در چنته‌ی ما هر آنچه  می‌گویی، هست

از فیل و ز فنجان هم اثر جویی، هست

از قصه و شعر و علم و بستان هنر

وز گلشن عارفان در آن بویی هست

کار چنته نویسی تموم شده بود که آقای نکته‌بین وارد شد. خُب دیگه مثل خونه‌ی خودشه، سرزده و سرنزده وارد میشه و براش هم مهم نیست که ما مودِ ایشونو داشته باشیم یا نه! ما هم خداییشو بخواین از این وضع ناراحت نمیشیم، چون هم دوسش داریم و هم بزرگ ماست. اما راستشو بخواین این دفعه با ورودشون دلم هُرّی ریخت. چرا؟ برای این‌که کار چنته رو تموم کرده بودم و داشتم می فرستادمش برای چاپ و نگران اوامر جدید ایشون بودم که در نتیجه چارچوب کارمو به هم می ریخت! چاره در این دیدم که پیشدستی کنم:

“اقا، چنته رو بالاخره تموم کردم، دارم می فرستمش …”

“مسئله‌ روز…؟”

” اگه بازم میخاین بگین آقای ترامپ، اصلن نیستم. دیگه خاصیتشو از دست داده و مردم خسته شدن…”

دستشونو به علامت “ایست برد بالا:

“به قول وزیر امور خارجه‌ی دایی جان ناپلئون، مومنت آقا مومنت! آقای ترامپ با این روش درهمریزی جهانی که پیش گرفته همیشه مسئله‌ روز هست … چه بخواهی چه نخواهی.”

“ولی موضوع اینه که کار مقاله تموم شده و دارم میفرستمش و جای دستکاری هم نداره… نکنه شماهم میل دارین مثل آقای ترامپ کارا رو به هم بریزین؟”

آقای نکته‌بین برای نخستین بار کوتاه اومد:

” خُب حالا، تند بر خاک شهیدان مدوان مرکب را، بگو ببینم چی نوشتی؟”

صفحه‌ اول رو روی مانیتور نشونشون دادم.

” بفرمایین ببینین، لیبی امروز.”

پس از چند لحظه سرشونو بلند کردن و گفتند:

” عیبی هم نداره، بده بره… این ملت مادرمرده‌ رو به خاک سیاه نشوندن و هیچ کس هم یادی ازشون نمی‌کنه! بازم تو، خدا خیرت بده…”

نفسم رو که در سینه حبس شده بود و داشت بند میومد، رها کردم. مقاله رو سپردم به امواج پست الکترونیکی و پاشدم براشون چای بریزم… و همه چی بخیر گذشت.

و اما …

 

مسئله‌ی روز:

۶ سال پس از سقوط معمر قذافی به دست شورشیان میانه رو، که با یاری ایالات متحده انجام گرفت، لیبیِ با مردمی مرفه و  برخوردار از بالاترین استاندارد زندگی در افریقا، به یک کشور ورشکسته با مردمی تیره روز تبدیل شده است.  اخبار چندش‌آور وضعیت جاری آن را هم هیچ رسانه‌ی جهانی بازتاب نمی دهد. اگر هم خبری به گوش آدم‌های کنجکاوی همچون آقای نکته‌بین می‌رسد، از طریق رسانه‌های بشردوست است، که معمولن فریادشان به جایی نمی‌رسد!

لیبی امروز به هیچ روی با لیبی پیش از ۲۰۱۱ همانندی ندارد. لیبی امروز، به لطف(!) ایالات متحده آمریکا و متحدانش – فرانسه، بریتانیا و … –  به چنان گرداب تیره‌روزی افتاده که بازشناختنش برای آنان که در دهه‌ی پیش از ۲۰۱۱ آن را دیده‌اند، ناممکن است.  امروز لیبی بازاری‌ست بی در و پیکر برای دلالان قاچاق اسلحه، زن- برده فروشی آشکار، و حضور پررنگ داعش با ۵۰۰۰ رزمنده (نیویورک تایمز به نقل از آژانس‌های اطلاعاتی آمریکا).

* سازمان ملل متحد در ۲۰۱۴ لیبی را منبع اولیه‌ی خرید و فروش غیرقانونی جنگ‌افزارهایی که سوخت‌رسان یک رشته از درگیری‌های بین‌المللیِ موجود است، اعلام کرد. (رژیم قذافی تا پیش از سقوطش، به شدت جلو خریدوفروش غیرقانونی جنگ‌افزار می‌ایستاد.)

* مرکز بررسی جنگ‌افزارهای کوچک، مستقر در ژنو، اخیرن لیبی را کانون داغ فروش اسلحه اعلام کرد. (پس از سقوط قذافی، تمام انبارهای جنگ‌افزار رژیم، غارت شد و به دست گروه‌های تروریست افتاد.)

* لیبی امروز، به لطف قدرت‌هایی که مدعی آزادسازی مردم از یوغ دیکتاتوری بودند (و هستند)، تبدیل به یک بازار برده فروشی جنسی آشکار شده است. زنان را (بیشتر، کسانی که از کشورهای افریقای غربی به قصد مهاجرت به اروپا وارد لیبی می‌شوند) می‌دزدند و به فروش می‌گذارند. اگر خریدار پیدا نشد به زندان انفرادی می‌افتند تا با دریافت پولی کلان به خانواده‌ برگردند؛ و اگرخانواده پولی برای پس گرفتن آنها نداشت، آنها را می‌کشند یا از گرسنگی می‌میرند!

* از اینها هم بدتر، به موازات بمباران‌های امریکا در حمایت از گروه‌هایی که با داعش می‌جنگند، ساختار اجتماعی لیبی در حال از هم گسستن است، به گونه‌ای که کشور در آستانه‌ یک جنگ داخلی تمام عیار قرار گرفته است.

* یکی از گناهان کبیره‌ی قذافی ( نه علیه مردمش، بلکه در مقابله با دلار آمریکا)، که منجر به سقوطش گردید این بود که، در اوایل دهه‌ی ۲۰۰۰ درصدد بود یک پول رایج افریقایی متکی به پشتوانه‌ طلاهای ذخیره شده‌اش، به وجود آورد و نفت را با دینار بفروشد!

* یک لیبیایی زمانی به مصاحبه‌گر نشریه‌ی دیلی میل گفت: ” لیبی با قذافی مُرد؛ ما دیگر یک ملت نیستیم“!!

(سرچشمه: (MintPress

 

و اما…    

 

شیرین و شنیدنی

* در ایران که بودیم، از خدا پنهان نیست، دایم در حسرت و درد و داغ این بودیم که هر روز باید ناظر بریدن درخت‌های کهنسال نازنین و تبدیل باغ‌های باصفا به ساختمون‌های بی‌صفا باشیم. در غربت مهاجرت به جهان متمدن(!) هم این درد و د اغ رهامون نمی‌کنه و کابوس تبدیل مزرعه و باغ به غول‌های بتنی ادامه  داره.

اما، اما…تازگی‌ شنیدم که چندی پیش در هندوستان به همت ۸۰۰ هزار داوطلب، در گذر ۲۴ ساعت، ۵۰ میلیون اصله درخت کاشته شد! بابا ای واللا، اونم تو هندوستان پر از جنگل!… “چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار”.

* در حالیکه امریکا هرگز به برنامه‌های حفظ زیستبوم روی خوش نشون نداده، خبرِ یک کمی خوش اینه که، چین ایجاد معدن جدید زغال را در کشور ممنوع اعلام کرده؛ و قراره تا سال ۲۰۲۰ پانزده درصد فعالیت‎‌های اقتصادی از انرژی‌های تجدیدپذیر بهره مند بشن. (گلی به گوشه‌ی جمالش!)

* “فیل زنده و مرده‌ش صد تومنه!” این جمله را در دوران کمسالی بارها از زبان بزرگترها می‌شنیدم و معنیش برام هضم‌پذیر نبود، اما با کمی کنجکاوی و دود چراغ خوردن دریافتم که یعنی ارزش فیل به دندونشه و به زنده و مرده بودن این حیوون بیچاره ربطی نداره.

حالا خبر خوش اینه که، سرانجام پس از سده‌سده‌هاسدهچین سده‌ها، و شاید هزاره‌ها بریدن و فروختن دندان‌ فیل‌های زبون بسته، چین در نظر داره تجارت عاج را در کشور ممنوع کنه! بازم گلی به گوشه‌ی جمالش! (یاد فیل مادرمرده‌ی تئآتر شهر قصه افتادم…)

 

و اما …

هر که گفته، چه خوش گفته:

جشن تولدی برپا بود برای عزیزی، بسیار پرجوش و پرهیجان. در میان کارت‌ های تبریک، این یکی نظرم را قاپید. شما هم دوستش خواهید داشت. برایتان می‌نویسم:

تولد واژه‌ای است در پی معنا شدن،

مفهومی‌ست در تب وتاب رسیدن!

تولد گاه بهانه‌ای است برای دلتنگ خود شدن؛

تولد گاه بهانه‌ای است برای یک جمع دوستانه …

… برای چند لحظه با هم خندیدن

… برای خرید یک شاخه گل

… برای جاری شدن یک قطره اشک

تولد علامتی‌ست پر معنا در سررسید زندگی ما؛

و گاه،

… بهانه‌ای است برای نوشتن یک متن و سرودن یک شعر!

 

و اما…

 از فرهنگمان بگیم:

ادیبان آلمانی در گذر چند سده‌ی اخیر دلبستگی ژرفی به سخنوران نامدار ایرانی، بویژه فردوسی، حافظ، و سعدی نشان داده‌اند.  این فرهنگ‌دوستان از طریق ترجمه‌ی فرانسوی شاهنامه با این شاهکار آشنا شده، و در پی این آشنایی برخی از گویندگان نامور و برجسته به ترجمه این اثر بزرگ به زبان آلمانی همت سپردند:

  • هاینریش هاینه (۱۷۹۷ – ۱۸۵۶) شاعر پیشرو، در منظومه‌ای سلطان محمود را به باد نکوهش گرفته که قدر هنر فردوسی را نشناخته بود.
  • گوته، ادیب نامی، در گفتاری پرمغز که در توضیح دیوان غربی و شرقی خود نوشته فصلی را به فردوسی اختصاص داده و اثر او را شاهکاری بزرگ و یگانه در شعر حماسی ایران و دنیا خوانده است.
  • هاینریش ویلهلم اشتیگلیتس سخن‌سرای بزرگ در اشعارش از حماسه‌ سرای بزرگ  ایران یاد کرده و او را بزرگ دانسته است.
  • هوفمان فون فالرزلبن  شاعری که سروده های او معروفیت زیادی دارد در یکی از شعرهایش فردوسی را بسیار ستوده و شخصیت او را بزرگ و بی‌همتا نامیده است .
  • یوزف فون گورس، از مهم‌ترین نویسندگان پیشرو آلمان در سال ۱۸۲۰ ترجمه‌ای آزاد از شاهنامه را در دو جلد منتشر کرد.
  • پس از آن، ترجمه‌های دیگری از شاهنامه به زبان آلمانی منتشر شد؛ از جمله ترجمه‌ای که آدولف فریدریش فون شاک در سال ۱۸۵۱ انتشار داد و در آن کوشید لحن حماسی و اسلوب منظوم شاهنامه را حفظ کند.
  • فریدریش روکرت، شاعری پرآوازه‌ که اشعار فراوانی از زبان‌های شرقی و ایرانی، از جمله برخی غزل‌های حافظ، را به آلمانی سلیس برگردانده، شماری از داستان‌های شاهنامه، از جمله داستان رستم و سهراب، را هم به آلمانی ترجمه کرده است.
  • یوزف فون هامر پورگشتال، ادیب سرشناس، مترجم گلستان سعدی و شماری از غزل‌های حافظ ، اثری زیبا درباره فردوسی و کارهای او انتشار داده است.

بر پایه همین دلبستگی ژرف ادیبان آلمانی بوده که، بنیادهای شاهنامه‌ پژوهی به صورت علمی و مدرن در آلمان شکل گرفته است :

  • یکی از پیش‌گامان عرصه‌ی شاهنامه‌شناسی  تئودور نولدکهاست  که از خاورشناسان بلند آوازه‌ی آلمان و جهان به شمار می‌رود. او در کتابی به‌طور فشرده درباره شاهنامه، می‌گوید که، این اثر تنها مجموعه‌ای از داستان‌ها و اسطوره‌های قومی نیست، بلکه یک حماسه ملی است و در شکل دادن به هویت ملی ایرانیان نقش برجسته‌ای داشته است. (کتاب یادشده را بزرگ علوی به فارسی ترجمه کرده است).
  • هانس هاینریش شدر، ایران‌شناس نام آور، در معرفی فردوسی و اهمیت شاهنامه در سال ۱۹۳۴ سخنرانی مهمی ایراد کرد و این چکامه سترگ را با بهترین آثار حماسی ادبیات جهان برابر دانست. (متن سخنرانی شدر را خسرو ناقد، نویسنده و پژوهشگر ایرانی، با عنوان “در سکوت تنهایی فردوسی” ترجمه و منتشر کرده است.)
  • فریتس ولف، ایران‌شناس نامدار آلمانی با تنظیم و انتشار “فرهنگ واژه‌های شاهنامه” گام‌ تحسین برانگیزی در پژوهش شاهنامه برداشت که زیر‌بنای استواری شد برای همه پژوهشگران بعدی تا امروز. وی در گذر ۲۵ سال تلاش پی‌گیرانه، همه واژه‌های شاهنامه را به ترتیب الفبایی به خط فارسی همراه با آوانویسی لاتین ثبت کرد، و معناهای گوناگون هر واژه و کاربرد دستوری آنها را نیز نشان داد.

بر پایه این فرهنگ شاهنامه می‌توان دریافت که هر واژه چند مورد و در کدام بیت‌ها به کار رفته است. این اثر بزرگ که در نوع خود کم‌نظیر است، با ژرف‌بینی ویژه‌ای فراهم آمده و امروز هم ‌ابزاری سودمند برای مطالعات ایران‌شناسی است.

دکتر جلال خالقی مطلق، درباره اهمیت کار فریتس ولف می‌نویسد: «اگر کسی از من بخواهد که مهم‌ترین کاری را که تاکنون درباره شاهنامه انجام گرفته نام ببرم، بی‌درنگ از فرهنگ شاهنامه فریتس ولف نام خواهم برد». وی بخشی از کامیابی خود را در ویرایش شاهنامه، وامدار فرهنگ ولف می‌داند. (فشرده، از دویچه وله)

 

و اما …

گشتی بزنیم در گلزار عرفان

ابوالحسن خرقانی فرمود:

·                    مردمان سه گروهند: گروهی آنانند که بی آنکه بیازاریشان، تو را بیازارند؛ گروهی آنانند که اگر بیازاریشان، تو را بیازارند؛ و گروهی آنانند که اگر هم بیازاریشان ، تو را نیازارند.

·                    زاهد، بامداد که از خواب برخیزد [از خدا] طلب افزونیِ زهد کند؛عالم، بامداد که از خواب برخیزد طلب افزونی علم کند، و بوالحسن، بامداد که از خواب برخیزد آن خواهد که در آن روز دلی را شاد سازد .

 

و شعری از این قلم

 

دو جام شـراب،

دو گل سـرخ،

دو شـمـعِ تا انتها سوخته،

و فضایی که بوی تنِ تو را در آغوش داشت.

. . .

پـرده ی پنـجره را کشیدم

– که نگاهِ ستاره‌ها هم نامحـرم می‌نمود –

و . . .

   به تماشای تنهاییِ خود نشستم!

                                                 ۱۹ شهریور ۱۳۷۹ – تورنتو

 

و اما …

 

سری هم به گوشه کنار تاریخ بزنیم:

قدیمی ترین جنگ کوچه به کوچه

کالیس تنیس، تاریخنگار رسمی اسکندر که در حمله به آسیا همراه او بود، گزارشی دارد از یک جنگ خیابانی در شهرری که به صورت کوچه به کوچه و خانه به خانه در ۱۶ یا ۱۷ ماه مه سال  ۳۳۰ پیش از میلاد  آغاز شده و تاریخنگاران از آن به عنوان نخستین جنگ خیابانی  در تاریخ  یاد کرده اند.

در گزارش آمده که، در آن روز نبردی خونین و کوچه به کوچه در شهرری بین نیروهای اسکندر و ارتشِ درحال عقب نشینی ایران آغاز شد که سه روز به درازا کشید.

     نیروهای اسکندر پس از پیروزی در جنگی در نزدیکی اربیل(شمال عراق امروز) و پس از چند برخورد کوتاه از جمله نبرد همدان، به ری رسیده بودند.  نیروهای محلی منطقه شهرری همگام با  سربازانی که در حال عقب نشینی وارد شهر شده بودند در کوچه ها و خانه‌های شهر با اسکندریان به زد و خورد پرداختند،  اما پس از سه روز، در حالی که برنده و بازنده مشخص نبوده، به دلیلی نامعلوم، نیروهای ایران در سومین شب، ناگهان دست به عقب نشینی و خروج از شهر زدند و عازم شهر صد دروازه (دامغان) شدند.   گفته شده که داریوش سوم، شاه وقت، که با این سربازان از اربیل همراه بوده، در میان راه به صلاحدید فرماندهان و تایید یک شاهزاده هخامنشی کشته شد تا احتمالن اسیر و شکنجه و تحقیر نشود.

و اما، می رسیم به:

سخن روز:

به یاد داشته باش:

من نباید چیزى باشم که تو می‌خواهى؛ من را خودم از خودم ساخته‌ام.

 منى که من از خود ساخته‌ام، آمال من است.

 تویى که تو از من می‌سازى آرزوهایت و یا کمبودهایت هستند

                                                                                                   مهاتما گاندی