نگاهی به شش دلیلی که موجب برنده شدن ترامپ در انتخابات آمریکا شد
یک هفته از انتخاب دونالد ترامپ به ریاست جمهوری آمریکا میگذرد. هنوز تب و تاب پساانتخابات فروکش نکرده و به گزارش خبرگزاریها یک نفر جان خود را از دست داده است. تبیین و تفسیر و بگو مگوهای بسیاری هم در گوشه و کنار جهان بهویژه بین ایرانیان برقرار بوده و هست. برخی حتا نمیدانند ترامپ کیست، اما له یا علیه او فرمایش میفرمایند: نمونه؟ در صفحهی فیسبوک یکی پس از مرگ لئونارد کوهن و موج خبررسانی مرگش، زیر عکسی از او نوشته بود: ترامپ هنوز نیامده و شیرینی ریاست جمهوری را نچشیده، راهی دیار مرگ شد. برایش نوشتم: “این که کوهن است”. پاسخ داد: “کوهن کیست؟ مگر کوهن مخفف اسم دونالد نیست”؟ خوب همین فرد در ستایش از ترامپ چه چیزها که ننوشته است. یعنی ناآگاههای همه چیزدان که به باورم بین ما ایرانیها بیشتر رواج دارد تا سایر ملتها. اکنون با بررسی کارزار انتخاباتی خانم کلینتون، انتقادهای زیادی به سوی مسئولان تبلیغات و برنامهریزی انتخابات ایشان سرازیر شده است؛ در خبرها آمده است که کارزار نادرست اداره کنندگان برنامهریزی تبلیغاتی، آمریکاییهای فراموش شده را به سود ترامپ به میدان انتخابات کشاند. آمده است که قرار شد برای حذف رقیب از برنامهای به نام «تله موش» استفاده شود که در آن دموکراتها تلاش کردند که جنابان جب و ترامپ به مرحلهی نهایی جمهوریخواهان برسند که چون هیچ یک تجربه کافی در سیاست ندارند، به راحتی در دام میافتند و کارزار به سود دموکراتها و نامزد انتخابیشان تمام خواهد شد. که نشد! در هر حال بین کارشناسان حرفهای هم هنوز وحدت نظر برای چرایی شکست خانم هیلاری کلینتون وجود ندارد. در همین مورد به مقالهای برخورد کردم که به شش دلیل ترامپ را برندهی انتخابات آمریکا میداند. او خودش آمریکایی است و سردبیر روزنامههای الکترونیکی Crached در آمریکا است. برگردان نظر پرگین Pargin را که در شش مورد آورده است بخوانیم.
*
هنگام جنگ طرفهای درگیر تلاش دارند قویترینها را بین نیروهای خود داشته باشند. ترامپ مرد قوی و پرقدرتی بود که فقیرها، خوارشدگان اجتماعی و سپیدپوستان آمریکا سپر دفاعی را به او سپردند. ترامپ قلدر این گروه از مردم است که میخواهند با استفاده از آن پوشال لیبرالیسم را برای همیشه به خاک بسپارند.
در واقع، او حرامزادهای بیش نیست. هنرش؛ توهین کردن به مردم است. زنان را شیئی بیش نمیداند و خیانت به آنان را حق خویش میخواند. او هر کسی نیست که میلیاردی است طماع و حریص و مغرور.
در جستار خود، پرگین توضیح میدهد چگونه انزجار از شهرنشینان سنگ بنای انتخاباتی او شد. اکنون همین حاشیه نشینها که سپر دفاعیشان در دستان ترامپ است، میخواهند که یکهبزن میدان، باتلاقها را خالی کند و لیبرالیسم را به گورستان ببرد. در این مقاله تنفر و خشم مردم از لیبرالیسم بیخاصیت بنمایه باخت کلینتون شمرده شده است.
در نقشه ای که پس از انتخابات منتشر شد، رنگ قرمز استانها و شهرهایی نشان میدهد که ترامپ توانست بیشترین رأی را به دست بیاورد. در همین تصویر به روشنی معلوم است که دموکراتها همهی توجهی خود را معطوف به شهرهای بزرگ کرده بودند.
۱ – شهر و روستا
خط فاصل بین دموکراتها و جمهوریخواهان در این انتخابات؛ شهر و روستا بود. در آمریکا شهرها ۴% خاک را در بردارند که ۶۲% جمعیت را در خود جای میدهند و ۹۹% از فرهنگ عامه غالب را تولید میکنند.
همهی برنامههای سرگرمی تلویزیونی متعلق به لوسآنجلس است یا نیویورک. گویا در بخشهای کمتر شناخته شده که در این جستار روستا یا حاشیه نامیده شدهاند، هیچ اتفاق قابل توجهی رخ نمیدهد. به همین خاطر در نظر روستائیان غرور و تکبر شهریها، آنها را خوار میشمارد. ارزشهای دروغینی که در برنامههای تلویزیونی مطرح میشوند، همانی است که خواری حاشیه نشینان است. اگر ماشین کاروان چوخبختیارهای شهرهای بزرگ خراب شود، ارزش خبری دارد در حالی که مرگ روستایی به هیچوجه.
هنگام توفان موسوم به کاترینا در سال ۲۰۰۵ که همهی منطقه را خراب کرد، تمرکز خبرها نئو اورلئان بود. این که این توفان در کنارهی میسیسیپی ۲۳۸ نفر را به هلاکت رساند و خسارتی معادل ۱۲۵ میلیارد دلار به مردم روستایی تحمیل کرد، به کسی ارتباطی نداشت، اما نئواورلئان اهمیت فرهنگی دارد و در بوق و کرنای رسانهای مطرح شود. از نظر همین حاشیه نشینان خوار شده، ترامپ ککی است که به تنبان برگزیدگان جامعه افتاده؛ همانهایی که تاکنون حضور بخشی از مردم را نادیده انگاشتهاند.
۲ ـ شهرنشینها ساکنان کرهی لعنتی دیگر هستند
هواداران ترامپ را میشود در محدودهای جای داد که من آن را «اتاقک زوال» میخوانم. خانم کلینتون آنان را نژادپرست، زنباز، همجنسگراهراس، اسلام هراس و … خواند. در این معنا هیلاری از همان زبان و نظری استفاده کرد که شهرنشینان در مورد روستاییها ابراز میکنند.
جیسون پرگین توضیح میدهد زمانی که کودک بوده، نژادپرست نبوده. او سیاهپوستانی که در روستایشان زندگی میکردند را دوست داشته؛ آنان شبیه خود او بودند. سیاهانی که او دوست نمیداشته؛ کسانی بودند که در گروههای خلاف در شهرهای بزرگ سازماندهی شده بودند. سیاهانی که تو را از ماشین بیرون میکشند، در حد مرگ آزارت میدهند و همه چیزهایت را به غارت میبرند. چرا؟ چون در جایی رانندگی کردهای که متعلق به آنها است! به طور کلی شهرنشینان مردمانی متفاوت با روستاییها هستند و پرگین هم در آمار خود از همانها استفاده میکند. شهریها سلاح ندارند، دیرتر از روستاییها ازدواج میکنند، تندتر صحبت میکنند و تندتر راه میروند. آنها بیشتر مستعد اعتیاد به مواد مخدر هستند تا الکل. احتمال مالکیت قطعه بزرگ زمین، برای شهرنشینان کمتر است و سرانجام؛ آنها کمتر به باورهای محافظهکارانهی مسیحی معتقدند. در شهرکهای کوچک گفته میشود که شهریها «ارزشهایی دارند که ما نداریم». شگفتا که شهریها هم میپرسند: کدام ارزشها؟ بیسوادی و همجنسگرا هراسی؟
۳ – موضوعهای داغ، حتا بدهایش هم در شهرها شروع میشوند
در شهر و ایالتهای کوچک آمریکا، کلیسا مکانی است که مردم به طور معمول در آن تجمع میکنند، مناسبات اجتماعی پدید میآید، معاشرت بین مردم رقم میخورد، بی چیزها و فقیرها، کف دست نان و تکهای لباس به دست میآورند و مراسم ازدواج نیز رخ میدهد.
قربانیان ترور در خیابانها در کنار اعضای قطع شده و پارهی خویش فریاد میزنند و شهرنشینها شکوه میکنند که کشاورزان مرغها را در قفس نگه میدارند.
از نظر روستاییان و شهرک نشینهای کوچک که حول کلیسا جمع هستند، شهریهای فاسد و رو به انحطاط رفته، بیاخلاقها از خدا بری شدهاند و از درگاه او دور. برآمد آن را میتوان در برنامههای تلویزیون شاهد بود: تظاهرات در خیابانها، مسلمانهایی که بمبگذاری میکنند، همجنسگراهای مبتلا به ایدز، کارتلهای بزرگ مکزیکی که سر کودکان را از تن جدا میکنند.
با این حال، زنان سفیدپوست شهری در آپارتمانهای مجلل و با شکوه خود مینشینند و میگویند: “زنان سفید دهاتی کلیسایی مشکل جامعه هستند”، “دهاتیها مرغها را آزار میدهند و در قفس نگهداری میکنند” و “دهاتیها دستشویی مشترک برای مردان و زنان ندارند”!
واقعیت معمولی که طی سالهای متمادی بلامنازع بوده، اکنون بخشی از حقایق تاریخی آمریکا شدهاند؛ بهترین شرایط برای کودکان زندگی کردن در کنار پدر و مادر است. کمی اخلاق اگرچه خشک، بهتر است از خوشگذرانیها و ولنگاری، تولید پول بهتر است از گرفتن پول. اکنون شرایط چنان رقم خورده که بنیادهایی که آمریکا بر اساس آنها بنا نهاده شده؛ خانواده، سختکوشی و باور به خدا، قدیمی شده و خندهدار.
نخبگان شهری همهی این ارزشها را کنار گذاشته و از پنجره به بیرون پرت کردهاند. در حالی که در وبلاگهای خود مقالههای بلند بالا مینویسند کسانی که کشور را بنیان گذاشتهاند چگونه در برابر فروپاشی کشور مسئول هستند.
جیسون پرگین که نویسنده هست و سردبیر روزنامهی الکترونیکی، در نشویل (Nashville) زندگی میکند. او به خوبی میداند که تغییرات و تحولات اجتماعی در جهت بدتر شدن نبوده است و اقرار میکند که جامعه در حال پیشرفت است و هر روز هم بهتر خواهد شد. او نیک میداند که منطق و خردورزی حکم میکند که در برابر نتیجه انتخابات شگفتزده باشیم. او میگوید من در منطقهای زندگی میکنم که دموکراتها بیشترین رأی را دارند، اما شرایط بد اقتصادی و بیکاری مزمن موجب شد مردم از هیلاری روی برگردانند و به قولهای ترامپ اعتماد کنند. دموکراتها هرگز از خود نپرسیدند چرا میزان خودکشی در مناطق حاشیهای به قول شهریها، روستانشین، بیشتر از شهرهای بزرگ است.
۴ ـ رشد شرکتهای بزرگ و کم رنگ شدن سفرهی خانوادهها
شرکتهایی که سنگ بنیادین سازندگی را رقم میزدند نابود شدهاند، فروشگاههای کوچکی که صاحبانشان سفره خانواده را رنگین میکردند، قربانی رشد شرکتهای بزرگی مانند والمارت شدهاند.
در چنین شرایطی، اگر نیاز به کار داری باید راضی شوی به حداقل دستمزدی که شرکتهای بزرگ تعیین میکنند، کارگر مؤسسات بزرگی مثل مکدونالد یا برگرکینگ شوی با حقوق بخور و نمیر. کار بهتر با حقوق بیشتر میخواهی، باید از دوستان و محلی که در آنجا متولد شدهای دست بکشی و به شهرهای بزرگتر بروی. در آنجا در آپارتمانی کوچک در حاشیه شهرهای بزرگ که بی شباهت به جنگل آسفالتی نیست، زندگی کنی که هزینهی زندگی چندین برابر شهرهای کوچک است. اگر به شرایط موجود هم اعتراض کنی، نخبگان سفید، بیدرنگ علیه خواستههای تو در رسانههای مختلف قلمفرسایی میکنند: آنها مینویسند که دهاتیهای سفید بیسواد، ناراحت، نژادپرست، همجنسگرا هراس و … مدام شکوه و شکایت میکنند و چوب لای چرخ پیشرفت کشور میگذارند. بسیار راحت میگویند: “در گتوهایی زندگی کنید که اقلیتهای دیگر زندگی میکنند”. نخبگان، اقلیتهای آمریکایی آفریقایی تبار و لاتینیها را چماقی کردهاند که مدام بر سر سفیدهای فقیر و فرودست میکوبند. در شرایطی که متوسط عمر در بیشتر شهرها بیشتر میشود، میزان مرگ و میر بین سفیدهای فرودست آمریکا هر روز کاهش مییابد.
۵ ـ پریشانی بدون هیچ همدردی
ناامیدی و بیکاری منتهی میشود به روی آوردن به مواد مخدر. هرگاه هم که جوانان سفید جامعهی کشاورزی با قرصهای متاآنفتامین دستگیر میشوند، سفیدهای لیبرال کنار میایستند و به جوانان میخندند که دندان هم ندارند! (نداشتن دندان نتیجه استفاده از مواد مخدر است.)
از سوی دیگر آمریکاییهای آفریقایی تبار که دچار همین زوال هستند، مسلح میشوند و با پلیس درگیر و برآمد آن هم شلیک به پلیس است و پاسخ متقابل و کشته شدن دو طرف. در این موارد هم فقیرهای سفید کنار هستند و میخندند.
مردمان فقیر از هر تبار و نژاد و قومیتی، باید خود از منافعشان دفاع کنند و مواظبت. در چنین جامعههایی اگر نتوانی ماشین خودت را تعمیر کنی، سقف خانه را عوض کنی، نتوانی شکار کنی، دفاع از خانواده را از دست بدهی، مرد یا بهتر بگویم؛ انسان نیستی. اینان به هنگام مراجعه به ادارهی تأمین اجتماعی برای دریافت کمکهای ماهیانه شرم نه تنها چهرهشان را سرخ میکند که لرزه بر اندامشان میاندازد، در حالی که نخبگان سفید که توانستهاند شغلی به دست آورند، به آنها میخندند.
به همین دلیل است که آنها پلاکارد ترامپ را در برابر خانهی فروریختهی خود نصب میکنند. انگار چنین فریادی، باز هم آمریکا را باشکوه و عظمت خواهد کرد.
۶ ـ قهرمان حرامزادهای بیش نیست
مقایسه مرد آهنین در سریال و فیلمها با آنچه در انتخابات آمریکا گذشت، شاید خیلی درست نباشد. زیرا تفاوت فاحشی بین قهرمانان فیلمها با رئیس جمهور انتخاب شده وجود دارد. ترامپ قلدری است که هوادارانش از او میخواهند که نخبگان لیبرال را از شرق و کرانههای غربی بیرون براند. قلدری که میتواند افزون بر شعار، وارد عمل شود و قولهای انتخاباتیاش را عمل نماید. شباهت بین قهرمانان فیلمهای پوچ هالیوود با شخصیت قلدری که ترامپ نام دارد و امروز به عنوان رئیس جمهور آمریکا انتخاب شده، در این است که او هم به احتمال، بسیاری از حرفهایی که در رقابتهای انتخاباتی زده، را نمیتواند عمل کند. میلیاردر منتخب مردم، خیلی زود حرفهایش را در نخستین گفت وگو در برنامهی شصت دقیقه پس گرفت؛ در مورد زندانی کردن هیلاری و مجرم بودن اوباما، گفت که خانواده کلینتون بسیار با شرافت هستند و برای مملکت مفید و در مورد اوباما هم گفت که او بسیار هوشمند است و کارهای سازندهای برای آمریکا انجام داده است.
در مورد اوباما گفته بود: “فکر میکردم اوباما در آمریکا متولد شده، اما اکنون به شدت تردید دارم.”
در مورد مهاجرین آمریکای لاتین گفته بود:”آنها خلافکارهای جنسی هستند و قاچاقچیهای اصلی مواد مخدر.”، “اگر من برندهی انتخابات شوم، کسی را در رأس قوهی قضائیه قرار میدهم که بتواند قوانین را تغییر دهد و خلافکارها را اخراج کند.”
بدیهی است که آنچه در بالا آمد نقطه نظرهای کسی است که در مجموع هوادار ترامپ است، اما به ظاهر قدارهبند نیست. در ضمن یادمان نمیرود که علاوه بر جنبههای گوناگونی که در این مقاله آمد و بسیاری نکات دیگری که موجب شکست هیلاری کلینتون شده است، نباید نقش رئیس اف. بی. آی در اعلام بررسی مجدد ایمیلهای هیلاری را دست کم گرفت. چند روز پیش از انتخابات که امکان دفاع و بررسی کم است به ناگاه این خبر منتشر میشود و یک روز قبل از انتخابات، اعلام می شود که در ایمیلها کار خلافی نبوده است. نوشداروی بعد از مرگ.