پرفسور ادوارد براون (Edward Brown) شرق شناس مشهور انگلیسی و استاد دانشگاه کمبریج در قرن ۱۹ میلادی تحقیقاتی در نهضتهای بابی، ازلی و آئین بهائی نمود.
ادوارد براون در سال ۱۸۹۰ میلادی زمانی که حضرت بهاءالله در شهر عکا زندانی دولت عثمانی بودند برای ملاقات ایشان وارد عکا شد و به دیدار حضرت بهاءالله رفت. ادوارد براون با وجود آن که جانب ازلیها را گرفته بود، نتوانست حقیقتی را که با چشم خود دیده و با گوش خود شنیده بود انکار کند و بر صفحه نیاورد چنان که شرح اولین تشرف و شنیدنیهای خویش را به زبان فارسی نگاشته است که ثبتی از فرمایشات حضرت بهاءالله به وسیله یک غیر بهائی است و در زیر درج میگردد:
“راهنمای من کمی مکث کرد و نگاهی به من انداخت. کفشهایم را از پا درآوردم، به سرعت پردهای را کنار زد و داخل اتاق بزرگی شدیم. در مقابل ما دو یا سه صندلی وجود داشت. درست نمیدانم به کجا و به ملاقات چه شخصی آمدهام، اما زمانی طول نکشید که دو چشم من به جمالی افتاد که هر چند از وصف آن هم عاجزم، اما هرگز فراموشش نخواهم کرد. هیکلی جلیل در کمال عظمت و وقار بر صندلی جالس شدند. حدّت بصرشان نشان از آگاهی به امر دل و جان داشت و قدرت و عظمت از سیمای روحانیشان نمودار بود. هر چند به ظاهر علائم سالخوردگی در چهرهشان نمایان بود ولی گیسوان سیاه که در اطراف صورتشان هویدا بود نفی این تصور را میکرد. از من مپرسید که در حضور چه شخصی ایستادهام و به چه منبع تقدیس و محبتی تعظیم نمودم که تاجداران قبطه ورزند و امپراطورهای امم حسرت برند. صوتی لطیف و مهیمن امر به جلوس نموده و فرمودند الحمدالله فائز شدی. به ملاقات مسجون منفی آمدی، جز اصلاح عالم و آسایش امم مقصدی نداریم معذالک ما را از اهل نزاع و فساد شمردند و مستحق سجن و نفی به بلاد آیا اگر جمیع ملل عالم در ظل یک آئین متحد و مجتمع گردند و ابنا بشر چون برادر مهرپرور شوند روابط محبت و یگانگی بین نوع انسان استحکام یابد و اختلافات مذهبی و تباین نژادی محو و زائل شود چه عیبی و ضرری دارد، بلی همین قسم خواهد شد، جنگهای بیثمر و نزاعهای مهلکه منقضی شود و صلح اعظم تحقق یابد.
آیا شما در ممالک اروب محتاج به همین نیستید و آیا همین نیست که حضرت مسیح خبر داده، با وجود این مشاهده میشود که ملوک و زمامداران ممالک شما کنوز (گنجها) ثروت و خزائن را در عوض آن که در سبیل آسایش و سعادت نوع انسان انفاق کنند، به کمال آزادی و خودسرانه در راه اضمهلال و هلاکت اهل عالم صرف نمایند. نزاع و جدال و خونریزیها باید منتهی شود و جمیع بشر یک خانواده گردند. نباید شخص فخر کند که وطن خود را دوست دارد بلکه باید فخر کند که نوع بشر را دوست دارد.
اینها بیاناتی بود که من از حضرت بهاءالله به خاطر دارم، حالا انصاف دهید آیا این تعالیم مستحق قتل و زندان است و اگر اینها در جهان گسترش پیدا کند سبب حیات عالم نمیشود.
به راستی حضرت بهاءالله این همه زندان و تبعید را برای چه متحمل شدند. آیا جز اصلاح عالم و راحت و رفاه امم هدفی داشتند. ایشان از آسایش خود و خانوادهشان صرف نظر کردند، از زندگی به عنوان فرزند یک وزیر چشم پوشیدند تا پرچم وحدت عالم انسانی و دوری از جدال و تبعیض را به اهتزاز آورند. شاهد این کلام قسمتهایی است از کتاب عهد که وصیتنامه حضرت بهاءالله است:
“… گنج نگذاشتیم و بر رنج نیفزودیم… در ثروت خوف مسطور و خطر مکنون.. ثروت عالم را وفایی نه، آنچه را که فنا اخذ نماید و تغییر پذیرد لایق اعتنا نبوده و نیست مگر علی قدر معلوم…. مقصود این مظلوم از حمل شداید و بلایا و انزال آیات و اظهار بیانات اخماد نار ضقینه و بغضا (خاموش کردن بغض و کینه) بوده که شاید آفاق افئده (قلبهای) اهل عالم به نور اتفاق منور گردد و به آسایش حقیقی فائز گردد… ای اهل عالم شما را وصیت مینمایم به آنچه سبب ارتفاع مقامات شماست…. به راستی میگویم. لسان (زبان) از برای ذکر خیر است او را به گفتار زشت میالائید… امروز روزیست بزرگ و مبارک آنچه درانسان مستور بوده امروز ظاهر شده و میشود، مقام انسان بزرگست اگر به حق و راستی تمسک نماید و بر امر ثابت و راسخ باشد… ای اهل عالم مذهب الهی از برای محبت و اتحاد است او را سبب عداوت و اختلاف منمائید….”
خوانندگان عزیز، در صورتیکه مایل به شناسایی بیشتر در مورد تعالیم آئین بهائی هستید، برای سؤالات خود یا اگر نظری در مورد مقالههای هفتگی دارید از طریق ایمیل و یا پیامگیر زیر با ما تماس بگیرید: پیامگیر : ۷۴۰۰-۸۸۲-۹۰۵، ایمیل: anyquestionsplease@gmail.com وب سایت برای برخی از کتابهای فارسی بهائی: www.reference.bahai.org/fa