کارنامه و تاثیر دگراندیشان ازلی ایران(۴)

 

 

نشانه‏ های دیگری هم از نگره ‌ی باور او به دگراندیشی دینی و حتی ‏انسان خدایی آقاخان به دست است که در این مجال نمی‏گنجد. خود او در نامه ‏های خصوصی به ملکم‏ خان به صراحت آورده است که: «من‏ مالم را به دیگری مصالحه کرده و وصیت کرده‏ ام تا او را به فقراء و ابناء سبیل بدهند.» می ‏دانیم ابناء سبیل در فهم او، همان بابیان بوده ‏اند. او شریعت ‏بیان را به معرفت و قرائت خاص خود می ‏فهمید و در گستراندن آن ‏کوشا بود. همچنان که کتاب «هفتاد و دو ملت» را براساس اقتباس شکل و رویه از مقاله ‌ی کوتاه و معروف دوسن پیر ــ«قهوه ‏خانه ‌ی سورات»ــ و با درهم ‏آمیزی با کتاب دیگر آن رهرو روسو ــ«کلبه هندی»ــ و اضافات و ابتکارات و آرای ازلی خویش تألیف کرد. آقاخان خود می ‏نویسد که ‏راهنمای اصلی او در مطالب این کتاب دروس و تعلیمات استاد بابی ‏مسلکش میرزا جواد شیرازی در کرمان بوده است. در کتاب – ‏چنان‏که جای دیگر آورده ‏ایم «سخن حق» از زبان این عالم بابی عرضه می ‏شود.

آقاخان قرائت ویژه‌ ی خود را از بابیه داشت و به همین سبب هم بود که ‏برخی عناصر ازلی دیگر بر او عتاب و نکوهش آوردند. رادیکالیسم سیاسی و انقلابی بودن اندیشه و عملش، برای ازلیان میانه ‏رو یا بخش منفعل آن،که شریعت مدارتر صرفا در پی آیین بابی بودند و به آرمان و تحرک سیاسی او عنایت ‏نداشتند، هراس‏ آفرین بود.

رد و نشان اختلاف ‏نظر آقاخان و روحی با برخی دیگر عناصر ازلی در متن رساله‏ ها و نامه ‏های در دست آقاخان به ملکم و روحی به ‏براون هم قابل مشاهده است. ازلیان همچون همه ‌ی آیین و مشرب‏ های ‏دیگر نه یکدست بودند و نه در بینش و برداشت و قرائت آیین بابیه و کنش ‏های اجتماعی و سیاسی برآمده ‌ی آن همسان و همنوا بودند. آقاخان و یاران همدلش جناح رادیکال و انقلابی و بی‏قرار بابیان را تشکیل ‏می‏ دادند؛ کسانی که در پی یکسره کردن کار سلطنت قاجار و پی افکندن ‏بساطی نو و متفاوت برون از سلطه‌ ی اولیای مذهب شیعه بودند. در برداشت و تأویل او از امر بابی آن‏گونه که در کتب «هشت ‏بهشت» و «هفتاد و دو ملت»، «حکمت نظری»، و «تکوین و تشریع» او به روشنی پیداست ‏تفاوت ‏هایی با متشرعین سنت ‏گرای بابی داشت.

نمونه دیگری بگوئیم و بسط بحث را به کتاب سوم این پژوهش  واگذاریم. پسران ملا جعفر نراقی هر دو به دلایل و شیوه خود بر آقاخان نقد روا داشتند. شیخ مهدی شریف کاشانی در کتاب بسیار مهم تاریخ اهل بیان خود «تاریخ جعفری» در وصف میرزا آقاخان کرمانی و یارش شیخ روحی،گلایه و نکوهش روا و به برخی رفتارهای آنان شاکی و معترض است. همچنان که برادرش میرزا حسین شریف داماد مدیر اختر که ابتدا در انجمن اتحاد اسلام با آنها  همراه بود، به گونه دیگری با آقاخان درافتاد.

آقا خان بی‏گمان آن‏چنان که دربن ‏مایه ‏های رساله ‏های دینی ‌اش پیداست به صانع باور دارد. بر ضرورت ‏دین به ویژه در استحکام و پیوند اخلاقی و ایجاد انگیزه ‏های سالم ‏اجتماعی برای تغییر و تحول و تعالی تأکید دارد. آقاخان روشنفکری نوجو و مبارز سیاسی بود و آنچه را که در این راستا بایسته می‏شناخت، ‏برگرفته به کار می‏برد. همان‏گونه که در «هشت ‏بهشت» کتاب «بیان» را کتاب «کریم که باطن و معنی قرآن مجید می‏باشد» معرفی می‏کند. به قول او آیین ‏بابی «نحوه اکملی و طرز اشرف» همه ‌ی آیین ‏های دینی، و مسلک ‏های سیاسی و آنچه بشریت متمدن کمال معنویت و مادیت ‏و متأخرین جهان می ‏شناخته و می ‏شناسد، است. همچنان که در ادامه ‏می ‏افزاید:

«جمیع عقاید و مقاصد ارباب شرایع و اصحاب مذاهب، خواه ادیان ‏حقه که به انبیاء منسوب است و خواه مذاهب سائره که صاحبان خروج ‏منسوب می‏ باشند، مانند مزدک و اپیکور و دیوژن و علی ذکره ‏السلام و ناتوریان [طبیعت‏گرایان‏] و آنارشیست و ماسون و نهیلیست و سوسیالیست و صوفیه و غیره.»

به عبارت روشن‏تر به نظر او، بابیه کمال و تعالی هرچه ادیان و مرام‏ ها و تحرک ‏های بشری از آغاز تا عصر حاضر مثبت داشته ‏اند را دربر می‏ گرفت. او مرز و دیوار نجاست و طهارت و منطق حق بر باطل ادیان ‏سنتی را به رسمیت نمی ‏شناخت و هر چه را مفید به حال بشر می‏ شناخت، ‏سازگار با آیین بابی شناساند.

محفل بیداری استانبول‏          

استانبول به تدریج خود را به عنوان مرکزیت ازلیان در عثمانی و شاید کل ‏خارج از کشور تثبیت کرد. غالب کسانی که عازم قبرس و دیدار صبح ازل‏ بودند از طریق استانبول و رابطان ازلی شهر اقدام می‏کردند. با ورود آقاخان و روحی و توان قلمی اولی و سازماندهی دومی و رابطه ‌ی حسنه و محکم آنها با رهبر آیین، محفل ازلیان استانبول به تحرک متفاوتی گذر کرد. در یک برهه شاهد حضور تعدادی منورفکر برجسته در این محفل ‏هستیم. اینان عمدتاً به دور سه حلقه ‌ی برجسته‌ ی حضور و تجمع ایرانیان به‏ تحرک برآمدند. یکی سفارتخانه و کنسولگری‏ های وابسته، دوم روزنامه و دارالترجمه و انتشارات «اختر»، سوم مدرسه ‌ی ایرانیان استانبول که خود در تشکیل آن نقش مؤثر ایفا کردند. درباره ‌ی روزنامه «اختر» و حضور ازلیان هم ‏در فصل روزنامه ‏نگاری ازلیان در کتاب های بعدی این پژوهش و هم تک‏نگاری تأملی بر «اختر» استانبول پرداخته‏ ام. در این مختصر صرفاً اشاره ‏هایی در حوزه و حوصله این گفتار، یاریگر موضوع مطرح خواهد شد.

محمدطاهر تبریزی قراچه ‏داغی صاحب امتیاز، بنیانگذار و مدیر اختر بازرگانی متولد تبریز بود که قریب ۷۰ سال عمر کرد و تا سال اول ‏مشروطیت زنده بود. علاوه بر انتشار قریب ۲۳ سال «اختر»، چاپخانه ‏ای‏ فعال را در استانبول اداره می‏کرد. دارالترجمه ‏ای هم کنار اداره‌ ی روزنامه ‏داشت که تعدادی اهل فضل در آن به کار مشغول بودند. برادرش محمودکتاب‏ فروش هم یکی از معدود کتاب ‏فروشی ‏های فعال ایرانی خارج ازکشور را در استانبول اداره می‏کرد. پرورش سردبیر ایران‌ خواه و اندیشه ‏ورز نشریات «ثریا» و «پرورش» چاپ قاهره ــ دو نشریه مؤثر آستانه‏ مشروطه ــ محمدطاهر را نخستین کسی می‏ خواند که در خارج از کشور به‏ گونه ‏ای مؤثر و حرفه ‏ای به روزنامه ‏نویسی برآمد و «مردم را به‏ روزنامه‏ خوانی عادت داد و بعضی خیالات و موهومات را از سر ابنای ‏ملت بیرون کرد.»

محمدطاهر فرزندانی متجدد و پیشرو پرورش داد و خود بر دو نسل پیش و آستانه‌ ی مشروطه تأثیرات محرک و بیدارگری ‏گذارد. به گونه ‏ای منظم کار فرهنگی را در سرلوحه‌ ی عمر پربارش قرار داد. از ارتباط او با محفل علیهم تبریز ــ شبه ‌تشکل ‏تجددخواه و مشروطه ‏طلب اهل فضل و روشنفکر تبریز در آستانه ‏ی مشروطه در کتاب «نهضت مشروطه و نقش تقی ‏زاده »اشاره کردیم. آمد و رفت ‏شخصی و مکاتبات او با اعضای مشروطه‏ طلب این محفل نشان از فهم ‏سیاسی پیشرو او دارد. بی‏ آنکه محمدطاهر را بدون شک ازلی بدانیم یا برشمریم باید اشاره کنیم که او پیشینه‌ ی شیخی داشت و شواهدی هم به ‏دست است که نشان می ‏دهد این تبریزی معارف ‌جو و روزنامه‏ نگار با دگراندیشان دینی زمانه و به ویژه بابیان ازلی روابط نزدیکی داشته است. وگرنه چرا باید ازلیان شناخته شده در دستگاه اداره و قلم‏ زنی«اختر» سال‏ های متمادی حضور فعال و مؤثر داشته باشند؟ علاوه بر همکاری‏ دو سال اول تأسیس نشریه با میرزا نجفعلی‏خان دانش ‏خویی و میرزا مهدی ‏اختر؛ میرزا آقاخان کرمانی، رضاقلی خراسانی و برخی دیگر را به‌ عنوان‏ منشیان و نویسندگان رسمی «اختر» به استخدام درآورد. ضمن اینکه دختر خود را به همسری میرزاحسین شریف عضو انجمن اتحاد اسلام  استانبول و پسر ملاجعفر نراقی از بزرگان شناخته شده بابی بدهد.

میرزا آقاخان حدود دو سالی در اداره‌ ی «اختر» و چند سال در مقام ‏نویسندگی با «اختر» همکاری داشت. انتشار کتاب دگراندیش و مؤثر زمانه «سیاحت ‏نامه ابراهیم ‏بیگ» نوشته‌ ی مراغه ‏ای همچون بسیاری آثار نوجو و تغییر طلب در چاپخانه و کتابخانه‏ ی محمدطاهر صورت پذیرفت. ازلیان در گستراندن  این کتاب و ترویج  مطالب آن نقش فعالی ایفا کردند. کتاب ‏فروشی فعال و شناخته شده ‏محمدطاهر در استانبول مرکز توزیع کتب و نشریات پیشرو و دگراندیش و حتی ممنوعه بود. ادوارد براون می‏نویسد که او در سفر اواخر مارس ‏۱۸۹۶ خود به استانبول از این کتاب ‏فروشی کتب بسیاری در حوزه‏ های ‏مورد علاقه ‏اش خریده است. می‏ دانیم در این سال‏ها دغدغه و علاقه ‏ی اصلی براون مطالعات بابی بود. براون پیش‌تر از آن هم در فاصله ‌ی سال‏های ‏۱۸۸۸-۱۸۹۴ و پس از بازگشت از سفر یک ‏ساله ‏اش به ایران با مکاتبه با محمدطاهر کتاب ‏های متعددی به ویژه درباره‌ی بابیه از او خریده بود.

به هرحال بر اساس شواهد در دست ناچاریم تأیید کنیم که حضور مؤثر محمدطاهر و گرد آوردن محفلی از روشنگران دگراندیش در درون و کنار «اختر» را باید به نام او و فراخ ‏اندیشی ‏اش نوشت که به رغم مخالفت ‏های ‏گاهگاه سفارت ایران در استانبول و مانع ‏تراشی ‏ها و توقیف ‌‌ها به دست عوامل ‏حکومت ناصری کار دشوار نشر روزنامه‌ ی فارسی در خارج از کشور را با فراز و نشیب‏هایی قریب ۲۳ سال پیش برد. روزنامه به یمن تدبیر و همت‏ و سرمایه‌ ی او توانست بر جا بماند. با وجود اینکه سفارت و دولت ایران در برهه ‌‌هایی چتر حمایت خود را از روزنامه برداشت، «اختر» به حیات روشنگر و مؤثر خود ادامه داد. محمدطاهر با آفرینش شخصیت حقوقی نوین و مستقلی در اداره «اختر» ــ تأسیس شرکت سهامی با سهامداران تابع عثمانی ـ عملا دست عوامل حکومت و سفارت ایران را از امکان تعطیل و توقف کار نشریه کوتاه نمود. کمااینکه دولت امین‏ السلطان به ناچار و ناتوان از خاموش ساختن صدای پرطنین و پیشرو «اختر»، صرفاً توانست حکم منع ‏ورود آن به داخل ایران را صادر نماید. بی‏گمان محمدطاهر اهل بند و بست و معامله‏گر بود و در متن کتاب مربوط به «اختر» شرح برخی از این‏ناراستی ‏ها به ویژه در ماجرای رژی تنباکو و رفتار با آقاخان به ‏دست داده ‏ام. در یک نگاه کلی به تاریخ تجدد نوآوری ایران معاصر نمی‏توان و نباید از تأثیر مطالب افشارگر و آگاه‏کننده‌ ی «اختر» گذشت.

بسیاری از نخستین آشنایی ‏های ایرانیان با مفاهیم ‏نوآیین مدیون مطالب بیدارکننده و آگاه ‏گر «اختر» است. همان‏طور که آمد، میرزا حسین شریف از بابیان ازلی که به نقش و منزلت پدرش در میان اهل بیان و  مقابله اش با دعوی بهائی‏اشاره کردیم، داماد محمدطاهر بود. برادر او شیخ مهدی چنان که در حدیث خود نوشته اش«تاریخ جعفری» آورده نزد صبح ازل محترم بود. در تقابل جناح رادیکال محفل ازلی ‏استانبول با میرزاحسین شریف که گویا قرائت متفاوتی از بابیت و شخصیتی سراپا متفاوت از میرزا آقاخان و یاران پاکبازش داشت، شواهد متعددی به دست است. امری که نشان می‏دهد او کمتر شباهتی به پدر بابی ‌مسلک مؤمن و فداکارش داشت که در راه ایمان و آرمان‏هایش جان ‏باخت. شیخ مهدی برادرش در «تاریخ جعفری» در شرح سفر خود به هند و ملاقات برادر به لاقیدی اعتقادی میرزا حسین، شاکی و گواهی داده است. از درگیری منجر به تقابل آشکار آقاخان و روحی با میرزاحسین در جای دیگر سخن خواهیم گفت. اینجا فقط اشاره کنیم که میرزاحسین ‏توانست میانه‌ ی محمدطاهر پدرزنش با آقاخان را به هم زند،که وصف آن را ‏ در اشاره به نامه ‏های خصوصی آقاخان به ملکم خواهیم آورد. ضمناً از تلاش شیخ‏ احمد روحی در افشای مقاصد میرزاحسین در رابطه با انگلیس از ‏نامه‏ ی او به براون خبر داریم. به هر حال محمدطاهر میرزا حسین دامادش را به‏ سران رادیکال محفل ازلی ترجیح داد.

محمدطاهر با میرزا حبیب اصفهانی دیگر دگراندیش محفل استانبول ‏هم مراوده داشت. شرح نوشته‏ های میرزاحبیب را در کتاب اختر آورده ‏ایم. میرزا حبیب از جمله نواندیشان دینی بود که مورد پیگرد و اتهام ‏دهری‏ و اباحه‏گری قرار گرفت و همزمان با گریختگان سیاسی ـ دینی ‏فراموشخانه روانه‌ ی عثمانی شد و با بابیان محشورتر گردید. در گذران قریب ‏سه دهه در استانبول منزلت برجسته‌ ی فرهنگی یافت و در رابطه ‌ ی تنگاتنگ و مؤثر با سران محفل ازلی استانبول قرار داشت. همچنان که محمود افضل‏ الملک در مقدمه بر «هشت ‏بهشت» آورده او و روحی و آقاخان متون ‏متعددی را ترجمه و تألیف کردند. از جمله این کتاب‏ها برگرداندن کتاب‏ «بیان» فارسی به فرانسه بود. محمدطاهر به رغم تمامی این شواهد، صفحات متعددی از «اختر» را به مطالب و نوشته‏ های میرزا حبیب ‏اختصاص داد.

رابطه و کشاکش میرزا آقاخان با مدیر «اختر»

آقاخان در اواسط سال ۱۳۰۴ق وارد استانبول شد. او از کرمان و اصفهان ‏که ازلیان اطرافش مشترک «اختر» بودند با نشریه آشنا بود. به نظر می ‏رسد که در اولین فرصت به ملاقات محمدطاهر رفته باشد. رد قلم او را در پایان‏همین سال در «اختر» به دست داریم. پیش از ورود آقاخان به شهر حلقه‌ ی ‏نسبتاً نیرومندی از بابیان استانبول وجود داشت. آقاخان همراه‏ عبدالخالق‏ خان از ازلیان شناخته شده که بارها به استانبول آمد و رفت ‏داشته و از چاپارهای بابی میان صبح ازل و مؤمنین درون کشور هم‏ بوده، به استانبول رسید. عبدالخالق ‏خان را مدت کمی بعد در سمت کارکن ‏سفارت ایران در آن شهر سراغ داریم. میرزاحسن خبیرالملک یار دیگر آقاخان هم در سفارت حضور داشت. آقاخان و روحی پس از سفر به ‏قبرس و عکا و همسرگزینی دختران صبح ازل، در استانبول ساکن دائمی ‏می ‏شوند. با توجه به اینکه در «اختر» سال بیستم – ربیع‏الاولی ۱۳۱۱ق (دسامبر ۱۸۹۳م) خبردار می ‏شویم که از این پس آقاخان سمتی در اداره ‌ی «‏اختر» ندارد، می‏توان مدت همکاری مستقیم و غیرمستقیم آنها را حدس ‏زد. گرچه محمدطاهر در این اعلان مدت همکاری اداری آقاخان با «اختر» را یک ‏سال ذکر می‏کند،  شواهد مدت بیشتری را نشان می‏دهد. مضافا اینکه مدت همکاری قلمی بی‏ چشمداشت مالی او سالها ادامه ‏داشته است. علاوه بر مطالبی که نشان قلم آقاخان دارد نامه ‏ای هم به‏تاریخ ۵ ربیع ‏الثانی ۱۳۰۸ق (۱۹ نوامبر ۱۸۹۱م) از آقاخان به ملکم‏ هست که می‏نویسد: «سال گذشته مقاله ‏ای در فن گفتن و نوشتن اگر در روزنامه ‏های اختر خوانده باشید که امضای آن میرزا آقاخان کرمانی بود، این بنده هستم.» آقاخان در پایان همین نامه تصریح دارد که «آدرس ‏جواب را اداره اختر به اسم میرزا آقاخان بنویسید.»

میرزا آقاخان از همین برهه بی ‏آنکه محمدطاهر متوجه شود، همکاری‏ با روزنامه «قانون» را هم آغاز کرد. به نظر می‏رسد که در این زمان او شغل ‏رسمی در اداره‌ ی «اختر» نداشته و صرفاً با ارسال و نشر نوشته ‏های خود با «اختر» همکاری قلمی داشته است. به مآخذ نامه ‌ی مشترک آقاخان – روحی ‏که به قلم روحی برای براون – در ۵ ربیع ‏الاول ۱۳۰۸ق (۱۸ نوامبر۱۸۹۰م) ارسال شد، می ‏دانیم که درخواست پی‏ جویی آگهی استخدام‏ روزنامه‌ی «قانون» در لندن را داشته ‏اند. شیخ احمد در این سومین نامه خود به ‏براون می‏نویسد: روزنامه قانون چاپ لندن طی یک آگهی برای پست‏ منشیگری اعلان نیاز کرده است، اگر ممکن است پی ‏جویی شود آیا این ‏اعلان معتبر است و یا بی ‏پایه:

«اعلان کرده که منشی لازم دارد عربی و فارسی خوب بداند، سرکار هرگاه‏ بالاطراف از کار او [منظور ملکم ‏خان‏] اطلاع دارید که این سخن پادارست یا شارلاتانی، مرقوم دارید و مرحمت فرموده پاکت جوف را به هر وسیله بهتر بدانید برای مشارالیه بفرستید.»

آن نامه پیوست نوشته ‌ی میرزا آقاخان کرمانی برای معرفی خود و درخواست استخدام آن اعلان روزنامه ‌ی «قانون» بود. تا چند ماه واسطه‌ ی میان ‏روحی و کرمانی با ملکم‏ خان، ادوارد براون بود که هفت شماره‌ ی اول قانون ‏را تهیه و برایشان به استانبول ارسال نمود. منبعد رابطه ‌ی مکاتباتی مستقیم و بی ‏واسطه آقاخان با ملکم آغاز شد. به مآخذ این مکاتبات‏ درمی‏یابیم که قریب سه سال پیش‌تر از اعلان پایان همکاری رسمی، میرزاآقاخان با محمدطاهر رابطه‌ ی نزدیکی داشته و اداره‌ ی «اختر» محل و آدرس ‏مکاتباتی آنها بوده است. کما اینکه مقاله‌ی مشهور کرمانی درباره ‌ی امتیاز رژی تنباکو و تالبوت در اختر – در نوامبر ۱۸۹۰ – منتشر شد. امری که سابقه‌ی همکاری آنها را عقب ‏تر می ‏برد. مطالب قلمی میرزا آقاخان از همان سرآغاز حضورش در استانبول – اواخر ۱۳۰۴ق – بدون چشم ‏داشت مالی و همکاری‏ رسمی در «اختر» منتشر شده است.

رد دیگری هم از حضور میرزا آقاخان و روحی ‏در اطراف «اختر» به دست است. آغاز نامه ‏نگاری میان این دو با ادوارد براون از ۲۲ صفر ۱۳۰۸ق (۱۸ اکتبر ۱۸۹۰م) در زمانی روی داد که ‏دفتر روزنامه آدرس پستی اینان بود. پاسخ براون به دفتر «اختر» رسید. شک ‏و دل ‏نگرانی محمدطاهر را برانگیخت و نامه ‏ای پرسا به براون فرستاد. گرچه ‏نامه بدون تاریخ است ولی باید پس از رویت پاسخ براون در همان سال ‏۱۳۰۸(۱۸۹۰ق) باشد. محمدطاهر تصریح کرد:

«لازم دانستم این دو کلمه را به جنابعالی عرض نمایم که آن دو نفر همشهری[آقاخان و روحی‏] هر دو آدم ‏های معقول و درست هستند. گاه ‏است مسلکی داشته باشند که دخلی به مسلک عالم و حقیر ندارد. یعنی ‏حقیر قوه ندارم که از مقامات ایشان اطلاع حاصل نمایم. از اینکه جناب‏ میرزا آقاخان در نزد حقیر مستخدم است خیال نفرمایید با حقیر هم‏ مسلک هم‌مشرب است، باقی را خود سرکار خوب می‏دانید.»

محمدطاهر به شیوه ‌ی ادبیات تقیه ‏گونه ‌ی دگراندیشان زمانه به براون ‏می رساند که آقاخان و روحی بابی  مسلکند و ضمنا وانمود می کند  از مقام و  روابط آنها در این حوزه بی‏ خبر بوده و هم ‌مسلک آنها نیست. می‏دانیم در نامه‏ نگاری ‏های دو سال گذشته – پیش ‌تر از این نامه – براون بارها درخواست منابع و اسناد و شواهد پیرامون بابیه و آیین‏ های منشعب آن از محمدطاهر داشته است، لذا محمدطاهر خود را به پنهان سازی بر می آید. ولی ‏لحن نامه نشان از اختلاف‏ نظر و سردی و فاصله میان او با آقاخان و روحی ‏دارد. می‏دانیم میان همه ‌ی افراد با پیشینه ‌ی شیخی و بابی همراهی و همخوانی ‏فکری و کنشی وجود نداشت. در فضای ترس‏ خورده ‌ی زمانه و دیپلماسی ‏ناگزیر اداره‌ ی روزنامه‌ ی «اختر» نمی‏توان در پی صراحت لهجه‌ ی محمدطاهر بود. به هر حال این نامه نشان می‏دهد که دل ‏نگرانی ‏هایی میان اینان وجود داشته که پس از این هم تشدید می ‏شود.

اولین نشانه‌ ی این سردی و دل ‏نگرانی‏ های روزافزون را یکی ‌دو ماه بعد از این نامه ‌ی محمدطاهر سراغ داریم. مکاتبات دو ساله میان براون و محمدطاهر یکباره بدون هیچ توضیح از سوی براون قطع می‏شود و هرگز برقرار نمی‏گردد. براون میان محمدطاهر و دوستان ازلی تازه ‏اش دومی را انتخاب کرده بود. مکاتبات منظم سال‏ های بعد او با این دو به ویژه شیخ ‏روحی نشان بارز این ادعاست. اتفاق دیگری هم در دفتر «اختر» روی داد که ‏فاصله میان کرمانی و روحی با محمدطاهر را فزون داد.

براون از روحی درخواست نسخه ‏ای از کار مشترک او با آقاخان در مورد بابیه نمود. نسخه‌ ی دست ‏نویس آن توسط یکی از منشی ‏های روزنامه‌ ی ‏اختر کپی شد. میرزا حسین شریف داماد محمدطاهر قسمت‏ هایی از آن را مشاهده کرد و اصرار نمود تا چند صفحه از نسخه‌ ی رونویس شده را امانت گیرد. او بعداً از بازگرداندن آن صفحات امتناع ورزید و در جمعی از تجار و بازرگانان مهم ایرانی مقیم استانبول به عنوان سندبابی بودن آقاخان ‏و شیخ احمد عرضه نمود. کار به سفارت و شخص معین ‏الملک سفیر هم‏کشید. همزمان با انتشار مقاله ‌ی میرزا آقاخان در روزنامه‌ی قانون و دستیابی‏ میرزا حسین شریف به آن، به دلایلی که نمی‏دانیم و به رغم باورهای بابی‏ خودش قصد نشان دادن آن در جلسه عمومی کرد: «میرزا آقاخان‏ کرمانی دشمن دین و دولت است و باید سنگسار شود.» به هرحال ‏منظور میرزاحسین شریف تأمین نشد و معین ‏الملک بی ‏اعتنا از کنار جریان‏گذشت و موجب بی‏اعتباری متهم ‏کننده گشت، اما به نظر می‏رسد که ‏تیرگی روابط میان محمدطاهر و آقاخان پس از این رویدادها باز هم بیشتر گردید. در نامه ‏های میرزا آقاخان به ملکم هم پس از این، شاهد انتقادات ‏تندی از محمدطاهر  و دامادش هستیم.

ادامه دارد