این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست؛
این خاک چه زیباست ولی خاکِ وطن نیست؛
آن دختـرِ چشم آبیِ گیسوی طلایی،
طنازِ سیه چشـم، چو معشوقۀ من نیست؛
آن کشور نو، آن وطـنِ دانش و صنعت،
هرگز به دل انگیـزیِ ایرانِ کهن نیست؛
در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان،
لطفی است که در ” کَلگَری” و ” نیس” و ” پِکَن” نیست؛
در دامن بحر خزر و ساحل گیلان
موجی است که در ساحل” دریای عَدَن” نیست
در پیکر گلهای دلاویز شمیران
عطری است که در نافه ی” آهوی خُتَن”نیست؛
آواره ام و خسته و سرگشته و حیران
هرجا که رَوَم، هیچ کجا خانۀ من نیست؛
آوارگی و خانه بِدوشی چه بلایی ست
دردی است که هَمتاش در این دیرِ کهن نیست
من بَهرِ کِه خوانم غزل سعدی و حافظ
در شهر غریبی که در او فهم سخن نیست؟
هرکس که زَنَد طعنه به ایرانی و ایران
بی شُبهِه که مغزش به سر، و روح به تن نیست!
“پاریس” قشنگ است ولی نیست چو تهران
“لندن” به دلاویزی شیرازِ کُهن نیست؛
هر چند که سرسبز بُوَد دامنۀ ” آلپ”
چون دامنِ البُرز، پُر از چین وشکن نیست؛
این کوه بلند است ولی نیست دماوند
این رود چه زیباست ولی رود تَجَن نیست؛
این شهر عظیم است ولی شهر غریب است،
این خانه قشنگ است ولی خانۀ من نیست.
* میرخسرو فرشیدورد در سال ۱۳۰۸ در ملایر متولد شد. تحصیلات خود را تا پایان دورهٔ دبیرستان در زادگاهش انجام داد، و برای تحصیل در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی به دانشگاه تهران رفت. در سال ۱۳۴۲ دکتری زبان و ادبیات فارسی گرفت. از سال ۱۳۴۳ به تدریس در دانشگاه اصفهان مشغول شد. از سال ۱۳۴۷ در دانشگاه تهران به تدریس در رشتهٔ دستور زبان فارسی و نقد شعر و متون فارسی پرداخت و تا هنگام بازنشستگی استاد دانشگاه تهران بود.
دکتر فرشیدورد روز چهارشنبه ۹ دی ۱۳۸۸ در “سرای سالمندان نیکان” تهران در سکوت خبری درگذشت.
او به زبانهای عربی و فرانسوی تسلط داشت و با زبانهای انگلیسی، پهلوی، اوستایی و فارسی باستان آشنایی کافی داشت. در نقد ادبی و سبکشناسی نیز صاحبنظر بود. همچنین سالها عضو گروه پژوهشی لغتنامه دهخدا بود. او شعر نیز میسرود. شعر “این خانه قشنگ است ولی خانۀ من نیست” یکی از شعرهای مشهور او است.