نگه کن بدین گنبد تیزگرد

که درمان ازوی ست و زوی ست درد

                                      فردوسی

آریاها عنصرها و فنوم‌های [پدیده‌های] طبیعی را ستایش می‌کردند و در ادوار نخستین همه نیاپرست نیز بوده‌اند که دنباله‌ی مذهب توتم‌پرستی است. آتش و اجاق خانوادگی هم، که توسط پسر ارشد و به نیابت از نیای خانواده یا عشیره نگهداری می‌شده است، مورد ستایش بوده است.                                                                                                                                                                                                                                     جلال‌الدین آشتیانی

زمینه‌های رشد

جست‌ و جوی معرفت ایرانی بهدوران هم‌زیستی‌ِ آریایی‌های ایران، هند و اروپا بازمی‌گردد. به زمانی که گروهی از آریایی‌ها به سوی دشت‌های پهناور ایران کوچ می‌کنند. ریشه‌های این خرد را از برآیند اندیشه، کردار و گفتار آریایی‌های ایران در طول چند هزاره و از میان روایت‌های تاریخی، نگاره‌های حکومتی و دینی، سفال‌ها و شیی‌های بازمانده، استوره‌ها و افسانه‌ها و متن‌های دینی می‌توان بازشناخت‌. چنان که می‌توان در متن‌هایی چون ریگ‌ودا،اوستا، بندهش، دینکرد، گزیده‌های زاداسپرم، شاه‌نامه و … که در هزاره‌های بعد نوشته می‌شوند، آن‌ها را دنبال کرد. نشانه‌های همزیستی آریایی‌های ایران و هند را به ویژه در دو متنریگ ودا و اوستا که بستر آیین‌های برهمایی و مزدیسنی‌اند و در شاه‌نامه که بستر استوره و تاریخ است، به روشنی می‌توان دید. در این متن‌ها هم اندیشه‌ی حاکم بر نیاکان آریایی‌ها روایت می‌شود و هم بخش بسیاری از موقعیت‌های اجتماعی و کردار و گفتار گذشته‌ی ایرانی‌ها.

نگاره‌ی “بوغازی کو” در آسیای کوچک حاکی از آن است که تا حدود سال‌های ۱۳۵۰ و ۱۴۰۰ پیش از میلاد، هنوز میتانی‌ها ـ گروهی از آریایی‌ها ـ به جز باور به ایزد مهر، پرستار ‌ایزدهای هندی چون ایندرا و وارونَه هم هستند، اما از این تاریخ به بعد که تا دو سده به طول می‌انجامد، آریایی‌های ساکن ایران آرام آرام بهسوی بینش‌هایی سوق می‌یابند مستقل از خرد نیاکانشان. در واقع هم‌زمان با پیش‌رفت اجتماعی که موقعیت‌های ویژه‌ی دشت‌های پهناور، چراگاه‌ها و زمین‌های حاصل‌خیز در اختیار می‌گذارد، آریایی‌ها از زندگی‌ِ چادرنشینی و گله‌داری بهسوی زندگی‌ِ شهری و کشاورزی کشیده می‌شوند و در هم‌جواری و هم‌زیستی با قوم‌های دیگر چون ارمنی، والایی، اَستی نیازمند به گرایش‌های آیینی (تابو) دیگر یا دگرگونی در ایزدهایی می‌شوند که ‌ضرورت‌های جغرافیایی و تاریخی ایجاب می‌کند.۱

“در سال ۱۹۶۰ در ناحیه‌ی بغازکوی (Bognaz Koy) ترکیه، که در عهد باستان محل پایتخت کشور هتیت‌ها به نام تیریا بوده است، پرفسور وینکلر به کشف مهمی نایل شد و آرشیوی به دست آورد که به پادشاهان هتیتی تعلق داشت. در قراردادی که بین پادشاه هتیتی به نام شوپی لولی یوما (Shuppiluiuma) و پادشاه میتانی به نام ماتی وارزا (Mtattiwarza) پسر تورش راتا، بسته شده بود به خدایان مشترک سوگند خورده بودند که ریشه‌ی آریایی داشتند. به طوری که خواهیم دید وارونا (Varuna)، میترا (Mitra)، ناساتیا (Nasatya) و ایندرا (Indra) بزرگ‌ترین خدایان مشترک اقوام هند و ایرانی یا آریایی‌ها بوده‌اند. نام خدایان این پادشاهان نیز میترا – اشی- ایل (Mitraashiil)، آرونا- اشی- ایل (Aruna ashiil)، ایندرا، ناشا- آتیا- آنا (Anna, Arunaashiil) ذکر شده بود که در حقیقت همان خدایان آریایی با ترکیب ایل مفهوم خدا در بابل و سومر، بوده است.”۲

وارونا (Varuna)

در این زمان باورهای نو که در شکل ایزدهای کوچک و بزرگ در نگاره‌ها، سفال‌ها و متن‌های کهن تجسم می‌یابند، خرد آریایی‌های ایران را برآمد هماهنگی میان عنصرهای طبیعت نشان می‌دهد. زندگی‌ِ شبانی و کشاورزی، تأثیر ژرفی که کنش عنصرهای طبیعت در زندگی و سرنوشت مردم می‌گذارد، اندیشه‌ها و عقیده‌ها را تنگاتنگ زمان و مکان بارور می‌کند. به روایت دیگر، پایه‌های شکل‌گیری‌ِ خرد آریایی‌ها، بهتمامی برگرفته از نیروهایی است که در طبیعت موجود است و از آن تجسمی عینی می‌توان داشت.

“آریاها عناصر و فنوم‌های [پدیده‌های] طبیعی را ستایش می‌کردند و در ادوار نخستین همه نیاپرست نیز بوده‌اند که دنباله‌ی مذهب توتم‌پرستی است. آتش و اجاق خانوادگی هم، که توسط پسر ارشد و به نیابت از نیای خانواده یا عشیره نگهداری می‌شده است، مورد ستایش بوده است.”۳

 از همینرو، بر اساس نیروهای سودمند و زیان‌مند در طبیعت، ابتدا باورهایی به وجود می‌آید و آن‌گاه ایزدهایی در ارتباط با آن‌ها شکل می‌گیرند.

در باور آریایی‌ها، ‌آسمان گسترده و زمین پهناور، از نخستین و ژرف‌ترین نیروهای سودمند به شمار می‌آیند. آسمان همچون نیروی برتر یا پدر احترام و پرستاری‌ِ مردمان را جلب می‌کند و زمین هم‌مانند نیروی زاینده یا مادر، مهر و آسایش را. چنان که باور به نیروهای محصور در این دو نیز هم‌زمان رشد می‌کند و باور بهروشنایی، خورشید، آتش، آذرخش، تندر، آب، باد سبب آفرینش و به‌وجود آمدن ایزدهای نیک می‌شود و می‌توانند ارتباط میان مردم و نیروهای طبیعت را سهل‌تر گردانند. در همین ارتباط تنگاتنگ با طبیعت است که نیروهای نانیک نیز شکل می‌گیرند و مردم ناگزیر ‌وجود آن‌ها و تأثیرشان در زندگی را باور می‌کنند. باور می‌کنند که نیروی تاریکی، نیروی خشک‌سالی و نیروی توفان‌های ویران‌گر را نیز می‌توان با پرستاری و نیایش، موافق و هم‌ساز با ‌زندگی درآورد. پس مردم برای این نیروهای “اهریمنی” نیز چون نیروهای “اهورایی” نمادهایی را برای آرامش و آشتی‌ برمی‌گزینند. تعامل این کنش‌های طبیعت و مردم با رابطه‌ی ویژه‌ای که میان آن‌ها ایجاد می‌شود، در گذر از سال‌ها، رسم‌هایی را به وجود می‌آورد که در آن صوت و کلام، هدیه و قربانی نقش بنیادی می‌یابد و دوره بهدوره گسترده‌تر، ژرف‌تر و آیین‌مندتر می‌شود و به دنبال خود، سلسله مراتبی ایجاد می‌کند که در آن ساختار جامعه‌ی نو و تفکیک وظیفه‌ها شکل می‌گیرند.

از آنجا که آسمان نیرومندترین و برترین است و پدر نامیده می‌شود، در آغاز، اجرای هر گونه رسم یا نیایشی وظیفه‌ی پدر خانواده است. در واقع، چون هنوز جامعه فراتر از شکل چادرنشینی و گله‌داری و شکارورزی نرفته است و هر خانواده می‌تواند مستقل از دیگری بر امور روزمره‌ی خود فایق آید، رسم‌ها و آیین‌های نخستین و بهشکل کلی‌تر، ایزدهای اهورایی و اهریمنی، از حیطه و چارچوب خانواده خارج نمی‌شوند و پدر هر خانواده مستقل از پدران دیگر، هرگاه اجرای رسمی لازم می‌شود، آن را در جمع خانواده‌ی خود انجام می‌دهد. همین شیوه‌ی نیایش و اجرای قربانی در خانواده است که در روند خود، سرانجام ضرورت فرد ویژه‌ای را به وجود می‌آورد. هرگاه که به دلیلی موقعیتی پیش می‌آید که پدر خانواده ناتوان از برگزاری‌ِ مراسم می‌شود، از دیگری برای اجرای آن دعوت می‌کند. این حادثه‌ که کم کم سبب به وجود آمدن شغل برای کسانی از قبیله می‌شود، در گذر زمان تشخص و نام ویژه‌ای می‌یابد که یحتمل جادوگر، شمن و … نامیده می‌شده است و در هزاره‌های بعد، در دوره‌ی یک جا‌نشینی نام مغان از آن برآمده است. در واقع مغ‌ها،که در آغاز تنها برگزارکنندگان رسم‌هایند، از فرودست‌ترین کسان هر قوم و قبیله‌اند. کسانی‌اند که چون شغل ثابت یا درآمد کافی برای گذرانیدن معاش ندارند، بهگاه گرفتاری‌ِ پدر خانواده، در برابر دستمزدی، وظیفه‌ی برگزاری‌ِ رسم نیایش یا قربانی کردن را به عهده می‌گیرند.

با گذشت زمان و دگرگونی در زندگی و همکاری‌ها و همبستگی‌ها در دوران کشاورزی و یک‌جانشینی، آرام آرام هم استقلال هر فرد خانواده در اجرای رسم‌ها و منسک‌ها از بین می‌رود و هم موقعیت مغان برای اجرای نیایش‌ها مستحکم‌تر و قانون‌مندتر می‌گردد.از این پس هر گاه ضرورت ایجاب می‌کند، تمامی قبیله در اجرای رسم و منسکی که توسط مغان برای نیایش و قربانی اجرا می‌شود، شرکت می‌کنند.

باورهای آریایی‌ها در این زمان آرام آرام به تکاملی می‌رسد که باعث شهرت، محبوبیت و گسترش تعدادی از ایزدها می‌گردد. از آنجا که وجود و حضور ایزدهای کوچک و بزرگ، در روند زندگی به مقتضای وضعیت‌های زمان و مکان، مدام در حال دگرگونی است، تعدادی از آن‌ها در گذر زمان محو و فراموش می‌شوند و تعدادی از آن‌ها بزرگ‌تر و حیاتی‌تر می‌گردند. چنان که از میان ده‌ها ایزد پیش از زرتشت، که بعضی از آن‌ها در یشت‌ها بازآفرینی می‌شوند؛ ایزدهای (اهورایی) چون زروان (زمان ـ پدر)، مهر (میترا)، اَناهیتا، اندروای، وارونَه (پدر ـ مزدااهوره)، بهمن، سروش و … و ایزدهای دیگر (اهریمنی)معتقدانی چون گِرِهمَ، کوی، کَرَپان، اوسیخش تا زمان ساسانیان باز می‌مانند. فهرستی از هر دو گروه این ایزدها همراه با نقش آن‌ها و چه گونگی‌ِ عملشان، بعدها توسط چند نویسنده ثبت می‌شود و آن‌ها متن‌هایی از خود چون وندیداد، بندهش، دینکرد، روایت پهلوی، گزیده‌های زاداسپرم و … باقی می‌گذارند تا پژوهشگر امروز بتواند به بخشی از تاریکی‌های تاریخ کهن ایران دسترسی یابد و از درون این روایت‌ها معرفت ایرانی هر دوره را بشناسد. خردی که بیش‌ترین وجه آن را می‌توان از درون هاله‌ی پیرامون شخصیت ایزدها و ادب‌ها و رسم‌ها و منسک‌هایی که برای آن‌ها برگزار می‌شود، شناسایی کرد و از درون خاستگاه استوره‌هایی که در طول این تاریخ چند هزارساله، به یاری کسانی چون ابوالقاسم فردوسی در شاه‌نامه هم‌چنان پویا مانده‌اند، به شناخت دقیق آن‌ها نایل گشت.

از میان ایزدهای نخستین، دو ایزد مهر و اَناهیتا، که هم از استوره‌های ملی و هم از ایزدهای دینی هستند، از موقعیتی برتر و شایسته‌تر از ایزدهای دیگر برخوردارند. چرا که این دو نماینده یا نماد عنصرهایی هستند که ضرورت آن‌ها بیش از هر عنصر دیگر در طبیعت و زندگی حس می‌شود.

ایزدمهر، مستقل از نماد آیین نور، روشنایی، خورشید بودن، در گذر زمان و به ضرورت موقعیت‌ها، ایزد پیمان، سلحشوری، پیروزی، آسایش، خانه، دارایی، نظم و قانون نیز می‌شود. مردمان هر زمان امرهایی را به آن نسبت می‌دهند یا رهبری‌ِ ویژه‌ای از آن می‌خواهند که نه تنها در زندگی‌ِ نخستین، دوران شکار، که در تمام مرحله‌های گله‌داری، کشاورزی، زندگی‌ِ شبانی و شهری نیز نقش بنیادی و حیاتی دارد. نقشی که آن را مسلح به‌ هزار چشم و هزار گوش می‌گرداند و بر هر کردار و گفتار هوشیار. با این جایگاه و شوکتی که ایزد مهر می‌یابد، هر باورمندی در هر موقعیتی می‌خواهد که آن همراه و یاورش باشد. ایزد مهر نیز هرگاه باورمندانش به خواست‌های برآمده شان وفادار بمانند، پاداش می‌دهد و هرگاه پیمان‌شکنی کنند، مجازات می‌کند.

این ویژگی‌ها، با توجه به زندگی‌ِ بسیار سخت و تاخت و تازهای شدیدی که بیش‌تر به خاطر تصاحب قلمروهای خوش آب و هوا ایجاد می‌شود، نه تنها ضرورت نیاز به ایزد مهر را ژرف‌تر می‌کنند، که باورمندان به آن را هم روز به روز بیش‌تر می‌گردانند. چنان که با توجه به شیی‌ها، پیکره‌ها و نگاره‌های کشف شده، وجود و حضور این ایزد حتا در بیرون از گستره‌ی ایران هم دیده می‌شود و دو خصلت حامی‌ِ سلحشوران بودن و نگه‌دارنده‌ی نظم و قانون بودنش، هم‌زمان با رشد سپاهیان و جامعه‌ی شهری کاربرد بیش‌تری می‌یابد. به طوری که محبوب‌ترین ایزد سربازان رومی می‌گردد و مهم‌ترین ایزد شهروندان جامعه‌ی مدنی.

میترا

در سال ۶۶ میلادی تیرداد شاه ارمنستان که به رُم می‌رود، تا تاج پادشاهی‌اش را از امپراتور روم، نرون دریافت کند، ‌در سخنی که می‌گوید، نشان می‌دهد نه تنها مهر، در میان مردم ارمنستان مقامی بسیار بیش‌تر از یک ایزد ساده دارد که مرتبه و ارزش آن نیز برای رومی‌ها و از جمله نرون آشکار است:

“من به نزد شما آمده‌ام، گویی که به نزد خدای خود آمده‌ام تا شما را بپرستم، همان‌گونه که مهر را می‌پرستم، و چنان خواهم بود که شما تصمیم بگیرید، زیرا شما “تقدیر” من و “بخت” من هستید.”۴

سخن تیرداد شاه، جدا از این که محبوبیت مهر را نشان می‌دهد، باور او را که نماینده‌ی ملتی است به تقدیر و بخت نیز بازگو می‌کند. در واقع اگر چه هیچ متن مستقیمی مگر فصل مهر یشت در اوستا درباره‌ی آیین مهری و ایزد مهر در اختیار نیست و به درستی زمان آغازین و چارچوب‌های ویژه‌ی آیین و چه‌گونگی‌ِ اجرای مراسم باورمندان به آن مشخص نیست، اما با توجه به این که پیش از آمدن زرتشت و آیین به‌دینی، اعتقاد و ایمان به تقدیر، با توجه به کنش‌های ناشناخته‌ی طبیعت امری اجتناب ناپذیر بوده است، می‌توان دریافت زمان به وجود آمدن ایزد مهر و دوران رشد و گسترش آیین مهری، هم‌زمان و موازی با روزگار حضور و رشد زروان و آیین آن است.

چرا که بر خلاف آیین به‌دینی که در آن تقدیر نقش ویژه‌ای ندارد، در متن‌ها و نشانه‌های بازمانده از آیین زروان، حاکمیت بخت و تقدیر و تسلیم باورمندان به آن آشکارا دیده می‌شود. تسلیم بدون شرطی که حاصل یقین و شک زروان (زمان – پدر) است و به وجود آمدن سرشت ازلی و ابدی‌ِ خصلت‌های ‌مزدا و خصلت‌های اهریمن‌ در هر موجودی، به ویژه انسان.

دنباله دارد

پی‌نوشت

۱ـ به دلیل اهمیت خاستگاه آریایی‌ها در شکل‌گیری خرد و فرهنگ ایرانیان و نظرهای گوناگون پیرامون جایگاه ورود آن‌ها و مهاجرتشان در گستره‌ی ایران‌زمین، مطالعه‌ی کتاب زرتشت، مزدیسنا و حکومت نوشته‌ی جلال‌الدین آشتیانی، نشر مؤلف، مونیخ، فروردین ۱۳۶۳، به خوانندگان توصیه می‌شود. چرا که آشتیانی کوشیده است تا حد ممکن نظر تمام پژوهشگران در شناسایی خاستگاه آریایی‌ها را گرد آورد و بر مبنای آن‌ها نظر نهایی خود را بیان کند. به دلیل همین اهمیت، چکیده‌ی نظرهای گوناگون از کتاب او را در این جا می‌آورم: “در مورد خاستگاه آریاها نظریات مختلفی اظهار شده است و موطن اصلی آنان را شمال اروپا تا جنوب روسیه حدس زده‌اند:

ماکس مولر محقق و متفکر آلمانی اواخر قرن نوزدهم موطن آریاها را آسیای مرکزی بیان کرد.

اسحاق تیلور داشمند انگلیسی هم عصر مولر خاستگاه نژاد اروپایی را فنلاند داست.

داربوا دوژوبن ویل فرانسوی و بسیاری دیگر از دانشمندان اواخر قرن نوزدهم منشأ این اقوام را در حوزه‌ی سیحون و جیحون، دو رود متصل به دریاچه‌ی آرال واقع در روسیه شرقی، که اکنون به سیردریا و آمودریا موسومند و یونانی‌ها آن‌ها را ژاکسارتس و اوکس می‌نامیدند، حدس زده‌اند.

هاکسلی طبیعی‌دان و فیلسوف و محقق مشهور انگلیسی اواخر قرن نوزدهم محدوده‌ی وسیعی بین آرال و دریای شمال را زادگاه اقوام آریایی دانست.

اتو شرودر آلمانی در همین دوران با بررسی‌های دقیق استپ‌های جنوب روسیه را سرزمین آریایی‌ها معرفی کرد.

خاینه گلدرن آلمانی در پایان قرن نوزدهم جنوب روسیه در شمال دریای خزر را خاستگاه این اقوام پیشنهاد کرد.

یت مار محقق آلمانی در همین اوان جنوب روسیه را مرجع دانست.

پرفسور هیرت داشمند آلمانی در اولین سال قرن بیستم اروپای مرکزی را موطن آریاییان بیان نمود.

در اوایل قرن بیستم نظریات بیش‌تر متوجه‌ی جنوب روسیه تا نواحی بالتیک گردید.

گوردون چایلد باستان‌شناس و محقق شهیر انگلیسی جنوب روسیه را تأیید کرد.

لومل شرق‌شناس مشهور آلمانی و متخصص تمدن هند و ایران از اصطلاحات ودایی و ادبیات قدیم ایندوگرمان‌ها نتیجه می‌گیرد که محل اقامت اولیه‌ی آریاها در زمان تدوین وداهای اولیه باید در منطقه‌ی سرد بوده و نور و حرارت و آتش اثر لذت‌بخشی برای این مردم داشته باشد. او از پژوهش خود به این نتیجه می‌رسد که امکان جنوب روسیه بیش از نقاط دیگر است.

پرفسور مولتون دانشمند انگلیسی جنوب شرقی روسیه را ترجیح می‌دهد.

ادوارد مایر محقق و مورخ معروف آلمانی موطن اولیه‌ی این طوایف را در شمال دریای سیاه و دریای خزر می‌داند که از آن جا به سوی دریاچه‌ی آرال گسترش یافته‌اند.

پرفسور میلز اوستاشناس مشهور انگلیسی منشأ آریاها را جنوب روسیه و شمال افغانستان حدس می‌زند.

پرفسور اُلمستد مورخ انگلیسی نیز جنوب روسیه را مرجع می‌داند.

حدود ده قرن قبل محققان اسلامی ـ ایرانی با استفاده از مدارک اوستایی و بدون توجه به اساطیر تورات که در قرآن نیز منعکس گردیده است، موطن آریاها را خوارزم تعیین نموده‌اند. بیرونی و خوارزمی از جمله این دانشمندان اند. در جلد اول به اختصار بیان شد که دانشمندان اسلامی نظیر ابن خلدون اولین محققانی بودند که بی در نظر گفتن افسانه‌ها و اساطیر مذهبی تحقق تاریخی را آغاز کرده و با بهره‌گیری از روش علمی سد خرافات قرون وسطا را شکستند، آن چه اروپاییان به تدریج در قرن نوزدهم به آن دست یافتند.

از اواسط قرن بیستم نظر پژوهشگران بیش‌تر به سوی جنوب روسیه متوجه گردید:

پرفسور شدر آلمانی یکی از برجسته‌ترین شرق‌شناسان مبدأ اقوام آریایی را جنوب شرقی روسیه و شمال افغانستان تشخیص می‌دهد.

سر پرس سایکس مورخ انگلیسی جنوب روسیه را پیشنهاد می‌نماید.

پرفسور اسمیس انگلیسی جنوب روسیه و شمال دریای خزر را تأیید می‌کند.

پرفسور گیمیرای مکزیکی شمال دریای سیاه و منطقه‌ی سفلای ولگا را حدس می‌زند.

آلتهیم متفکر و فیلسوف آلمانی شمال افغانستان و اطراف دریاچه‌ی آرال را سرزمین اولیه‌ی اقوام آریایی می‌خواند.

نیبرگ دانشمندی سوئدی میز معتقد است که آریاها ابتدا در شمال افغانستان و جنوب روسیه می‌زیسته‌اند.

تیمه دانشمند آلمانی خاستگاه آریاییان را شمال اروپا حدس می‌زند.

کرمار دانشمند هندی منشأ آریاها را در منطقه‌ی تمدن قدیم گورکان در شمال دریای سیاه می‌داند.

بویس انگلیسی ولگای جنوبی را موطن این اقوام پیشنهاد می‌کند.

پرفسور وینگلر محقق مشهور آلمانی جنوب روسیه و نواحی قفقاز را ترجیح می‌دهد.

ویدن گرن محقق هلندی سرزمین نخستین آریاها را از قفقاز تا دریاچه‌ی آرال توجیه می‌کند.

سکیت‌ها و سارمات‌ها و آلان‌ها در مناطق قفقاز و سغدانیان، ساک‌ها و خوارزمیان در ناحیه‌ی آرال.

محققان شوروی که در این باره تحقیقات جامعی کرده‌اند و با بررسی‌های محلی آن را تکمیل نموده اند، شمال و شرق دریای خزر و اطراف دریاچه‌ی آرال را موطن نخستین اقوام آریایی پیشنهاد کرده‌اند. در رساله‌ای که از جانب آکادمی شوروی تهیه شده به این منطقه تکیه شده است.

با توجه به کلیه‌ی نظریاتی که ذکر شد می‌توان منشأ طوایف آریایی را در منطقه‌ای بین شمال دریای سیاه و دریاچه‌ی آرال دانست.”

۲ـ  زرتشت، مزدیسنا و حکومت، جلال‌الدین آشتیانی، نشر مؤلف، مونیخ، فروردین ۱۳۶۳، ص ۹.

۳ـ  همان. ص ۱۶.

۴ـ شناخت اساطیر ایران، جان هینلز، ترجمه‌ی ژاله آموزگار، احمد تفضلی، نشر کتاب‌سرای بابل، نشر چشمه، چاپ اول، ۱۳۶۸، ص ۱۲۷ .