کفن امام پاره شد. منظره
بدن امام در این حالت واقعاً جلوه ماندگاری ثبت کرد. تلاش مردم برای رساندن دست
خود به تابوت امام، مشکلآفرین شد. در حدی که کفن امام پاره شد و در رسانهها
منظره بدن امام در این حالت! واقعاً جلوه ماندگاری ثبت کرد.» – خاطرات سال ۱۳۶۸
اکبر هاشمیرفسنجانی
در میدانِ فاطمیی تهران، پشتِ فرمانِ تاکسی، منتظر مسافر بودم. چند ماهی بود از حبس خلاصی یافته. تاکسی می راندم هیچجا برای آدم سابقه داری چون من کاری نبود. بی پولی بود و غمِ نان. آبدارچی هم که میخواستم بشوم عدم سوء پیشینه میخواستند و من سابقه دار شده بودم. دو مسافر تهِ تاکسی نشسته بودند. سه مسافر کم داشتم تا راهی بازار شوم. «روح بلند پیشوای مسلمانان به ملکوت اعلا پیوست.» و این صدای محمد حیاتی گوینده ی قدیمی رادیو بود که خبر را با بغض قرائت کرد. هرگز خبر مرگ کسی برایم توأم با شادمانی نبوده. دروغ نگویم این بار اما متفاوت بود. میلیونها تن در مراسمی دولتی سیاه پوشیده و گریبان چاک دادند و بی قلبترین موجودی که نمادِ بی معرفتی و بی عاطفگی ی مطلق در تاریخ ایران بود را به تاریخ شانزدهم خرداد از درون فریزر به خاک سرد سپردند. همانگونه که میلیون ها نفر در مراسمی غیر دولتی در ۱۲ بهمن ۵۷ به استقبال اش رفتند. مرگش پایان تباهی نبود. او که با جوشانده ی مذهب و شمشیر خرافات گردن خردورزی نحیف ایرانی را از بدن جدا کرد و فرهنگ و سیاست ایران را یک سر به پلیدی کشاند، آن سان که رهایی از میراث اش به آرزوی ۴۰ساله ی انسان ایرانی بدل شده است. همه چیز در «آقا» مستحیل شد. آنقدر “آقا” بزرگ شد که مقاومت در برابرش به ناممکنها پیوست. بزرگیی «آقا» کوچکی دیگران خوانده شد. هنوز اما کسانی در تبعید و مهاجرت شوم آوایی کرده و او را که شاخص اصلی و سپهسالار ارتجاع در تاریخ ایران بود را نماد معرفت میخوانند:«خمینی باسوادترین رهبر این کشور بود از ایام اولیه حکومت هخامنشیان تا روزگار حاضر هیچ کس به لحاظ علمی به پای او نمی رسید. در تاریخ ما آقای خمینی واقعا یک نمونه ی بینظیر بود در مقام حکومتداری. خمینی مرد شجاعی بود.» بخشی از سخنان عبدالکریم سروش در کالیفرنیا ۲۰۱۹
قرار بود بهشت را از آسمان بر زمین کشد. جهنمی ساخت که زنگ تفریحش دوش گرفتن با آب صد درجه شد. لیبرالها و ملی مذهبی ها به پابوسش رفته و کلاه از سربرداشتند و بر دستانش بوسه زدند، چرا که در سیمای آقا نماد یک انسان دموکرات مشاهده کردند. برای روحانیون از طالقانی و منتظری تا دیگران مفهومی معادلِ تقوا داشت. بخشی از چپ آن روزگاران وی را نماد عدالت اجتماعی انگاشت. دروغ و فریب جان مایهی فکری اش بود. از کوخنشینان گفت و امروز دفنگاهش نماد کاخ نشینی شده است.
سادهترین نوعِ مرگ برایش رقم خورد. حقاش این نبود. او شوکران را به نوشداروی جامعه بدل کرد؛ ایران را تا حدِ رذالتِ خود پایین کشید. حق اش نبود به این سادهگی برود. یادِ مسافرانِ جادهی شمشیر در راهروهای مرگ زندان گوهردشت برایم زنده میشود. بهکیشها. اصغر محبوب. مهدی فریدونی. همایون آزادی. مجید ولی. منصور نجفی. محمود علیزاده. بیژن بازرگان. جعفر بیات. حمزه شلالوند. و آن دیگر و آن دیگر. صدای نیری و پورمحمدی و رئیسی و قاضی مقیسه از پشت یخ دیوارهای سربی زندان گوهردشت: ببریدش چپ. و چپ اسم رمز حسینیه ی خون بود. با دارهای از پیش مهیا شده.
سرسپردهی ساطور و دار بود و ماند.
بچهها بلند شین چقدر تو خاوران میخوابین! خمینی مرد
*شغالی گر ماه بلند را دشنام گفت. احمد شاملو