ولید دوم: خلیفه ای ادیب وهنرمند

ولید بن یزید سخت مورد علاقه ی پدرش بود. او خلافت را برای برادرش هشام بن عبدالملک گذاشت. در آن زمان پسرش ولید یازده ساله بود. ولید ولیعهد عمویش هشام شد. هشام در ابتدا ولید را محترم می داشت، لیکن چون علاقه ی ولید را به بی دینی و عشق او را به موسیقی، آواز و شراب مشاهده کرد، از برادرزاده اش ولید فاصله گرفت. او در تلاش برای بازگردانیدن ولید به دامان اسلام، ولید را در سال ۱۱۶ هجری قمری سالار حج کرد. در این سفر بود که یکی از صندوق هایی که به دستور ولید بر شتری نهاده بودند به زمین افتاد و سگی از آن به بیرون دوید. او که به سگ شکارش اش عشق می ورزید، آن را  با خود به سفر حج برده بود. این حرکت سخت به مسلمانان گران آمد. این تنها کار ضد اسلامی ولید نبود. او در آن سفر “خیمه ی بزرگ ترتیب داده بود می خواست آن را بر بام خانه ی کعبه نصب کند و آنجا نشسته با کنیزکان مغنیه شراب خورد.”(۶۱)

 هشام از بی پروایی ولید به تنگ آمد و سعی کرد پسرش مسلمه ملقب به ابوشاکر را به خلافت برساند. ابوشاکر در لذت جویی، میخوارگی، رقص و آواز یار همراه ولید بود، لیکن این را از پدر سخت پنهان می داشت. روزی هشام به ولید گفت، “ای وای بر تو ولید، به خدا نمی دانم بر دین اسلامی یا نه؟ هیچ منکری نیست که بی پروا علنی نکنی.” ولید در پاسخ شعری به او نوشت بدین مضمون:

“ای که از دین ما پرسانی.

ما پیرو دین ابوشاکریم

شراب را خالص می نوشیم

و مخلوط نیز، با آب گرم

و احیاناً با آب ولرم.” (۶۲)

چون ولید در سال ۷۴۳ میلادی مطابق با ۱۲۵ قمری به خلافت رسید، “بیماران صعب العلاج و کوران مردم شام را مقرری داد و بپوشانید و هرکدامشان را خادمی فرمود. عیال کسان را بوی خوش و جامه داد و بر آنچه هشام می داده بود بیفزود. مقرری همگان را ده درم افزود.” (۶۳)

ولید معماری را تشویق کرد و با پشتیبانی مالی او بود که دو قصر با شکوه با معماری استادانه به نام های قصر مشاطه و خبریت المفجر ساخته شد که مجسمه ی زنان نیمه برهنه، استخر و دکور عالی و پارک حیوانات داشت. (۶۴)

از ولید به عنوان یک هنرمند مادرزاد یاد کرده اند. او شاعر، آهنگساز و خواننده بود. او از آثار عدی بن زید، شاعر پیش از اسلام که به دروازه ی شعرا معروف بود، به عنوان الگویی برای سرودن آوازهای مستانه ی خود مدد جست. در این زمینه دومین کسی که در این حوزه ره سپرد ابونواس، شاعر شهیر دوره ی عباسی، است. ولید زندگی در صحرا را بر زندگی در شهر ترجیح می داد. او شعر را نیکو می سرود و عشق، میخوارگی و زنان زیبا را موضوع شعر خود قرار می داد و از سرودن اشعار ضددینی نیز ابا نداشت. می گویند روزی ولید قرآن را بگشود و در آن به آیه ی ۱۵ سوره ابراهیم برخورد کرد: “واستفتحوا وخاب کل جبارعنید.” (پیامبران طلب پیروزی کردند، لیکن جباران خیره سرمحروم ماندند.”

در تاریخ حبیب السیر می خوانیم که با مشاهده ی این آیه ولید “مصحف را ازدست انداخته و نیزه ها برآن زده و گفت”:

“اتوعد کل جبارعنید

فها انا ذاک جبارعنید

اذا ما جئت ربک یوم الحشر

فقل یارب حزقتی الولید” (۶۵)

“آیا تو جبّار خیره سر را تهدید می کنی

من همان جبّارخیره سرم

زمانی که قیامت فرا رسد

 بگو ای خدا ولید را با آتش بسوزان.”

ولید در شعری دیگر به حضرت محمد حمله می آورد:

“یعلب بالخلافه هاشمی بلاحق اتاه ولا کتاب فقل الله یمنعی طعامی وقل الله یمنعی شرابی.”

ترجمه ی فارسی:

آن مرد هاشمی (حضرت محمد) خلافت را بازیچه قرارداد. بی هیچ حقی و بی هیچ کتابی. پس به خدا بگو مرا از خوردن و مرا از نوشیدن بازدارد.

بی اعتنایی ولید به شعائر دینی تا بدان حد بود که گویند روزی با کنیزی مشغول عیش و نوش بود که صدای اذان بلند شد. او کنیز را لباس مردانه پوشانید و بر سرش عمامه نهاد و او را به امامت نماز جماعت گماشت. (۶۶)

عشق بی ثمر او به خواهر زنش سلمی (سلما) الهام بخش ولید در سرودن بهترین غزل های عاشقانه ی عربی شد.

 ادیب و دانشمند معاصر عرب و استاد ممتاز دانشگاه اردن،  دکتر حسین عطوان اشعار ولید را از منابع مختلف جمع آوری و آن را در سال ۱۹۹۸ میلادی تحت عنوان “دیوان الولید بن یزید” توسط دانشگاه میشیگان منتشر ساخته است. ف. گابریلی (۶۷) این اشعار را به زبان انگلیسی درآورده است. از دیوان ولید ترجمه دیگری نیز به زبان انگلیسی موجود است. (۶۸)

از یکصد و دو غزل این دیوان ۴۳ غزل در مورد عشق است و۱۴ تای آن در مورد شراب. شعر او کوتاه است و آهنگین و از نظر ساختار شعری محکم. خمریات او سهل ممتنع اند و پر از تصویر و تشبیه. وصف شراب توسط ولید راه را برای خمریات دوران بنی عباس بویژه غزلیات ابونواس هموار ساخت. (۶۹)

اشعار ولید که به صورت ترجیع بند سروده شده اند، به خوبی می توانند با نوای موسیقی همگامی کنند. قبل از ولید کسی در زبان عربی غزل های موزیکال نساخته است. او برای اشعار خویش آهنگ موسیقی می ساخت. در شعر شصت و چهارم دیوان او غزلی است تحت عنوان “گفتگوی عاشق با یک پرنده.”. در این غزل از عاشقی سخن به میان می آید که از فراق یار آنچنان دلتنگ می شود که برای تسلی دل شیدای خویش گفتگویی تخیلی را با پرنده ای آغاز می کند. از آنجا که تا آن زمان سرودن این گونه از شعر در زبان عربی بی سابقه بود، ادبا و محققان دوره ی عباسی به این شعر بهای چندانی ندادند، در حالی که منتقدان امروزی آن را پر ارزش و درخشان به شمار می آورند. (۷۰)

ولید آهنگ های بسیاری برای سازهای زهی ساخت، عود را نیکو می نواخت، صدای سنج را تنظیم می کرد و با صدای تنبور می رقصید. لیکن به دوستان خویش توصیه کرده بود که از این موضوع با کسی سخن نگویند. ابوالفرج اصفهانی در این  رابطه چنین نوشته است: “او آهنگ های بسیار و نغمه های مشهوری را ساخت، بر عود می نواخت، برطبل فرو می کوفت و بسان مردم حجاز دف می زد.” (۷۱) او آوازه خوان محلی یحیی موسوم به فیل را با عزت و احترام تمام به دربارخویش آورد. یحیی ولید را به عنوان شاگرد خویش پذیرفت و در تعلیم او از جان و دل مایه گذاشت. ولید آواز و موسیقی را در سرتاسر قلمرو خلافت گسترش داد. در زمان وی مردم شاد بودند و از همه جا صدای ساز و آواز به گوش می  رسید.

ولید در شعرتحت تأثیر عمربن ربیعه بود و همانند او از شیوه لذّت جویی اپیکوری پیروی می کرد:

“شهد الله و الملائکه الابرار و العابدین اصل الصلاح اننی اشتهی السماع و شرب البراح و العضّ فی الخدود و الملاح” (۶۹)

ترجمه ی فارسی:

خدا، فرشتگان الهی، نیکوکاران، مؤمنان و پارسایان بر این امرگواهند که من شیفته ی شنیدن آواز خوش، نوشیدن باده و ربودن بوسه از چهره ی دخترکان زیبارویم.

درغزل عاشقانه ی ذیل ولید آموزه های مذهبی را فدای احساس عاشقانه کرده است:

ای ولید از دیرباز قلبت واله و شیدای

شکار دختران زیباروی بوده است،

عشق دخترکی ظریف که دندان های براقش را به نمایش می گذارد.

می بینمش دوشیزه ای را که روز عید خرامان ره به کلیسا می سپرد

با دیدگان یک عاشق حساس چشم به او می دوزم

تا آنگاه که می بینم چوب را می بوسد

چوب صلیب را.

آه، وای برمن که ببینم صلیبی را این چنین عزّت می بخشند.

از خدای خود می خواهم که به جای آن صلیب می بودم

سپس به عنوان هیزمی برای فزونی سوخت آتش جهنم خدمت می کردم.

معدودی از مسلمانان متعصب، بویژه یمنی ها، ولید را به بی دینی متهم ساختند و شایع کردند که او با معلمین ایرانی خود پیمان بسته و مخفیانه به دین آنان گراییده است. آنان دور پسرعموی او یزید بن ولید بن عبدالملک حلقه زدند و قصر او را محاصره کردند. ولید شجاعانه جنگید ولی از پس شورشیان متعصب برنیامد و در سال ۷۴۴ میلادی (۱۲۶ هجری) پس از یک سال و دوماه خلافت در سن ۳۶ سالگی به قتل رسید. سرش را در دمشق بر دار کردند و کسی بر جنازه اش نماز نگزارد. مردم حمص دروازه های شهر را بستند و در ماتم او مراسم سوگ همگانی ترتیب دادند.

می گویند زمانی که قصر ولید را محاصره کرده بودند او بر بام شد و مردم را سخت مورد نکوهش قرار داد و پرسید که آیا پاداش نیکوکاریها و اعمال خیرخواهانه ی وی چنین باید باشد؟ شورشیان گفتند:

“انتهاک ماحرم الله وشرب الخمورونکاح امهات اولاد ابیک واستخفافک بامرالله.”

(به سبب بی احترامی به آنچه خداوند بر ما حرام کرده، باده گساری، ازدواج با کنیزانی که از پدرت صاحب فرزند هستند و بی ارزش شمردن احکام الهی.” )

ولید با صدای بلند شورشیان را مورد خطاب قرارداد وگفت:

“وان فیما احل الله لسعه عما ذکرت.” (۷۳)

(چیزهایی که خدا حلال شمرده بیش از آنی است که از آنها سخن رفته است.” )

قتل ولید فاجعه جبران ناپذیری بود برای فرهنگ عرب و همچنین دودمان بنی امیه که در حدود هفت سال بعد منقرض گردید. پس از مرگ او شورش های گسترده و همگانی علیه دستگاه خلافت درگرفت که بنیاد حکومت اموی را متزلزل ساخت. (۷۴)

سال ها بعد هارون الرشید خلیفه ی مقتدر عباسی ولید را ستود، قتل وی را محکوم کرد و دستور داد بر قاتل او یزید سوم (ملقب به یزید ناقص) لعنت ها بفرستند.

حماد بن شاپور (الراویه)

در این دوره انسانی بسیار فرهیخته، شاعری کامل و دانشمندی لغت شناس پدیدار شد به نام حماد بن شاپور ملقب به حماد بن راویه (روایت گر). او با اتکاء به حافظه ی فوق العاده ی خویش هزاران سرود و اشعار عربی قبل از اسلام از بر بود. حفظ و بقای بخش بزرگی از آثار شعری پیش از اسلام و گردآوری آنها در مجموعه ای واحد به نام معلقات را ما مدیون راویه هستیم. راویه ریشه ی ایرانی داشت. پدرش شاپور را به عنوان اسیر جنگی به عربستان برده بودند از دیلمیان بود که طی سالیان دراز در برابر اعراب مقاومت کردند و استقلال خود را در کوهستان های تسخیرناپذیر گیلان حفظ نمودند. سال ها بعد دیلمیان تحت حکومت سلسله آل بویه بغداد را تسخیرکرده و قدرت خلیفه را به قدرتی مذهبی و تشریفاتی تقلیل دادند.

استادی ابن راویه در زبان شناسی، ریشه ی خارجی او را تحت الشعاع قرار داد. او درکوفه متولد شد و بعدها آنچنان مورد توجه خلیفه یزید بن عبدالملک (یزید دوم) قرار گرفت که خلیفه ی جانشین یزید هشام حسادت ورزید و بر این شاعر، محقق و زبان شناس بزرگ خشم گرفت. شاعر به مدت یک سال خانه نشین شد و جز در موارد ضروری برای دیدار مخفیانه از دوستان مورد اعتماد از منزل خارج نشد. خوشبختانه پس از مرگ هشام خلیفه ی جدید او را به دمشق احضارکرد. گفته می شود که او بین سال های ۷۷۱ تا ۷۷۴ از دنیا رفت. او اشعار، لغات و ریشه شان و اهمیت لهجه های مختلف دوران پیش از اسلام را نیک می دانست. او قادر بود به آسانی متون دوران باستان را از متون جدید تشخیص دهد. حماد بر خود می بالید که می تواند قصاید بلند قبل از اسلام را از حفظ بخواند و هریک از حروف را با آهنگ تلفظ کند. او به راستی یک دایره المعارف زنده بود. برخی از منابع از علاقه وافر حماد به شرابخواری و عدم پای بندی اش به دین سخن گفته اند. (۷۵)

داستان سیر تحول این شاعر نیز در نوع خود کم نظیر است. می گویند او در ابتدا آدم شروری بود که از راه دزدی و راه زنی امرار معاش می کرد. در جریان یک شبیخون او به مردی شاعر برخورد کرد و اموالش را به یغما برد. او در بین اموال مسروقه به اشعاری دست یافت  که هرچه بیشتر خواند بیشتر دلباخته شان گردید. طولی نکشید که او خود سرودن شعر را آغازکرد و در این کار آنقدر از خود علاقه و پشتکار نشان داد که استاد شد.(۷۶) یکی از شعرشناسان عرب به نام المفضل الدابی او را متهم می کند که قصائد خود را در بین شعرای قبل اسلام جازده است به طوری که تشخیص آنکه شعر از چه کسی است میسر نیست. بعدها ابن راویه در برابر خلیفه المهدی به انجام این کار اعتراف کرد. این خود نشانه نبوغ حماد بن راویه و توان اوست برای سرودن قصائدی به سبک و سیاق قصائد قبل از اسلام. می گویند روزی ولید بن یزید از او پرسید “چرا به تو راویه می گویند؟ گفت: زیرا من شعر هر شاعری را که تو می شناسی، یا اسمش را شنیده ای، یا نمی شناسی و نامش را نشنیده ای می دانم و حتی هر شعری که خوانده می شود می دانم که قدیم است یا جدید. ولید پرسید: چند بیت شعر می دانی؟ گفت: بسیار زیاد و می توانم در هر یک از حروف الفبا، صد قصیده غیر از قطعات بخوانم.” (۷۷) ولید سخاوتمندانه به او جایزه داد.

ابوعطا افلح

از دیگر شعرای غیرعرب دوران بنی امیه ابوعطا افلح بن یسارالسندی است که پدرش هندی بود برخاسته از سواحل رود سند. زندگی این شاعر این چنین رقم خورده بود که او درکوفه چشم به جهان بگشاید. او هرگز نتوانست عربی را به درستی تکلم کند. با وجود این او از مداحان نامدار دربار بنی امیه به شمار می رفت و در برهه ای مجبور شد هجاهای خود را علیه عباسیان سوق دهد. او آنقدر زنده ماند که توانست ظهور سلسله ی بنی عباس را به کمک ایرانیان شاهد باشد و انتقال پایتخت خلافت  بنی امیه از شام به سواحل رود دجله را به چشم ببیند چرا که در زمان منصور خلیفه ی عباسی درسال ۷۷۴ میلادی درگذشت. تلفظ عربی ابوعطا چنان غم انگیز بود که ناگزیر برده ای خوش صدا را گماشته بود که اشعارش را در محافل مختلف بخواند. منصور خلیفه ی عباسی به او روی خوش نشان نداد زیرا فراموش نکرده بود که او اشعاری در رثای نصر سییار سروده بود. نصر حاکم خراسان از طرف بنی امیه بود و مخالف سرسخت بنی عباس و دشمن ابومسلم خراسانی که عباسیان را به قدرت رسانید بود. شاعر از منصورکینه به دل گرفت و او را مشمول طنز گزنده ی خود ساخت. به این ترتیب که منصور به مردم دستور داده بود که جامه سیاه (رنگ مطلوب بنی عباس) بپوشند. لیکن شاعر رنگ سیاه را به تمسخر گرفت. (۷۸)

بشاربن بُرد

بشاربن برد ملقب به مرعّت (گوشواره دار) از شاعران اواخر دوران بنی امیه و اوایل دروه ی بنی عباس است. این لقب را به این علت به او دادند که گوشواره به گوش داشت و یا به قول برخی شعری درباره گوشواره سروده بود. پدرش اهل تخارستان (واقع در افغانستان کنونی) بود که اعراب او را به اسارت به عراق بردند، لیکن بعدها آزاد شد و تحت حمایت قبیله ی عقیل قرار گرفت. برخی از محققان بشاربن برد را نخستین شاعر مدرن عرب قلمداد کرده اند که در تحول شعر عربی نقش بسزایی را ایفا نمود. او در سال ۹۵ هجری (۷۱۴ میلادی) در بصره متولد شد و در سال  ۱۶۷ هجری (۷۸۳ میلادی) در بغداد به قتل رسید. بصره در آن زمان یکی از مراکز بزرگ فرهنگی به شمار می رفت و بشار در محیطی پرورش یافت که از غنای ادبی، هنری و فرهنگی بالایی برخوردار بود. بشار کور مادرزاد بود و آبله گون، لیکن از همان کودکی استعداد کم نظیر خود را در سرودن شعر نشان داد. او از ده سالگی سرودن شعر را آغاز کرد. او بی پروا هر کس را که دوست نداشت مشمول طنز تلخ و گزنده ی خویش می کرد و در این رابطه بارها از پدرش کتک خورد. بشار حتی جریر، شاعر بزرگ طنزپرداز عهد اموی را هجا گفت. شریعتمداران و متکلمان از جمله حسن بصری و مالک بن دینار از بشار دل پرخونی داشتند و او را به خاطر گرایشات الحادی اش محکوم می کردند. مالک دینار درباره ی او چنین اظهارنظرکرده است:

“ما شیئ ادعی لاهل هذه المدینه الی الفسق من اشعارهذا العمی الملحد.”

ترجمه ی فارسی:

“هیچ چیز مردم این شهر به اندازه ی اشعار این کور خداناشناس مردم این شهر را به فساد اخلاقی نکشاند.” (۷۹)

بشاربن برد در ابتدا در مجالس معتزله شرکت می کرد و با آنان به بحث و جدل می پرداخت، لیکن بعد از معتزله فاصله گرفت و از واصل بن عطا، بنیان گذار این فرقه انتقاد کرد. بشار احساسات واصل بن عطا را چنان جریحه دار می کند که او درباره ی شاعر چنین می گوید:

“أما لهذا الملحد الاعمی المشنف المتکنی بأبی معاذ من یقتله؟ أما والله لولا أن الغیله سجیه من سجایاه الغالیه، لبعثت الیه من یبعج بطنه ویقتله فی جوف منزله.”

ترجمه فارسی:

“کیست که این ملحد کورزنده دل که او را ابومعاذ می خوانند به قتل برساند؟ به خدا قسم که اگر به خاطر خصوصیات والایش نبود، کس می فرستادم که شکمش را بدرد و او را در خانه خودش به قتل برساند.” (ص ۱۱۰)

بشار در سال ۷۶۲ میلادی از بصره به بغداد (که توسط عباسیان بنا شده بود) نقل مکان کرد و سعی کرد به خلیفه ی عباسی المهدی نزدیک شود. بزودی غزل های عاشقانه ی بشار ورد زبان ها شد و زنان بصره را سخت مجذوب خود ساخت. به عنوان مثال او در مورد زنی به نام سلمی (سلما) چنین سروده است:

ان سلمی خلقت من قصب

قصب السکرلاعظم الجمال

واذا أدنبت منها بصلا

غلب المسک علی ریح البصل (ص ۱۱۳)

ترجمه ی فارسی:

سلمی از نی آفریده شده

نیشکری درکمال زیبایی

اگر پیاز را نزدیک وی بنهی

رایحه ی مشک او بر

بوی ناخوشایند پیاز چیره می شود.

زنان به خانه او رفت و آمد می کردند تا غزل های وی را از جان و دل یاد بگیرند. متعصبین مذهبی از این کار برآشفتند و به المهدی شکایت بردند که بشار زنان ما را گمراه می سازد. خلیفه به او فرمان داد که اشعار عاشقانه نسراید، لیکن بشار به این فرمان اعتنایی نکرد. بشار در سال ۷۸۳ میلادی به کفر و زندقه متهم شد و در همان سال به دستور خلیفه المهدی در برابر مردم بصره آنقدر او را تازیانه زدند که بر اثر آن شکنجه درگذشت. برخی از روایات حاکی از آن است که بشار را به دستور وزیر المهدی یعقوب بن داود با افکندن در مردابی بین بغداد و بصره کشتند.

طنزهای بشار به سبک سنتی سروده شده است، لیکن اشعار فخری وی احساسات شعوبی وی را منعکس می سازد. به این ترتیب که او دستاوردهای نیاکان پارسی خود را می ستاید و ضدیت خود را با تمدن عربی به نمایش می گذارد. شعر ذیل تمایل بشار را به زرتشتیگری نشان می دهد:

الارض مظلمه والنارمشرقه

والنارمعبوده مذّکانت النار

ترجمه ی فارسی:

خاک تیره است و آتش روشن

از هنگامی که آتش آفریده شده

همواره مورد پرستش بوده است

در شعر ذیل بشار زرتشتیگری را از اسلام برتر می شمارد:

ابلیس برتراز پدرتان آدم است

ای دارودسته ی تبهکار

بدانید وآگاه باشید که شیطان

از آتش آفریده شد

در حالی که آدم از سفال

و سفال نمی تواند برتر از آتش باشد (۸۰)

توضیح آنکه بشار از آتش بی دود آفریده شده است.

گفتار واپسین

دوران بنی امیه را به جرأت می توان عصر طلائی شکوفائی هنر و ادبیات عرب دانست. از مشخصات بارز این دوران تأکید بر عرفی گرایی، جدایی دین از سیاست و بازگشت به هنر و ادبیات غنی قبل از اسلام است که به غلط آن را “دوران جاهلیت” خواندند. فرمانروایان اموی زهدگرایی مذهبی دوران صدر اسلام را با لذاید دنیوی جایگزین ساختند. در این دوران زنان از آزادی نسبی برخوردار شدند و در زندگی اجتماعی، هنری و ادبی شرکت فعال داشتند. در این عصر باده نوشی، بازی، سرگرمی و دیگر فعالیت های هنری رواج یافت و این امر به شکوفائی هنر و ادبیات دامن زد. بنیاد تدوین دستور زبان عربی در این دوران پی ریزی شد؛ آثار ارزشمند یونانی برای نخستین بار به عربی ترجمه گردید؛ گردآوری فولکور، ضرب المثل ها و لغات اصیل عربی مورد توجه قرارگرفت؛ پیشرفت های شایان توجهی در حوزه های موسیقی و آواز به عمل آمد. آزادی زنان در این عصر به ماجراهای عشقی بسیاری دامن زد که به شکوفائی غزل و اشعار عاشقانه منجرگردید. این آزادی در دوران بعدی (بنی عباس) دستخوش تعصبات و محدودیت های دینی علیه زنان شد. در یک کلام، میراث هنری و ادبی دوران بنی امیه با کمتر دورانی در تاریخ عرب قابل مقایسه است ـ میراثی که امروز هم می توان از آن بهره ها گرفت.

 

پانویس:

۶۱ـ خواند میر، تاریخ حبیب السیر، زیرنظر دکتر دبیرسیاقی، جلد دوم، تهران، کتابفروشی خیام، صفحه ی ۱۸۷.

۶۲ـ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، جلد دهم، تهران، انتشارات اساطیر، صفحه ۴۳۱۵.

۶۳ـ همان منبع، صفحه ی ۴۳۲۶.

  1. Murphy-O’Connor, J. The Holy Land: An Oxford Archaeological Guide from Earliest Time to 1700. Fifth Edition. Oxford: Oxford University Press.

۶۵ـ خواند میر، تاریخ حبیب السیر، جلد ۲ صفحه ی ۱۸۷

۶۶ـ رجوع شود به کمال الدین دمیری. (۱۴۲۴ هجری قمری). حیاه الحیوان الکبری. جلد ۱. بیروت: دارالکتب علمیه، صفحه ی ۱۰۸. همچنین ابوالفرج اصفهانی، جلد ششم صفحه ی ۵۷.

  1. F. Gabrieli
  2. Wormhoudt, Arthur. (1998). Divan of Walid ibn Yazid. Oskaloosa: William Penn College.

۶۹ـ مقدسی، مطهربن طاهر، البدء والتاریخ، بورسعید، مکتبه الثقافه الدینیه، جلد ششم، صفحه ی ۵۱.

  1. Meisami, J.S. & Starkey, P. (1998). Encyclopedia of Arabic Literature. London: Routledge Taylor & Francis Corp., p. 83.
  2. Baur, T. & Neuwirth A. (2005). Ghazal as World Literature. Michigan: Dietrich, Dr, Hans-Jurgen, p. 155.

۷۱ـ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، دارالاحیاپئ التراث العربی، ۱۴۱۵، جلد ۹ صفحه ی ۱۸۸

  1. Borg G. & de Moor, E. (2001). Representations of the Devine in Arabic Poetry. Amsterdam: Atlanta GA, p. 55.

۷۳ـ ابوالفرج بن اصفهانی، الاغانی، جلد هفتم، صفحه ی ۸۰.

  1. Hamilton, R. (1988). Al-Walid and His Friends: An Umayyad Tragedy. Oxford: Oxford University Press

۷۵ـ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، جلد ۶، صفحات ۸۸ تا ۹۰.

۷۶ـ ایضاً، صفحه ی ۸۷.

۷۷ـ برگرفته از دانشنامه طهور، نسخه ی موبایل در پایگاه اینترنتی ذیل:

http://tahoor.com/fa/Mobile/Article/View/26991

۷۸ـ برای آگاهی بیشتر در مورد احوال این شاعر رجوع شود به البکری، سمط اللآلی، تحقیق عبدالعزیز المیمنی (دار الحدیث، بیروت ۱۹۸۴) وهمچنین أبو الفرج الأصفهانی، الأغانی، جلد هفدهم.

۷۹ـ از فصل سوم کتاب “شعرای درخشان کور دوران عباسی”

(Outstanding Blind Poets of the Abbasid Period(

در پایگاه اینترنتی ذیل:

http://shodhganga.inflibnet.ac.in/bitstream/10603/115197/11/11_chapter%204.pdf

  1. Rhadra Jayyusi, S. (Ed.). (1893). Classical Arabic Stories: An Anthology. Columbia University Press, p. 380.

بخش پیش را اینجا بخوانید