از این رو، در شاهنامه ی او، جدا از هزار بیتی که دقیقی سروده است و در پشت آن ها بیشتر باورهای استوره ای زرتشی و مانوی نهفته است تا اندیشه های تاریخی و استوره های کهنتر ایرانی، کمتر تعصب مذهبی دیده میشود. خاستگاه فردوسی، جامعه ی کهن ایران و زندگی و بینش مردمانی است که در طول تاریخ چند هزار ساله ی خود توانسته اند هویت خود را حفظ کنند.
به روایت دیگر، فردوسی شاهنامه را بیش از آن که با پشتوانه ی روایتهای دینی زرتشتی و اسلامی بیافریند، به روایتهای استورهای و سنتهای طبیعی و زمینی تکیه میکند. از این رو در حماسه هایش شوکت و بزرگیِ پادشاهان پیش از آن که برآمده ی اندیشه و کردار و گفتار آیینیِ آن ها باشد، حاصل انسان دوستی، میهن پرستی و تواناییِ آن ها در سیاست، رهبری و ژرفای خرد آن ها است.
در روایت فردوسی، آفرینش جهان، برآیند خرد نخستین است. ایزد او، نه مزدااهوره است، نه یهوه و نه الله. ایزد او خردی تکوینی است که دوره به دوره استوره های مینوی و استومندی آن کامل تر میشوند. چنان که گیومرث، نه نخستین پادشاه است و نه نخستین انسان، این هر دو است. گیومرث هم پادشاهی است که نخستین انسان بودن را در خود دارد و هم انسانی است که نخستین پادشاهی را با خود آورده است. او انسان- پادشاهی است برآمده ی خردی آفرینشگر، که در اکنونش، پادشاه و رعیت خود است. پس اگر ستایشی هست، همانا در بزرگداشت خرد است:
“کنون ای خردمند ارج خرد
بدین جایگه گفتن اندر خورد
خرد بهتر از هر چه ایزد داد
ستایش خرد را به از راه داد
خرد رهنمای و خرد دلگشای
خرد دست گیرد به هر دو سرای
ازو شادمانی و زویت غمی ست
و زویت فزونی و هم زو کمی ست
خرد تیره و مرد روشنروان
نباشد همی شادمان یک زمان
چه گفت آن سخنگوی مرد از خرد
که دانا ز گفتار او برخورد:
کسی کو خرد را ندارد به پیش
دلش گردد از کردهی خویش ریش”۸
همین اندیشه را در گفتار اندر وصف آفرینش عالم او نیز میتوان دید. در اندیشهی او، به رغم این که هیچ یقینی وجود ندارد و معتقد است “نداند کسی آشکار و نهان”را، آغاز آفرینش، زمان بیکرانه است. آن روشناییِ جاودان که پیدایش و آغازی ندارد. آن گاه پس از این بی آغازی است که چهار عنصر حیاتی در تکوین جهان نقش اصلی را مییابند:
“وُزو مایهی گوهر آمد چهار
برآورده بی رنج و بی روزگار
یکی آتش برشده تابناک
میان باد و آب از بر تیره خاک
نخستین که آتش ز جنبش دمید
ز گرمیش پس خشکی آمد پدید
وُزان پس از آرام سردی نمود
ز سردی همان باز تری فزود
چو این چهار گوهر به جای آمدند
ز بهر سپنجی سرای آمدند
گوهرها یک اندر دگر ساختند
دگرگونه گردن برافراختند”۹
از آن جا که در بنیاد معرفت ایرانی، گیتی ساختاری تکوینی دارد، در اندیشهی فردوسی نیز، جهان نه تنها ناگهانی یا در زمانی اندک، شش روز کتاب مقدس و قرآن یا در چهار دوره ی سه هزار ساله ی زروانی و سه دوره ی سه هزار ساله ی اوستا و دیگر کتابهای مزدیسنی، و به ارادهی یهوه، الله و مزدااهوره شکل نمیگیرد، که در یک سیر تکوینیِ نمادین ۳۶۵ شب و روز بود مییابد و برای کشف و شناخت هر عنصری یا هر پیش رفتی دست کم عمر نسلی لازم است. از همین رو از منظر او، پس از این بود، ریخت بیرونیِ کل هستی، باز به کمک چهار عنصر آتش، آب، هوا و خاک شکل میگیرد و از درهمآمیزیِ آنها، عنصرهای دیگر ساخته میشوند. انسان ابتدا از “دو گیتی” برمی آید، بعد “به چندین میانجی” پرورانیده میشود و سرانجام، نخست از اندیشه۱۰ و آن گاه از بیشمار عنصرهای هستی، بود و هویت مییابد.
این معنا بخشیدن به کل هستی، همچنان بر همین اندیشه سیر تکوینیِ خود را طی میکند. ابتدا سپهر آسمان یا فضا (جهان ایزد اندروای) ساخته میشود؛ بعد خورشید و ماه و ستارگان شکل میگیرند و آنگاه هر موجود زندهای. چنان که گیومرث نخستین شاه – انسان است و خرد او امکان دستیابی به نخستین ساختار اجتماعی. یعنی درست همان بینش و فلسفهای بنیاد حماسهها و داستانهای شاهنامه را میسازد، که برآمدهی خرد گیتیانهی ایرانیها در گذر چند هزاره است. خردی سازنده، پویا و دور از هر گونه کاهلی و انزواسازی:
“چنین گفت کایین تخت و کلاه
گیومرث آورد و او بود شاه
سر تخت و بختش برآمد ز کوه
پلنگینه پوشید خود با گروه
از و اندر آمد همی پرورش
که پوشیدنی نو بُد و نو خورش
به گیتی بر او سال سی شاه بود
به خوبی چو خورشید بر گاه بود.”۱۱
به اینسان، در خرد تکوینی استورههای ایرانی، گیتی، هم هستی استومند و هم هستی مینوی، دوره به دوره ساخته و کاملتر میشود و نه ناگهانی و در طی ۶ روز استورهها یا دینهای سامی.
آفرینش جهان آرمانی ابوالقاسم فردوسی نیز از همین منظر آرام آرام شکل میگیرد و مردمان آمادهی بهروزی و ایجاد خانواده و جامعه میگردند. گیومرث به مدت سی سال نخستین پوشش، پوششی از پوست حیوانها، اسکان و زندگیِ جمعی را سامان میدهد. هوشنگ، فرزند سیامک و نوهی گیومرث، در گذر چهل سال عدل و داد را بر هفت کشور استوره ای میگستراند که مرکز آنها ایران ویچ یا خونیرت است. او جهان را خرمی و آبادی میافزاید. از آتش و سنگ، آهن میسازد و چه گونگیِ بهره بردن از نخستین ابزارهای پیشرفت انسان را نشان میدهد. تهمورث، نیز در سی سال حیوانها را اهلی و رام میکند، از پوست و پشم و احشای آنها پوشش و نیازمندیهای دیگر را به وجود میآورد. ساختار خانواده و جامعه را مستحکم و شکیل میکند. به این ترتیب زمین یا جهان موجود به دورهی پرشکوه و بزرگ هفتصد سالهی جمشید میرسد. به عصر انسان – خدایی، به دوران پدرسالاری.
آریایی ها اگر چه مانند بسیاری از قوم های همزمانشان منش پدرسالاری را ارج میگذارند، اما این اندیشه به این معنا نیست که تمامیِ افراد خانواده یا قبیله، در قید پدر یا بزرگ قبیله گرفتارند. متنهای بسیاری نشان میدهند که منش آزادگی در میان ایرانیها رواج داشته است و آزاده مورد احترام بسیار بوده است. تا پیش از دوران خودکامگیِ دولتها و دینها که روی اندیشه و کردار و گفتار کسان جامعه، به ویژه رابطهی فرادستها با فرودستها بسیار تأثیر میگذارد و سرانجام خوی و سرشت ناپسند فرزندکشی، جوانکشی و زنکشی را رواج میدهد، فرزند خانواده یا هر فرد از قبیله، آزاد است تا چنان که دوست دارد و میخواهد خود راه زندگی و معیشت خود را انتخاب کند و هیچگونه اجباری برای ماندن و مطیع و فرمانبردار پدر بودن ندارد. هنوز عصر انسان- خدایی پا بر جا ست. امری که در پرتو آن به خودی خود آزادی و استقلال زنها نیز تأمین میشود و اجازه میدهد فرزند خانواده از هر دو سو، هم پدر و هم مادر، نسب ببرد.
به روایت دیگر، خرد آریایی در این دوران به گونهای است که هر گونه نفاق و دشمنی را در میان خانواده و قوم و قبیله از میان میبرد. ارج گذاشتن به استقلال فرد و احترام گذاشتن به خواستها و رسیدن به وحدت بر اثر تفاهم و حفظ استقلال و هویت، یکی از مهمترین عاملهای رشد سریع آریاییها در ایران است و زمینه ی پیروزیِ آنها بر دولتهای قدرتمند پر سابقهای چون آشوریان، بابلیان و اورارتوییها.
نشانههای این پیشینه، از آغاز هزارهی نخست که آریاییها وارد دشتهای پهناور ایران میشوند، در زبان و فرهنگ مشترک آنها، ادبها و رسمها و منسکهای یک سانی که به هنگام پرستاری از ایزدها و قربانی کردن برای آنها انجام میدهند دیده میشود. در واقع همین وحدت و داشتن خرد تأمل و مدارا است که به آریاییها کمک میکند تا خیلی سریع بر قومهای دیگر و همسایگانشان برتری خود را نشان بدهند و بر آنها چیره شوند و در همجواری و همزیستی با قوم پارس، سکا و ملتهای دیگری که در اطراف سلسله جبال البرز میزیند، بر دانش و آگاهیِ خود بیفزایند و زمینه های تمدنی را به وجود بیاورند که بعدها، با شاهنشاهیِ هخامنشیان عظمت بیهمتای خود را به عرصهی ظهور میرساند.
مادها و پارسها در دوران حکومت های قبیلهایِ خود و تاخت و تازهایی که به خاطر قلمروهای بیشتر دارند، خیلی سریع درمییابند که اتحادشان مانع باج و خراج دادن به آشوریان میشود و میتوانند با تکیه به خرد خود در اتحاد با سکاها که قومی کوچکتر و ضعیفتر از آنها هستند، بر قلمرو گستردهای حاکم شوند. این بینش، این تفکر، که یکی از بارزترین نشانههای خرد آریاییها، به ویژه ایرانیهای این دوره است و تأمل و مدارای در آن آشکار است، خود گواه این است که نه تنها مادها و پارسها، که دیگر قومهای آریایی نیز هیچ گاه به خاطر تبلیغ، تحمیل و ناپذیرفتنی بودن اندیشه و اعتقادی دیگر، با یک دیگر دشمنی نمی ورزند. هرگز به این خاطر با هم نمیجنگند. در واقع بر اساس همین تفکر و بینش است که مادها موفق میشوند در اواخر سدهی هشتم پیش از میلاد پادشاهیِ خود را تأسیس کنند.
ویژگیِ بارز حکومت مادها، ایجاد یک جامعه ی شهری است. تا پیش از این زمان، حکومتهای بسیاری تأسیس میشود که بنیاد آنها از همخونی شکل میگیرد و ساختار قبیلهای دارد. مادها به ویژه با پادشاهیِ هوَخشَتَره، آرام آرام ریشههای قومی و قبیلهای را به سود شهروندی نادیده میگیرند. دیگر این تنها هم خونها یا قومها و قبیله های هم سان با حکومت یا فرمانروایی نیستند که میتوانند در نظام موجود از آسایش و آرامش زندگی برخوردار گردند. هر فرد، جدا از ریشه های قوم و قبیلهاش دارای حقوق اجتماعی است و بر اساس نظام برقرار شده، میتواند دارای حقوق خانواده و مالکیت باشد.
به روایت تاریخ نویسانی چون هرودوت و بر مبنای نگاره هایی که از آشوریان بازمانده است، میتوان دریافت این خرد دیاکو است که به او امکان میدهد نخستین کسی باشد که شاهنشاهیِ مادها را بنیاد میگذارد و میان سالهای ۶۵۵ تا ۷۰۸ پیش از میلاد، هگمتانه (همدان) را مقر پادشاهیِ خود اعلام میکند و میکوشد با ایجاد وحدت میان قبیلهها و قومهای مختلف بر قلمرو وسیعی حکومت کند.
تداوم همین خرد است که فرزند دیاکو، خشَتریتَه را به عنوان دومین پادشاه مادها بر تخت پادشاهی مینشاند. در دورهی پادشاهی خشتریته است که پارسها در برابر سپاه منظم او میپذیرند که با اتحاد دو سپاه میتوانند به آشور حمله کنند. در این جنگ با این که آشوریان تازه از صحنهی نبرد با ایلام و بابل بازگشتهاند، باز سپاه ماد و پارس را شکست میدهند و خشتریته کشته میشود و به جای او، جانشینش هوَخشَتَره بر تخت پادشاهی مینشیند.
هوخشتره که به عنوان یکی از خردمندترین پادشاهان ایرانی از او نام میبرند، پیش از هر گونه نبردی با آشوریان که دشمن بزرگ و سرسخت به شمار میرود، ابتدا سپاهی عظیم به سبک آشوریها تشکیل میدهد. آن گاه تمامیِ سربازانش را با بهترین جنگ افزارها مسلح میگرداند و به آشور حمله میکند. در این جنگ اگر چه پیروزی با سپاه ماد و پارس است و لشکریان آشور ناگزیر به بازگشت و فرار میشوند، اما هوخشتره، پشت دیوارهای نینوا از پیشروی بازمیماند و با این که میداند دیر یا زود موفق میشود که استحکامهای نینوا را فرو بریزد و برای همیشه از تجاوزهای آشوریها در امان بماند، به دلیل تجاوز سکاها به قلمروش، ناگزیر نینوا را ترک میکند.
هوخشتره تا پیش از مرگش سال ۵۸۵ پیش از میلاد، نه تنها موفق میشود شورش و تجاوز سکاها را منکوب کند، آشور را منهدم گرداند، که بسیاری از کشورهای کوچک و بزرگ را به قلمرو پادشاهیِ خود درمیآورد. او هم چنین موفق میشود برای مردمان روزگار خود با تشکیل یک نظام شهروندی، جنگافزارهای سبک چون نیزه و تیر و کمان و لباس مناسب تدارک ببیند. پوشش سربازان و مردم در نگارههای تخت جمشید، چون کلاه، شلوار، کفش ساقه بلند (چکمه)، موی پر جعد و ریش تابدار نوک تیز از یادگارهای هوخشتره است. او شاهنشاهیِ قلمرو بزرگی را برای پسرش، اژدهاک بر جای میگذارد. پسری که در طول پادشاهیاش، ۵۵۰ تا ۵۸۵ پیش از میلاد، نه تنها بر قدرت مادها نمیافزاید که با سیاستهایش، تسلیم مغان بودن و با صلاح و مشورت آنها امور مملکتی را پیش بردن، امکان رشد و تعالیِ مادها را نابود میکند و اجازه میدهد که پارسها خود را برای فرمانروایی و ایجاد یک شاهنشاهیِ بزرگ و تمدنی شکوهمند آماده کنند.
در واقع آن چه در آغاز به ویژه در پادشاهی هوخشتره، مادها را در منطقه به سرعت به قدرت، پیروزیهای چشمگیر و پادشاهی در قلمرو گستردهای میرساند، کم بها دادن به نظر و خواست مغان است که به نظام خونی و قومی پایدارند. از زمانی که مغان دارای طبقه و موقعیت ویژهای میشوند، نظام خونی و قبیلهای را بنیاد میگذارند و دوست دارند و میخواهند در تمام امور دینی، سیاسی، نظامی و اداری دخالت کنند، فروپاشیِ تمدن ماد آغاز میشود. این امکان را اگر چه دیاکو، خشتریته و هوخشتره به مغان نمیدهند، اما از آن جا که مغان در گذر سالها کم کم کارآزموده و آمادهی نفوذ در تمام ارکان حکومت و جامعه میشوند، هم زمان با پادشاهی اژدهاک به تمام خواستهایشان میرسند. مغان با ترویج و تلقین عقیده شان به اژدهاک و دیگر درباریان و لشکریان، حکومت را از هر گونه تصمیم و حرکت جدی بازمی دارند و با ایجاد انفعال و بی رغبتی در میان آنها تمام امور مملکتی و لشکری را به عهده میگیرند. از این رو از یک سو دولتیها و لشکریها از خرد، تفکر و انتخاب دور میافتند و سرگرم عیاشی و خوشگذرانی میشوند و نسبت به وضعیت مردم و به طور کلی نهادهای جامعه بی توجه میشوند و از سوی دیگر، مردم نیز روز به روز بیشتر زیر قیدها و ستم مغان قرار میگیرند و نسبت به حکومت و مملکت بی علاقه میگردند. امری که باعث ضعف حکومت اژدهاک میشود و پس از ۳۵ سال، پادشاهی تمدن مادها فرومیپاشد.
تا پیش از آغاز نیمهی دوم هزاره ی پیش از میلاد، هنوز هیچ گونه تمدنی به عظمت این دوره، آن هم دور از رودخانه و زمین خوش و آب و هوا صورت نگرفته است. مادها نخستین کسانیاند که به پشتوانه ی خرد خود، تأمل و مدارا، میتوانند در منطقه ای سخت و دور از رودخانه های عظیم، نظام شهروندی تشکیل دهند و تمدن شکوهمندی برپا کنند. چنان که تمدن مصریان حاصل حضور آنها در حاشیهی رود نیل و دجله و فرات و وجود دشتهای گستردهی حاصلخیز است. به روایت دیگر، حضور سه تمدن بزرگ شمالی، در سرزمین هایی که زندگی در آنها به دلیل وضعیت نامساعد آب و هوا بسیار سخت است، به رغم جنگهای بزرگ و مداومشان با یکدیگر، عامل بزرگی در پیدایش تمدن منطقه و تاریخ آینده است.
شاهنشاهیِ بزرگ آشوریان، که قومی سامی اند و از قدرت نظامیِ والایی برخوردارند، یکی از قدرتهای این منطقه است. قدرت دیگر، که هیچ کم و کاستی از آشوریان ندارد، اورارتورهای آسیایی هستند که دولت بسیار متشکل و مقتدری دارند. سومین قدرت بزرگ منطقه، آریاییان هستند. موقعیتها و وضعیتها به گونهای در طول چند سده پیش رفته است که گریزی نیست جز این که یکی از این سه قدرت بزرگ بر تمامی منطقه فرمانروایی کند و قلمرو خود را تا دوردستها گسترش بدهد. این نبرد و ستیز که به مدت سه سده به طول میانجامد، سرانجام مادها را بر دیگران پیروز میگرداند. آن ها با رهبریِ دیاکو که سرداری است خردمند، شاهنشاهیِ خود را تأسیس میکنند، به نیرومندترین قدرت منطقهی شرق نزدیک میشوند، بر کلده، لیدیه و مصر تأثیر میگذارند و پس از چهار پادشاهی به تاریخ میپیوندند. در واقع با پیروزیِ کورش بر اژدهاک، زمان پادشاهی مادها و سلطهی مغان در این دوره به سر میرسد و دودمان هخامنشیان آغاز میشود و بر بنیادهای خرد تکوینی و زمینی ایرانی ها تمدن شکوهمندی شکل میگیرد.
پینوشت:
۸ـ گفتار اندر ستایش خرد، دیباچه، دفتر یکم، شاهنامه، ابوالقاسم فردوسی، بهکوشش جلال خالقی مطلق، ناشر مرکز دایرت المعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۶، ص ۴.
۹ـ همان. ص ۶ .
۱۰ـ مقایسه کنید با نظریهی رنه دکارت: من میاندیشم، پس هستم.
۱۱ـ گفتار اندر ستایش خرد، دیباچه، دفتر یکم، شاهنامه، ابوالقاسم فردوسی، به کوشش جلال خالقی مطلق، ناشر مرکز دایرت المعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۶، ص ۲۲.