گیاهی هنوز سبز، صبور و مقاوم، بهار را/در سبزی طول خود پنهان کرده است   – احمدرضا احمدی

در این روزهای بهاری، بد نیست دلی گشود و هر آن چه را دوست داریم و هر آن چه را دوست نداریم، با نگاهی باز، بی ادعا و فروتنانه، مهربانانه اما نقاد در آینه ی گذر زمان نگاه کرد و امید به نوروزی بهتر و برتر داشت.

دوستتان دارم چون همه از یک خاک برآمده ایم، خاکی با بوی وطن و به یک زبان سخن می گوییم، همه مهربانیم، همه به ایران عشق می ورزیم، همه دردهای مشترک داریم، همه شادی های هم زمان داریم، همه زخم های یکسان تاریخی داریم. همه تنفس سنگین در زیر آوار “بایدها” و “نبایدها” را می شناسیم و همه می دانیم که نداشتن آن چه سزاوارش هستیم چه حقارتی به دنبال می آورد و… و… و….

عکس تزئینی است

می توان دردهای مشترک برآمده از واپس گرایی های اقلیمی را هم چنان ادامه داد، اما می خواهم به آن چه در خودم و شما که دوستتان دارم، دوست ندارم بپردازم:

ـ دوست ندارم که همه ما همه چیز را می دانیم، به همه پند می دهیم، به همه جا سر می کشیم جز آن جا که به خودمان و دردهای فرسوده مان  تعلق دارد.

ـ دوست ندارم که انتقاد را با اعتراض یکی می کنیم.

ـ دوست ندارم که ویرانی را بسیار آسان می بینیم و انجام می دهیم، اما آغاز کردن و آبادانی را نمی شناسیم.

ـ دوست ندارم که می دانیم چه نمی خواهیم، اما نمی دانیم چه می خواهیم.

ـ دوست ندارم که خوشایند بودن و خوشایند گفتن، برایمان بسیار مشکل است.

ـ دوست ندارم که هزار رو داریم و هزار چهره و هر کجا اقتضا کند، چهره ای را به آسانی از زیر ماسک های فراوان بیرون می کشیم.

ـ دوست ندارم که پوزش خواهی آن چنان برایمان گران است که آماده ایم ویران کنیم اما پوزش نخواهیم.

ـ دوست ندارم که حقیقت را در قالب “دروغ مصلحت آمیز” در آستان ندانم کاری قربانی می کنیم.

ـ دوست ندارم که به بهانه ی “هر چه پیش آید خوش آید” از حرکت دست می کشیم و به انتظار حرکت “دیگری” دست روی دست می گذاریم.

ـ دوست ندارم به جای اندیشیدن و تعقل، با اشعار عرفانی امروزمان را تباه کرده و چشم به فردا می دوزیم.

ـ دوست ندارم که به جای نگاه انتقادی به خود، تمام گناهان را به گردن دیگران انداخته، و خود را آسوده می کنیم.

ـ دوست ندارم، مردسالاری حتا در ما زنان هم ریشه دارد اما نمی دانیم.

ـ دوست ندارم که هنوز تفاوت جنسی و احترام به آن را نیاموخته، دم از دموکراسی می زنیم.

ـ دوست ندارم تا نام “فمنیست” به میان می آید، مردانمان دچار وحشت شده و دیگر نمی شنوند و نمی بینند.

ـ دوست ندارم، ما زنان همان می کنیم که مادرانمان می کردند اما نمی دانیم، یا اگر می دانیم سکوت می کنیم.

ـ دوست ندارم از هر آن چه آسیب دیده ایم، دوباره و با همان زبان و کلام، آسیب می رسانیم.

ـ دوست ندارم که در گذر زمان، دگرگون نمی شویم و بر آن چه بوده ایم و گفته ایم پافشاری می کنیم.

ـ دوست ندارم، آن چه را دوست نداریم، در شکلی توهین آمیز به ردش می پردازیم و نمی دانیم انتقاد نباید توهین آمیز باشد.

ـ دوست ندارم که در حسرت مدرن بودن فریاد می زنیم اما توان گذر از سنت و روبرویی با جهان مدرن را نداریم.

ـ دوست ندارم که هنوز حافظ را دوست داریم.

ـ دوست ندارم که صبور فراگیری نیستیم و با آن چه رنگ و بویی نوین دارد، بیگانه وار برخورد می کنیم.

ـ دوست ندارم آن چه را دوست داریم، صادقانه به زبان نمی آوریم.

ـ دوست ندارم که از گذشته نمی آموزیم و هم چنان تکرار می کنیم.

ـ دوست ندارم که تفاوت ها و “دیگری” را بر نمی تابیم و یک دست بودن را نشانی برای همکاری می دانیم.

ـ دوست ندارم به سبب حسادت یا پیچیدگی های شخصی خود، دست به حذف می زنیم و هر آن چه و هر آن کس را که دوست نداریم، ترور شخصیتی می کنیم.

ـ دوست ندارم آنچه را که نمی شناسیم، به آسانی رَد می کنیم.

ـ دوست ندارم که بدون گفت و شنود، رای می دهیم و داوری می کنیم.

ـ دوست ندارم که به اسطوره هایمان نگاه انتقادی نداریم.

ـ دوست ندارم به حقوق بشر و دموکراسی در کشورهای نسبتاً دموکرات، معترضیم حال آن که در خانه ی خود دموکرات نیستیم.

ـ دوست ندارم هرگاه می مانیم و پای استدلال مان می لنگد، دیگران را محاکمه می کنیم تا خود را توجیه کنیم.

ـ دوست ندارم با محکوم کردن جهان غرب (با تمام نقایص و اشکالاتی که دارد) نقابی درست کرده تا استبداد و واپسگرایی مان را پنهان کنیم.

ـ دوست ندارم فلسطین و مردمانش را (با تمام بی عدالتی هایی که بر آن ها رفته و می رود) بر گفت و شنود دموکراسی در وطن مان ترجیح می دهیم.

ـ دوست ندارم که همه چیز و همه کس را آن چنان درهم می آمیزیم که تمیز خوبی ها و بدی ها مشکل و توانفرسا می شود.

ـ دوست ندارم نمی دانیم که زمانی که خود در بنیاد دموکراسی درمانده ایم، به قضاوت درباره ی دموکراسی دیگران نشستن، اخلاقی نیست.

دوست ندارم… دوست ندارم…. اما در پایان همه را دوست دارم چون از یک خاکیم، دردها و شادی های یکسان داریم و می دانیم که همه توان نوروز و بهاری بهتر و برتر را داریم.

نوروزتان پیروز

یک روز صبح از خواب بیدار شویم ـ به نژاد انسان

در هنگام صرف صبحانه، صبح به خیر بگوییم.

                                                     (احمدرضا احمدی)