جهان انسان شد و انسان جهانی از این پاکیز ه تر نبود بیانی

شبستری (گلشن راز)

 

 

متنی که در زیر می خوانید بخش دوم مقدمه ی کتاب “تأثیر و کارنامه دگراندیشان ازلی ایران” نوشته منوچهر بختیاری است که به تازگی توسط انتشارات فروغ در آلمان منتشر شده است.

۲

در آستانه‌ی مشروطه این سنت‌گرایان بودند که بی تلاش در فهم مقتضا و مصلحت زمانه و نیاز فرهنگی جامعه و سیاسی حکومت با ایجاد دیوار ضخیم مطهرات و نهی از منکرهای غالباً ساخته و پرداخته‌ی معرفت فربه شده دینی خویش، سرسختانه در مقابل نوآوری و دگراندیشی و ره‌جویی‌های نوین آ‌نان، ناهمزمان ایستادند و عملاً مات و مبهوت و غالباً حیرت‌زده و وامانده بر آستان نهضت مشروطه شاهد رویدادی گردیدند که کمتر ارتباط درونی و فهمی از آن داشتند.

در واقع به اجبار و تحمیل و نه تحرکی آگاهانه و اندیشیده در یک همگرایی و وفاق ملی، با همه‌ی مردمان این سرزمین ـ از جمله دگراندیشان دینی و سیاسی ـ با فضای عمومی همراه شدند تا ببینند به کجا می‌رود و می‌برندشان. آنان آن‌چنان غرق در بینش و کنش جزمی خویش استوار به جا مانده بودند و در مقابل نواندیشی و تغییر در زمان مقاومت کرده بودند که معرفت دینی و فقه سنتی تحت کنترل آنها ناتوان از پاسخگویی به مسائل هم‌عصر و معاصر، سد راه تحول و تغییر مطلوب جامعه در بیشتر دوره‌ی مشروطه بلاتکلیف ایستاده بود. نگره‌ی دوبینی جزمی حق و باطل اینان به مطلق‌بینی و یکسان‌خواهی مرسومی اعتبار بخشید که خیر را خودی می‌کرد و آنچه خوبان همه دارند را به آنچه خود دارد تقلیل داد.

جهان‌نگری ثنویت‌گرای(دوبینی) سرزمین ما در این راستا نقش کانونی ایفا کرد. هم سنت‌گرایان و هم تجددخواهان ایران با درجه و میزانی متأثر از آن، از فهم بهنگام مقتضا و الزام زمانه و اصلاح و ارتقاء نظر و کنش خود بری بوده‌اند. این نابهنگامی و ناهمزمانی در سنت‌گرایان ما در نیمه‌ی دوم سده‌ی نوزدهم و زمانه‌ی مشروطه به تقابل دشمنانه و یا دنباله‌روی به‌ناچار و ناآگاهانه از مقتضای زمانه در اصلاح فقه سنتی و ضرورت گذر به حقوق جدید بروز یافت، و در سده‌ی بیستم به ویژه از دهه‌ی دوم شمسی به بعد در تبدیل ناهمزمان فقه سنتی به فقه سیاسی‌زده و برپایی ولایت سیاسی فقها که همان استبداد دینی با بهره‌گیری ناسازگار، ناتاریخی و جمع نشدنی از قالب‌های مدرن چون جمهوری، پارلمان و قانون اساسی است، نمایان شد.

اسفا که همین ناهمزمانی، در فرایند تحرک نظری و عملی تجددخواهان نیمه دوم سده‌ی بیستم ایران منجر به مات و مبهوت و وامانده شدن آنها در مقابل دین‌ورزان سیاست‌ورز و اسلام سیاسی گردید.

قابل تأمل اینکه هم آن سنت‌گرایان و هم این تجددخواهان، ناهمزمانی خود با مقتضا و الزام زمانه را به دخالت عامل خارجی ربط داده و از فهم ریشه‌های خودی این به زمان نبودن آرا و عملشان درماندند. اینکه اولیای فقه سنتی ما بهنگام به اصلاح و نوجویی و سازگار کردن آگاهانه آن با زمانه تن ندادند، تقابل دگراندیشان و تجددخواهان را ناگزیر کرد. همچنان که روشنفکران معاصر ما به جای درس‌آموزی و به‌زمان کردن بینش و کنش خود به تخطئه تجربه و سنن پیشینیان در تغییر و تحول‌طلبی که منجر به نهضت تاریخ‌ساز مشروطه شد، برآمدند. این همه حکایت آن اشتراک جهان‌نگری دیرینه و مزمن ماست که بهزمان به اصلاح و تغییر و فهم درزمانی آن تن نمی‌دهیم تا مگر بر ما تحمیل گردد. دگراندیشانی را هم که بر تغییر و گذر از گذرگاه‌های زمانه تأکید داشتند، همواره با عناد و یا بی‌اعتنایی تفرعن‌گرا شایسته توجه و درس‌آموزی ندانستیم.

اصول دین بهایی

عامل مهم در این راستا در کنار اروپامحوری که تجدد و ترقی را صرفاً از تصادم و آشنایی با تحولات و تحرکات آن حوزه برمی‌کشد، پرهیز ترس‌خورده‌ی اهل نظر از ورود به عرصه حساسیت‌برانگیزی چون نقش اندیشه و تحرک دگراندیشان دینی در دو قرن اخیر تاریخ ماست. پرده‌پوشی، ترس‌خوردگی و مهم‌تر از همه بانی اصلی آن – سایه‌ی پرزور چماق تکفیر، ورود به این عرصه‌ی حذر آفرین، شناخت را دشوار و پیچیده ساخته است.

اگر به‌راستی هر تحولی در این سرزمین منوط و وابسته به شناخت جویا و اندیشیده‌‌ی چیستی و چگونگی بینش و بنیان‌های دینی است، تغییر و دگرگونی بنیادی در جامعه بدون ورود به عرصه‌ی پرخطر فهم و راه چگونگی دگرگون ‌کردن نهادهای دینی و بنیان‌های فرهنگی متأثر از آن ممکن نمی‌شود. چه ادعای دین‌داری کنیم و چه همراه فضای مدعی‌پرور معاصر، مدعی دین‌نداری شویم، چه دین را سازنده بدانیم یا مرهم و مسکّن توده‌ها، تأثیری در این امر ندارد که بدون ‌فهم چیستی و چگونگی بن‌مایه‌ی دین و نهادها و تاریخ تحرک اولیای آن – که در نسوج حافظه‌ی تاریخی و ارزش‌های نهان و آشکار این جامعه مسلط شده – هر دگرگونی آتی ناهمزمان، ناقص،کم‌رنگ و از روی نادانی یا تحمیل خواهد بود.

سیدعلی محمد شیرازی ملقب به باب

سیدعلی محمد شیرازی ملقب به باب

در جامعه‌ی ما، تاریخ اندیشه‌های دینی غالب یا دگراندیشِ مغلوب و به‌ حاشیه ‌رانده‌شده با تاریخ اندیشه‌ی سیاسی درهم‌آمیزی ناگزیر، پیچیده، مؤثر و غالباً ناهمزمان داشته است. ورود مؤلفه‌های فرنگی و بدیل نوینی که در همه‌ی ابعاد این تاریخ را در سده‌ی نوزدهم به چالش‌های جدی کشانده بود، بر پیچیده‌گی‌ها و پیامدهای این تأثیر افزود و بعضاً ابعاد و لایه های جدیدی آفرید. روایت‌‌های مدرنیته‌ی فرنگی با جوانب و مؤلفه‌ها و پیامدهای حیرت‌آور و بعضاً سحرآمیزش برای ما، برخی ایرانیان اندیشه‌ورز را برای آفرینش بدیل آن در قامت تجدد بومی به تحرک افکند. خویش‌اندیشی ناگزیر و فرا‌گیری در نیمه‌ی این سده، موجب تحرک بسیار گردید. به علت بافت دینی فرهنگ غالب ما، این خویشتن‌ جویی و بدیل‌یابی به پرسش از اندیشه و باور و کنش غالب مذهبی و اجتماعی سرعت بخشید. از چند دهه پیش‌تر، با شکست‌های ایران از روسیه و درماندگی اولیای سیاسی، و دینی، به رغم جهاد درهم آمیخته‌ی سیاسی و مذهبی در مقابل فرنگیان دانا و تواناتر «بلاد کفر»، بحرانی فراگیر آغاز شده بود. سرگشتگی هویتی، پرسش‌های جدی آفرید و در خودنگری جدی‌تر متفاوت از پیش، به چالش بن‌مایه‌ی اصلی فرهنگ‌مان، که همان افکار و ره‌جویی‌های دینی باشد، برکشید.

انتظار منجی در این سرزمین تاریخی دیرینه دارد. نجات‌دهنده‌ای که عدالت و رستگاری حقیقی را با خود آورده بر سراسر جامعه مسلط خواهد کرد. ناتوانی و نادانی گردانندگان سیاسی و  اولیای دینی زمانه در پاسخ‌های کارآمد و مطابق الزام زمانه، بی‌تابی و شوق برای یوسف منجی را افزون نمود. برآمدن شیخیه و اصل رکن رابعه و انسان کامل زمینی که با ارتباط با منبع انحصاری «حقایق» – امام – راه را از بی‌راه بر مؤمنین بنماید، تحرکی موافق و مخالف در جامعه به وجود آورد.

بر بستر ره‌جویی و بی‌قراری‌‌ها، کیش بابی پدید آمد. آیین بابی از همان آغاز، سنت مبارزاتی و سیاسی نهفته‌ی ناگزیری را در تقابل با باورهای غالب و اولیای قدرت حاکم به همراه آورد و در عرصه‌ی جامعه پراکند. برخی سید باب را عاری از هرگونه محرک مقابله و مبارزه‌جویی تصویر کرده‌اند. به رغم اندیشه های صلح‌جویانه و شخصیت آرام مذهبی بنیانگذار آیین، آرای بنیادی سید باب در تقابل و مبارزه با فرهنگ دین خوی غالب قرار گرفت. جریانی که فکر تغییر و تحول‌خواهی جامعه‌ی موجود را عمومی کرد.

صبح ازل

صبح ازل

ویژه‌گی اصلی دعوی سید باب و وجه تمایز برجسته‌ی آن با سایر آیین‌ها و تحرک دگراندیشی‌های دینی ایرانی- اسلامی، جداشدن قطعی آن از سرچشمه‌های اسلامی و اعلام دین جدید بود. دینی که به صراحت اعلام کرد، ظهور مظاهر حق با اسلام پایان نیافته و اسلام پایان و همه‌ی حقیقت خلقت را در بر ندارد. شجره‌ی «حقیقت» را پایانی نیست و اراده و خواست الهی همچنان به مقتضا و نیاز زمانه تداوم خواهد داشت. وعده‌ی ظهورهای جدید و ترغیب مؤمنین به آغوش باز و مدارا برای دعوی‌های بعدی خلاف‌آمد انسداد علم الهی و حقیقت انحصاری آن بود ـ که جزمیات و مقاومت و تعصب ویرانگر و فرصت‌سوزی را در مقابل نوآوری به بار آورده بود، افق‌های نوینی را بر رهروان و پروردگان این آیین گشود. تداوم ظهور و شجره‌ی حقیقت الهی، فهمی از خواست و اراده‌ی آفریدگار برای کمال و تعالی انسان و جامعه دانسته شد.

این نگره ناظر بر این اندیشه‌ی کانونی بود که دانش و علوم و عقلانیت بشری در جزمگاه آسمان به بند کشیده نشده و نمی‌شود، بلکه این اولیای دین‌های غالب‌اند که چنین جلوه داده‌اند که باور و معرفت دینی آنها پایان حقیقت الهی بوده و احکام آن تا ابدالدهر غیرقابل تغییر است. در این فهم نوین، آفریدگار به انسان اراده و آزادی ساخت بایسته جهان دنیوی خود را در معرفت تجسم های انسانی ـ زمینی خود به جا گذارده است. معرفت دینی نه مانع و بازدارنده‌ی آدمی از ترقی و تجدد و نوگرایی بلکه بسترساز و همراه آن فرض شد. نو کردن و آغوش باز برای آنچه مظهر عقل و حقیقت خلقت است برای کمال، در زمان ورود و آشنایی مفاهیم نوآیین و حضور مدنیت زیاده‌خواه و هژمونی‌طلب فرنگی، پیام روشنی برای رهروان آیین نو داشت. اعلام دوران جدید برای گذر از انسداد گذشته و ضرورت نو شدن ذهن و معرفت دینی و مراوده‌ی اجتماعی و برقراری بساط و مناسباتی نوین میان خود و صانع و جمع مؤمنین و زیست اجتماعی آنها، همه بسترآفرینی گذر از فقه سنتی را به‌عنوان امری عاجل طرح نمود.

رگه‌ی مبارزه‌جوی آیین جدید در تقابل با نظام و مناسبات پیشین، محرک تغییر و تحول بود. سید باب جامعه‌ی پیش از خود را نابالغ و در قیمومت اولیای مذهب غالب معرفی کرد و ایمان نیاوردن به ظهور جدید را عین در جهنم ماندن خواند. بی‌گمان سید باب خود را آورنده‌ی آیین جدیدی دانست که می‌خواست طرحی نو دراندازد. طرحی که شاید تمامی ابعاد و پیامدهایش در آغاز روشن نبود، اما رو به سوی آینده‌ داشت، تحول جو بود و تغییر وضع موجود و مسلط را طلب می‌کرد.

بر همین اساس بود که حواریون رادیکال و ره‌جوی بعدی او در گردهمایی بدشت با اعلام ظهور جدید و پایان قیامت و تکالیف دوران اسلام، آشکارا خواستار اطاعت مسلمانان از امر جدید و پیامبر آن گردیدند. مقاومت و قیام مسلحانه بابیان در زمان اسارت پیشوای آیین و سپس سوءقصد به جان ناصرالدین‌شاه پس از اعدام سید باب نشان بارز این رگه‌ی نیرومند مبارزه‌طلبی برای تغییر و گسترش و غلبه امر سید باب در ساختن مدینه فاضله بابی است. انگیزه‌ی نیرومند باور به ظهور پیام‌آور دین جدید، مؤمنانش را به اقدامات عملی در گستراندن آن کشاند. امری که به مقابله‌ی اولیای حکومت و دین غالب،  برای خاموش کردن این تحرک تنش‌آفرین دامن زد.

دگراندیشان دینی در تاریخ ایران همواره خطری بزرگ برای حکومت و دین، دو ستون اداره و کنترل جامعه، محسوب و با ابزار قهر و تکفیر روبرو شده بودند. گسترش روزافزون امر جدید و اقبال و روی‌آوری مردم به حول منجی و مصلح جدید، در جامعه‌ای که تحمل دگراندیشی و طاقت رواداری را ندارد، خشونت و مقابله را ناگزیر کرد.

صبح ازل و فرزندانش

صبح ازل و فرزندانش

جوهر دینی آرای سید باب در سنت دیرین بازگشت به اصل دین و دعویٍ آشکار کردن معانی نهفته‌ی متون مقدس استوار بود. دگراندیشان دینی همواره در تقابل با اولیای دین غالب مدعی معانی باطنی و نهفته‌ی متون دینی مطابق الزام زمانه گردیده‌اند. سید باب ابتدا در مقام مفسر و عرضه‌کننده‌ی معانی باطنی و حقیقی پیام الهی در قرآن به صحنه آمد. آثار اولیه‌ی او همه در پی این قرائت و بازنگری و بازنگاری در تفسیر سوره‌های قرآن در سوی اقناع اولین مؤمنین امر – حروف ‌حی – مکتوب شد. این رویه و عرضه‌ی قرائتی متفاوت از فهم اولیای مذهب شیعه‌ی امامیه از متون دینی، به‌ناگزیر رهروان آیین بابی را به تقابل و مبارزه با مرادهای دینی و اولیای قدرت سیاسی و مقاومت در برابر آنان کشاند.

مذهب شیعه در سده‌های هجدهم و نوزدهم به ویژه پس از سقوط حکومت صفویه که شیعه را به عنوان یک رکن اصلی حکومت و مشروعیت خود بر جامعه غالب نموده بود، مورد پرسش‌های جدی قرار گرفت. تقابل اخباریون و اصولیون و سپس برآمدن دسته های صوفی به ویژه اهل حق و مکتب شیخیه چندی بعد، در کنار دسته‌ها و عناصر متعدد دگراندیش دینی بعدی در نیمه‌ی اول سده‌ی نوزدهم همه نشان بارزی از این روند بود. ناتوانی و عدم پاسخگویی به الزام زمانه و پرسش‌های نوین پیش‌ روی از طرف علمای شیعه‌ی امامیه، نزدیکی هزاره‌ی وعده داده شده برای ظهور امام موعود، فضا را بیش از پیش مساعد اندیشه و دعوی منجی آخرالزمانی کرد. در چنین بستر بی‌قراری، میرزاعلی محمد شیرازی دعوی خود را آغاز کرد. او که ابتدا خود را باب – دروازه‌ای به امام پنهان – معرفی کرد، به‌تدریج و در بستر روی‌آوری گسترده‌ی عمومی، اعلام ظهور جدید و قائمیت کرد. با پیوستن عناصر پیشرو و رادیکال معترض، غیر متعارف، منقد و پرشور مذهبی زمانه به ویژه شاگردان سیدکاظم رشتی، پیشوای شیخیه، چون ملا محمدعلی بارفروش (قدوس) و ملاحسین بشرویه و به ویژه قرهالعین زن نامدار دگراندیش زمانه، دعوی به نهضتی گسترده  و چند بعدی گذر کرد.

اعلام آیین جدید در واقع نظر به رد ادعای مسلمین داشت که دین خود را کامل و ابدالدهر و پیامبر خویش را آخرین رسول خدا می‌شناختند. با اعدام بنیان‌گذار آیین جدید و مقابله‌ی قهرآمیز با بابیان در درگیری‌های مسلحانه طبرسی مازندران، زنجان، نیریز فارس و سپس کشتار گسترده و بی‌رحمانه‌ی سران کیش پس از سوءقصد نافرجام چند بابی به جان ناصرالدین‌شاه، دوره‌ی عقب‌نشینی و شکست بابیه فرارسید. تبعید و گریز سران جان به در برده‌ی آنها به سرزمین‌های تحت حکومت عثمانی روند متفاوتی را در تاریخ حیات و تحرک آنها آغاز کرد. پس از ده سال تبعید، میان دو مدعی اصلی رهبری جامعه‌ی‌ بابی – میرزا حسین‌علی بهاء و میرزا یحیی ازل – جدایی افتاد. صبح ازل برادر جوان‌تر بنا بر توصیه و خواست خود سید باب به عنوان رهبر و هادی مؤمنین بابی برگزیده شده بود و به حکم او در سوی حفظ خویش از حضور در عرصه های عمومی پرهیز داشت، اما برادر بزرگ‌تر به دلیل حضور علنی، کارآمدی و تجربه‌ی بیشتر، عملاً و علناً امور را به نام برادر اداره می‌کرد. چندی بعد مدعی آیین جدید بهائی گردید و اعلام کرد که سید باب و آیین او صرفاً برای بشارت ظهور او و پر کردن ایام میان گذر از اسلام به بهائیت آمده است. انتخاب ازل هم صرفا پوششی در حفظ منزلت و رسالت او بوده است. در واقع مدعی شد که یظهره‌الله بشارت داده شده در کتاب مقدس بابیان، خود اوست. میرزا یحیی ازل همچنان خود را ادامه‌دهنده سنت ‌بابی و راه بنیانگذار آیین خواند. اکثریت بزرگی بابیان به تدریج به آیین جدید بهائی پیوستند و عده‌ی قلیلی باورمند سنت ‌بابی ماندند.

میرزا حسینعلی نوری ـ بهاءالله

میرزا حسینعلی نوری ـ بهاءالله

ازلیان متفاوت از بهائیان، که بر بستر لایه‌ی آیینی و داده‌های اخلاقی کیش بیانی به آفرینش و گسترش دین جدید نظام‌مندی برآمدند، در استقرار و قوام بخشیدن به ساختار و بنیان شریعتی دینی توفیق چندانی نیافتند، سرعت رویدادها و فشارهای بسیار نیز به بنیانگذار و نسل اول بابیان چنین فرصتی را نداد. ازلیان در طی دو نسل بر بستر فهمی از لایه‌ی مبارزه‌جو و تغییرطلب اجتماعی و سیاسی اندیشه‌های سید باب و نسل اول بابیان، از وجه دینی آیین به مشی و خواست‌های سیاسی – فرهنگی در سمت‌وسوی تغییر تجددطلب و ترقی‌جوی بنیان، ساختار و ارزش‌های جامعه و مردم ایران گذر کردند.

ازلیان بر بستر متافیزیک بابی به فهمی از معاصر بودن و درهم‌زمانی (هم‌روزگار بودن) و ضرورت پیروی از آن رسیده بودند که افق‌های نوینی را بر آنان و فضای متأثر از آنان گشود. در این فهم، انسداد علم و معرفت با ظهورهای جدید و عرضه شدن ابعاد نوینی از حقیقت و مظاهر آن به پایان می‌رسد. این را که پیامبری بیاید و حقیقت کامل و ابدی را برای همه‌ی اعصار و قرون – در هر زمان و مکان – برای زیست دنیوی و اخروی طرح نماید نارسا و خلاف خواست خداوند دانستند که ناظر و دانا بر مقتضا و الزام زمانه  و نیاز متفاوت آن می‌باشد.

بنا بر این معرفت، آفریدگار از آنجا که عالم و آگاه بر آفریده‌ی خویش است مطابق روح زمان و مقتضیات آن ظهور جدیدی را برای یاری به انسان‌ها می‌فرستد و لایه‌ای از حقیقت خلقت در اندیشه‌ی معاد و معاش مطابق الزام زمانه برمی‌گشاید. در این نگره هدف خدا‌ بهزیستی و تعالی بشر در تمام زمینه‌ها و تأمین مهر و الفت و دوستی و امنیت و آرامش است و آفریده‌های خود را هرگز تنها و در چنگال عده‌ی خاصی که خود را متمایز و برتر از سایرین و صاحب تنها قرائت اراده الهی می‌دانند، رها نخواهد کرد. گذشته با تمام داده‌ها و یافته‌های خوب و بدش – که باید آموخت – به پایان رسیده و باید افق فردا را گشود. چرا که هرچه بوده نشان نابالغی‌ ماست و باید از آن گذر کرد. و این یعنی شجاعت دیدن و پذیرش این امر که گذشته سپری شده و آینده پیش‌ روی ‌ماست، با مقتضا و الزام‌های نو و ضرورت پاسخ‌های جدید و ره‌جویی‌های متفاوت و متعالی‌تر.

در معرفت متکثر بابیان اولیه، با گذر از فقه و شریعت غالب، بر بستر فهم«حقایق مکنونه»، تز کانونی و مبتکرانه بنیانگذار آئین، همزمان چند بُعد مهم تسهیل‌گر در سوی معاصر بودن روی نمود. اول از همه انتظار دیرینه به پایان رسید و مومنین دیگر منتظر یاری قدسی برای برپایی جامعه بایسته نبودند.

دوم در لایه‌ای از انسان خدایی آئین جدید و نفی معرفت سنتی از بهشت و جهنم، فهمی جاری شد که می‌گفت آفریدگار خواست و اراده خود برای جهان مطلوب در تجسم زمینی خود -انسان- به جا گذارده و به او عقل و آزادی داده تا در بهزیستی جامعه خود بکوشد و بهشت و قیامت خود را برپا دارد.

سوم اینکه خود مومنین بدون واسطه و تقلید سنتی، مطابق مقتضا و الزام زمان و فضای زیست دنیوی خود می‌توانند با تاویل‌های کارآمد حقایق مکنونه الهی را برگرفته و بر زیست خود جاری کنند. درهم‌آمیزی این سه لایه محرک تغییر و تحول و آغوش پذیرا برای دگراندیشی و مفاهیم نوین شرایط و مناسبات سرآپا متفاوتی را در درون خاندان‌های بیانی و نحوه تعلیم و تربیت نسل‌های بعدی ممکن ساخت. بی‌تردید همچون همه دسته‌های دینی و مرامی، رهروان آئین یکسان و در یک سطح و ژرفا از این معرفت در بینش و کنش خود بهره نبردند، اما وجود چنین فهم و امکانی که در خاندان‌های مسلمان وجود نداشت و در تحمل و طاقت آنها نمی گنجید، بدیل نوینی را در ایران سده نوزدهم طرح و جاری کرد که چیستی و چگونگی آن موضوع و اجزای این پژوهش است.

بخش سوم و پایانی هفته آینده