کارنامه و تاثیر دگراندیشان ازلی ایران(۴)
نشانه های دیگری هم از نگره ی باور او به دگراندیشی دینی و حتی انسان خدایی آقاخان به دست است که در این مجال نمیگنجد. خود او در نامه های خصوصی به ملکم خان به صراحت آورده است که: «من مالم را به دیگری مصالحه کرده و وصیت کرده ام تا او را به فقراء و ابناء سبیل بدهند.» می دانیم ابناء سبیل در فهم او، همان بابیان بوده اند. او شریعت بیان را به معرفت و قرائت خاص خود می فهمید و در گستراندن آن کوشا بود. همچنان که کتاب «هفتاد و دو ملت» را براساس اقتباس شکل و رویه از مقاله ی کوتاه و معروف دوسن پیر ــ«قهوه خانه ی سورات»ــ و با درهم آمیزی با کتاب دیگر آن رهرو روسو ــ«کلبه هندی»ــ و اضافات و ابتکارات و آرای ازلی خویش تألیف کرد. آقاخان خود می نویسد که راهنمای اصلی او در مطالب این کتاب دروس و تعلیمات استاد بابی مسلکش میرزا جواد شیرازی در کرمان بوده است. در کتاب – چنانکه جای دیگر آورده ایم «سخن حق» از زبان این عالم بابی عرضه می شود.
آقاخان قرائت ویژه ی خود را از بابیه داشت و به همین سبب هم بود که برخی عناصر ازلی دیگر بر او عتاب و نکوهش آوردند. رادیکالیسم سیاسی و انقلابی بودن اندیشه و عملش، برای ازلیان میانه رو یا بخش منفعل آن،که شریعت مدارتر صرفا در پی آیین بابی بودند و به آرمان و تحرک سیاسی او عنایت نداشتند، هراس آفرین بود.
رد و نشان اختلاف نظر آقاخان و روحی با برخی دیگر عناصر ازلی در متن رساله ها و نامه های در دست آقاخان به ملکم و روحی به براون هم قابل مشاهده است. ازلیان همچون همه ی آیین و مشرب های دیگر نه یکدست بودند و نه در بینش و برداشت و قرائت آیین بابیه و کنش های اجتماعی و سیاسی برآمده ی آن همسان و همنوا بودند. آقاخان و یاران همدلش جناح رادیکال و انقلابی و بیقرار بابیان را تشکیل می دادند؛ کسانی که در پی یکسره کردن کار سلطنت قاجار و پی افکندن بساطی نو و متفاوت برون از سلطه ی اولیای مذهب شیعه بودند. در برداشت و تأویل او از امر بابی آنگونه که در کتب «هشت بهشت» و «هفتاد و دو ملت»، «حکمت نظری»، و «تکوین و تشریع» او به روشنی پیداست تفاوت هایی با متشرعین سنت گرای بابی داشت.
نمونه دیگری بگوئیم و بسط بحث را به کتاب سوم این پژوهش واگذاریم. پسران ملا جعفر نراقی هر دو به دلایل و شیوه خود بر آقاخان نقد روا داشتند. شیخ مهدی شریف کاشانی در کتاب بسیار مهم تاریخ اهل بیان خود «تاریخ جعفری» در وصف میرزا آقاخان کرمانی و یارش شیخ روحی،گلایه و نکوهش روا و به برخی رفتارهای آنان شاکی و معترض است. همچنان که برادرش میرزا حسین شریف داماد مدیر اختر که ابتدا در انجمن اتحاد اسلام با آنها همراه بود، به گونه دیگری با آقاخان درافتاد.
آقا خان بیگمان آنچنان که دربن مایه های رساله های دینی اش پیداست به صانع باور دارد. بر ضرورت دین به ویژه در استحکام و پیوند اخلاقی و ایجاد انگیزه های سالم اجتماعی برای تغییر و تحول و تعالی تأکید دارد. آقاخان روشنفکری نوجو و مبارز سیاسی بود و آنچه را که در این راستا بایسته میشناخت، برگرفته به کار میبرد. همانگونه که در «هشت بهشت» کتاب «بیان» را کتاب «کریم که باطن و معنی قرآن مجید میباشد» معرفی میکند. به قول او آیین بابی «نحوه اکملی و طرز اشرف» همه ی آیین های دینی، و مسلک های سیاسی و آنچه بشریت متمدن کمال معنویت و مادیت و متأخرین جهان می شناخته و می شناسد، است. همچنان که در ادامه می افزاید:
«جمیع عقاید و مقاصد ارباب شرایع و اصحاب مذاهب، خواه ادیان حقه که به انبیاء منسوب است و خواه مذاهب سائره که صاحبان خروج منسوب می باشند، مانند مزدک و اپیکور و دیوژن و علی ذکره السلام و ناتوریان [طبیعتگرایان] و آنارشیست و ماسون و نهیلیست و سوسیالیست و صوفیه و غیره.»
به عبارت روشنتر به نظر او، بابیه کمال و تعالی هرچه ادیان و مرام ها و تحرک های بشری از آغاز تا عصر حاضر مثبت داشته اند را دربر می گرفت. او مرز و دیوار نجاست و طهارت و منطق حق بر باطل ادیان سنتی را به رسمیت نمی شناخت و هر چه را مفید به حال بشر می شناخت، سازگار با آیین بابی شناساند.
محفل بیداری استانبول
استانبول به تدریج خود را به عنوان مرکزیت ازلیان در عثمانی و شاید کل خارج از کشور تثبیت کرد. غالب کسانی که عازم قبرس و دیدار صبح ازل بودند از طریق استانبول و رابطان ازلی شهر اقدام میکردند. با ورود آقاخان و روحی و توان قلمی اولی و سازماندهی دومی و رابطه ی حسنه و محکم آنها با رهبر آیین، محفل ازلیان استانبول به تحرک متفاوتی گذر کرد. در یک برهه شاهد حضور تعدادی منورفکر برجسته در این محفل هستیم. اینان عمدتاً به دور سه حلقه ی برجسته ی حضور و تجمع ایرانیان به تحرک برآمدند. یکی سفارتخانه و کنسولگری های وابسته، دوم روزنامه و دارالترجمه و انتشارات «اختر»، سوم مدرسه ی ایرانیان استانبول که خود در تشکیل آن نقش مؤثر ایفا کردند. درباره ی روزنامه «اختر» و حضور ازلیان هم در فصل روزنامه نگاری ازلیان در کتاب های بعدی این پژوهش و هم تکنگاری تأملی بر «اختر» استانبول پرداخته ام. در این مختصر صرفاً اشاره هایی در حوزه و حوصله این گفتار، یاریگر موضوع مطرح خواهد شد.
محمدطاهر تبریزی قراچه داغی صاحب امتیاز، بنیانگذار و مدیر اختر بازرگانی متولد تبریز بود که قریب ۷۰ سال عمر کرد و تا سال اول مشروطیت زنده بود. علاوه بر انتشار قریب ۲۳ سال «اختر»، چاپخانه ای فعال را در استانبول اداره میکرد. دارالترجمه ای هم کنار اداره ی روزنامه داشت که تعدادی اهل فضل در آن به کار مشغول بودند. برادرش محمودکتاب فروش هم یکی از معدود کتاب فروشی های فعال ایرانی خارج ازکشور را در استانبول اداره میکرد. پرورش سردبیر ایران خواه و اندیشه ورز نشریات «ثریا» و «پرورش» چاپ قاهره ــ دو نشریه مؤثر آستانه مشروطه ــ محمدطاهر را نخستین کسی می خواند که در خارج از کشور به گونه ای مؤثر و حرفه ای به روزنامه نویسی برآمد و «مردم را به روزنامه خوانی عادت داد و بعضی خیالات و موهومات را از سر ابنای ملت بیرون کرد.»
محمدطاهر فرزندانی متجدد و پیشرو پرورش داد و خود بر دو نسل پیش و آستانه ی مشروطه تأثیرات محرک و بیدارگری گذارد. به گونه ای منظم کار فرهنگی را در سرلوحه ی عمر پربارش قرار داد. از ارتباط او با محفل علیهم تبریز ــ شبه تشکل تجددخواه و مشروطه طلب اهل فضل و روشنفکر تبریز در آستانه ی مشروطه در کتاب «نهضت مشروطه و نقش تقی زاده »اشاره کردیم. آمد و رفت شخصی و مکاتبات او با اعضای مشروطه طلب این محفل نشان از فهم سیاسی پیشرو او دارد. بی آنکه محمدطاهر را بدون شک ازلی بدانیم یا برشمریم باید اشاره کنیم که او پیشینه ی شیخی داشت و شواهدی هم به دست است که نشان می دهد این تبریزی معارف جو و روزنامه نگار با دگراندیشان دینی زمانه و به ویژه بابیان ازلی روابط نزدیکی داشته است. وگرنه چرا باید ازلیان شناخته شده در دستگاه اداره و قلم زنی«اختر» سال های متمادی حضور فعال و مؤثر داشته باشند؟ علاوه بر همکاری دو سال اول تأسیس نشریه با میرزا نجفعلیخان دانش خویی و میرزا مهدی اختر؛ میرزا آقاخان کرمانی، رضاقلی خراسانی و برخی دیگر را به عنوان منشیان و نویسندگان رسمی «اختر» به استخدام درآورد. ضمن اینکه دختر خود را به همسری میرزاحسین شریف عضو انجمن اتحاد اسلام استانبول و پسر ملاجعفر نراقی از بزرگان شناخته شده بابی بدهد.
میرزا آقاخان حدود دو سالی در اداره ی «اختر» و چند سال در مقام نویسندگی با «اختر» همکاری داشت. انتشار کتاب دگراندیش و مؤثر زمانه «سیاحت نامه ابراهیم بیگ» نوشته ی مراغه ای همچون بسیاری آثار نوجو و تغییر طلب در چاپخانه و کتابخانه ی محمدطاهر صورت پذیرفت. ازلیان در گستراندن این کتاب و ترویج مطالب آن نقش فعالی ایفا کردند. کتاب فروشی فعال و شناخته شده محمدطاهر در استانبول مرکز توزیع کتب و نشریات پیشرو و دگراندیش و حتی ممنوعه بود. ادوارد براون مینویسد که او در سفر اواخر مارس ۱۸۹۶ خود به استانبول از این کتاب فروشی کتب بسیاری در حوزه های مورد علاقه اش خریده است. می دانیم در این سالها دغدغه و علاقه ی اصلی براون مطالعات بابی بود. براون پیشتر از آن هم در فاصله ی سالهای ۱۸۸۸-۱۸۹۴ و پس از بازگشت از سفر یک ساله اش به ایران با مکاتبه با محمدطاهر کتاب های متعددی به ویژه دربارهی بابیه از او خریده بود.
به هرحال بر اساس شواهد در دست ناچاریم تأیید کنیم که حضور مؤثر محمدطاهر و گرد آوردن محفلی از روشنگران دگراندیش در درون و کنار «اختر» را باید به نام او و فراخ اندیشی اش نوشت که به رغم مخالفت های گاهگاه سفارت ایران در استانبول و مانع تراشی ها و توقیف ها به دست عوامل حکومت ناصری کار دشوار نشر روزنامه ی فارسی در خارج از کشور را با فراز و نشیبهایی قریب ۲۳ سال پیش برد. روزنامه به یمن تدبیر و همت و سرمایه ی او توانست بر جا بماند. با وجود اینکه سفارت و دولت ایران در برهه هایی چتر حمایت خود را از روزنامه برداشت، «اختر» به حیات روشنگر و مؤثر خود ادامه داد. محمدطاهر با آفرینش شخصیت حقوقی نوین و مستقلی در اداره «اختر» ــ تأسیس شرکت سهامی با سهامداران تابع عثمانی ـ عملا دست عوامل حکومت و سفارت ایران را از امکان تعطیل و توقف کار نشریه کوتاه نمود. کمااینکه دولت امین السلطان به ناچار و ناتوان از خاموش ساختن صدای پرطنین و پیشرو «اختر»، صرفاً توانست حکم منع ورود آن به داخل ایران را صادر نماید. بیگمان محمدطاهر اهل بند و بست و معاملهگر بود و در متن کتاب مربوط به «اختر» شرح برخی از اینناراستی ها به ویژه در ماجرای رژی تنباکو و رفتار با آقاخان به دست داده ام. در یک نگاه کلی به تاریخ تجدد نوآوری ایران معاصر نمیتوان و نباید از تأثیر مطالب افشارگر و آگاهکننده ی «اختر» گذشت.
بسیاری از نخستین آشنایی های ایرانیان با مفاهیم نوآیین مدیون مطالب بیدارکننده و آگاه گر «اختر» است. همانطور که آمد، میرزا حسین شریف از بابیان ازلی که به نقش و منزلت پدرش در میان اهل بیان و مقابله اش با دعوی بهائیاشاره کردیم، داماد محمدطاهر بود. برادر او شیخ مهدی چنان که در حدیث خود نوشته اش«تاریخ جعفری» آورده نزد صبح ازل محترم بود. در تقابل جناح رادیکال محفل ازلی استانبول با میرزاحسین شریف که گویا قرائت متفاوتی از بابیت و شخصیتی سراپا متفاوت از میرزا آقاخان و یاران پاکبازش داشت، شواهد متعددی به دست است. امری که نشان میدهد او کمتر شباهتی به پدر بابی مسلک مؤمن و فداکارش داشت که در راه ایمان و آرمانهایش جان باخت. شیخ مهدی برادرش در «تاریخ جعفری» در شرح سفر خود به هند و ملاقات برادر به لاقیدی اعتقادی میرزا حسین، شاکی و گواهی داده است. از درگیری منجر به تقابل آشکار آقاخان و روحی با میرزاحسین در جای دیگر سخن خواهیم گفت. اینجا فقط اشاره کنیم که میرزاحسین توانست میانه ی محمدطاهر پدرزنش با آقاخان را به هم زند،که وصف آن را در اشاره به نامه های خصوصی آقاخان به ملکم خواهیم آورد. ضمناً از تلاش شیخ احمد روحی در افشای مقاصد میرزاحسین در رابطه با انگلیس از نامه ی او به براون خبر داریم. به هر حال محمدطاهر میرزا حسین دامادش را به سران رادیکال محفل ازلی ترجیح داد.
محمدطاهر با میرزا حبیب اصفهانی دیگر دگراندیش محفل استانبول هم مراوده داشت. شرح نوشته های میرزاحبیب را در کتاب اختر آورده ایم. میرزا حبیب از جمله نواندیشان دینی بود که مورد پیگرد و اتهام دهری و اباحهگری قرار گرفت و همزمان با گریختگان سیاسی ـ دینی فراموشخانه روانه ی عثمانی شد و با بابیان محشورتر گردید. در گذران قریب سه دهه در استانبول منزلت برجسته ی فرهنگی یافت و در رابطه ی تنگاتنگ و مؤثر با سران محفل ازلی استانبول قرار داشت. همچنان که محمود افضل الملک در مقدمه بر «هشت بهشت» آورده او و روحی و آقاخان متون متعددی را ترجمه و تألیف کردند. از جمله این کتابها برگرداندن کتاب «بیان» فارسی به فرانسه بود. محمدطاهر به رغم تمامی این شواهد، صفحات متعددی از «اختر» را به مطالب و نوشته های میرزا حبیب اختصاص داد.
رابطه و کشاکش میرزا آقاخان با مدیر «اختر»
آقاخان در اواسط سال ۱۳۰۴ق وارد استانبول شد. او از کرمان و اصفهان که ازلیان اطرافش مشترک «اختر» بودند با نشریه آشنا بود. به نظر می رسد که در اولین فرصت به ملاقات محمدطاهر رفته باشد. رد قلم او را در پایانهمین سال در «اختر» به دست داریم. پیش از ورود آقاخان به شهر حلقه ی نسبتاً نیرومندی از بابیان استانبول وجود داشت. آقاخان همراه عبدالخالق خان از ازلیان شناخته شده که بارها به استانبول آمد و رفت داشته و از چاپارهای بابی میان صبح ازل و مؤمنین درون کشور هم بوده، به استانبول رسید. عبدالخالق خان را مدت کمی بعد در سمت کارکن سفارت ایران در آن شهر سراغ داریم. میرزاحسن خبیرالملک یار دیگر آقاخان هم در سفارت حضور داشت. آقاخان و روحی پس از سفر به قبرس و عکا و همسرگزینی دختران صبح ازل، در استانبول ساکن دائمی می شوند. با توجه به اینکه در «اختر» سال بیستم – ربیعالاولی ۱۳۱۱ق (دسامبر ۱۸۹۳م) خبردار می شویم که از این پس آقاخان سمتی در اداره ی «اختر» ندارد، میتوان مدت همکاری مستقیم و غیرمستقیم آنها را حدس زد. گرچه محمدطاهر در این اعلان مدت همکاری اداری آقاخان با «اختر» را یک سال ذکر میکند، شواهد مدت بیشتری را نشان میدهد. مضافا اینکه مدت همکاری قلمی بی چشمداشت مالی او سالها ادامه داشته است. علاوه بر مطالبی که نشان قلم آقاخان دارد نامه ای هم بهتاریخ ۵ ربیع الثانی ۱۳۰۸ق (۱۹ نوامبر ۱۸۹۱م) از آقاخان به ملکم هست که مینویسد: «سال گذشته مقاله ای در فن گفتن و نوشتن اگر در روزنامه های اختر خوانده باشید که امضای آن میرزا آقاخان کرمانی بود، این بنده هستم.» آقاخان در پایان همین نامه تصریح دارد که «آدرس جواب را اداره اختر به اسم میرزا آقاخان بنویسید.»
میرزا آقاخان از همین برهه بی آنکه محمدطاهر متوجه شود، همکاری با روزنامه «قانون» را هم آغاز کرد. به نظر میرسد که در این زمان او شغل رسمی در اداره ی «اختر» نداشته و صرفاً با ارسال و نشر نوشته های خود با «اختر» همکاری قلمی داشته است. به مآخذ نامه ی مشترک آقاخان – روحی که به قلم روحی برای براون – در ۵ ربیع الاول ۱۳۰۸ق (۱۸ نوامبر۱۸۹۰م) ارسال شد، می دانیم که درخواست پی جویی آگهی استخدام روزنامهی «قانون» در لندن را داشته اند. شیخ احمد در این سومین نامه خود به براون مینویسد: روزنامه قانون چاپ لندن طی یک آگهی برای پست منشیگری اعلان نیاز کرده است، اگر ممکن است پی جویی شود آیا این اعلان معتبر است و یا بی پایه:
«اعلان کرده که منشی لازم دارد عربی و فارسی خوب بداند، سرکار هرگاه بالاطراف از کار او [منظور ملکم خان] اطلاع دارید که این سخن پادارست یا شارلاتانی، مرقوم دارید و مرحمت فرموده پاکت جوف را به هر وسیله بهتر بدانید برای مشارالیه بفرستید.»
آن نامه پیوست نوشته ی میرزا آقاخان کرمانی برای معرفی خود و درخواست استخدام آن اعلان روزنامه ی «قانون» بود. تا چند ماه واسطه ی میان روحی و کرمانی با ملکم خان، ادوارد براون بود که هفت شماره ی اول قانون را تهیه و برایشان به استانبول ارسال نمود. منبعد رابطه ی مکاتباتی مستقیم و بی واسطه آقاخان با ملکم آغاز شد. به مآخذ این مکاتبات درمییابیم که قریب سه سال پیشتر از اعلان پایان همکاری رسمی، میرزاآقاخان با محمدطاهر رابطه ی نزدیکی داشته و اداره ی «اختر» محل و آدرس مکاتباتی آنها بوده است. کما اینکه مقالهی مشهور کرمانی درباره ی امتیاز رژی تنباکو و تالبوت در اختر – در نوامبر ۱۸۹۰ – منتشر شد. امری که سابقهی همکاری آنها را عقب تر می برد. مطالب قلمی میرزا آقاخان از همان سرآغاز حضورش در استانبول – اواخر ۱۳۰۴ق – بدون چشم داشت مالی و همکاری رسمی در «اختر» منتشر شده است.
رد دیگری هم از حضور میرزا آقاخان و روحی در اطراف «اختر» به دست است. آغاز نامه نگاری میان این دو با ادوارد براون از ۲۲ صفر ۱۳۰۸ق (۱۸ اکتبر ۱۸۹۰م) در زمانی روی داد که دفتر روزنامه آدرس پستی اینان بود. پاسخ براون به دفتر «اختر» رسید. شک و دل نگرانی محمدطاهر را برانگیخت و نامه ای پرسا به براون فرستاد. گرچه نامه بدون تاریخ است ولی باید پس از رویت پاسخ براون در همان سال ۱۳۰۸(۱۸۹۰ق) باشد. محمدطاهر تصریح کرد:
«لازم دانستم این دو کلمه را به جنابعالی عرض نمایم که آن دو نفر همشهری[آقاخان و روحی] هر دو آدم های معقول و درست هستند. گاه است مسلکی داشته باشند که دخلی به مسلک عالم و حقیر ندارد. یعنی حقیر قوه ندارم که از مقامات ایشان اطلاع حاصل نمایم. از اینکه جناب میرزا آقاخان در نزد حقیر مستخدم است خیال نفرمایید با حقیر هم مسلک هممشرب است، باقی را خود سرکار خوب میدانید.»
محمدطاهر به شیوه ی ادبیات تقیه گونه ی دگراندیشان زمانه به براون می رساند که آقاخان و روحی بابی مسلکند و ضمنا وانمود می کند از مقام و روابط آنها در این حوزه بی خبر بوده و هم مسلک آنها نیست. میدانیم در نامه نگاری های دو سال گذشته – پیش تر از این نامه – براون بارها درخواست منابع و اسناد و شواهد پیرامون بابیه و آیین های منشعب آن از محمدطاهر داشته است، لذا محمدطاهر خود را به پنهان سازی بر می آید. ولی لحن نامه نشان از اختلاف نظر و سردی و فاصله میان او با آقاخان و روحی دارد. میدانیم میان همه ی افراد با پیشینه ی شیخی و بابی همراهی و همخوانی فکری و کنشی وجود نداشت. در فضای ترس خورده ی زمانه و دیپلماسی ناگزیر اداره ی روزنامه ی «اختر» نمیتوان در پی صراحت لهجه ی محمدطاهر بود. به هر حال این نامه نشان میدهد که دل نگرانی هایی میان اینان وجود داشته که پس از این هم تشدید می شود.
اولین نشانه ی این سردی و دل نگرانی های روزافزون را یکی دو ماه بعد از این نامه ی محمدطاهر سراغ داریم. مکاتبات دو ساله میان براون و محمدطاهر یکباره بدون هیچ توضیح از سوی براون قطع میشود و هرگز برقرار نمیگردد. براون میان محمدطاهر و دوستان ازلی تازه اش دومی را انتخاب کرده بود. مکاتبات منظم سال های بعد او با این دو به ویژه شیخ روحی نشان بارز این ادعاست. اتفاق دیگری هم در دفتر «اختر» روی داد که فاصله میان کرمانی و روحی با محمدطاهر را فزون داد.
براون از روحی درخواست نسخه ای از کار مشترک او با آقاخان در مورد بابیه نمود. نسخه ی دست نویس آن توسط یکی از منشی های روزنامه ی اختر کپی شد. میرزا حسین شریف داماد محمدطاهر قسمت هایی از آن را مشاهده کرد و اصرار نمود تا چند صفحه از نسخه ی رونویس شده را امانت گیرد. او بعداً از بازگرداندن آن صفحات امتناع ورزید و در جمعی از تجار و بازرگانان مهم ایرانی مقیم استانبول به عنوان سندبابی بودن آقاخان و شیخ احمد عرضه نمود. کار به سفارت و شخص معین الملک سفیر همکشید. همزمان با انتشار مقاله ی میرزا آقاخان در روزنامهی قانون و دستیابی میرزا حسین شریف به آن، به دلایلی که نمیدانیم و به رغم باورهای بابی خودش قصد نشان دادن آن در جلسه عمومی کرد: «میرزا آقاخان کرمانی دشمن دین و دولت است و باید سنگسار شود.» به هرحال منظور میرزاحسین شریف تأمین نشد و معین الملک بی اعتنا از کنار جریانگذشت و موجب بیاعتباری متهم کننده گشت، اما به نظر میرسد که تیرگی روابط میان محمدطاهر و آقاخان پس از این رویدادها باز هم بیشتر گردید. در نامه های میرزا آقاخان به ملکم هم پس از این، شاهد انتقادات تندی از محمدطاهر و دامادش هستیم.
ادامه دارد