«وقتی آدم عاشق است و عشقش پذیرفته شده، تنش احساس راحتی می کند

 برعکس، وقتی عشق بی پاسخ می ماند،

تن احساس می کند وزنش سه برابر شده است.»

                                                   (پشت جلد کتاب تصرف عدوانی[۱])

از راست: مهدی مرعشی- مریم رئیس دانا

صفحه های آغازین کتاب «رسم این زن سکوت است» به نظر می رسد ادای احترامی است به یونگ و مفهوم تائو، تفسیر زندگی از این زاویه نگاه: «تائو می توانست هر چیزی باشد، و یونگ گفته بود تائو «همزمانی[۲]» است» (ص۸).

همزمانی در عاشقی راز همزمانی در کامیابی است وگرنه رنج است و سرگردانی. بنیان روایت «رسم این زن سکوت است» بر نبود همین «همزمانی» عاشقانه استوار شده و آدرس های غلطی که زن به مرد داده در جایی ناآشنا، لامکان ناکجاآباد.  

راوی مردی ایرانی است که برای وصال معشوقه اش از ایران راهی کانادا می شود با آدرسی که زن به دستش داده است. بهانه راوی برای روایت این سفر، در واقع همانا یافتن یار است، گرچه سرانجام این سفر بیرونی کاویدن بیشتر درون است و کشف لایه لایه های خویشتن.          

این تغییر و جا به جایی که به ظاهر با مهاجرت از خاورمیانه (قاره آسیا) به کانادا (قاره امریکای شمالی) روی می دهد توأمان نه فقط دنیای ذهنی مرد را به جست و جوگری وامی دارد بلکه مهاجر را به چالش های تازه‌ای وارد می کند تا به عنوان مثال در زندگی جدیدش از زبان مادری دور شود و چون کودکی تاتی تاتی زبان تازه را بیاموزد.

«ندانستم چطور باید بگویم: کی، قربونت برم من، فدات بشم. ندانستم چطور باید رمانتیک بشوم.

گفتم: کی، اگر تو نبودی …

… کاش زبان همه به تن ختم می شد. کلمات چه اضافه اند! سرم چه درد می کند» (ص ۸۰). 

و اکنون راوی جدامانده از جغرافیا و موطن خود، برهنه پیش روی چشمان بیگانگانی قرار می گیرد که مفتخر به مفهوم «تعلق» هستند. با این حال، گذشته امکان فراموشی برای مهاجر نمی گذارد. گذشته را نمی توان ترک کرد، همیشه در کوچه پس‌کوچه های ذهن و خاطره باقی می‌ماند، و با مرور یادهاست که مرد برای مان تعریف می کند گذشته اش چه بوده، شغلش، همسرش، خانواده اش و هر چه به خودش مربوط می‌شود و نیز آن زن محبوب، آن معشوقه، که قرارشان یک نشانی بوده روی کاغذ در خیابانی در مونترال.

ولی آن آدرس و آن نشانی به زنی دیگر ختم می شود، زنی از تبار چین باستان، بسان یک راهنما، یک آرامش‌ دهنده برای درک دقیق زمان و زیستن در زمان حال، زمان اکنون. زنی به نام «کی». نامی که شاید استعاره ای باشد برای خواننده فارسی‌زبان و حتا خود راوی که «چه کسی» بود آن زن، آن معشوقه ایرانی؟ چه کسی بود و چرا با روای چنین کرد؟ چرا نشانی نادرست داد؟ چرا نیامد؟ کجاست و چه می کند اکنون؟

پرسوناژ زن اصلی در «بوف کور»، سارا در رمان «هیچکس» از مهران زنگنه و «رسم این زن سکوت است» از مهدی مرعشی هر سه از یک جنس هستند. هر سه از جنس سکوت هستند، اثیری اند، فرٌار و دست نیافتنی. در هاله ای از وهم، مبهم و سایه ‌وار. هستند و نیستند. کنش داشته اند زیرا واکنشی را تولید کرده اند. سرگردانی، حسرت و کاویدن زندگی درونی برای راوی همه ماحصل کنش سایه سار زن است در سه اثر «بوف کور»، «هیچکس» و «رسم این زن…». تمام این زن ها رسم شان سکوت است.

وقتی راوی از «کی» سوال می کند چه طور به او اعتماد کرد و به حریم خصوصی راهش داد «کی» پاسخ می دهد «تو مثل یک بودا بودی.»

«بودا؟»

«البته یک بودای سرگردان.» ( ص۶۸)

و این سرگردانی تا آخرین صفحه های کتاب همچنان تداوم می یابد چون قرار نیست اصلا انسان وامانده از بهشت دیگر به آرامش و قرار برسد. راوی گرچه در تمام لحظه ها کی را در آغوش می گرفته اما همواره به فکر معشوقه گمشده خود بوده است. از گمشدگی معشوقه تا گمگشتگی راوی هر چه قدر هم که کی با مهربانی هایش مرحم زخم های عاشق باشد ولی درمان نیست، وگرنه راوی نمی نوشت «شاید هم تا آخر دنیا را دنبال ات بروم. شاید هم نروم. نمی دانم. اما می دانم باید آن قدر گریست تا دیگر اشکی نماند. آن وقت شاید گریه هم از یاد برود و باز بشود شروع کرد.» (ص ۱۹۸-۱۹۷)


۱- تصرف عدوانی. لنا آندرشون. ترجمه سعید مقدم. نشر مرکز.

۲- رسم این زن سکوت است. مهدی مرعشی. چاپ زاگرس. مونترال- ۲۰۱۴