که میان، چی جوابشون رو میدین؟
۸ – من بیش از همه به فکر حیثیت حضرت امام و چهره ولایت فقیه میباشم و نمیدانم موضوع را به چه نحوی به ایشان رساندهاند، این همه ما در فقه بحث احتیاط در دماء و اموال کردیم همه غلط بود؟ دما و اموال محترم است و باید احتیاط کرد و اینا؟!
۹- من چندین نفر از قضات عاقل و متدین را دیدم که ناراحت بودند و از نحوه اجرا شکایت داشتند و میگفتند تندروی میشود، و نمونههای زیادی را ذکر میکردند که بی جهت حکم اعدام اجرا شده است.
۱۰ – در خاتمه، مجاهدین خلق اشخاص نیستند. یه وقت یک خان است میگن میکشیمش خلاص میشیم. اما این شخص نیست، این…، یک منطقی است که حنیف نژاد و اینها را القا کردند، منتها اینها از آن، سو استفاده میکنند. این منطق رو اینها تو بچهها جا انداختند.
کسی که جونش رو فدا میکنه و انتحار میکنه یعنی معتقده دیگه باباجون. این فکر را ما باید یک جوری با فکر از بین میبردیم حالا نداشتیم کسی رو که با منطق با اینها صحبت کنه حالا بریم اعدام کنیم؟ [با این تصور که] خلاص میشیم، قطعا خلاص میشیم!
…
به عقیده من این ضربهای است به جمهوری اسلامی و انقلاب. مجاهدین خلق اشخاص نیستند یک سنخ فکر و برداشتند، یک نحو منطقاند و منطق غلط را باید با منطق صحیح جواب داد. با کشتن حل نمیشود بلکه ترویج میشود.
انشالله موفق باشید. این رو من نوشتم دادم خدمت شما.
حالا [من به شما] میگم [ماه] محرم است لااقل محرم این کار را نکنید. در عین حال خودتون میدونین.
بله من از باب اینکه شما را چهرههای خوبی میدونستم و میدونم که در آینده…به دست شما اجرا شده…[نامفهوم]
[حکم امام را ]به دست شماها دادند و فردا ضربهاش را شما میخوردید.
بخش دوم و پایانی هفته آینده
۱ـ گزارش کذب اعضای هیأت کشتار ۶۷ به آیتالله منتظری نوشته ی ایرج مصداقی، منتشر شده در پژواک ایران