تحلیل روان عصب شناسی پدیده دردام افتادن شخصیت های سیاسی
آقای نجفی نه آخرین فرد سیاسی هست که ادعا می شود در دامی که نیروهای امنیتی برای او پهن کرده اند افتاده است و نه آخرین فرد از این دست. پیش تر هم افرادی همچون معادیخواه و مهاجرانی و در غرب هم افرادی مانند آقای کلینتون و مواردی دیگر، با این ادعا سعی شده است که جرمشان تطهیر شود. تطهیر کنندگان اما، با پرستو خواندن شکارچی، سعی در قانع کردن افکار عمومی در بی تقصیر نشان دادن خاطی و تماما سیاسی جلوه دادن ماجرا هستند. و اما سئوال اساسی این است آیا اصولا انسان موجودی است که طعمه می شود و آیا این توجیهات مسئولیت انسان را کاهش می دهد؟ برای پاسخ به این سئوال لازم است که بررسی کوتاهی در مورد ساختار مغز انسان داشته باشیم.
ساختار مغز انسان از نظر روان عصب شناسان
مغز انسان دارای سه لایه مختلف است که طی میلیون ها سال تکامل یافته است. این گفته بر اساس کارآمدترین مدلی که برای درک مغز از نظر تاریخ تکاملی آن موجود است، توسط پال مک لین استخراج شده است که به مغز سه تایی معروف است. بر اساس این تئوری در طول مسیر تکامل، سه مغز جداگانه با ترتیب بوجود آمدند که در حال حاضر در جمجمه انسان قرار دارند:
۱. لایه درونی – مغز خزنده (مسئول اعمال حیاتی مانند تنفس، فشار خون و حرکات بدن و…)
۲. لایه میانی – مغز لیمبیک یا مغز پستانداران (منبع هیجانات و عکس العمل مبتنی بر حمله و گریز)
۳. لایه بیرونی – مغز نئوکورتکس یا مغز انسانی یا متعالی (آگاهی به خود و محیط، مدیریت هیجانات و برقراری رابطه همدلانه، اخلاقیات و … )
تفاوت عملکرد مغز پستاندارای و مغز انسانی
در مواجهه با محرکهای بیرونی مغز پستاندار فقط وا کنش پیش بینی شده از خود نشان می دهد چنانکه اگر محرک بقایی مانند غذا یا محرک جنسی برای جفت گیری از محیط دریافت شود حیوان بلافاصله پاسخ از پیش تعیین شده و خطی نسبت به آن نشان می دهد. مغز پستاندار بلافاصله ممکن است به محض تحریک، حتی در ملا عام به جفت گیری بپردازد. این در حالی است که مغز انسانی وقتی با محرکهای غریزی رو به رو می شود آن را از فیلتر خود عبور داده و با آگاهی از شرایطی که فرد در آن قرار دارد، منافع دراز مدت خود و دیگران، احساسات خود و دیگران، نوع ارتباطاط تعریف شده، اخلاقیات و بسیاری ملاحظات، پاسخ درخور موقعیت را نسبت به محرک غریزی یا هیجانی ارایه می دهد.
به واقع نیوکرتکس یا مغز انسانی قادر به مدیریت هیجانات و کنش های غریزی آنی و پاسخ به محرکهای بیرونی است. این بخش از مغز بشر، منبع انسانی برای کمک به ایجاد فضایی قابل اعتماد توأم با امنیت و آرامش برای فرد و جامعه است. فردی که توسط مغز انسانی اداره می شود با توجه به منافع دراز مدت خود و جامعه به محرکهای بیرونی، هیجانات و کنش های غریزی دست به عمل می زند. اگراین بخش از مغز فرماندهی شخصیت فرد را در دست داشته باشد می تواند شرایطی را فراهم کند که دیگران در کنار او با اطمینان و آرامش و نیز با صلح و امنیت زندگی کنند. در صورتی که اگر فرماندهی شخصیت بخصوص در افراد قدرتمند و رهبران جامعه در دست بخش پستانداری مغز آنها باشد و فرد به طور غریزی یا توسط هیجانات ناپخته به محرکها پاسخ دهد. در این صورت جامعه دچار احساس ناامنی شده باعث ایجاد ترس و بی ثباتی می شود. زیرا هر لحظه ممکن است فرد قدرتمند، تحت تاثیر مغز پستانداری خود که تنها بر اساس نیازهای پایه ای برنامه ریزی شده عمل کرده و با هر محرک خارجی واکنشی نشان دهد که از حوزه مدیریت عملکرد انسانی خارج است.
عملکرد مغز و ادعای در دام افتادن
وقتی گفته می شود فردی در دام افتاده است به معنی آن است که مغز پستاندار او عنان زندگی اش را به دست گرفته و از حضور مغز انسانی او خبری نیست که موقعیت و شرایط واقعی را ارزیابی کند. در چنین شرایطی فرد صرفا بنا بر غریزه عمل کرده و خود و دیگران را به خطر می اندازد. در این موقعیت او همچون خرگوشی عمل می کند که قادر به تمیز بین هویج سمی و سالم نبوده و خود را به واسطه واکنش غریزی به هلاکت می رساند.
آنچه اکنون مهم می نماید این است که ادعای در دام افتادن افراد برای تطهیر جرایم و تخلفات مانند این است که بگوییم که مغز این افراد فاقد بخش انسانی است. که ادعایی کاملا نامربوط است همه انسانها دارای این بخش از مغز که می تواند تکانش های آنها را مدیریت کند هستند. اما توجیه این که از این قابلیت خود در مواقعی که لازم است استفاده نمی کنند چیزی از جرم آنها نمی کاهد که هیچ، بلکه آنها را تا حد یک پستاندار فاقد مغز انسانی تنزل می دهد.
عذر خواهی و پذیرش خطا به جای تحقیر شخصیت خاطی
تلاشهایی که برای زدودن آثار گناه از چهره خاطیان صورت می گیرد به اندازه تلاش جبهه مقابل در جهت تنزل شخصیت انسان، بازیگرایانه و فریبکارانه است. تمامی این تلاشها به این خاطر هست که جبهه متهم دامان خود را از پذیرش ضعفها و اشتباهات بالا بگیرد و سعی کند چهره آلوده خود را در نظر عموم دوباره پالوده کند. این اقدامات به این منظور است که این جریان مانند جریان مقابل، به خود حق می دهد که در مقام حاکم مطلق و با ماسک بدون خطا و ضعف عنان ملت را به دست بگیرد. و چقدر در فرهنگ ما دشوار است که بپذیریم ما هم ایراد و اشتباه داریم. همین مطلق گرایی و ایده آل سازی در فرهنگ ما باعث شده است که حاکمان در مقام خدایی نشسته و هرگز مسئولیت اشتباهات و ضعفهای خود را نپذیرند. این در حالی است که در جوامع پیش رفته عذرخواهی و پذیرش مسئولیت اشتباه امری متداول است چنانکه بیل کلینتون در پی افشای مدارک غیرقابل انکار، سرانجام در مقابل دوربینهای تلویزیون به گناه خود و دروغگویی به دادگاه و مردم اعتراف و از مردم ایالات متحده آمریکا عذرخواهی کرد. این ضعف فرهنگی عدم پذیرش گناه و مسئولیت نشان از ضعف عزت نفس ملی ما است که ریشه بسیاری از معضلات جامعه می باشد.