پیش درآمد
پس از دو یادداشت کوتاه انتقادی در فیس بوک درباره بی. بی. سی برآن بودم که مدتی در این باره ننویسم، اما آخرین برنامه پرگار با عنوان «آیا دوران روشنفکری بلندپرواز به سر آمده است؟» چنان از معیارهای حرفه ای ژورنالیزم به دور است و پیام های خود را با چنان ترفندهائی القاء می کند که سکوت روا نیست.
در این یادداشت به ترفندهای این برنامه در دو بخش گزینش میهمان و القاء «یواشکی» پیام در قالب سئوال می پردازم.
پرگار در سنجش با میزگردها در رسانه های فارسی زبان، و نه البته در مقایسه با میزگردها در رسانه های معتبر غیرفارسی از جمله بی. بی .سی بین المللی، از بهترین ها است، اما آخرین برنامه پرگار به روال جانبدارانه و غیرحرفه ای مسلط بر بی. سی. سی فارسی و به ترفندهای ناشیانه در خدمت جانبداری غیرحرفه ای تقلیل یافته است. سخن من در این یادداشت فقط درباره این برنامه است نه کارنامه پرگار که بحثی دیگر است.
در باب آداب میزگرد
میزگرد فضای طرح و نقد و برخورد نظریات متفاوت است. در حرفه ما در گزینش مهمانان میزگرد به سنجه هایی چون تنوع نظریات، اعتبار، همسنگی طرفین بحث، تخصص، کارنامه نظری و عملی در موضوع بحث، تجربه زیسته و.. می نگرند. این ها حداقل ها است. تا آن جا که دیده ام آقای کریمی با معیارهائی از این دست آشنا است و آن ها را در بسیاری از برنامه های پرگار رعایت کرده است، اما این بار، که پای کوبیدن آرمان گرائی و روشنفکران چپ، نفی گذر از نظام های استبدادی و ستم و تبعیض و تبلیغ نگاه جزء نگرِ مطرح شده در چند دهه پیش ــ آغاز نئولیبرالیزم و پیش از بحران های مزمن نظام ــ در کار است، معیارهای حرفه ای از یاد رفته اند.
پرگار از دکتر خسرو خاور، دعوت کرده است تا نظریات خود را درباره به گفته خود او «گونه شناسی» روشنفکری ایران مطرح کند. چند متن او، از جمله مقاله «روشنفکران لائیک در ایران معاصر» را، که در میزگرد بدان اشاره می شود، خوانده و از داده های غلط و اطلاعات نادرست تاریخی و حکم های مطلق و کلی بدون دلیل و برهان و گاه متناقض در متن یک دانشگاهی بهت زده شده ام. صدور حکم های بی دلیل و برهان در میزگرد نیز ادامه می یابد، اما غرض این یادداشت نه نقد نوشته ها و نظریات دکتر خسرو خاور، جز در یکی دو مورد لازم، که نقد ترفندهای غیرحرفه ای برنامه پرگار است.
بلندپروازانِ گستاخِ لجام گسیخته ی مطلق گرا
تنها برای طرح بحث می نویسم که در نگاه دکتر خسرو خاور، روشنفکران ایران، از مشروطه تا «جنبش سبز»، جز چندتن، «روشنفکران بلند پرواز، گستاخ، لجام گسیخته، خودمحور، مطلق گرا» بوده اند.
او پیامبرانه «انقراض روشنفکران بلندپرواز» را در ایران و جهان بشارت داده و از ظهور «روشنفکران میانی»، به ویژه در جنبش سبز، سخن می گوید که به نظر او از عیب های روشنفکران بلندپرواز بری و فلان و بهمان هستند.
«روشنفکر بلند پرواز» اصطلاحی علمی و جامعه شناسانه نیست، صفتی ارزشی و نسبی است نه مفهومی رسا و دقیق. در ادامه بحث پرگار و در مقاله او روشن می شود که منظور او از «روشنفکر بلند پرواز» روشنفکران آرمان گرا، چپ ها، روشنفکران معتقد به گذار از نظام های استبدادی، روشنفکران مخالف استثمار انسان از انسان و تبعیض ـ که آرمان جامعه ای بدون تبعیض و شکاف های طبقاتی را در سر دارند ـ روشنفکرانی که در کنار تخصص فرهنگی یا علمی خود، برخلاف آکادمیسین ها که خود را به حوزه تخصصی خود محدود می کنند، در زمینه های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی از موضع انتقادی نظر داده و در کار تولید مفاهیم و ایده ها هستند، «مارکسیست ها و اسلامیست ها» و.. است.
او چون پیامبران عهد عتیق و با همان زبان، و همراه با همه نئولیبرال های چند دهه پیش ـ پیش از سر برکردن بحران های نظام های مبتنی بر نئولیبرالیزم، بشارت می دهد که « آرمان گرائی کاملا از بین رفته» است و «الان حرکت های اجتماعی مطرح است مثلا حرکت ها بر مبنای محیط زیست، آب شور» و…
در نگاه او نسبت و پیوند مبارزه برای خواست های اجتماعی، اقتصادی، صنفی، محیط زیستی، فرهنگی و.. با طرح گذر از نظام های مبتنی بر استثمار انسان از انسان و تبعیض و استبداد، به گونه ای مکانیکی، قطع است.
اصطلاح «روشنفکری میانی»یا میانجی اصطلاحی قدیمی است و در اصل به آن گروه از روشنفکرانی اطلاق می شد که ایده های فلسفی، مفاهیم فلسفه سیاسی و اقتصاد سیاسی و.. را با زبانی ساده تر و .. به میان لایه های گسترده تری از جامعه می بردند. این اصطلاح به قدمت اصطلاح قدیمی «روشنفکران ارگانیک» است که البته معنائی دیگر دارد، اما دکتر خسروخاور نه با زبانی جامعه شناسانه، که در قالب مثال و نمونه، تعریفی نه چندان روشن از اصطلاح «روشنفکر میانی» به دست داده و جوانان فعال در جنبش سبز را مصداق تعریف خود از این اصطلاح می داند.
چامسکی، هابرماس، آلن بدیو، که جمله چپ هستند و منتقد و معترض، از نگاه او نمونه روشنفکران بلند پرواز اند و آقایان محسن کدیور، آرش نراقی، دکتر سروش، جز در آغاز کار، دکتر بشیریه و خانم ستوده نمونه روشنفکر میانی. آقای داریوش آشوری نیز به پیشنهاد آقای کریمی، گرداننده ی میزگرد، به این فهرست اضافه می شود و دکتر خسروخاور با این استدلال که آشوری «از اول با مارکسیست ها نبود و مخالف آن ها بود» با پیشنهاد او موافقت می کند.
در این میزگرد هم او و هم خانم عظیمی، سوی مقابل او، «جنبش سبز» را اوج تاکنونی حرکت های جامعه ایرانی و اوج تاکنونی ارتقاء سیاسی و نظری می دانند. این دو، به اتفاق گرداننده ی میزگرد، حتا یک کلمه ــ حتا یک کلمه ــ از جنبش مردمی دی ماه سال گذشته که تاکنون ادامه دارد، نمی گویند. هر سه نفر. این جنبش مردمی وجود ندارد و ایران در «جنبش سبز» خلاصه می شود.
ترفند اول ـ کشتی پیل و من
انتخاب مهمانی که برد طرف مقابل را تضمین کند
گرداننده ی میزگرد، که جانبداری او از دکتر خسروخاور در اظهارنظرهای «یواشکی» او پیدا است، (نمونه ها بعدتر) در یک سوی بحث دکتر خسروخاور: مدرس عالی مطالعات اجتماعی پاریس، دارای دو دکترای فلسفه و جامعه شناسی از فرانسه، با سابقه تدریس دانشگاهی، با پیشینه تحقیق های منتشر شده درباره موضوع بحث را نشانده است، که برای حضور در این میزگرد صلاحیت علمی دارد و نظر مخالف؟ آن سوی میزگرد؟ خانمی به نام فرزانه عظیمی را دعوت کرده اند.
نام او را نشنیده بودم. چون بحث با اشاره به کانون نویسندگان درباره روشنفکری ایران است، بر بستر علائق خود، تحقیق و پرسش کردم تا سوابق روشنفکری و فرهنگی خانم فرزانه عظیمی را بیابم.
برای بحث درباره روشنفکران ایران به عنوان مخالف با نظر دکتر خسروخاور، با صلاحیت علمی و نظری و پیشینه ای که نوشتم، کسی را دعوت کرده اند که هیچ سابقه روشنفکری و فرهنگی و نظری و هیچ تحقیق و نوشته ای در این مباحث ندارد ــ حتا در حد نوشتن چند سطر درباره مباحث روشنفکری ــ از گفتار او پیداست که فضاهای روشنفکری را لمس نکرده است، از تاریخ روشنفکری ایران بی اطلاع است و.. (نمونه ها بعدتر)
سابقه منتشر شده سیاسی او نیز مخالف با آن است که در میزگرد می گویند و می گوید به مثل برخلاف گفته گرداننده ی میزگرد (نقل قول بعدتر) پیش از انقلاب سابقه سیاسی نداشته و پیش و پس از انقلاب کار فرهنگی و روشنفکری نکرده است، پیش از انقلاب و تا سال ها بعد از آن در رده رهبری سازمان های سیاسی نبوده است ــ اکنون عضو هیات اجرائیه حزب چپ ایران (به نظر من همان سازمان اکثریت) است. بعد از انقلاب عضو اکثریت بوده و در انشعابی از آن جدا شده است و.. فقط چند نوشته، آن هم در حد نازل نوشته های سطحی سیاسی غیرنظری به شیوه کادرهای حزبی، به قلم او منتشر شده است. کار فرهنگی و روشنفکری نکرده و در این زمینه، موضوع اصلی میزگرد، حتا یک سطر ننوشته است. استدلال های او در میزگرد، در چند مورد که می کوشد با دکتر خسروخاور مخالفت کند، چنان که در نمونه های بعدی خواهید دید، عامیانه، بی ربط و گاه مضحک است و نشانه بی اطلاعی او از موضوع بحث.
قرار دادن کسی چنین در برابر دکتر خسروخاور با تحصیلات و سوابقی که نوشتم، درست مثل این است که در بحث درباره نظریه نسبیت، مرا، که حتا جدول ضرب را حفظ نیستم و گاه با انگشت جمع می کنم، در برابر یک محقق و استاد ریاضی یا فیزیک قرار دهند. نتیجه از پیش معلوم است. دکتر خسروخاور، که گرداننده ی میزگرد با او هم نظر است و برخلاف مقدماتی ترین معیارهای حرفه ای ژورنالیزم بارها در تائید نظر او، در قالب سوال، سخن می گوید، برنده بازی است. اما این برد ارزش هم دارد؟ با این شیوه ها می توان آرمان گرائی، روشنفکری مستقل و منتقد و معترض، گرایش به گذر از نظام ستم و استبداد و استثمار و تبعیض را نفی و از ذهن مخاطبان پاک کرد؟ اگر ممکن بود کرده بودند.
اگر بحث درباره سازمان اکثریت، سازمان های سیاسی خارج از کشور و مواردی مشابه بود دعوت از خانم عظیمی توجیه داشت (من البته به سابقه گردانندگی ده ها میزگرد موفق در نشریات ایران، برای این گونه بحث ها نیز از شاخص های سازمان های سیاسی و از کسانی دعوت می کردم که پیشینه بحث نظری یا تحقیق تاریخی در موضوع بحث دارند اما بگذریم )
تصویر دروغین
آقای کریمی در معرفی خانم عظیمی همه حقیقت را نمی گوید و او را «تحلیل گر و فعال سیاسی» معرفی می کند. اگر در بی. بی. سی، اما انگلیسی زبان، عضو یک سازمان سیاسی را دعوت کنیم و نگوئیم، یعنی بپوشانیم، که عضو کدام سازمان سیاسی است، در بررسی حرفه ای کار با ما چه می کنند؟
یک جا گفته می شود که «زن بودن» او از دلایل دعوت او است چون قرار است درباره جنبش زنان نیز بحث کنند، اما او در این زمینه نیز سابقه علمی و نظری و عملی ندارد و تنها سخن او در این باب در این میزگرد این است که مبارزان جنبش زنان، در حزب ها و مجلس و… عضو شوند. هنوز نمی داند که استقلال از حزب های سیاسی از شاخصه های جنبش مدنی است.
«تحلیل گر»، که آقای کریمی می گوید، اصطلاحی است که در رسانه های فارسی زبان بی آبرو شده است. در عرف این رسانه ها هر کس که نظری دارد، و چه کسی است که نظر نداشته باشد، بی توجه به تخصص و سابقه نظری یا عملی در موضوع بحث، «تحلیل گر» است. به برخی چهره های ثابت همین بی. بی. سی فارسی بنگرید که درباره همه چیز «مشغول تحلیل اند».
گرداننده ی میزگرد در میانه های بحث در قالب سوال می گوید: «بخش زیادی از روشنفکران بلند پرواز… افزون بر کارهای فرهنگی کار سیاسی هم می کردند، قبل از انقلاب قصد تغییر جهان را داشتند و بعد از انقلاب هم فعال سیاسی در رده رهبری سازمان های سیاسی بودند شما که یکی از آن ها هستید با توصیف آقای خسروخاور موافق اید».
خانم عظیمی، که برخلاف گفته آقای کریمی هیچ وقت «یکی از آن ها» نبوده، هیچ وقت کار فرهنگی نکرده، پیش از انقلاب کار سیاسی نکرده، بعد از انقلاب در رده رهبری سازمان سیاسی نبوده ــ اکنون از اعضای هیات اجرائیه حزب چپ(به نظر من اکثریت سابق) است و چون اغلب موارد با توصیف آقای خسروخاور که روشنفکران آرمان گرای ایرانی را «بلند پرواز، مطلق گرا» می داند «موافق» است، با سکوت درباره اطلاعات نادرستی که گرداننده ی میزگرد درباره او می گوید، تصویر دروغین را تصحیح نمی کند تا همین داده دروغ به مخاطبان منتقل شود.
خانم عظیمی در جائی از میزگرد درباره دلیل مهاجرت خود می گوید «٣۵ سال پیش فقط برای این که روزنامه چاپ کنم و…» ٣۵ سال پیش، و قبل و بعد از آن، روزنامه نویس نبوده است. شاید در بولتن های سازمانی چیزی نوشته باشد، اما روزنامه نویس؟ او در بستر سرکوب سازمان های سیاسی به خارج رفته است.
روشنفکر آرمان گرا، حیوان در حال انقراض
سطح آشنائی خانم عظیمی با موضوع بحث میزگرد را در چند نمونه می توان دید به مثل دکتر خسروخاور می گوید «نسل روشنفکران بلند پرواز در حال انقراض است» (بخوانید آرمان گرا) . استدلال خانم عظیمی در مخالفت با این حکم مطلقِ بی دلیل این است «بعضی انواع حیوانات در حال انقراض هستند، اما سعی می کنند آن ها را نجات بدهند».
«با مطلق گرائی روشنفکران بلند پرواز چهل سال پیش موافقم، اما تغییر کرده اند جهان امروز تغییر کرده ما دیگر در یک دنیای یک بعدی زندگی نمی کنیم». البته جهان همیشه چند بعدی بوده است. تغییر کرده است، اما نه از یک بعدی به چند بعدی.
با این حکم که «روشنفکران بلند پرواز زیر سوال هستند به دلیل گذشته آن ها» از روشنفکران انتقاد می کند که «هر روشنفکری که حرف می زد اول می گفت من وابستگی به هیچ جریان سیاسی ندارم. انگار این حسن باشه»
نمی داند که استقلال از حزب های سیاسی، تفکر و نقد مستقل، از شاخصه های روشنفکری است و مرزی است که کادر حزبی را از روشنفکر مستقل جدا می کند و جدائی از حزب های سیاسی به معنائی جدائی از سیاست نیست.
خانم عظیمی با گفتن «ما چپ ها» چنین و چنان …، نقش سخنگوی خودخوانده همه گرایش های متنوع چپ ایران و جهان را به خود هدیه داده و گمان می کند سرنوشت اکثریتی ها و حزب توده ای ها، همان تاریخ روشنفکری ایران و تاریخ تمام چپ های ایران است «روشنفکران بلند پرواز تغییر کرده اند… افکارشان را تغییر دادند مثلا بعد از گورباچف… نابودی سوسیالیزم موجود، شکستن دیوار برلین.. مطلق گرائی با شکستن دیوار برلین شکست».
نمی داند که اغلب روشنفکران آرمان گرای ایرانی و بسیاری از چپ ها، حتا بنیان گذاران سازمان فدائی چون پویان و احمد زاده، و برخی از سازمان های چپ در آن زمان، به توهماتی چون «سوسیالیزم واقعا موجود» باور نداشتند، بلوک شوروی سابق را سوسیالیستی نمی دانستند و…، بگذریم از آن همه تنوع فکری و سیاسی روشنفکران ایرانی از مشروطه تا کنون.
وقتی در باب دفاع از بلندپروازی به نمونه هائی از پیشرفت های علمی و «طرح جا دادن ۱۵۰ میلیون انسان در فضا» اشاره می کند، آش چنان شور می شود که آقای کریمی به او تذکر می دهد که بحث پیشرفت های علمی از بحث آرمان گرائی در سیاست جدا است. تشبیه سیاست به «خانه ساختن» و «شرکت» های تجاری هم از دیگر سخنان او است.
به گمانم همین نقل ها قول ها برای نشان دادن بی اطلاعی او از موضوع بحث کافی است.
ترفند دوم ــ پیام های یواشکی
در عنوان برنامه «آیا دوران روشنفکری بلندپرواز به سر آمده است؟» این فرض ناگفته «یواشکی» تعبیه شده است که اصطلاح «روشنفکر بلندپرواز» درست است و بحث فقط در این باره است که دوران این گونه روشنفکر به سر آمده است یا نه؟
اما بلند پروازی، چنان که نوشتم، مفهومی علمی و جامعه شناسانه نیست. ارزشی نسبی است. به مثل دکتر خسروخاور بر آن است که آرمان جامعه بی طبقه، (بخوانید جامعه ای شکل گرفته بر نفی استثمار انسان از انسان و نفی تبعیض و استبداد) «بلند پروازی و مطلق گرائی و خطرناک» است، اما آرمان دموکراسی برای ایران بلند پروازی نیست. آرمان دموکراسی برای ایرانی با این حکومت مستبد، در حالی که مولفه های دموکراسی در فرهنگ جامعه هنوز نهادینه نشده، از منظر خیلی ها بلند پروازانه است و همان ها به جای گذار از استبداد جمهوری اسلامی اصلاحات گام به گام را پیشنهاد می کنند.
آقای کریمی در مقدمه نخست خود می گوید «پنجاه سال از تاسیس کانون نویسندگان ایران می گذرد. این کانون از هسته های اصلی روشنفکرانی بود که مرجع خوانده می شدند. اما یکی از مهمان های پرگار می گوید زمانه روشنفکران مرجع به سر آمده. آیا چنین است؟». مقدمه اول حرفه ای و ناجانبدارانه تنظیم شده است.
اما آقای کریمی، چند دقیقه بعد در مقدمه دوم، به ناگهان از گرداننده میزگرد به یک سوی بحث و سخنگوی خودخوانده شماری از روشنفکران مهم کشور بدل شده و با اشاره به نام برخی موسسان کانون نویسندگان می گوید «حالا خود آنان نیز می پذیرند که در معادله روشنفکر و مخاطب یک تغییر اساسی ایجاد شده است این تغییر چیست؟»
چه کسانی به آقای کریمی چنین گفته و به او ماموریت داده اند که نظر آن ها را اعلام کند؟
دریکی از سوال ها می گوید «آیا حقوق بشر از جمله حقوق فردی و حقوق زن ذهنیت اقشار تحصیل کرده را در مورد روشنفکری و روشنگری و رسالت آن تغییر داده است». در این سوال «حقوق بشر از جمله حقوق فردی و حقوق زن» را، بی ارائه هیچ دلیلی، در تضاد با «روشنفکری و روشنگری»قرار می دهد و با القای «یواشکی» پیام در قالب سوال از معیارهای حرفه ای گردانندگی میزگرد عدول می کند.
سوال هائی چون «چرا نسل بلند پرواز روشنفکر دیگه حرفش خریدار ندارد؟» ــ القاء فرض اثبات نشده «خریدار نداشتن» در پوشش سوال ــ یا «جریان روشنفکری میانجی غالب است در جامعه ایرانی داخل و خارج» ــ نیز از این دست است.
حکم های کلی و مطلقی از این دست می توانند درست یا غلط باشند و طرفین بحث حق دارند که این گونه حکم ها را، البته با براهین و استدلال، بیان کنند، اما بیان این گونه حکم ها از زبان گرداننده ی بحث که باید ناجانبدار باشد، آن هم در قالب سوال، برخلاف معیارهای حرفه ای نیست؟
نفی آرمان گرائی و موقعیت انحصاری بی .بی. سی
نفی روشنفکری، نفی آرمان گرائی، نفی جنبش مردمی دی ماه سال گذشته تا کنون، تبلیغ اصلاحات روزمره درون حکومتی، نفی هر گرایشی که با حضور در مبارزات روزمره مردم خواهان گذر از ساختار استبدادی جمهوری اسلامی هم هست، مخدوش کردن مرز بین کادر سازمان های سیاسی با روشنفکری فرهنگ ساز، از پیام های «یواشکی» این برنامه است و البته در پوشش کوبیدن «روشنفکر بلند پرواز». این پیام در ارکستر جانب داری آشکار غیرحرفه ای گرداننده ی میزگرد، سخنان آگاهانه یک سوی بحث و همدستی ناآگاهانه سوی دیگر بحث، بیان می شود.
سرمایه گذاری حکومتی و امکانات مالی بی. بی. سی فارسی، در کنار عوامل دیگر که خواهم نوشت، نوعی موقعیت انحصاری برای این رسانه فراهم کرده است و انحصار ـــ بی رقیب بودن ــ کشنده ی هر رسانه ای است.
ایرانیان به دلیل حکومتی، تبلیغاتی و غیرحرفه ای بودن رسانه های داخل کشور، به ناچار مخاطب رسانه های فارسی زبان خارج از کشوراند. موقعیت انحصاری و مخاطبانِ ناچار، به هنگامی که با غیبت نقد و نظارت حرفه ای موثر، بی اعتنائی به انتقادها، بی سوادی حرفه ای برخی از گردانندگان و مجریان، جانبداری آشکار سیاسی به سود جناحی از حکومت ایران و.. همراه شود، افت کیفی را رقم می زند.
برنامه پرگار با عنوان «آیا دوران روشنفکری بلندپرواز به سر آمده است؟»، و نه همه برنامه های پرگار، به نمونه ای از شیوه مسلط بر بی. بی .سی فارسی تقلیل یافته است و حیف.