۲۰سال پس از خود است. می‌توان در یکی از بالکن‌های کوی دانشگاه در ١٨ تیر ٧٨ ایستاد و مواجهه و تقاطع ٢٠ سال قبل را با ٢٠ سال بعد در بدن‌های زنده‌ ی مقاومت و اعتراض دانشجویان که به پایین پرتاب می‌شوند نظاره کرد.

١٨ تیر واکنشی به قتل‌های زنجیره‌ای است. قتل‌های زنجیره‌ای، سلاخی بازماندگان زندان‌های اعدامِ دهه‌ی ۶٠ بود. قتل‌های زنجیره‌ ای به مسلخ کشاندن اندیشه، شعر، کانون نویسندگانِ ضد سانسور و تتمه‌ی نیروی گریز از مرکزِ تمامیت‌خواهی حاکم بود. قتل‌های زنجیره‌ ای قتل باقیمانده‌ی هیولای چپ – دیو آزاداندیشی و عدالت‌خواهی- بود. بدین‌ترتیب قتل‌های زنجیره‌ای در حلقه‌ای از زنجیرِ ٢٠ سال حذف و تصفیه، از ضدانقلاب فرهنگی تا زندان‌ها و اعدام‌های دهه‌ی شصت قرار می‌گرفت.

روزنامه‌ی سلام در نسبت با قتل‌های زنجیره‌ای نوشت و تعطیل شد و متعاقب آن، دانشجویان از کوی دانشگاه حرکت کردند و راهشان “نه اینوری” بود و “نه اونوری.”

١٨ تیر ٧٨، روزی که رئیس دولت اصلاحات آن را تحت عنوان “ظلمی هم به نظام و هم مردم”  توصیف کرد، روزی که روزنامه‌ها خبر مهم گم شدن یک ریش‌تراش برقی را تیتر زدند و روزی که سعید زینالی‌ها برای ٢٠ سال گم شدند و عزت ابراهیم‌نژادها که تازه جوانانی ٢٢ساله بودند به خاک افتادند، اهمیت خود را از دو چیز می‌گیرد: نخست مواجهه‌ی آگاهانه‌ی دانشگاه با تاریخ خودش و تاریخ حذف و حمله و تصفیه طی ٢٠ سال و جای‌گیری مجدد و سنگربندی در دل این تاریخ. دوم و مهمتر از آن بیرون زدن از “اخته‌سازی” و “پیاده‌نظام سازیِ”  دانشگاه از جانب حکومت، فهم آگاهیِ کاذب حکومت‌ساخته‌ ای که به ‌عنوان اصلاحات به دانشگاه نوشاندند تا با نمایش رنگی و زیبای انتقادی، خوش باشد. بنابراین ١٨ تیر، نوعی لحظه‌ ی بازگشت “همان” (در رابطه با ٢٠ سال قبل از خود) بود و جدال و رفع “بیگانگی” ای که در کلِ ٢٠ سال پس از آن در جریان است.

دانشجویانْ آن روز آگاهی خونینی از کذب بودنِ اصلاحات به ‌دست آوردند. در تمام ٢٠ سالی که از ١٨ تیر گذشت جدال اخته‌ سازی و بیگانه‌ سازی (با شدتی افزون بر پیش) با آگاهی (منسجم‌تر از قبل) در دانشگاه در جریان بوده است. پولی‌کردن دانشگاه، تبدیل دانشگاه به بنگاه و “دانشجو” به “مصرف کننده”، منزوی‌کردن دانشگاه از جامعه، سیاست‌زداییِ همه ‌جانبه و بدل‌کردن دانشگاه به نوعی ستاد انتخاباتی. از سوی دیگر آن آگاهی و “نه گویی” به کل این فرایند از جانب طیفی از دانشجویان در جریان بوده است: از تظاهرات خرداد ٨٢ کوی دانشگاه در اعتراض به پولی‌سازی آموزش، تا فریاد آزادی و برابری و نه به استبداد و نه به امپریالیسم، تا پیوستن دوباره و دوباره به جنبش زنان و کارگران، تا کنش‌گری در تبریز و کوردستان و اهواز و… متکی بر پیوند با منافع مردم تحت ستم و به حاشیه رانده شده، تا طرح ایده خودگردانی و شورایی شدن دانشگاه که هرکدام از جانب گروه‌های مختلف دانشجویی در دهه‌ی هشتاد شمسی در جریان بود و طبیعتا پاسخی جز سرکوب و زندان نگرفت. سپس برآمدن مجدد دانشگاه در دهه‌ی ٩٠ علیه منطق خصوصی‌سازی و پولی‌سازی آموزش، علیه تبعیض و حذف طبقاتی، جنسیتی، مذهبی و قومیتی در دانشگاه و جامعه، پیوند با جنبش معلمان و جنبش کارگران و دفاع و حمایت از مقاومت زنان و خلق‌ها و جنبش محیط زیست تا قرار گرفتن کنار خیزش فرودستان و مردم.

اکنون با گذشت ٢٠ سال از ١٨ تیر ٧٨ این جدال همچنان در جریان است. #محمد_شریفی‌مقدم دانشجوی درویش و فعال صنفی به ‌همراه بسیاری دیگر از دانشجویان درویش در حال گذران ١٢ سال حبس خود است، #مرضیه_امیری روزنامه‌نگار و فعال صنفی در تجمع روز جهانی کارگر بازداشت شده و همچون دیگر بازداشت‌شدگان روز کارگر همچنان بلاتکلیف در زندان اوین به‌ سر می‌برد، #سپیده_قلیان دانشجوی اهوازی در ارتباط با اعتصابات نیشکر هفت‌تپه بازداشت شده و همچون دیگر بازداشت‌شدگان هفت‌تپه بلاتکلیف در زندان قرچک است، #روح‌اله_مردانی دانشجو و معلم در جریان اعتراضات مردمی دی‌ماه دستگیر شده و حکم دو سال حبس قطعی خود را در زندان اوین می‌گذراند (مانند بسیاری دیگر از معلمان یا بازداشت‌شدگان دی‌ماه)، #رویا_صغیری ها در تبریز و تبریزها دوران حبس خود را به تازگی گذرانده ‌اند، نمی‌دانیم چند #عایشه_نیسی در اهواز و اهوازها بازداشت شده ‌اند و از سرنوشتشان بی‌خبریم، نمی‌دانیم چند #مجتبی_داداشی دوران حبس خود را به جرم انتقاد از سیاست‌ها گذرانده‌اند و موعد آزادی آن‌ها فرا رسیده. هنوز بسیاری از فعالان صنفی دانشجویی نوبت خود را برای نتیجه‌ی دادگاه تجدیدنظر و اجرای حکم به انتظار می‌کشند. سرنوشت این دانشجویان (همچون بسیاری دیگر در سال‌های گذشته) گواه آن است که همچنان سعید زینالی و فرشته علیزاده و عزت ابراهیم‌نژادها کِش آمده‌ اند و دنباله ‌دار شده ‌اند، چه در مقاومت و چه در سرکوب.

همچنان جدال در جریان است. گرچه محدودیت‌ها و کم‌رمقی‌هایی تحمیل شده اما صدای آگاهی، منسجم و شفاف شده است: صدایی که در گام نخست خود را مستقل از کل حاکمیت و بازی‌های صندوق رأیی آنان می‌داند، بر حق رایگان و همگانی آموزش پای می‌فشرد، علیه منطق خصوصی‌سازی می‌ایستد، همه‌جا سنگربندی خود را به موازات و در حمایت از فرودستان _ کارگران، معلمان، بازنشستگان، زنان و جنبش‌های حاشیه_ استوار کرده است و همچنان در پیوند با تاریخ سراسر خونین خود فریاد می‌زند:

نه به استبداد داخلی، نه به امپریالیسم خارجی

فریاد می‌زند:

نان، کار، آزادی

خواستار صلح است

و آلترناتیو را قدرت‌ بخشی به مردم و اداره ‌ی شورایی می‌داند.

این صدا، گرچه نسبت به ٢٠ سال پیش کم‌ سروصداتر است اما خط مرزهایش شفاف‌تر و صریح‌تر شده و با تمام قوا در پیوندی که در کلان‌ترین سطح با طبقه‌ی کارگر برقرار کرده، پروژه  ‌ی منزوی‌سازی و سیاست‌زدایی و پیاده ‌نظام سازی دانشگاه را به شکست کشانده است.

در ١٨ تیر ٩٨ وقتی هنوز سایه ‌ی سیاه سرکوب بر فراز دانشگاه سیطره دارد، به خود، راه خود، هم‌سنگرهای در بندِ خود، تاریخ خود و مقاومتمان نگاه می اندازیم، راه، روشن است و همچنان ایستاده ‌ایم. ما ١٨ تیر را به عنوان یکی از لحظات برونی شدن سوژه ‌ی مقاومت دانشجو در عین حفظ کردن سنگر درون دانشگاه، به‌ خوبی پاس داشته ‌ایم. این امر چه در همبستگی با سایر جنبش ‌های فرودستان و چه در جایگاه نمادین اعتراض دی ماه دانشگاه تهران، یعنی زیر سردر دانشگاه، مرز بین خیابان و دانشگاه نمود یافته است.

برای تلخیِ تاریخیِ این روزها، طعم شادی ایستادنمان را مزه‌ مزه می‌کنیم و در غم و دلتنگی رفقایمان، مثل همیشه خطاب معلم عزیزمان را در گوش هم نجوا می‌کنیم: قوی باش رفیق!