به نام خدا

 

زندگی قصه تلخی است که از آغازش

بس که آزرده شدم چشم به پایان دارم

غم از دست دادن همسر قهرمان، آزادیخواه، عزیز و نازنینم دکتر سعید فاطمی به قدری دردناک و تألم آور است که در کلام و تخیل نمی گنجد. دکتر سعید فاطمی دوست و همدم من بود. او مراد من و من مرید او بودم. او انسانی استثنایی بود که به ارزش های مادی این دنیای ناپیدا توجهی نداشت. از داشتن بری و از مال دنیا گریزان بود. قامتش مانند سرو بلند و روحش بلندتر از آن بود. قلبش مالامال از عشق و نگاهش حاکی از محبت و دوستی بود. در دوستی محکم و پایدار بود و از خود گذشته و از خودبیخود بود. فداکار و در خدمت دوستان و مردم بود. با قلب و روحش زندگی می کرد. در ازای دوستی خود را فدا می کرد و دوستانش نیز او را می پرستیدند. احساسش مانند گل لطیف و درونش پر از مهر و محبت بود. نظربلند و با سعه صدر بود. حافظه اش حیرت انگیز بود. تمام قرآن و حافظ و سعدی را از بر می دانست. برای هر موضوعی با شعر پاسخ می داد. او انسانی والا و بالا و ارزشمند بود. استادی بی نظیر و دانشمند و عاشق تدریس و دانشجو بود. محققی عمیق، نویسنده ای مبرز و توانا، روزنامه نگاری سحرانگیز که با قلم خود غوغا به پا می کرد و شاعری با احساس و شیفته بود. اشعار او هر کدام برای من سنفونی خوش الحانی هستند که روح مرا تلطیف می کنند. مقالات او سرنوشت ساز و خط دهنده بودند. متجاوز از دو هزار مقاله ادبی و سیاسی ـ اجتماعی از خود به جا گذاشته است. سخنرانی بی نظیر و موثر بود که در بیست و دو سالگی در میدان بهارستان در جلسه مجلس شورایعالی سخنرانی های تکان دهنده ای می کرد که هزاران تن را رهبری می کرد و تاریخ می ساخت.

عکس او در هنگام سخنرانی بر روی دوش پیروان دکتر مصدق روی جلد مجله “نیشن” به چاپ رسید. مبارزی نستوه و خستگی ناپذیر بود.

او عاشق ایران و آزادی و پیرو راه دکتر محمد مصدق و دکتر حسین فاطمی، دائی خود وزیر امور خارجه دکتر مصدق بود و لحظه ای در زندگی سراسر پر نشیب و فرازش از راه مرام خود منحرف نشد، از هفده سالگی تا لحظه ی ترک این دنیای فانی در این راه قدم برداشت و از هیچ فعالیتی در این زمینه فروگذار نبود. مقاوم و ایستا بود. هیچ چیز و هیچ کس هیچ وسیله ای افکار و عقاید سیاسی او را نتوانست تغییر دهد. دو سال زندان رژیم پهلوی او را از راهش منحرف نکرد و در مرامش رسوخ ننمود.

قلمش سحار و کلامش برا بود. عزمش راسخ و گفتارش جاذب بود. او اسطوره مقاومت و حماسه ی استقامت بود. در زندان گردنش را شکستند ولی نتوانستند خم کنند، دستهایش را خرد کردند، ناخن هایش را کشیدند، دستهایش را با سیگار سوزانیدند ولی قلمش را نتوانستند بشکنند، بنیانش را صدمه زدند، ولی دید بصیرتش را نتوانستند از بین ببرند، گلویش را فشار دادند ولی صدایش را نتوانستند خاموش کنند. او الگوی ایستادگی و استواری بود. او قوی و راسخ بود. پا برجا و نشکستنی بود. او نشیب و فراز فراوان در زندگیش دیده بود ولی سختی ها او را قوی و مصمم تر ساخته بود. او همسری مهربان و دلسوز بود و به من و فرزندانش عشق می ورزید و از من و ایشان عشق می دید. دوستش داشتم و دارم و در طول زندگی چند دهه خود با او هرگز از او جز محبت، دوستی، پشتیبانی و عطوفت چیزی ندیدم با او در سن نوزده سالگی ازدواج کردم و کلیه تحصیلات خود یعنی لیسانس، سه فوق لیسانس و دکترای خود و استادی دانشگاه تهران را مدیون او هستم. او بود که به مدت پنج سال، پس از اخراج از دانشگاه تهران و ممنوع الخروجی به علت فعالیت های ضد رژیم، فرزندان خردسال ما را مراقبت و سرپرستی کرد تا من نائل به درجه Ph.D از امریکا بشوم. او همه چیز بود. خدایش را سپاس می کنم که در طول زندگی مان دوستی و عشق ما زبانزد دوست و دشمن بود. هر چه داشتم به پای او ریختم و همیشه در کنارش بودم و از دقایق و لحظات غافل نبودم و شغل خود را که استادی دانشگاه راتگرز و ریاست مرکز زبان انگلیسی در نیوجرسی بود و به آن عشق می ورزیدم رها کردم تا کلیه اوقات خود را با عشق بزرگترم بگذرانم. افسوس که سرنوشت رقم دیگری زد و در ۱۴نوامبر ۲۰۱۶ در سفر ایران پس از ۱۴ روز که در کمال سلامت و خوشی بود در ایران سکته مغزی کرد و در بیمارستان بستری شد و پس از یک ماه و نیم با مشکلات عدیده به امریکا بازگشتیم و ایشان پس از چهارده ماه مبارزه با مرگ در ساعت ۱:۲۰ دقیقه روز ۵ ژانویه ۲۰۱۷ در کنار خانواده و دوست عزیزمان جناب دکتر حمید اکبری به سرای باقی شتافت.

او همسری استثنایی، انسانی خارق العاده، مبارزی پرکوش و آهنین، دوستی فداکار و انسانی شایسته بود. دوستش داشتم و دارم و شب ها و روزها و شب ها و روزها در بیماریش گریستم و به درگاه خداوند لابه کردم که او را از من و میهنمان نگیرد ولی افسوس که ناله هایم و اشک هایم بی ثمر بود. او عاشق ایران و ایرانی بود. جایش خالی ست گرچه او همیشه پایدار است چون قهرمانان هرگز نمی میرند. او مردیست از دیار جاودانه ها! جسمش از ما جدا شده است ولی روحش و خاطرش همیشه با ماست. او ابدی است. او نمردنی است. او جاویدان است. خاطره ی دکتر سعید فاطمی همیشه زنده است.

روحش شادان، پاینده ایران