فیلم “ماهی و گربه” ساخته “شهرام مُکری” داستان گروهی جوان است که در گیلان گرد هم می آیند تا در مسابقه بادبادک هواکنی شرکت کنند. در جوار کمپ آنها رستورانی هست که سه نفر آشپز آن را اداره می کنند، ولی گوشتی برای مصرف ندارند. از اینجاست که این جوان ها یکی یکی ناپدید می شوند.
فیلم بر اساس داستانی واقعی ساخته شده و گرچه از نظر مدت زمان بسیار طولانی است، اما به خاطر زبان و تصویری که استفاده می کند تماشاچی را تا انتها کنجکاو و تشنه نگه می دارد تا بداند داستان به کجا می رسد.
فیلم با یک TAKE یا به عبارت دیگر بدون قطع (کات) شروع و انتها می گیرد. داستان هم از زبان افراد مختلف دوباره و سه باره تکرار می شود که روی هم رفته سبکی نو را در سینمای ایران احیاء می کند. فیلم، بار نخست در جشنواره ونیز به نمایش درآمد و برنده جایزه هم شد، اما در عین آن که چنین سبک و تکنیکی در ایران تازه است و می تواند نقطه عطفی در سیمای ایران به حساب آید، پیشتر “کوروساوا”ی ژاپنی آن را در فیلم “راشمون” (۱۹۵۰) از نظر داستانی به کار برده بود، و نیز فیلم برداری بدون کات هم در فیلم Russian Ark (2002) ساخته “الکساندر ساکوروف” انجام
شده بود که تاریخ سیصد ساله معاصر روسیه را در یک نمای دنباله دار، که در موزه سن پیترزبرگ صحنه سازی شده بود، و نخستین فیلم HD هم محسوب
می شود، ساخته بود که از نظر تعداد صحنه ها، زمان های مختلف، سیاهی لشگرها… بی نظیر بود.
اینجا، در فیلم “ماهی و گربه” همین سبک و تکنیک استفاده شده و روی هم رفته یک کوریوگرافی جذاب را با فیلمبرداری روان و یک دست “محمودکلاری” فیلمبردار “جدایی نادر از سیمین” در سینمای ایران به ثبت می رساند.
این سبک فیلم، چند نکته را بیشتر از هر چیز مطرح می کند. داستان معمولاً بهانه است چرا که تداومش به تکنیک ارتباط پیدا می کند. بازی ها هم چون کریوگرافی شده، مُقَطع و تا حدی قابل قبول است. می ماند فیلمبرداری و موسیقی فیلم که می توانند مکمل یکدیگر باشند. بدون موسیقی گویا که صحنه ها را تداعی می کند، فیلمبرداری به تنهایی نمی تواند چندان تأثیرگذار باشد. در واقع این دو بخش هستند که چنین فیلمی را جذاب و تماشایی می سازند.
همین شهامت برای ریسک و ساختن فیلمی با یک چنین تکنیک، هر فیلم سازی را راغب نمی کند تا با آن تجربه اندوزی کند. “کیارستمی” در فیلم “آفریقا ABC” که دوربین دیجیتال را کشف کرده بود که برخلاف دوربین فیلمبرداری، زمانش طولانی تر است، و می توان صحنه های طولانی تری را ضبط کرد، تن به تجربه اندوزی داد، حتی آن را در فیلم های “ده” و “پنج” نیز ادامه داد، اما تفاوت در این بود که او دوربین را در جایی می گذاشت و این جریانات مقابل دوربین بود که فیلم را شکل می دادند. در اینجا برعکس دوربین متحرک است و از نقطه ای به مکانی دیگر و از فردی به فردی دیگر در حال حرکت است و از ابتدا تا انتها آرام ندارد و دائماً در حال ضبط و ثبت جریانات گوناگون است. در چنین سبکی حتی کارگردان هم نمی تواند وقتی کلید دوربین زده شد دخالتی داشته باشد. فقط باید امیدوار بود آن چه تمرین و صحنه سازی شده درست پیش برود! چرا که اینجا فقط یک نما و یک سکانس طولانی است که قطع یا وقفه ندارد.
از آن جا که این فیلم در فضای آزاد فیلمبرداری شد، نور طبیعی را هم باید در نظر می گرفتند، زیرا در تیک های بعدی نمی توانستند همان نور را اتخاذ کنند. در مورد فیلم Russian Ark، موزه سن پیترزبرگ فقط یک روز (روز اول سال نو که موزه تعطیل بود) به فیلمسازان اجازه داد تا با صدها بازیگر از موزه استفاده کنند. چالش عظیمی که فیلسازان توانستند به انجام برسانند.
سینمای ایران با فیلم های اخیرش که توسط فیلمسازان جوان تر ساخته می شوند، از آن خمودگی دوران کیارستمی، مخملباف، پناهی… دارد در می آید، چرا که آنها می دانند چه سبکی را تعقیب کنند، چه تکنیکی را مورد استفاده قرار دهند و مهم تر از همه چه داستانی را برای فیلم هایشان انتخاب کنند. اینها فیلم سازانی هستند آگاه، با استعداد و سخت کوش. از دنباله روی پرهیز دارند، چرا که راهی به جایی ندارد، و می دانند برای عرض اندام باید دنبال سبک های تازه و فضای نوتری باشند. آنهایی که سبک کیارستمی ها، مخملباف ها، پناهی ها… را دنبال کردند، نه تنها نتوانستند آثاری جالب و تماشایی عرضه کنند، بلکه از یافتن سبک شخصی و راه درست هم دور افتادند.
سینمای امروز ایران به هوای تازه ای برای استنشاق نیاز دارد. این مهم را فیلمسازان با استعداد و جوانی مثل “شهرام مُکری” به مقصد خواهند رساند.