در میان ادبیات منظوم گذشته شاهنامه تنها کتابی است که زن نقش اساسی در آن بازی می کند. در شاهنامه زندگی زنانی را می خوانیم که کارائی شگرفی در ایجاد برخی از رویدادها دارند. در شاهنامه بجز چند مورد جزئی شاهد تکاپوی گسترده ی زنان هستیم. با توجه به جامعه ی مرد سالارانه ی آن دوران چنین توجهی به زن و مادر بسیارجالب به نظر می رسد. ازدواج هایی که در شاهنامه روی می دهد بیشتر از گونه ی برون همسری و یا بیگانه همسری است و این خود نشانه ی آن است که فردوسی در سرایش شاهنامه به طور مطلق تحت تاثیرجامعه ی پدرسالارانه ی آن زمان نبوده است. زن در شاهنامه جایگاهی شگرف و ارجمند داشته و در جای جای شاهنامه ستایش می شود. زنان بسیاری درشاهنامه حماسه می آفرینند. آنان از بابت روحیه و شجاعت و وفاداری همچون مردان استوار و پا بر جا هستند. در واقع “مردانگی” صفتی است که زنان شاهنامه نیز مانند برخی مردان از آن بهره می برند. چه بسا مردانی که از این صفت بهره یی نبرده اند. در شاهنامه تنها به چند نمونه زن برخورد می کنیم که دارای جنبه ی منفی و اهریمنی هستند که البته در مورد مردان نیز به چهره های اهریمنی مانند ضحاک برخورد می کنیم.

 بطور کلی چهره ی زنان در شاهنامه روشن و پاک است. سرشار از فداکاری و گذشت و پر از پند و نصیحت است. افرادی همچون سیندخت، تهمینه، گرد آفرید و رودابه زنانی به تمام معنا هستند. اینان هم دلیر و شجاع و بزرگ منش هستند وهم ظرفیتها و خصوصیت های زنان را دارا می باشند.

بطورکلی در شاهنامه همان طور که از زنان ناپارسا و یا مردان بدکنش به زشتی یاد شده، از زنان نجیب و پارسا و یا مردان نیک اندیش نیز به نیکی یاد شده و از آنان قدردانی و سپاسگزاری شده است.

شهرناز و ارنواز اولین زنانی هستند که در شاهنامه از آنها نام برده می شود. آنها دختران جمشید هستند. این دو زن از جمله کهن ترین اسطوره های هند و ایرانی به شمار می روند بطوری که حتی دلیل بر گزاری جشن نوروز را رهایی این دو از دست ضحاک دانسته اند. ضحاک پس از پیروزی بر جمشید بر تخت می نشیند و دختران جمشید را به بارگاه خود می برد. چهل سال از حکومت ضحاک می گذرد. یک شب خواب می بیند که دو مهتر و یک کهتر او را از تخت شاهی سرنگون نموده اند. ضحاک هراسان و ترسان و فریاد زنان از خواب بر می خیزد. ارنواز همسر ضحاک از او می پرسد که چه چیزی او را این چنین هراسان نموده است.

چنین گفت ضحاک را ارنواز /که شاها چه بودت نگویی به راز؟

که خفته به آرام در خوان خویش /برین سان بترسیدی از جان خویش؟

سپهبد گشاد آن نهان از نهفت/ همه خواب یک یک بدیشان بگفت

این رویای وحشتناک به صورت ناخود آگاه به ضحاک هشدار می دهد که مراقب رفتار ظالمانه اش نسبت به جامعه ی انسانی باشد و آن را تغییر دهد وگرنه فریدون و دو برادر بزرگترش او را هلاک خواهند کرد.

به دنبال این ماجرا فریدون و کاوه ی آهنگر ابتدا ارنواز و شهرناز را از اسارت ضحاک نجات می دهند و پس از آن همراه با مردم خشمگین به کاخ ضحاک یورش آورده و او را دربند می کنند که این نشانه ی اهمیت این دو زن از دیدگاه فردوسی است.

داستان کتایون

کتایون یکی اززنان معروف شاهنامه است.گشتاسب به خاطر این که نتوانسته تخت کیانی را به دست آورد از ایران روی برمی گرداند و در پناه قیصر روم روزگار می گذراند. کتایون دختر قیصر روم شبی خواب می بیند که در انجمنی شرکت کرده و در آن انجمن فردی از سرزمین بیگانه را به همسری انتخاب نموده است.

کتایون چنان دید یک شب به خواب/ که روشن شدی کشور از آفتاب

یکی انجمن مرد پیدا شدی /از انبوه مردم ثریا شدی

سر انجمن بود بیگانه یی/ غریبی دل آزار و فرزانه یی

به بالای سرو و به دیدار ماه/ نشستنش چون بر سر گاه شاه

بامداد روز بعد کتایون خوابش را برای پدر بازگو می کند. قیصر روم در پی شنیدن رویای دخترش مجلس شوی گزینی برای او برپا می دارد و بزرگان کشور را به جشن دعوت می کند. کتایون فردی که در خواب دیده را در مجلس می بیند و او کسی نیست جز گشتاسب و او را به همسری برمی گزیند.

یکی انجمن کرد قیصر بزرگ/ هر آن کس که بودند گرد و سترگ

بفرمود قیصر که از کهتران/ به روم اندرون مایه ور مهتران

بیارند یکسر به کاخ بلند/ بدان تا که باشد به خوبی پسند

کتایون بشد با پرستار شست/ یکی دسته گل هر یکی را به دست

همی گشت چندان کش آمد ستوه /پسندش نیامد کسی زان گروه

از ایوان سوی پرده بنهاد روی/ خرامان و پویان و دل جفت جوی

برفتند بیدار دل بندگان /کتایون و گل رخ پرستندگان

همی گشت بر گرد ایوان خویش/ پسش بخردان و پرستار خویش

چو از دور گشتاسب را دید/ گفت که آن خواب سر بر کشید از نهفت

که مردی گزین کرد از انجمن /به بالای سرو سهی در چمن

به رخ چون گلستان و با یال و کفت/ که هر کس ببیند بماند شگفت

بدان مایه ور نامدار افسرش/ همان که بیاراست خرم سرش

چنین بود رسم نیاکان تو /سر افراز و دین دار و پاکان تو

قیصر روم انتخاب دخترش را محترم دانسته و می پذیرد که کتایون با مرد دلخواه خود ازدواج کند. درآن زمان گشتاسب هنوز خود را در سرزمین روم معرفی نکرده بود. بنابر این کتایون بدون توجه به پیشینه ی گشتاسب او را انتخاب نموده و با او ازدواج می کند.

در شاهنامه ی فردوسی که اثری تاریخی حماسی اسطوره یی است زنان بسیاری دارای نقشهای تاریخی و حماسی می باشند. به نظر می رسد دست کم بیست و پنج زن در شاهنامه به نقش آفرینی می پردازند که عبارتند از: آرزو، آزاده، آذرمیدخت، ارنواز، اسپنوی، بانوی گازر، بانوی گردوی، بانوی مهبود، پوراندخت، تهمینه، جریره، رودابه، سودابه، سهی، سیندخت، شهرناز، فرانک، فرنگیس، کتایون، گرد آفرید، گردیه، گلشهر، ماه آلرید، منیژه و همای.

باید توجه داشت که فردوسی هزار سال پیش می زیست. در دورانی که نه تنها درایران بلکه در همه ی جهان نقشهای بیرون خانه ویژه ی مردان و نقشهای درون خانه ویژه ی زنان بود. اگر شاهنامه را با ایلیاد و اودیسه ی هومر که دو اثر بسیار سرشناس یونان باستان هستند بسنجیم درمی یابیم که بی تردید زنان در شاهنامه نقشهای بیشتر و پر رنگ تری بازی می کنند. حتی اگر به رمانها و فیلمنامه ها و نمایشنامه های سده ی بیستم و بیست و یکم نگاه کنیم باز هم مردان را بیشتر سوار بر اسب قدرت می بینیم.

داستان گرد آفرید

فردوسی درباره ی بانوی جنگاور ایرانی”گرد آفرید” در جنگ با سهراب این گونه می سراید:

کجا نام او بود گرد آفرید/ که چون او به جنگ اندرون کس ندید

بپوشید درع سواران جنگ/ نبود اندر آن کار جای درنگ

نهان کرد گیسو به زیر زره/ بزد بر سر او ترک روی گره

فرود آمد از دژ به کردار شیر/ کمر بر میان بادپایی به زیر

به پیش سپاه اندر آمد چو گرد/ چو رعد خروشان یکی ویله کرد

که گردان کدامند و جنگاوران/ دلیران و کار آزموده سران

که بر من یکی آزمون را به جنگ/ بگردد بسان دلاور نهنگ

ز جنگاوران لشکر سر فراز/ مر او را نیامد یکی پیش یار

داستان گردیه

گردیه خواهر بهرام چوبین از زنان جنگاور شاهنامه است.فردوسی درباره ی شجاعت و سلحشوری گردیه چنین می سراید:

بدو گردیه گفت کاینک منم/ که بر شیر درنده اسب افکنم

همان خواهر پهلو نامدار/ به نیزه در آمد به نزد سوار

یکی نیزه زد بر کمربند اوی/ که بگذاشت خفتان و پیوند اوی

یلان سینه با آن گزیده سپاه/ بر انگیخت اسب اندر آن رزمگاه

همه لشکر چین همی برشکست/ بسی کشته افکند و چندی بخست

دو فرسنگ لشکر همی شد ز پس/ بر اسبان نماندند بسیار کس

چو پیروز شد سوی ایران کشید/ بر شهریار دلیران کشید

به روز چهارم به آموی شد/ ندیدی زنی کو جهانجوی شد

داستان همای چهرزاد

همای دختر و همسر بهمن و مادر داراب است. فردوسی همای را با عناوین هنرمند با دانش و نیک رای یاد می کند او هفتمین پادشاه کیانی و اولین پادشاه زن ایرانی است. همای پادشاهی دادگر و بخشنده است به طوری که فردوسی او را بالاتر از پدر می داند.

همای آمد و تاج بر سر نهاد/ یکی راه و آئین دیگر نهاد

سپه را همه سر به سر بار داد/ در گنج بگشاد و دینار داد

به رای و به داد از پدر درگذشت/ همه گیتی از دادش آباد گشت

 

همای در عین حال قدرت طلب و جاه خواه است تا آنجا که از عشق مادر و فرزندی پسر هشت ماهه اش” داراب” می گذرد و کودکش را در رود فرات رها می کند تا خودش تاج و تخت شاهی را از دست ندهد.

همی تخت شاهی پسند آمدش /جهان داشتن سودمند آمدش

نهانی پسر زاد و با کس نگفت/ همی داشت آن نیکویی در نهفت

بدینسان همی بود تا هشت ماه/ پسر گشت ماننده ی رفته شاه

بفرمود تا درگری پاک مغز/ یکی تخته جست از در کار نغز

یکی خرد صندوق از چوب خشک/ بکردند و بر زد برو لیر و مشک

درون نرم کرده به دیبای روم/ بر اندوده بیرون او مشک و موم

بدانگه که کودک شد از خواب مست/ خروشان بشد دایه ی چرب دست

نهادش به صندوق در نرم نرم/ به چینی پرندش بپوشید گرم

ببردند صندوق را نیم شب/ یکی بر دگر نیز نگشاد لب

ز پیش همایش برون تاختند/ به آب فرات اندر انداختند

همای از جمله زنانی است که خوی نیک و بدش در هم تنیده اند و از شخصیتهای ویژه ی شاهنامه است. همای به عنوان پادشاه نقش محوری دارد.  بویژه پنهان نگاه داشتن تولد فرزند پسر و انداختنش به رود فرات کاری است که داستان “داراب و گازر” را به وجود می آورد. شباهت این داستان به داستان موسی جالب توجه است. همای هنگامی که به پادشاهی می رسد از عهده ی اداره ی امورکشور بر می آید. اهل دانش و دهش و بخشش و آبادانی و نیکویی و خدمت به مردم و رفع رنجها و تیمار ملت است. او مانند یک سیاستمدار توانمند در جهت فقر زدایی و کاهش رنج ضعفا عمل می کند. تنها اقدام نازیبای او رها کردن فرزندش است که در آخر نیز از آن شرمنده می شود.

که یزدان پسر داد و نشناختم/ به آب فرات اندر انداختم

 

نقش زنان در شاهنامه به سلحشوری و جنگاوری محدود نمی شود. فرانک مادر فریدون با بکار گیری سیاست فرزند خود را پرورده و او را برای نجات ایران و ایرانیان از دست ضحاک آماده می کند. دیگر زنان شاهنامه نیز هر کدام نقشی هر چند کوچک یا بزرگ در رویدادهای سیاسی ایران بازی می کنند. در بخش مربوط به ساسانیان شاهنامه که شاهد روایت جزء به جزء تاریخ هستیم باز هم حضور زنان در سیاست را می بینیم و این دورانی است که چند زن بر تخت پادشاهی می نشینند. هر چند در بخشهای پیشین شاهنامه نیز شاهد به ارث رسیدن “فر ایزدی” و “خون شاهی” از طریق دختر ایرج یعنی “ماه آفرید” و در بخش دیگر شاهد به شاهی رسیدن “همای”  دختر بهمن می باشیم. این نگاه انسانی به زن که در شاهنامه می بینیم در واقع از ویژگیهای ایران باستان است.

علاوه بر نقش جنگاوری و رسیدن به پادشاهی در شاهنامه شاهد داستانهای عشقی بسیار زیبایی هستیم که نقش مرکزی آن را زنان ایرانی بازی می کنند. داستانهایی مانند “زال و رودابه” ،” بیژن و منیژه”، “کیکاووس و سودابه”، “کتایون و گشتاسب” و”رستم و تهمینه” نمونه هایی از حضور زنانی نیرومند و کنشگر هستند که عشق خود را به مردان ابراز نموده و خواستگاری می کنند.

شاهنامه کتابی است که زنان در سراسر آن حضور دارند. البته طول و عرض این نقشها در هر داستان به اقتضای زمان مکان نوع کنشها و واکنشها و شخصیتهای مختلف در متن داستان متفاوت است. اگرطبق تقسیم بندی مرسوم شاهنامه را به سه بخش اساطیری حماسی و تاریخی تقسیم کنیم باید گفت حضور زنان در بخش حماسی مهمتر است و زنان در این بخش دارای نقشهای موثرتری نسبت به زنان در بخش تاریخی و اساطیری هستند. برای مثال می توان از نقش فرانک مادر فریدون نام برد که با از خودگذشتگی و نهایت تلاش و فداکاری جان فرزندش را نجات می دهد و زمینه ی شکست ضحاک و به حکومت رسیدن فرزندش را فراهم می کند.

حضور زنان در بخش پهلوانی) حماسی) لطف و گرمی و تازگی و رنگارنگی خاصی به داستان می دهد. این زنان هستند که به داستانهای تراژیک شاهنامه آب و رنگ می بخشند. رودابه، سیندخت،  سودابه، گرد آفرید، فرنگیس، جریره، منیژه و کتایون از این جمله زنان هستند.

شاهنامه بر خلاف آنچه توسط اشخاص ناشناس گفته شده یک کتاب ضد زن نیست. در شاهنامه به دهها زن بسیار بزرگوار و شیرین برخورد می کنیم که نظیر آنها از لحاظ فداکاری و دلاویزی نه تنها در دیگر آثار فارسی بلکه در آثار بزرگ باستانی سایر کشورها نیز بندرت می توانیم ببینیم. زن در نظر فردوسی از جایگاه والایی برخوردار است. فردوسی از زن به عنوان موجودی خردمند، هنرمند، صاحب رای، وفادار و حافظ هویت فرهنگی و ارزشهای والای قومی و نژادی یاد می کند.

 البته یاد آوری این نکته لازم است که فضای داستانی شاهنامه فضایی اشرافی و آریستوکراتیک (نخبه سالارانه) است. در نتیجه ارزش زنان و مردان در چنین فضایی نه بواسطه ی شخصیت آنها بلکه بیشتر بواسطه ی مقام و منزلت آنان تعریف می شود.

باید اذعان داشت که در برخی از داستانهای شاهنامه زنان از زبان برخی از قهرمانان مرد مورد سرزنش قرار می گیرند. فضای حاکم بر حماسه و شخصیتهای آن در برخی از داستانهای شاهنامه به گونه یی است که قهرمانان مرد نگاهی بدبینانه نسبت به زن دارند. برای مثال در برخی از داستانهای رستم و سهراب و افراسیاب زنان توسط قهرمانان مرد مورد نکوهش قرار می گیرند و فردوسی نیز به پیروی از قهرمانان حماسه ی خویش گاه زنان را بسته به مورد و بنا به نقش آنان در روایت به نیکی یا به بدی یاد می کند که به اقتضای متن داستان است.

در این که نگاه به زن در قرون گذشته نگاهی همراه با بدبینی بوده شکی نیست. احتمالا همین نوع نگاه در داستانهای شاهنامه نیزتاثیر گذار بوده اما بطور کلی می توان این گونه نتیجه گرفت که سیمای کلی زن در شاهنامه ی فردوسی سیمایی تاثیر گذار و واقع گرایانه است به این معنی که نه زن ستیزانه است و نه زن سالارانه.

در خاتمه این نکته قابل ذکر است که برای شناخت درست زنان در شاهنامه باید نقش ویژه ی آنان را با توجه به متن هر داستان و به کمک دانش تفسیر متن (هرمنوتیک) به صورت دقیق  و با نکته سنجی مورد مطالعه قرار داد.