براى من هم روشن است که هدف شرکت کنندگانى که مخالف رژیم ولایت فقیه هستند در اینگونه مناسبات این است که “آن را تبدیل به صحنه اعتراض” کنند ولى واقعا شما فکر مىکنید که از سال ٨٨ بدین سو مردم با شرکت در مراسم رسمى سالگرد انقلاب و روز قدس و انتخابات مجلس و خبرگان و … موفق شدند آن فرصتها را به صحنه اعتراض بدل کنند؟
پس از آن که داسِ مرگ بهشکل نامنتظرهاى دستهى خودش را برید، و مراسم “همه با هم” در تشییع جنازه هاشمى رفسنجانى تکرار شد، در یادداشت کوتاهى که در صفحه فیسبوکم منتشر کردم نوشتم: “ما جوانان دیروز چه سرکوفتها از نسل جوان امروز نخوردهایم که چرا بدون شناخت کامل از اهداف نانجیبِ روحانیت به استقبال انقلابى رفتیم که رهبرىاش به وضوح به دست آنان بود؛ آن هم در زمانى که روحانیت نه دستش مستقیما به خون مردم آلوده، و نه حرص سیرىناپذیرش به قدرت و ثروت برایمان آشکار بود. نسل جوان امروز که صابون این روحانیتِ فاسد در هر زمینهاى به جامهاش خورده ولى باز به شکل میلیونى در تشییع جنازه یکى از همین روحانیونِ مردمفریب شرکت مىکند، چه پاسخى براى پرسشهاى نسل جوان فرداى ایران خواهد داشت؟” که بحث نسبتا مبسوطى را موجب شد.
حالا مىخواهم کمى در همین نکته باریک شده و توضیحاتی بدهم. در ضمن پاسخ برخى از دوستانى که محبت کرده و درباره یادداشتم ابراز نظر کردهاند را هم داده باشم. دوست عزیزى نظری ابراز کرده که چکیدهی چندین اظهار نظر مشابه است. او نوشته: “فکر میکنم یک جنبه مهم ماجرا از نظر دوره مانده. مردم از این فرصت برای طرح اعتراض و شعارهای اعتراضیشان استفاده کردند. همچنان که در سال ٨٨ از مناسبتها و برنامههای رسمی حکومت استفاده میکردند و آن را تبدیل به صحنه اعتراض میکردند. نماز جمعه هاشمی در سال ٨٨ و تظاهرات روز قدس و حتی عاشورای ٨٨ نمونه بارزی از ابتکار مردم برای برگزاری حرکتهای اعتراضیشان است. شما همین مراسم سه شنبه را ببینید. بیش از نود درصد شعارها درباره رهبران در حصر بود و زندانیان سیاسی و جنبش سبز. من فکر میکنم مردم با توجه به امکانات و شرایط شان رفتار اعتراضی خود را بروز میدهند.”
براى من هم روشن است که هدف شرکت کنندگانى که مخالف رژیم ولایت فقیه هستند در اینگونه مناسبات این است که “آن را تبدیل به صحنه اعتراض” کنند ولى واقعا شما فکر مىکنید که از سال ٨٨ بدینسو مردم با شرکت در مراسم رسمى سالگرد انقلاب و روز قدس و انتخابات مجلس و خبرگان و … موفق شدند آن فرصتها را به صحنه اعتراض بدل کنند؟ و یا توانستند به هیچیک از خواستهایشان که در جنبش سبز فریاد شده بود برسند؟ آیا رژیم تاکنون از این تاکتیکِ مردم براى جلوه فروشى بیشتر در عرصه داخلى و مناسبات بین المللى استفاده نکرده است؟ آیا سر دادن چند شعار با اهمیت مثل “زندانى سیاسى آزاد باید گردد” در کنار چندین شعار کم اهمیت مثل “یا حسین میرحسین” یا “وصیت هاشمى حمایت از خاتمى” اینقدر براى رسیدن به دموکراسى تعیینکننده است که باید سابقهى سرشار از تباهیِ یکى از سیاهکارنامهترین مقامات جمهورى اسلامى را نادیده گرفت؟
آخر کارنامه هاشمى رفسنجانى هیچ نزدیکى به کارنامهى آقاى منتظرى دارد که برخى شرکت در تشییع جنازه آن دو را یکسان مىپندارند؟ آقاى منتظرى در یک قدمىِ رهبر شدن دقیقا به دلیل مخالفت صریحش با اعدام زندانیان تا آخر عمر خانهنشین شد و با افشاى پنهانىترین راز رژیم اسلامى در کتاب خاطراتش، از جمهورى اسلامى که خود از بنیانگذارانش بود سلب اعتبار کرد. رفسنجانى اما وقتى علیرغم همهى تلاشش براى ماندن در مرکز تصمیمگیرى کمى از گردونهى قدرت کنار افتاد با زیرکى به گوشهاى از دامان مردمِ معترض آویخت تا رهبر جرات نکند او را به شکل کامل از حلقهی نانجیبِ حواریونش بیرون بیاندازد. دیکتاتورى، همواره و در همه جا یک عملکرد انفرادى بوده و هست. هیچ دیکتاتورى حاضر به شراکت دیکتاتورى با کس دیگرى نیست حتى اگر او در عمل و نظر هیچ تفاوتى با خودش نداشته باشد. اختلاف رفسنجانى با رهبر پس از سد شدن راهش براى برداشتن محدودیت دوره هاى ریاست جمهورى آغاز شد. او امیدوار بود با این تغییر شریک دائمى رهبر باقی بماند. و پیداست که این اختلافِ نظر با رهبر، ماهیتا کمترین شباهتى به اختلافِ نظر آقاى منتظرى با خمینى ندارد.
رفسنجانى نه تنها کمترین افشاگرى از آن همه راز که در سینه داشت نکرد، بلکه حتى یکى دو هفته پیش از مرگش باز در مقابل دوربین از خاطرهى راست یا دروغِ توصیه خمینى به رهبر شدن خامنهاى حرف زد که ویدئویش همه جا هست. از بیان آن همه نامردمى که او در دوره ریاست جمهورى با مخالفانش، از نویسنده و فعال سیاسى گرفته تا رقیبان حکومتى خودش کرد در مىگذرم چرا که مثل نقش اثبات شدهاش در ترورهاى حکومتى حرفهایى تکرارى خواهند بود. فقط به یادتان مىآورم که او پس از انتشار فایل صوتى آقاى منتظرى در مورد کشتار ۶٧، آن را توطئهاى براى لطمه زدن به شخصیت امام امت دانست. و این هفت سال پس از نماز جمعهاى بود که حامیانش آن را نشانهى پیوستن او به مردم و انتقاد از گذشته سیاهش تلقى مىکنند!
اگر براى بیرون آمدن و شعار دادن فقط باید به دنبال مناسبات حکومتى بود بهتر نیست به جاى صبر کردن و در انتظار مرگ یکى دیگر از مقامات رژیم نشستن، همهى مخالفان حکومت اسلامى را دعوت کنیم که هر هفته به نماز جمعه بروند و چند تا شعار متفاوت سر بدهند و برگردند!؟ باز مثل برخى از دوستان نگوئید جوانان امروز انقلاب یا جنگ نمىخواهند. جوانان دیروز هم خواهان آن نیستند ولى دوراهىِ تخیلىِ یا شرکت در تشییع جنازهى رفسنجانى، یا انقلاب و جنگ، را یک دوراهى قلابى مىدانند که براى خنثى کردن پتانسیل دموکراسىطلبى نسل امروز طراحى شده. برخى از دوستان مىنویسند جوانان امروز نمىخواهند ایران را بهشت کنند، بلکه مىخواهند گام به گام شرایط را بهبود ببخشند، ولى نشان نمىدهند که از اعتراضات با شکوه جنبش سبز تا امروز که هفت سال گذشته، چه بهبودى در شرایط زندگى مردم ایران حاصل شده که توجیهگر تاکتیک شرکت کردن در مراسم رسمىِ روز قدس و سالگرد انقلاب و عاشورا و تاسوعا باشد (تاکتیکى با عنوان “اسب تروا” که اتفاقا سید ابراهیم نبوى، طرفدار پروپا قرص هاشمى رفسنجانى طراحش بود!). مىتوان پرسید حاصل “تاکتیکِ اسب تروا” جز این که یکى دو سال یکبار چند شعار متفاوت با شعارهاى رسمى در خیابان سر داده شده، در عمل چه بوده است؟
مبارزه با رژیم حاکم که تنها بیرون آمدن و شعار دادن نیست. هر فرد در موقعیتى که در جامعه دارد از امکان ابراز مخالفت مداوم برخوردار است. معلم، کارگر، وکیل، راننده اتوبوس و یا هنرمندى که براى تشکل صنفىاش تلاش مىکند دارد مبارزهاى بنیادین را به پیش مىبرد. سر زدن به خانواده یک زندانى سیاسى، قومى و یا عقیدتى و دقایقى به درد دل خانوادهشان گوش دادن کمتر از شعار دادن در مراسم رسمى نیست. اگر تنها یک هزارم از کسانى که با شرکت در تشییع جنازهى رفسنجانى به ابهت آن مراسم افزودند، در سالگرد قتل فجیع فروهرها که هر ساله با ریسک آشکار دخترشان، پرستو فروهر، در تهران برگزار مىشود به جلو خانه آنان مىرفتند هم صداى اعتراضشان رساتر بگوش مسئولان و جهانیان مىرسید و هم خدمت بیشترى به اهداف دموکراسىطلبى مىکردند و این عمل را هرگز کسى نمى تواند به انقلابیگرى و جنگطلبى تعبیر کند.
گرچه به اصطلاح “یک دست صدا ندارد” و مبارزه با رژیم فاسد اسلامى نیاز به همراهى و همگامى دموکراسىطلبان دارد ولى در نهایت این وجدان فردى انسان است که مسئولیت هر شخص را مستقلا محک مىزند. آیا نشستن در خانه و پرهیز از شرکت در مراسمى که براى باشکوه کردنش تعطیلى عمومى اعلام شده براى وجدان یک فعال دموکراسىطلب آرامشبخشتر از همقدم شدن با دجّالان حکومتى نمىبود؟ آن هم در معرکهای که قرار بود خامنهایِ فاسد با خواندن نماز میت بر تابوت دوست دیرینهاش در آن جلوهفروشى کند؟
باز لطفا نپرسید اگر به این حرکات ایراد دارى “آلترناتیو” خودت چیست؟ این پرسش را کسانى که در انتخابات اخیر به صرفِ نداشتن “آلترناتیو” به جانیانى امثال رىشهرى و درى نجفآبادى و خود رفسنجانى راى دادهاند طرح میکنند تا عملشان را توجیه کنند. “آلترناتیو” من راى ندادن به امثال این آدمهاست. مىگوئید این پیشنهادِ بىعملى به جوانان امروز است؟ مىگویم بىعملى خدمت بیشترى به جامعه مىکند تا عملِ غلط.
در صد بالایى از جوانان دیروز، وقتى سکان انقلاب ضددیکتاتورى سال ۵٧ بهروشنی به دست خمینى افتاد، امروزه وجدان آسودهترى مىداشتند اگر با رفتن به خیابان، گیرم با شعارهاى متفاوت، به سیاهى لشگر انقلاب اسلامى بدل نمىشدند.