بخش سوم و پایانی

متنی که در زیر می خوانید بخش سوم و پایانی مقدمه ی کتاب “تأثیر و کارنامه دگراندیشان ازلی ایران” نوشته منوچهر بختیاری است که به تازگی توسط انتشارات فروغ در آلمان منتشر شده است.

۳

ازلیان در مجموع برداشت متفاوتی از فرهنگ مطلوب آتی ایران داشتند که برخلاف نگره‌ی مرسوم اروپامدار که تجدد را صرفاً همان روند تاریخی مدرنیته در یکی دو کشور اروپایی می‌شناسد، بر مبنای فهمی که از ضرورت تغییر  اعتقادی خود دریافته بودند، به نقد سنت قدمایی سیاست و فقه مرسوم برخاستند. پروردگان اهل بیان به دلیل گذر از فقه سنتی مرسوم شیعه در مناسبات درون‌گروهی، خانوادگی و خصوصی خود، از فرهنگ و تربیت سنتی دور شده و خود را موظف به پیروی از آن و اجرای تکالیف و تعهدات مبتنی بر امر به معروف و نهی از منکر اولیای آن نمی‌شناختند و به همین سبب در تعلیم و تربیت پروردگان خود، برخلاف‌ آموزش سنتی، به‌سوی تعلیم و تربیت غیردینی، سراپا متفاوت با آنچه در خانواده‌ها و پروردگان شیعه، مذهب مسلط، معمول بود گرایش یافتند و از این مجرا افق‌های نوینی را بر خود گشودند. تأکید مکرر سید باب بر این که آفریدگار مطابق مصلحت و نیاز انسان، ظهورهای بعدی را آشکار خواهد کرد، در واقع بستر می‌آفرید تا انسان‌ها دین خود را سازگار با الزام و شرایط زمانه بیارایند. در زمان بودن، بر تکالیف ابدالدهر و ناسازگار دینی ترجیح داده شد. در بیان سید باب شجره‌ی حقیقت را پایانی نیست و راه رابطه مستقیم انسان و آفریدگار بسته نشده است، چرا که علم خلقت و حقیقت هستی را پایانی نیست. ازلیان بر مبنای همین فهم، معرفت دینی و سیاسی خود را آراستند. ایران معاصر حکایت از آن دارد که اینان خواسته و ناخواسته راه و رویه‌ی دیگری پیش گرفتند که پیامدهای متفاوتی هم داشت که در این کتاب به عنوان مکتب و طیف ازلی و پروردگان آن مورد اشاره و پژوهش بوده است. شاید آن دگراندیشان دقیقا و در تمام ابعاد و لایه‌ها نمی‌دانستند که طرح این سنت‌شکنی‌ها چه پیامدهایی در بر خواهد داشت، اما بی‌تردید تا حدی بر بدعت‌گرایی تقابل‌جوی و تغییر‌طلب آئین جدید آشنا بودند. چنان که در گستره و ژرفای عناد و دشمنی و حساسیت حیرت‌انگیز اداره‌کنندگان سیاسی و دینی تا امروز می‌یابیم، حداقل اینان چه در آن گذشته و چه امروز دریافته‌اند که آنان چه خطری برای بینش و کنش دین‌ورزی مقلد مرسوم و ثبات و اقتدار وضع موجود اجتماعی و سیاسی داشته‌اند. اشاره به چند نکته دیگر، شاید یاری‌گر فهم مطلوب‌تر موارد طرح شده در کتاب باشد.

جدا شدن قطعی بهائیان، طیفی از بابیان را بر جا گذارد که نمی‌توان مجموع آنها را صرفاً به این دلیل که دعوی پیشوای بهائیت را رد کردند و با باور و آرای اعتقادی تعریف شده‌ی مشخصی متمایز شدند ضرورتاً ازلی دانست. تا مدت‌ها عده‌ی بسیاری سرگردان و سردرگم در پی پاسخگویی به پرسش و ابهامات خود بودند. بعضی که مکنت و امکانی داشتند، یا به مراکز اصلی استقرار بزرگان بر جا مانده‌ی بابیه در برخی شهرهای داخلی چون اصفهان، کرمان و تهران مراجعه کردند و یا بار سفر بستند و تحت لوای سفر عتبات و حج به عکا و قبرس و استانبول مقر اصلی سران و باورمندان آیین رفتند. گروهی هم به میراث گذشته‌ی بابیه پیش از مدعیان و رهبران جدید وفادار ماندند تا نسل‌شان به‌تدریج محو شد، لذا به تمام این دلایل و شرایط بی‌آنکه اصراری بر بابی ـ ازلی بودن شخصیت و نام‌هایی داشته باشیم که در متن نوشته آمده، تأثیر و همراهی خواسته یا ناخواسته آنان در مسیر بستر و اندیشه‌هایی که رهروان بابی طرح کردند و پروراندند، مدنظر کتاب است.

مقاومت دشمنانه‌ی دین‌یاران «خودی» و مخالف برای جا گذاردن چارچوب مشخص و دستکاری شده‌ی تاریخ دگراندیشی، در کنار پنهان‌کاری بجا و نابجای عامدانه یا تحمیلی خود پیروان این آیین و مشرب‌ها، عرصه‌ی پژوهش و تاریخ‌نگاری را در این حوزه تا آنجا دشوار ساخته که کمتر اهل تحقیق و پژوهش توان دستیابی به منابع قابل اتکاء را دارد، لذا ضمن پرهیز از وقایع‌نگاری صرف، به ناگزیر و برای اینکه بستر مطلوبی ‌به‌سوی فهم مطالب و ادعاهای نوشته آفریده شود، آنجا که ناگفته‌ها و یا وارونه‌گویی‌های مرسوم آثار تاریخی ابهام و شبهه آفریده، به بازنگری و بازنگاری برخی رویدادها برآمده‌ایم. به مآخذ اسناد و بازخوانی متفاوت شواهد در دست، عمدتاً بر بینش و کنش خود بابیان و پیامد این رویدادها تأکید کرده‌ایم.

رازگشایی نوشته‌ها، سخنان و پیام آشکار و پوشیده‌ی سید باب، و اندیشه و کنش بابیان اولیه و سپس باقیماندگان بر میراث او که خود را تحت عنوان ازلیان شناساندند، در جامعه‌ی حقانی‌گرای متعصب با آستانه‌ی‌ کم تحمل اولیای مذهب غالب که هنوز هم هیچ‌گونه رواداری را صلاح نمی‌دانند، حوزه‌ی پرخطری است. نارواداری مسلط، تقیه، پنهان‌کاری و رازگویی و ناگفته‌ها و نیم‌گفته‌ها، کژفهمی‌های بسیار بر جا گذارده است.

تقیه به مفهوم نهان‌اندیشی و پنهان‌کاری در باور و اهداف در عرصه‌ی عمومی، امری متداول در ایران سده‌های هجدهم و نوزدهم بوده است. عرضه کردن آشکار و بی‌‌پرده‌ی تعلق به دگراندیشیِ خلاف باور و موازین شریعت غالب، همواره مصیبت‌زا بوده است. برخی تقیه را صرفاً میراث اقلیت شیعه در فضای سلطه‌ی اسلام سنی اعراب فهمیده‌اند. برخی هم ادامه‌ی آن توسط ازلیان تا به امروز را به عنوان رویه‌ای نامطلوب نکوهیده‌اند. واقعیت این‌که عرضه‌ی آشکار باور و نگره‌های دگراندیش در جامعه‌ی ما همواره با داغ و درفش و خشونت روبه‌رو بوده است. ضمن آرزوی جامعه‌ای که هر فرد بتواند بدون هراس و نهان‌سازی و بی ‌پیگرد شمشیر آزادی‌کش تکفیر و داغ و درفش آن، آنچه در دل و سر دارد آشکارا عرضه‌ی عمومی سازد، ناچاریم تصریح کنیم که تقیه در ایران پس از اسلام در میان پیروان آیین‌های ایرانی، زردشتی، مانوی و مزدکی و… برای حفظ خویش و ادامه‌ی حیات به گونه‌ای گسترده استفاده شده است. پیروان مذاهب اقلیت و تحت پیگرد اکثریت چون شیعه‌ی امامیه پیش از صفویه، اسماعیلی و دسته‌های مختلف عارف و صوفی در ایران پیش‌مدرن، به ویژه پس از غلبه‌ی شیعه به عنوان مذهب رسمی و حکومتی، پنهان‌کردن باورهای خود را امری عقلانی و لازم و حفاظی برای حفظ جان و مال خود می‌شناختند.

در سده‌ی نوزدهم هم رهروان مکتب شیخی به ویژه در مراحل اولیه‌ی پخش داده‌های شیخ احمد احسایی، غالباً قرائت و یافته‌های دگراندیش و آموزه‌های خود را در قالبی پوشیده و قابل تأویل و تفسیر عرضه می‌کردند. عامل تکفیر همچون شمشیری بُرنده همواره بر سر و زبان دگراندیشان، سایه‌ای ترس‌آور و حذرآفرین داشته و آنها را به نهان‌اندیشی و باطن‌گرایی کشانده است. سید باب نیز در آغاز دعوی، در فضای مذهبی حاکم به پیروان اولیه خود – حروف ‌حی – حکم داد که پیام او را بی‌آنکه نامش آشکار شود، به اهلش برسانند.

پیشوای آیین در «دلایل سبعه» تصریح کرد: از آنجا که فهم عمومی ناتوان است، من حکم نمودم که نامم را پنهان بدارند. همو در حکم به ملاحسین بشرویه‌ای اولین مؤمن از حروف ‌حی آورد: نام مرا برای آنانی که نافی و دشمن امر جدیدند آشکار ندار و تقیه پیشه‌کن تا از پیگرد و آزار مصون بمانیم. اهمیت این نهان‌کاری اولیه آن‌چنان بود که ملاحسین به رغم گذراندن روز و شبی با پیشوا و پذیرش امر او، همه‌ی آنچه را گذشت بر همراهان شیخی خود که در پی یافتن حجت زمانه به شیراز آمده بودند، آشکار نکرد. همان‌طور که آوردیم سید باب دعوی خود را به تدریج و در سلسله ‌مراتب به عموم آشکار کرد. ابتدا دعوی بابیت امام غایب کرد، سپس خود را همان حجتی جلوه داد که هزار و اندی سال شیعیان در انتظارش بودند. و سرانجام امر، خود را به عنوان پیام‌آور دین جدید متفاوت از اسلام، عرضه‌ی عمومی کرد. بسیاری از بابیان اولیه هم برای امکان زیست و فعالیت در پیشبرد اهداف خود، نهان‌کاری را به عنوان ابزاری مناسب برای حفظ جان و مالشان رعایت می‌کردند. بعدها هم پیگرد حکومتی و عناد خشونت‌زای اهل شریعت غالب موجب شد که برخی پیروان امر جدید باورهای خود را پنهان دارند یا برای ادامه زندگی و فرصت مناسب زیست و فعالیت، خود را همسان اهل مذهب غالب جلوه دهند. به ویژه از کشتار مقاومت‌گران قلعه‌ی طبرسی مازندران، زنجان و نیریز فارس و کشتارهای پس از سوءقصد به شاه، تقیه به عنوان رویه‌ای کارآمد و ناگزیر برای حفظ باقیماندگان امر جدید مورد استفاده قرار گرفت.

برخی مخالفان، تقیه را یکی از ویژه‌گی‌های ازلیان پس از دودستگی بابیان برشمرده‌اند. ‌چنان که از شواهد تاریخی برمی‌آید، در نیمه‌ی دوم سده‌ی نوزدهم نهان‌کاری هم در میان باقیماندگان بر امر بابی و هم پیروان آیین جدید بهائی به‌گونه‌ی گسترده برای حفظ خود و پیشبرد آیین خویش به کار رفته است. همچنان که بنیانگذار آیین بهائی به زمان اقامت در عثمانی در هراس سنیان وهابی متعصب، خود را شیخ مسلمان نشان داده بود. نمونه‌ی برجسته‌ی دیگر حاجی ملا باقر اردکانی امام جمعه اردکان است. او از جمله باور آورندگان اولیه بابی بود که ضمن حفظ مقام امام جمعه شیعیان، پنهانی باور خود را پیش می‌برد. او حتی همچون بسیاری دیگر از بابیان برجسته‌ی زمانه به مدت دو سال در کربلا به تحصیل علوم فقهی شیعه برآمد و با مقام مجتهد به شهر خویش بازگشت و ضمن تصدی دوباره پیشوایی مذهبی شهر، به بابیان یاری بسیار رساند و بعدها هم به بهائیت پیوست. امری که مورخ نامدار بهائی ـ فاضل مازندرانی ـ در جلد سوم «ظهور الحق» به صراحت بر آن گواهی داده است. گرچه بهاءالله در برخی آثار خود تقیه را مانعی برای پیشبرد امر خود خواند، اما همان‌طور که آمد خود او هم در زمان اقامت در بغداد، استانبول، ادرنه و سرانجام در عکا در مواردی رویه و رفتار اسلامی از خود نشان داده است. به هرحال رهبران بعدی بهائی بر ضرورت طرح آشکار باور خود به پیروان آیین تصریح داشته‌اند. اما ازلیان کماکان در جامعه‌ی اکثریت مسلمان پنهان‌کاری پیشه کرده و می‌کنند. این اشاره‌ها آمد تا روشن‌تر شود که بسیاری از آنانی که بابی‌مسلک بودند، برای حفظ جان خویش و استمرار امر بابی، همچون رهروان سازمان‌های سیاسی نوین، در پنهان کردن تعلقات اعتقادی خویش کوشا بودند و حتی در مواردی به نفی ظاهری پیشوایان و باورهای بابی برآمده‌اند، لذا بر مبنای برخی سخنان و اقدامات ظاهری و پوشش آنها، که عمدتاً برای گمراه کردن اولیای مذهب غالب یا انحراف عمله‌ی استبداد سیاسی در پیگرد و آزارشان نمایان بود، نمی‌توان به قضاوت و شناخت سرشت ‌اندیشه و بافت کنش و کارنامه‌ی آنان در تاریخ ایران معاصر رسید.

چه موافق این آیین باشیم و چه بابیان را لعن کنیم یا هر گونه دیگری که به صحنه بنگریم، جنبش پردامنه‌ی بابیه و پروردگان آیین‌های برآمده‌ی بعدی آن، جمعی از برجسته‌ترین فرهیختگان اندیشه‌ورز، ترقی‌جو و تجددخواه، نویسندگان و نقادان اجتماعی ایران را در دامن خود پروراند.

اشاره به نقش بابیان و ازلیان در مشروطه بی‌سابقه نیست، اما جز معدودی انگشت شمار، سایرین به اجمال و گذرا از سهم آنها و غالباً تحت عنوان «متهمین به بابیت» در مشروطیت و تحرکات دیگر سخن آورده‌اند. هم ازاینان و هم از  اهل نظر و قلم بهایی و بابی و مسلمان در جستاری مفصل در کتاب سوم این پژوهش در معرفی، سنجش و بحران تاریخ نگاری و مطالعات بابی، نوشته ایم. در غالب این آثار، بابیان در قالب آنچه بوده‌اند یا محو شده یا به حاشیه مطلب رانده شده‌اند و صرفاً از حضور عناصر معدودی از آنان یاد شده است. در مجموع، آن‌طور که باید به نقش و حضور مؤثر آنان پرداخته نشده است. به گمان نگارنده نقش بابیان در مجموع به ویژه آنانی که تحت چتر ازلی نام می‌بریم بیش از آن بوده که تاکنون ثبت شده است. بسیاری از آنچه اینان و یا پروردگان در خانواده‌های آنان کرده‌اند، به نام مخالفینشان مصادره و ثبت تاریخ شده است. با نگاهی به مجموعه آثار تاریخی سه دهه اخیر، این دستکاری و مصادره‌ی غالباً دروغ‌پردازانه و میراث‌ساز برای خودی کردن گذشته به ویژه بایسته‌ها را می‌توان مشاهده کرد. این افسانه‌پردازی‌های ایدئولوژی‌محور صرفاً به دین‌یاران شیعه که بابیان را فرقه‌ی ضاله و کافر و لایق مرگ و حذف می‌شناسند، اختصاص ندارد. در برجسته‌ترین آثار ارزشمند و قابل تأمل مورخان اهل فضل معاصر ما چون احمد کسروی و فریدون آدمیت و بسیاری دیگر هم این سهم به حاشیه رانده و یا حتی حذف و نفی شده است.

از نظر کسروی تاریخ مشروطه از حضور پررنگ و رزمنده یکه‌سوار کتابش، ستارخان در استبداد صغیر، آغاز می‌شود و عملاً با تیرخوردن و زمین‌گیرشدن او شکست خورده و پایان می‌یابد. سایر رویدادها، عوامل و پیامدها در سایه‌ی این حکایت کانونی کتابش رنگ می‌بازد و یا صرفاً به نقل حاشیه‌ای ارزیده است. کسروی خود را مصلح دینی و آورنده آیین جدیدی به نام پاکدینی می‌شناخت و از آنجا که نمی خواست اعتباری برای پروردگان آئین‌های دیگر بیافریند بابیه و بابیان را همچون سایر دین‌آوران پیشین نقد و نکوهش می‌کرد، لذا سهمی برای آنان قایل نبود. رویه و نگره مصلح‌طلبانه دینی و خواست ایران‌گرای همسان بین و یکپارچه ساز او ، نبود و حذف دگربینان می‌طلبید. گرچه از پیشینه و آموزه های این دگراندیشان همچون بسیاری دیگر، در تمام عرصه‌ها ـ به ویژه در طرح و ساختار گفتمان پاکدینی، شیوه تاویل و تفسیر متون دینی، همچنین نقد به شیعه، شیخیه، بهائیت، مکاتب و منابع کلاسیک صوفیه ـ آموخت و تأثیر گرفت، اما به شیوه مرسوم اهل فضل ما، از ابراز آشکار آن پرهیز کرد. به این مبحث در فصل مربوطه کتاب‌های بعدی پرداخته‌ایم.

فریدون آدمیت که در خانواده فعال دیوانی ـ سیاسی در آستانه و عصر مشروطه بالیده و ازلیان در مراوده با پدرش بوده‌اند، و آرشیو خصوصی پر و پیمانی هم از آن مراودات و تحرکات به دست داشت که از انتشار عمومی‌اش پرهیز کرد، کمابیش به تحسین عناصری از ازلیان برآمد، گرچه با عصبیت و لحن و زبان ویژه خویش بر بهائیان می‌تازد و آنها را یکسره عوامل دستگاه بیگانه می‌شمرد، سهم ازلیان را در مجموع مؤثر و بعضاً محرک و مثبت در مشروطیت در چند عبارت خلاصه می‌کند و می‌گذرد. او با کشاکش عناصر رادیکال ازلی مشروطه نه تنها همراه نیست، بلکه آنها را از عوامل بحران و ناکامی مجلس اول برمی‌شمرد و صرفاً جناح میانه‌رو آن را که عمدتاً دوروبر محفل آدمیت پدرش ـ عباسقلی‌خان ـ در آمد و رفت بود غیرمستقیم و بدون ذکر تعلق ازلی آنها، همچون سایر آثار تاریخی ترس‌خورده‌ی زمانه، برمی‌کشد. آدمیت در بیرون کشیدن شخصیت و کارنامه یکی از برجسته‌ترین و مؤثرترین عناصر روشنگر و سخن پرداز ازلی پیش از مشروطیت ـ میرزا آقاخان کرمانی ـ از هاله فراموشی پیشگام است، اما او هم اعتقادات دینی بابی آقاخان را به حاشیه رانده و از آن به عنوان بسترسازی یک گرایش آزادی‌خواه و نوجوی دوران جوانی یاد کرده و می‌گذرد.

توجه دوباره برخی اهل قلم و فضل بهائی یا پروردگان خاندان‌های مسلمان و حتی برخی پژوهشگران حوزه‌ای اسلام سیاسی معاصر به ازلیان دلایل مشخصی دارد. بهائیان نپذیرفتن آیین و دعوی پیشوای خود را از سوی صبح ازل و رهروان او و بابیانِ بر سر ایمان مانده هرگز برنتافتند و از آنها با لعن و عتاب یاد می‌کنند. به ویژه از اینکه اخیراً برخی از آنان در پی هویت‌جویی به تحرک برآمده‌اند و برخی آثار و نوشته‌های پیشین را برکشیده و به نشان برحق بودن رهبران خویش علیه دعوی بهائی و تناقض آن با بابیه در سطح جامعه به ویژه در اینترنت پراکنده‌اند. برخی تربیت ‌شده‌های اسلام سیاسی معاصر هم برای تقابل با دگراندیشان بهائی که هنوز بزرگ‌ترین جمع غیرمسلمان ایران را تشکیل می‌دهند و همچنان جسورانه بر میثاق و باورهای آیینی خویش پای می‌فشرند، از آثار ازلیان به عنوان مرجع مناسبی در ضدیت و نفی وجود و حضور آنان بهره گرفته و رساله‌ها آفریده‌اند.

مخاطب این نوشته ردیه‌نویسان حقانی‌گری نیست که قلم و زبان‌شان ابزاری خشونت‌آفرین برای محکوم کردن پیشاپیشِ هرگونه شناختی و انتساب فساد عقیده، کفر و زندقه‌وار به هر کسی است که به خود اجازه و جسارت ورود به این عرصه حساس را می‌دهد. نگارنده این پژوهش را بر بنیان بی‌باوری به بن‌مایه‌های اعتقادی و ذهنی آئین‌های بابی و بهایی در سوی پرده افکنی بر یکی از مهمترین فراموشی و نهان‌گری‌های تاریخ زیست و تحرک مردمان این سرزمین نوشته است. متن ضمن احترام به همه‌ی آیین‌ها و کیش‌ها و باورهای نامبرده و تأکید بر حق وجود و حضور آزادانه‌ی همه‌ی آنها در بنیان‌گیری ایرانی دموکرات و رو به تعالی، حق سنجش عقاید و باور و کنش همه‌ی آنها و متون دینی‌شان را لازمه پژوهش و شناخت گذشته می‌شناسد.

این پژوهش تلاشی است در فهم چیستی و چگونگی این بزرگ‌ترین و مؤثرترین جنبش دینی، اجتماعی و سیاسی ایران معاصر و پیامدهای آن، که در ایجاد نهضت مشروطیت و برپایی بنیان‌های ایران نو مؤثر گردید. کتاب در پی عرضه‌ی باورهای آیینی بابیه نیست، در این حوزه دین‌ورزان آن، همچنین مخالفین و معاندین آن بسیار نوشته‌اند. کانون محوری این نوشته عرضه‌ی مقدماتی دریافتن، کاویدن، تأثیر و تأثر دگراندیشی دینی بابیه و سپس باقیماندگان بر میراث سیدعلی‌محمد شیرازی است. کسانی که به دعوی بهائیت نپیوستند و تحت چتر ازلی در نوآوری و تحرک اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و حتی دینی ایران معاصر نقش مؤثری ایفا کردند. نقشی که شاید همواره مطلوب و در سمت تعالی و ارتقاء و در سوی خواست‌های تغییر و تحول‌جوی آنها نبوده و همچون همه‌ی مردمان بالیده‌ی این سرزمین، با کاستی و بدفهمی و حد و حدودهای دانایی و توانایی به تحرک ‌نظری و کنشی برآمده‌اند.

ازلیان از چند مجرای عمومی تحرک ‌نظری و سیاسی خود را برای تغییر مورد نظرشان پیش بردند. منزلت، حقوق و نقش زنان، نواندیشی دینی، ایرانی‌گری و برکشیدن هویت نوین ملی در مقابل هویت شیعه پیشین، تاریخنگاری ایران مدار و نوین، سوسیال دموکراسی به ویژه نوع دین‌ورز آن، پیشبرد روزنامه‌نگاری و کتابت به عنوان بدیلی از دانش و آگاهی آفرین در مقابل وسایل ارتباط شفاهی سنتی، سیاست‌ورزی دولت – ملت‌ساز نوین، جایگزینی حقوق جدید به جای فقه سنتی، تعلیم و تربیت غیردینی و سرانجام برگشودن افق‌های نوین نوزایی فرهنگی و ادبی به ویژه در انواع رمان، نمایشنامه، تئاتر، ترجمه و موسیقی، همه عرصه‌ها و مجراهایی است که در آنها رد حضور و تأثیر ازلیان محسوس و موضوع و عنوان اجزای این پژوهش است. پژوهش در چهار کتاب مجزا اما همبسته منتشر خواهد شد.

ازلیان توانستند به جای تقابل و ضدیت آشکار با باورهای اعتقادی مردم و بهانه دادن به دست اولیای دین و حکومت، با همه‌ی جریان‌ها و گروه‌های تغییر طلب و تحول‌جوی دگراندیش به یک نوع همکاری و همزیستی اجتماعی ـ سیاسی غیر آئینی و شهروندی دست یابند. اینکه اینان توانسته‌اند در همه‌ی آحاد و ژرفای جامعه و فرهنگ ما حضور فعال و مؤثر در  تحول و ترقی و تجدد بیابند و اهداف خویش را در راستای فهم نجات‌دهنده اجتماعی به جای ناجی قدسی پیش برند، نشان می‌دهد که از زیست و سیاست‌ورزی نوین، کارآمدی این شیوه را آموخته و به کار برده‌اند. اگر اوج سیر اندیشه و فکر ایرانیان را سر گرفتن جنبش ملی مشروطیت بدانیم، حضور پررنگ و مؤثر بابیان در تدارک و پیش بردن آن، نشانی محسوس از سهم برجسته اینان در پی‌ریزی بنیان‌های نوین جامعه‌ ماست.

اگر بر این باور باشیم که ملل شرقی از جمله ایران در برخورد با مدنیت اروپایی به راه نوین ترقی افتاد و نهضت مشروطیت یکی از والاترین قله‌های این ترقی در ایران معاصر محسوب می‌شود، پرسش مهم این خواهد بود که چرا و چگونه جامعه‌ی به شدت سنتی و وامانده از قافله‌ی تمدن جهان نو توانست در آغاز سده‌ی بیستم با وجود موانع بازدارنده‌ی قدرتمند سیاسی و دینی و فرهنگی، چنین جنبش توانمند و مؤثری را برپا نماید. فهم حلقهی بومی و خودی که امکان این گذر را فراهم کرد، بدون شناخت از سهم و نقش دگراندیشان دینی بابی و پروردگان و تأثیرپذیرفتگان آنها ممکن نخواهد بود.