زود دیر می‌شود!

 

 از فردای کشتار  تابستان ۱۳۶۷ برگ دیگری از تاریخ ظلم در پهنه‌ی جهان ورق خورد. سکوت جهان از یک‌سو و همکاری و هم‌زبانی بخش‌های مختلف حکومت اسلامی ایران از طرف دیگر، برگ نانوشته‌ای از تاریخ را در خاموشی خودخواسته فروبردند. خاموشی جهانی را می‌توان معنا کرد اما مُهر سکوت بر لب زدن کسانی که شریک قدرت در حکومت اسلامی ایران بودند را دشوار بتوان تأویل کرد؛ از سر ناچاری یا شرکت اندک‌شان در قدرت؟

سکوت جهانی با ارجاع پرونده‌ی هزاران کشته در زندان‌های حکومت اسلامی ایران به نهادهای بین‌المللی هر روز بیشتر از سایه به نور رفت و وجه‌های گوناگون آن بر جهان روشن شد؛ عرق شرم بر پیشانی جهان و کسانی که به عمد در برابر این فاجعه‌ی انسانی سکوت کردند جاری شد و به همین دلیل هم دادگاهی تشکیل شد و شاهدها توانستند علیه حکومت اسلامی ایران شهادت دهند. در این زمینه باید سپاس‌گزار همه‌ی افراد و نهادهای مردم‌نهادی بود که از هیچ کوششی برای افشای ماهیت ضدانسانی حکومت اسلامی ایران دریغ نکردند. در ایران اما هنوز هم این پرونده اسرار حکومت اسلامی به حساب می‌آید و سخن گفتن از آن برابر است با توطئه علیه نظام. هر کس از این فاجعه‌ی ملی سخن بگوید؛ سر سبز می‌دهد بر باد. این راز چنان است که حتا هنوز هم کسانی مانند علی مطهری مدعی می‌شوند که وجه‌های گوناگون اعدام‌ها بر ما (منظورشان از ما کیست؟) روشن نشده و نوه‌ی آیت‌الله خمینی، آیت‌الله لاریجانی رئیس شورای عالی قضایی و محمدرضا باهنر مدعی‌اند که مدیریت درست رهبر انقلاب اسلامی، با اعدام منافقین و ضدانقلاب، نظام از ورطه‌ی سقوط نجات یافت.

با این همه، انتشار صدای آیت‌الله منتظری در روزهای تلخ اعدام‌ها در دیداری با گروه مرگ، (اگرچه تنها بیست درصد این فایل صدا در کتاب خاطرات آیت‌اله منتظری منتشر نشده است) را باید ترجمان چه چیز دانست؟ سکوت ۲۰درصدی ایشان در کتاب خاطرات را چه باید معنا کرد؟

انتشار دیرهنگام همین فایل صدا چه معنایی دارد؟

ادامه‌ی سری ماندن اسنادی که به ادعای فرزند ایشان هنوز منتشر نشده‌اند را برآمد کدام سیاست باید تفسیر کرد؟

چرا بعد از ۲۸ سال هنوز هم باید بخشی از اسنادی که در اختیار ایشان و بسیاری از اصلاح‌طلب‌ها است از مردم مخفی بماند و از داوری تاریخ دور؟

پیش از آن‌که به بررسی بیشتر گفته‌های آیت‌الله منتظری بپردازم لازم است به چرایی ناکار بودن نوع برخورد نیروهای مخالف حکومت اسلامی ایران در سپهر بزرگ‌تری پرداخته شود. در این معنا می‌خواهم از خود بپرسم؛ آن‌چه در این سال‌ها کرده‌ام و بسیارانی دیگر هم کرده‌اند، در مسیر هدایت ایران و ایرانی به دستیابی فرهنگ مدارا، درک درست از دموکراسی، نهادینه شدن عدالت و ممانعت از تکرار استبداد بوده یا واکنش به کنش‌های نادرست و وحشیانه‌ی حکومت اسلامی ایران بوده است؟

به این خاطر این پرسش را پیش روی خود می‌گذارم که ایران و ایرانی در تاریخ، فرهنگ دموکراسی را تجربه نکرده و به همین خاطر هم ارکان آن در خانه‌ی پدری‌مان نهادینه نشده است. برای روشن‌تر شدن منظورم به نوشته‌ای از زنده‌یاد محمد مختاری اشاره می‌کنم که به همین موضوع پرداخته است:

“… مبارزه‌ی سیاسی در جامعه‌ی استبدادزده‌ی ما، که دموکراسی را در تاریخ خود تجربه و نهادینه نکرده، و تضادهای طبقاتی تاریخی‌اش هم‌چنان لاینحل مانده است، اساسن و خواه‌ناخواه، با لحظه‌ی ستیز درگیر بوده و نمایانگر آن شده است. لحظه‌ای که از رویارویی نهایی دو اردوی مخالف پدید می آید و تبلور تضادهای آشتی‌ناپذیر در موقعیت معین است. بر این اساس، ستیز یک رفتار انتخابی از سوی کسانی که طالب حقوق خویش‌اند، نیست. بل‌که روش ناخواسته‌ای است که از اردوی مقابل، یعنی اردوی پایمال‌کنندگان حقوق و آزادی‌های محرومان بر آنان، و در نتیجه بر کل فرهنگ جامعه تحمیل می‌شود. در نتیجه‌ی این اردو خواه در حماسه و خواه در شکست، زبانِ معطوف به جدایی از هم، و صف بندی نهایی را حفظ می‌کنند. خواه عداوت طبقاتی یا فردی مبنای این جدایی و برخورد باشد، و خواه انکار فلسفی یا سیاسی. مسئله‌ی اصلی نهادی شدن عدم پذیرش یکدیگر، یا عدم امکان ارتباط به طریقی دیگر است. دوگانگی و بیگانگی در وجه قالب بیانی، یعنی در واژه و ترکیب و استعاره و تعبیر و کنایه و صدا و نحو و تصویر مشخص است. این بنیاد سنخ‌شناسیِ ذهن و زبانِ ستیز است. “

هیئت مرگ، مسئول اجرای اعدام های تابستان 1367

هیئت مرگ، مسئول اجرای اعدام های تابستان ۱۳۶۷

“فرهنگ مبارزه‌‌ی معاصر، مفاهیم و ارزش‌ها و گزینش‌های معینی را در خود معنی کرده است که زاییده‌‌ی موقعیت و اجبار سیاسی‌-‌اجتماعی معاصر بوده است. موقعیتی که همواره در فاصله‌ی کوتاه نبرد تحقق می‌‌یافته است. ویژگی‌های هر اندیشه و اندیشمند سیاسی را به ناگزیر در چنین فاصله‌ای، معین می‌داشته است. پیدا است که در چنین فاصله‌ای خشونت که قدر مشترک جنگ و انقلاب است نهادی می‌شود.”

“در جامعه‌ی ما «اپوزیسیون» در معنای مخالفت سیاسی، و گروه‌بندی بر مبنای بحث و رأی و نظر و انتخاب وجود نداشته است. نه سنت فرهنگی ما در گذشته‌ی تاریخی از این روال بهره‌مند، یا با این قرار سازگار بوده است، و نه دوران گذارمان از سنت به مدرنیته در این یک صد ساله توانسته است چنین کارکردی بیابد، و آن را در خود نهادینه کند. کشور ما کشور مبارزات خونین بوده است. مبارزاتی که اگر از بابت حرکت‌های جمعی ناپیوسته و از هم گسسته بوده، از بابت مقاومت‌های فردی همواره و مداوم بوده است. هر کس یا هر گروه که به مبارزه می‌پرداخته با مجموعه‌ای از عوامل و اسباب ذهنی و عینی روبرو بوده که عبارت بوده است از ماشین سرکوب و تسلط نظامی و سیاسی و فرهنگی حکومت‌ها.”

“هرگونه نارضایتی و ناراحتی فعال و اعتراض و عصیان، تعبیر واحدی می‌یافته است. از این رو یا اساسن به فعلیت در نمی‌آمده، یا که مقابله‌ی خشن دستگاه‌های سرکوب را در پی می‌داشته است. برای عصیان یا حتا اعتراض و انتقاد، یک راه بیشتر باقی نمی‌مانده است. آن نیز غالبا راهی کوتاه بوده که چه در شهر و چه در روستا، به خفقان و خون می‌پیوسته است. فقدان نهادهای جامعه‌ی مدنی و دموکراتیک برای بیان عقاید و حفظ مطالبات و منافع و طرح اندیشه‌ها و آراء، همراه با برخوردهای قهرآمیز حکومت‌ها با هر حرکت اعتراضی و انتقادی، عوامل اصلی و مؤثر در تبدیل سریع اندیشه‌ی تضاد به اندیشه‌ی ستیز بوده است.”

“فرهنگ پدرسالار ما  بر مدار فرمان و اطاعت می‌چرخیده است. حرمت همواره در هاله‌ای از ترس متجلی می‌شده است. ترس بهره‌ی کسی است که از سهم ناچیز خود در نابرابری قدرت آگاه است. در نابرابری قدرت، رابطه‌ی متقابل و متعادل گفت و شنید، و پرسش و پاسخ به وجود نمی‌آید. یک سو تنها می‌گوید و یک سو تنها حرف شنویی می‌کند. و این قرار چنان تداوام می‌بابد که کاردی به استخوان برسد، و کاسه‌ی صبری لبریز شود، تا سر برآورد و سرکوب شود.

از مشروطه تا به امروز شاهد همین خط کشی‌ها، درگیری‌ها، آمیختگی‌ها بوده‌ایم. از این رو مفهوم سیاست و مبارزه و انسان از مفهوم ستیز جدایی ناپذیر مانده است.”

“در این میان هرگونه ستیز هم به مبارزه تعبیر می‌شده است. ستیز با حکام و دیکتاتوری‌ها یا با عوامل آن‌ها از هر بابتی و به هر علتی، چه از دیدگاهی سنتی و چه از دیدگاهی مدرن، وسیله‌ای می‌شده است برای برانگیخته شدن احساسات موافق. احساساتی که گاه به همدلی‌های شدید با افرادی می‌انجامیده است که صرفا «یاغی» در معنای عرفی‌اش بوده‌اند. از نایب حسین کاشی تصویر یک مبارز سیاسی پرداخته می‌شده است. از سید رشید و داد شاه و گل‌محمد و عبدوی جت و رؤسای برخی ایلات و حتا لوطی محله‌ها و بزن بهادرهای سر چهارسوق‌ها و قمه‌کش‌های میادین و غیره یک مبارز مردمی و ملی به تصور در می‌آمده است. اگر هم چنین تصوری در باره‌شان وجود نداشته، دست کم از تجلیل‌های داستانی و حرمت‌های ادبی بی بهره نمی‌مانده‌اند. {……… منتظری} یا سرگذشت لمپنی‌شان در بعضی‌های فیلم‌های غلط‌انداز به خواب‌های سیاسی تعبیر می‌شده است. در حقیقت، ستیز به صورت یک رفتار مطلوب اجتماعی، یک امید و انتظار روان‌شناختی و ارزش زندگی و حسِ بودن در می‌آمده است. محک و معیار اندیشه‌ی خوب و بد، و رفتار پیش‌رو و پس‌رو می‌شده است. حکومت‌ها راه دیگری با باقی نمی‌گذاشته‌اند پس راه دیگری هم وجود نداشته یا قابل قبول نبوده است. جنگ به تعبیری ادامه‌‌ی سیاست است. اما در جامعه‌ای که وجود اختلاف و حتا تفاوت پذیرفته نیست، به ناگزیر و عمدتا خصومت گسترش می‌یابد. جامعه‌ای که نمی‌تواند در تفاوت‌ها به تفاهم برسد، با تقابل‌ها به ستیز می‌گراید. اگر جامعه‌ای پذیرفته باشد که تنوع و کثرت حضور، تفاوت آراء و اختلاف نظر، به معنای درجات مختلف حضور اجتماعی است، و برای نهادی کردن آزادی، راه و چاره بیندیشد و برقرار کند، همه چیز یک‌سره و یک‌راست و به سرعت به جدال نمی‌انجامد. به جای هر رفتاری و جنگ و دعوا در نمی‌گیرد. این جنگ و دعوا تنها در حوزه‌ی سیاست و مبارزه‌ی سیاسی هم خلاصه نمی‌شود؛ بل‌که در چنین جامعه‌ای هر برخوردی تا نهایت خونین خود راه درازی ندارد. راه رسیدن از تفاوت به اختلاف و از اختلاف به تضاد و از تضاد به ستیز راه بسیار کوتاهی است. منتها وقتی پای قدرت‌ها و حکومت‌ها به میان می‌آید، طبعا ابعاد مسئله و مسئولیت‌ها افزون می‌شود. بنا بر همین سنت رفتاری، در روابط روزمره، در حیات معمول کوچه و بازار و خانه و خانواده نیز، رسیدن به نقطه‌ی ستیز بسیار محتمل‌تر از رسیدن به نقطه‌ی تفاهم است. بر همین اساس است که بین دو همسایه، دو رهگذر، دو خویشاوند، دو نویسنده‌ی مطبوعات، دو طرف معامله، دو شریک مزرعه و شرکت، یا دو عشیره و طایفه و ایل و غیره، به طور کلی بین دو طرف که به سببی یا برای کاری یا موضوعی با هم برخورد می‌کرده‌اند، این همه نزاع و زد و خورد و حتا خون‌ریزی و کشتار رخ می‌داده است و رخ می‌دهد.”

“در آغاز انقلاب که مردم ظرفیت و توان و ستیز خود را در مبارزه با رژیم شاه متمرکز می‌کردند، و به‌تدریج روحیه اقلابی پدید می‌آمد، همدلی و همکاری و همراهی روان‌شناختی رشد می‌کرد. گذشت و انعطاف و پذیرش یکدیگر باب می‌شد. اما آن حالت متأسفانه دیری نپایید. با عرض‌اندام‌ها و پا به میان گذاشتن افراد و گروه‌هایی که اصلا حوصله‌ی حضور دیگران را نداشتند، و تمام حقیقت مطلق را ملک طلق خود می‌پنداشتند، و دیگران را بر باطل می‌انگاشتند، همدلی‌ها از بین رفت. این گونه کسان و گروه‌ها از همان آغاز راهپیمایی‌ها و تظاهرات بزرگ نیز در پی تحمیل خویش بودند، و بارها مزاحمت‌هایی برای کسان و دسته‌جات و گروه‌هایی که با آن‌ها متفاوت قلمداد می‌شدند، فراهم می‌کردند. در آن هنگام تنها ضرورتی که حضور عموم آن را دریافته بود، مانع از تجری بیشتر آنان می‌شد. اما با تمرکز قدرت و جنبه‌ی طبعی یافتن حضور عمومی، فشار و برخورد و تهاجم افزایش یافت، و کمترین تأثیرش بر همان روان‌شناسی انعطاف و تمرین مدارا بود. در نتیجه مبناهای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و روان‌شناختیِ ستیز، دوباره به خود بازگشت، و قدرت نهادینه‌ی خود را دوباره آشکار کرد.”

“در همین سال‌های اخیر متأسفانه روابط روزمره‌ی اجتماعی نیز غالبا به همان سنت دیرینه‌ی جنگ و دعوا بازگشته است. بسیاری از مردم در روابط معمول کوچه و خیابان، یا حتا در اختلافات جزیی، سرِ کم‌ترین مسئله به مشاجره می‌پردازند و به هم می‌پرند. انبوه پرونده‌های دادگستری، صفحه حوادث روزنامه‌ها، تجربه‌های دیداری و شنیداری روزمره، نشان از درگیری‌هایی دارد که از برخوردهای کوچک به جدال‌های بزرگ انجامیده‌اند. “

“ذهن معطوف به ستیز طبعا زبان متناسب با خود را پدید می‌آورد. این همه پیشرفت و استعداد زبان ما در ساختن هجو و دشنام و … ریشه در چنین مسایلی دارد. از این بابت می‌توان به تحقیق پر دامنه و شگفت‌انگیزی درباره‌ی واژه‌ها، ترکیبات، تعبیرها و … پرداخت، و استعداد نهادینه‌ی زبان عامه و عرف محلی را تبدیل اختلاف به ستیز دریافت.”

مسئولان قضایی جمهوری اسلامی از آغاز تاکنون

مسئولان قضایی جمهوری اسلامی از آغاز تاکنون

بازگردیم به پخش صدای آیت‌الله منتظری در دیدار با هیئت مرگ. آنچه دیروز و اکنون اعتراض ایشان به اعدام خوانده شده است را با توجه به معنای واقعی اعتراض، نمی‌توان کنشی اعتراض‌آمیز خواند، زیرا هر کنش اعتراضی تا زمانی که به سطح جامعه نیاید و عمومی نشود، اعتراض نیست. بل‌که تنها جویده جویده حرف زدن است و تف کردن‌اش به معده و نه به بیرون. هر کنشی زمانی اعتراض است که بتواند مانع از انجام کاری شود که به خاطرش جامعه دست به اقدام زده و نیروی مسلط به ناگزیر عقب نشینی کرده است.

کردار آیت‌الله منتظری، نخست نجوایی است در گوشی با آیت‌الله خمینی در نامه‌ای به ایشان و سرانجام صحبت با معرکه‌ گردانان عرصه‌ی مرگ با دستور مستقیم آیت‌الله خمینی. صحبت با کسانی که در مفهوم اطاعت از ولایت‌فقیه، ولایتی که خود آقای منتظری از پایه‌گذارانش بوده‌اند، راهی مگر به چالش کشیدن ایشان برای مجوز ادامه‌ی کار ماشین کشتار، ندارند.

سهم ناچیز آیت‌اللله منتظری و بعدتر اصلاح طلب‌ها در قدرت، به جای استفاده از همان اندک پایگاه مردمی‌شان برای اطلاعی رسانی، تبدیل می‌شود به خاموشی و مُهر سکوت بر لب زدن. چرا؟

اگر ایشان دست کم از فردای همان دیداری که اکنون فایل صوتی آن منتشر شده است، به جای سکوت و مماشات، دست به افشاگری عمومی می‌زدند، آیا اکنون همان دویست نفری که هیئت مرگ مدعی است حکم اعدام‌شان صادر شده، زنده نبودند؟

آیا صدها نفر دیگر که از فردای همان دیدار جان باختند، اکنون در میان ما نبودند تا شهادت دهند که هیئت مرگ حتا به آقای منتظری هم دروغ می‌گوید؛ یکی از سه نفر هیئت مرگ می‌گوید: همه کار کردیم تا کسی اعدام نشود، کسی که خواهر یا برادرش اعدام شده بود را اعدام نکردیم، کسی که تک فرزند یا تک پسر خانواده است را اعدام نکردیم و … دروغ در ذات حاکمان حکومت اسلامی ایران است؛ خانواده‌ی بهکیش را به عنوان نمونه‌ی مشتی از خروار می‌آورم که بیش از شش عضو خانواده‌شان به جوخه اعدام و طناب دار سپرده شدند، جواد قایم سخنگوی سازمان چریک‌های فدایی خلق در گیلان هم نمونه‌ی تک پسر خانوده مطرح می‌کنم که پیش از بهمن ۵۷ زندانی بود و خیلی زود پس از آزادی باز هم دستگیر و سرانجام در سال ۶۷ اعدام شد. به همین دو نمونه بسنده می‌کنم که دروغ و تزویر حکومت اسلامی ایران، چونان است که اگر بخواهیم همه را یادآوری کنیم، دفتر هفتاد من می‌شود.

آقای منتظری خود نیز به شهادت خاطره‌های آیت‌الله خلخالی حکم کشتار رهبران و هواداران خلق ترکمن را صادر کرده بوده است. آیت‌الله منتظری شاهد ذلیل شدن آیت‌الله شریعت‌مداری بوده است و بلندگوی نماز جمعه در اختیار داشته و به جای آگاهی دادن به مردم، سکوت اختیار کرده و تن به ولایت‌فقیه و رهبری نابخردانه‌شان داده بوده است.

آیت الله حسینعلی منتظری

آیت الله حسینعلی منتظری

ایشان کشتارهای سال ۵۹، ۶۰ تا ۶۷ را شاهد بوده و برای حفظ سهم ناچیزش در قدرت، به جای برملا کردن و افشای آن‌ها، با خاموشی خویش، جامعه را در سکوت فرو برده بوده است. بنابراین ضمن احترام به ایشان برای همان اندک افشاگری‌هایی که نوشداروی بعد از مرگ سهراب بوده‌اند، سکوت و خاموشی‌شان را به داوری تاریخ می‌سپاریم تا سیه‌ روی شود هر که در او غش باشد.

نیروی دومی که امروز خود را صاحب قدرت بر باد رفته می‌داند، موسوم هستند به اصلاح طلب‌ها که همیشه دیرهنگام به میدان آمده‌اند. یعنی زمانی زبان به گله و شکایت می‌گشایند که مردم از طریق دیگران واقعیت‌های پنهان و آشکار قدرت را دریافته‌اند.

مصطفی تاج‌زاده، فعال سیاسی اصلاح‌طلب، محاکمه مجدد و اعدام گروهی از زندانیان در سال ۱۳۶۷ را محکوم کرده و گفته‌است که این اعدام‌ها «نقض موازین حقوقی و قانونی کشور» بوده‌است. این عضو شورای مرکزی حزب «مشارکت» همچنین افزوده‌است که «حاکمیت می‌تواند با عذرخواهی از ملت و اصلاح سازوکار قضائی به گونه‌ای که تکرار چنین فجایعی را ناممکن کند، زخم ناشی از این اعدام‌ها را التیام بخشد.»

آقای تاج‌زاده این مطلب را روز شنبه (۲۳ مرداد) در یادداشتی در صفحه فیس‌بوک خود و در ارتباط با انتشار تازه فایل صوتی سخنان آیت‌الله حسینعلی منتظری در محکومیت این اعدام‌ها نوشته است. او در این یادداشت افزوده که وی «از خانواده‌های اعدام‌شدگان آن فاجعه از جمله بازماندگان قربانیانی که عضو مجاهدین خلق نبودند» پوزش می‌طلبد.

او در ادامه نوشته است: انتشار این فایل صوتی «حقایق تلخی را درباره‌ی اعدام‌های گروهی» برملا کرده و «جمهوری اسلامی یک پوزش‌خواهی و حلالیت‌طلبی به خانواده‌های آنان بدهکار است.»

این فعال سیاسی اصلاح‌طلب در بخش دیگری از یادداشت خود به بررسی عملکرد سازمان مجاهدین خلق و جمهوری اسلامی در ترویج «خشونت» در ایران پرداخته و خواستار «درس گرفتن» از گذشته و تلاش برای ایجاد «آشتی ملی» شده‌است.

ایشان در شرایطی از خشونت سخن می‌گوید که در دو دولت میرحسین موسوی و خاتمی به ترتیب معاون وزیر ارشاد و معاون وزیر کشور بوده است. بنا به همین فایل صوتی منتشر شده، همه‌ی کسانی که در آن زمان دستی در قدرت داشته‌اند، از فاجعه‌ی ملی کشتار زندانیان اسیر، باخبر بوده‌اند و سکوت کرده‌اند.

زبان ستیز که زنده‌یاد محمد مختاری از آن سخن می‌گوید هنوز هم میان اصلاح‌طلب‌ها مصداق دارد؛ هنوز هم انگار در برابر انتخاب خیر و شر هستند و نقطه‌ی نهایی گزینش مرگ و زندگی فرارسیده است. نقطه‌ای که مبنای صف‌بندی و تقسیم، یعنی پذیرش و انکار، دوست و دشمن، آفرین و نفرین در جامعه است. گویا انسان مطلوب در این لحظه کسی است که خود را در چنین لحظه‌‌ای اثبات کند. چنین گزینه‌ای، یک ناگزیری و در عین حال یک انتخاب دردناک تاریخی، فرهنگی بوده است و تا وقتی که در بر همین پاشنه بچرخد، خواهد بود.

باز هم به نوشته‌ی زنده‌یاد محمد مختاری بر می‌گردم که می‌گوید:

“در این نگرش و موقعیت ناگزیر، میان گفتن «آری» و «نه»، عملا یک انتخاب بیشتر باقی نمی‌ماند. این محک و معیار است. زبان فقط بر همین معیار می‌چرخد. این سوی، یعنی سوی انکار، شایسته و پاک و منزه و آرمانی و متعالی است. و آن سوی، یعنی سوی پذیرش، ناشایست و ناپاک و پست و حقیر و بی ارزش است. هر کس آن سو است، از این سو بیگانه است. خط فارقی میان این سو و آن سو کشیده شده است. خط حق و باطل. خط آزادی و استبداد. خط امانت و خیانت. خط عظمت و حقارت. خط دوست و دشمن. این از بابتی تقلیل فرهنگ، جامعه، انسان و جهان به دو وجه متضاد است. آن هم تضاد همیشه‌ی آنتاگونیستی.

“این گونه داوری در سطوح عام خود، چندان سخت و مطلق می‌شود که گمان می‌بریم اگر کسی یا گروهی، قهرمان یا ستایش‌گر قهرمانی نباشد، پس بی‌تردید آب به آسیاب دشمن می‌ریزد. یعنی هر موقعیتی مستقیما و به سادگی با موقعیت کلی و نهایی جامعه گره می‌خورد و جای آن می‌نشیند”.

اصلاح‌طلب‌های حکومتی و برخی از کسانی که موسوم شده‌اند به روشنفکر، آب به آسیاب ماشین کشتار می‌ریزند تا امروز شاهد اعدام‌های دیگری از همان نوعی باشیم که در سال ۶۷ رخ داد. رأی به روحانی، سرانجام‌اش وزارت دادگستری‌(؟) پورمحمدی است که هیزم بیار آتش مرگ بوده. رأی به قاتل‌های کشتار موسوم به «قتل‌های زنجیره‌ای»، تف سر بالایی بوده است که به جای عرق شرم بر صورت مدعی‌های کنار گذاردن سیاست‌های داعش در ایران می‌نشیند.

با این همه، مدارا آری، فراموشی که خواست حکومت و اصلاح‌طلب‌هایش هست، هرگز.

منبع نوشته‌های زنده‌یاد محمد مختاری:

مجله بایا، شماره‌ی یک و دو، فروردین و اردیبهشت ۷۸، ص ۲۲ تا ۲۴.

* عباس شکری دارای دکترا در رشته ی “ارتباطات و روزنامه نگاری”، پژوهشگر خبرگزاری نروژ، نویسنده و مترجم آزاد و از همکاران تحریریه شهروند در اروپا است.

Abbasshokri @gmail.com