با نهایت لطف و صریح صحبت می کند؛ صمیمی و فروتنانه به گفت وگو می نشیند. بسیار مبادی آداب سخن می گوید و انتخاب کلماتش برگرفته از شیوه ی سخندانی پدر است که سالیانی در سمت سفیر ایران در نظام گذشته خدمت کرده بود. فارسی اش شیرین تر از انگلیسی گفتنش است!
از علی احساسی نماینده ایرانی تبار مجلس فدرال می گویم که در دور پیش از سوی حزب لیبرال از منطقه ویلودیل به مجلس راه یافت.
خیلی ممنونم از وقتی که برای این گفت وگو گذاشتید.
ـ نه خواهش می کنم. اولین و مهم ترین اصل زندگی برای من، یا برای هر شخص در هر مقام و موقعیتی که هستش، مسئولیت پذیری ست، مخصوصا در قبال خویشتن خود یعنی وجدان آرام …
یک روز شما، نماینده ی پارلمان کشور، چگونه آغاز می شود؟
ـ خدمتتون بگم که اول از همه سر و کار ما با مردم است همیشه و همه جا چه در دفتر اتاوا و چه در دفتر مخصوص نمایندگی در “ویلودیل” خودمان. به طور دایم و بی وقفه از گروه های مختلف اگر مسأله ای براشون پیش آمده، و یا درخواستی دارند با من در تماس هستند. راستش ارتباط مستقیم مردم با من به عنوان نماینده بسیار زیاد و گاه غیرقابل تصور است برای بعضی از دوستان!
به عنوان مثال چطور درخواست هایی؟
ـ خوب درخواست ها متفاوت هستند. مخصوصا آن هایی که در دفتر ویلودیل مطرح می شه معمولا جنبه ی شخصی داره و در اتاوا بعضا گروه ها، یا افراد به طور دسته جمعی مطرح می کنند. مثلا اگر اتفاقی افتاده باشه یا قانونی تصویب شده باشه که با نظرات و ارزش های مورد نظرشان همخوانی نداره، و مردم با معرفی خودشون نقطه نظراتشون رو دوست دارند که اعلام کنند.
به نظر پر دردسر میاد هر روز به صحبتی رسیدگی کردن …
ـ ببینید لازمه که این مطلب رو عنوان کنم؛ یکی از مسائلی که بعد از انتخاب شدن متوجه شدم این بود که خیلی بیشتر از پیش باید گوش شنوا داشته باشم! یعنی عملا اولویت های فردی کنار گذاشته می شوند.
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی/گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
مادر بزرگ و پدر بزرگ شیرازی ام در گوش من خوانده اند و ناخودآگاه اشعار حافظ و سعدی، روان ذهن من می شود که نوه ی “امین خاقان”، بنیانگذار فرهنگ نوین در فارسم، و نوه ی لویی شانزدهم نیستم!
می خندد و جالب است برایش این پارسی شهد و شکر.
آیا این انتقال درخواست ها به جایی می رسد؟
ـ البته! هر شهروند صاحب حق است و سهیم در تصمیم گیری های قانونی. گرچه بعضا بسیار زمان بر بوده و به نظر متقاعد کننده نیست اما واقعا هر پروسه ی قانونی زمان خودش را سپری خواهد کرد و هر چقدر هم سیستم مفید و مثمر ثمری پیاده کنیم، باز هم مدت زمان خودش را خواهد داشت.
سئوال های بسیاری راجع به چگونگی این پروسه های قانونی هست، مخصوصا راجع به سمت های خاصی که عهده دار هستید، اما یک سؤال برایم اینروزها پررنگ تَر است؛ اصلا به پیشکسوت های این راه، راه نمایندگی مردم در پارلمان، اذعان داری؟! یعنی گمان می بری که ره را هموارتَر رفته ای و نه در تاریکی؟ باور داری که پرچم داران را جشن باید؟ و جشن؟
ـ البته و صد البته! من فکر می کنم در هر جامعه ی سالمی واجب است آنطور که باید و شاید از بزرگان و پیشکسوتان و پایه گذاران قدردانی شود، و اصول رشد و ترویج سلامت سیستماتیک، در ارزشگذاریهای بجا و به موقع نهفته است.
در الگو سازی، در رواج فرهنگ تفکر خدمت محور و در هنجارسازی سالم اجتماع، از طریق رسانه های جمعی باید کوشید و از پا ننشست … اما چرا؟ که چی؟ چرا مهمه؟
– ببین درست و حسابی بهتون بگم در کشوری مثل کانادا یا هر سرزمین میزبان ما، اگر جامعه ایرانی برای خودش احترام قایل نباشه، هیچ شخص دیگر، احترامی قایل نخواهد بود و این یکی از اصولی ست که من بدان باور دارم. یعنی این بزرگداشت پیشگامان فرهنگی، علمی، سیاسی و … در واقع دست مریزاد جامعه به پیشکسوتانش چه بسا بس مهم تَر از انتخابشان است….
همزبان بی مرز من!
ای تو تنها پاره های وطن من! چگونه دیده شدنمان در دستان پر توان ماست؛ من و تو …
برای نهال کم جان جامعه ی نوین مان، نور باش و امید … که سوسوی خاک پدران مان در تاریخ گم می شود …
– بله خوبه الان یادی کنم از مقاله ای که فکر می کنم در تیرگان به چاپ رسید در اهمیت قدردانی از گروه های قدیمی و همچنان پایدار ایرانی کانادایی از جمله سازمان زنان، سازمان مهندسین، مطبوعات مختلف مثل شهروند و یا نویسندگان و فعالان جامعه که همگی زحمت کشیدند و باعث همدلی جامعه ایرانی کانادایی شدند. واقعا سی و اندی سال پیش خبری از این فعالیت ها نبود و اثری از آثار وطن کمتر به چشم می خورد.
بله کسانی که پیشرو این راه بودند زحمات زیادی متقبِل شدند و واقعا باید آفرین گفت و درود فرستاد که بزرگوارانه تلاش کردند و به قولی آستین بالا زدند و شروع کردند تا به اینجا برسه. قطعا آسون نبوده و قابل احترام هست. باید خاطرنشان کنم این اهداف حاصل زحمات یک نَفَر به تنهایی نبوده و یک مشارکت و هم صدایی دسته جمعی بوده و تمامی اعضای جامعه ی نو پای ما سهیم بودند.
خود من به عنوان مثال موقعیت امروزم رو مدیون راهنمایی ها و کمک های بی دریغ خیلی ها هستم از جمله وجود دکتر مریدی نازنین تا جایی که من در ارتباط بودم بسیار مردمی و درگیر تمامی مسائل روزانه مردم بودند.
دکتر مریدی در یک کلام یک شخصیت بارز و مثمر ثمری در جامعه ی ایرانی کانادایی هستند و موردهای بخصوص زیادی هست که فعالیت های ایشون مورد تحسین قرار گرفته. مخصوصا در جامعه ی میزبان. من به شخصه شاهد سخت کوشی های ایشون بودم و به عنوان وزیر قوانینی که به تصویب رسوندن در جهت مستقیم یاری رسوندن به مردم بوده.
خصوصا لایحه ی رایگان سازی تحصیلات عالیه برای قشر کم درآمد (OSAP) از جمله قدم های سنجیده، منصفانه و بسیار مورد توجه جامعه است.
دکتر مریدی که خود از اهالی دانشگاه است و رئیس دانشگاه تورنتو او را “از خود” می خواند(the Minister is One of Us) ،جمله ای که برای خیلی سیاسیون حسرت برانگیز بود که دانشگاهیان او را از خود بخوانند، اوج احترام و ارزش یک نماینده است.
آخر دانشگاهیان، خود حاکمان ملک خویش اند و باکشان به سیاست نیست! جامعه ی سالم این است آخر … مگر جز این است؟
– ایشون آشنایی بسیار عمیق و درک بالایی از جامعه ی ایرانی کانادایی دارند. به واسطه یک دهه تلاش شبانه روزی و در ارتباط مستقیم قرار گرفتن، ایشون هم مثل همه ی ما علاقمند هستند که جامعه ایرانی هر چه بیشتر استعدادها و توانایی های خودش رو بشناسه و بارز باشه، بسیار فعالانه در تمام مراسم جامعه ی ایرانی کانادایی حضور پر رنگی داشتن و واقعا مسئولانه و خستگی ناپذیر هم در جامعه خودمون و هم در جامعه کانادایی ایفای نقش کردند.
دوباره ناخود آگاه می گویم
آخر سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد
تا روی درین منزل ویرانه نهادیم
چون می رود این کشتی سرگشته که آخر
جان در ره آن گوهر یک دانه نهادیم .
همزبان بی مرز من! ای تمام سهم من، و هم، تمام وطن من … برای راه پیش رو چراغ هست و دیگر بهانه نیست … نور هست و کرانه هست … پس امید باش و چراغ نشکن! و دل مسوز ..
پاییز ١٣٩٧ تورنتو