مسافری با نشانی از دیروزها و از اهالی امروز. او که به رسم دیرینه خود ـ ایزدبانوی آب ـ از آلودگی ها مبراست و در آثار خود از دشوارترین کار دنیا از زن و از زن بودن می گوید. این نیمه خلقت- اوکه وسوسه سیب را در جان آدم زنده کرد و بار گناه عاشقی را بر دوش گرفت و رسم هجرتی بزرگ را بنا نهاد. سفر از خود به خود.

آناهیتا شمس دانش آموخته رشته ارتباط تصویری(گرافیک) است. رشته ای گسترده که ذهن را آمیخته مفاهیم بسیار می کند و پیوند نزدیکی با تکنولوژی روز و دانش تبلیغات برقرار می کند و رونق بازار می شود. اما این مسیر و انتخاب مطلوب خانم شمس نبود. وی با پس زمینه های فکری غنی پیوند با ادبیات اولین گام ها را به سمت خلق آثاری معناگرا برداشت. آثاری برای بیان مفاهیمی که نه تنها به معضل جامعه امروز ایران اشاره می کند، بلکه نگاهی فراگیر دارد به زندگی و حضور و حیات زن در دنیای امروز که خود متضمن رسالت و تعهد اجتماعی هنر است. او در مجموعه آثار خود تاکیدی صریح بر پیوند بین زن و طبیعت دارد و همانندی آنان را در رویش و مکرر شدن و زیبایی انکارناپذیرشان که گویی در هم متجلی می شوند و در آیینه هم مضاعف خاطرنشان می کند.گل های ناشناخته و غریبی که گاه از حفره های اندام پیکره های ترسیم شده بیرون می زند و گاه در آغوش و لابه لای بازوان این زنان انگار که روییده است و پرنده های کوچک سرخوش که در طراوت و عطر مثالی این بهارماندنی زیست می کنند.

هرچند نقاش با نگاهی طبیعت گرا به ترسیم دقیق پیکره ها پرداخته و چشم را با مفاهیم آشنای زیبایی شناسی  دلخوش می کند،  اما با ترکیب ناهمگون عناصر تصویری به ساختن فضایی”فرا واقع گرایانه”۱ دست می یابد. زنانی که در پس پوشش کهن چادر اندامی پاک زیبا و معصوم را به نمایش می گذارند. اندامی در ابتدای خلقت آفریدگار و به دور از پیله شرمی که بدو تحمیل شد. این نگاه بدون پیش داوری نقاش تا آنجا پیش می رود که وی در پرده های خود  به نمایش کلاغ های زیادی می پردازد؛ کلاغ هایی که خبر شوم ندارند و رنگ سیاه آنها ترکیب کاملی است از تمام رنگ های خلقت. بدین گونه نقاش آشنایی زدایی می کند و دست به خلق مفاهیم نو می زند. نمایش خلقتی که همه چیز در آن زیبا و اعجاب آور و شگفت است. او در بیان این مضمون گاه پیکره زنان را با شاخی بر سر رسم می کند. توگویی ترکیبی از انسان و بز و یا قوچی مغرور ایستاده بر قله ای بلند را ثبت می کند و یا نمایشی از سمت و سوی انسان و وسوسه هایش را.

anahita-shams-2

تمام آنچه به جد مدتها سعی در پوشش آن داشته ایم و شرمناک حضورش بوده ایم در آثار وی با بیانی روشن به نمایش در می آید. دفاعی از انسان وگریز از حصار بلند نبایدها و بایدها .گریز به سمت خورشید روشنی که غالبا در پس زمینه شخصیت محوری  قرار گرفته و اما نه واضح تر و برتر از پیکره وی، بلکه خورشید در کنار او و به مدد حضور فیگور انسان مفهوم می یابد وگاه در گام  های رنگ بندی زمینه باقی مانده و کارکرد مفهومی خود را به ساختار بافت و ایجاد فضا محول می کند. نورپردازی  تخت و بدون سایه روشن این آثار تا مرزهای نقاشی ایرانی و سنن عمیق آن پیش می رود . حضور محدود مردان در آثار وی از نکات تامل برانگیز این پرده هاست. عشق و شیدایی حکایتیست که در سالها و قرن ها پیش بر این زنان گذشته و آنان امروز با زبان بی صدای تصویر از آن سخن می گویند. سخن از تمام آنچه بودن را محدود می کند  قضاوت می کند و در حصار می کشاند.

در پرده ای که خود نگاره نقاش است تصویری جا مانده روی میز کافه، نقش زنی دیده می شود بین لیوان چای سرد شده و قرص های سردرد و بستری پر از بی خوابی و دست های بلند در هم پیچیده و رنگ هایی که تن به بیهودگی داده اند و کاغذهایی که نقش خط هایی بی هدف را دارند. در این تصویر دفرماسیون۲ به گونه ای متفاوت عرضه شده و بیشتر در ساختار فرم مشاهده می شود که تصویری که توگویی خود روایت کننده زندگی و روزمرگی تمام آدم هاست کلاف در هم پیچیده و بی هدف بلند دستهایی که هیچ گره ای را  باز نمی تواند  کرد و آشفتگی گیسوان سبز زن تصویر.

آناهیتا شمس

آناهیتا شمس

در بیشتر این آثار گیسوان  زنان پر پیچ و خم و مواج است  و با رنگ مایه های سبز، تیره تر و روشن تر و گاه آمیخته به سایه هایی آبی و بنفش که سرکشند و هیچ پوششی را تاب نمی آورند و خود پوشش اندام ها می شوند و امکان دست یابی به پیکره را محدود می کنند. در مجموعه زنان در کافه هر چند فضا گرفته  و تیره گی در حواشی تصویر غالب است، اما پیکره ها در شادی و سرور غوطه ورند. شادی خالص و بی بهانه ای که در گردهمایی پیکره ها آسوده  موج می زند و توسط همان شاخه های پیچنده گیسو و یا دود سیگار بهم اتصالی سیال دارند. این شاخصه ها تصاویری “اومانیستی”۳در ذهن بیننده می آفریند. حضور زنان در کافه فرصتی است فراموش شده برای رها شدن از تمام نقش های تحمیل شده، مجالی است برای شادی بی بهانه و فارغ از هر نقشی که پذیرفته ایم و برتن ما پوشانده اند. تصاویری است مستقل از داستانی بیرونی و مکثی است میان تمام دلنگرانی ها و قضاوت شدن ها و ترسیدن ها. حضور این زنان در اوج زنانگی و بی اعتنا به آنچه بر آنان رفته است. شاید که نگاهی ست به تاریخ کهن بودنمان.

anahita-shams

۸ شهریور ۱۳۹۵

۱- فرا واقع گرایی یا سوررئالیسم: یکی از جنبش های هنری قرن بیستم در فرانسه در ابتدا به عنوان یک حرکت ادبی آغاز شد. در لغت به معنی گرایش به ماورای واقعیت است. پایه آن براساس فعالیت ضمیر ناخودآگاه است و بر مبنای مطالعات زیگموند فروید و اندره برتون شکل گرفت.

۲ ـ دفرماسیون: تحریف فرم طبیعی، فاصله گرفتن از فرم ظاهری طبیعت در جهت دستیابی به معانی عمیق تر و درونی تر و در جهت رساندن محتوای ذهن هنرمند.

۳ـ  اومانیسم: نهضتی فرهنگی فکری است که در خلال دوران تجدید حیات فرهنگی(رنسانس) در اروپای قرن پانزدهم شکل گرفت. این مکتب انسان را محور ارزش ها قرار می دهد. اصالت خواست و اراده به وجود انسان.