همزمان با نخستین نشست علمی ققنوس در تورنتو- که یکی از برجسته ترین کوشش هایی است که تاکنون در زمینه جهت دادن به تلاش های ایرانیان در طیف اپوزیسیون انجام شده است-  نوشته ای از دکتر الهیار کنگرلو، پایه گذار پروژه ققنوس، آمده است که به دلایل چندی قابل توجه است: دکتر کنگرلو در کوتاهی ولی با روشنی اشاره به چند مرحله دانش تجربی در جهت تکاملی و تأثیر آن در برداشت انسان از خود و محیط خویش کرده است که در یک روند کلی در بررسی شرایط و مسائل جوامع چه غرب و چه شرق، می تواند بسیار مفید باشد.

ولی در رابطه میان این سیر تکاملی دانش و بازدهی های آن، با آن چه که به عنوان یک اندیشه و مفهوم دموکراتیک شناخته می شود، باید کمی تردید کرد و از آن جا که دکتر کنگرلو در آن نوشته و در آن گفتار با فروتنی پذیرفته است که “ممکن است اشتباه هم بکنم” و یکی از خصوصیات بنیادی پروژه ققنوس را همان نقد و گفت و گو و تبادل نظر می داند، می توان در بازبینی و بررسی این فرض به چند نکته اساسی اشاره کرد.

مفاهیمی چون آزادی، حرمت و ارج انسانی، که پاره ای بزرگ از اندیشه دموکراتیک را شکل می دهد همان گونه که دکتر کنگرلو نیز به آن اشاره کرده است، از باورهای ذاتی اخلاق انسانی سرچشمه گرفته و پدیده ای نهادینه از هویت کلی تبار انسان و گوهری است که در ذات خود کامل بوده و دیگر تکامل پذیر نیست و از این روی با تعریف علم و دانش، که اساس آن بر تجربه ها و آزمون ها بوده و دائم  تغییر و تحول و تکامل می یابد، تفاوت دارد، و از این روی ارزیابی و بررسی دموکراسی با تغییر و تحولات و قوانین علم و آن را ناشی از پیشرفت و سیر تکاملی علم دانستن، می تواند به نتیجه گیری های اشتباهی در بررسی شرایط اجتماعی و سیاسی یک جامعه گردد.

بررسی های تاریخی در شیوه های سیاسی تمدن های باستانی نشان می دهد که مانند سایر شیوه ها- چون اریستو کراسی، پلوتوکراسی، الیگارشی و مونارشی- دموکراسی نیز در شرایط سیاسی خاصی مرسوم بوده است. گرچه همان آثار تاریخ نویسان و فلاسفه یونانی و رمی نشان می دهد که اعتماد چندانی به موثر بودن دموکراسی در صحنه سیاسی در حفط ثبات و نظم یک جامعه وجود نداشته است و بر اساس همان آثار تاریخی روشن است که گزینش دموکراسی- حتا در آتن که فرهنگی آمیخته با توهمات چند خدائی، خرافات و تعصبات مذهبی داشت- نه تنها همراه و همگام با نوآوری های فکری و تکنولوژیک و فلسفی زمان خود نداشته، بلکه راهی جدا از آن می رفته و تنها بر اساس ضرورت های زمانی به آن روی آورده اند.

پریکلس، یکی از زمامداران آتنی در دوران جنگ های طولانی میان آتن و اسپارت، در مراسم بزرگداشت خاطره سربازانی که در این جنگ کشته شدند، در گفتاری سیستم سیاسی آتن را، در آن دوره، چنین شرح می دهد: “قانون اساسی ما دموکراسی نامیده می شود، زیرا که قدرت سیاسی ما نه در دست اقلیت مردم، بلکه اکثریت است. در داوری میان درگیری های افراد همه در برابر قانون حقوق برابر دارند، در برتری دادن افراد برای به عهده گرفتن مشاغل عمومی تعلق آنان به یک طبقه خاص مطرح نیست، بلکه توانایی آنان در انجام کار مورد نظر است. و همان گونه که سیستم سیاسی ما آزاد است، همان گونه هم در زندگی روزانه و در رابطه خود با دیگران آزاد هستیم. ما با همسایه خود که راه و روش او در زندگی با ما اختلاف دارد درگیر نمی شویم و او را با نگاهی خشم آلود و بدبینانه که می تواند احساسات او را بیازارد، نمی نگریم…. اگر در زندگی خصوصی خود آزاد و بی قید هستیم، ولی در رابطه با مسائل عمومی از قانون پیروی می کنیم و عمیقا به آن احترام می گذاریم. ما از کسانی که به آنان مسئولیت و ریاست واگذار کرده ایم اطاعت می کنیم و از قوانین، بویژه آن قوانینی که حافظ منافع طبقه تحت فشار هستند، و از آن قوانین نگاشته نشده ای که نادیده گرفتن آنها شرم آور است پیروی می کنیم.” (توسیدیدس سده پنجم پیش از میلاد)

این شرح زیبا و گیرنده از یک دموکراسی آرمانی در سال ۴۳۰ پیش از میلاد بیان شده است و چند سالی پس از آن سقراط به جرم کفر و روی گرداندن از خدایان یونانی در همان آتن محکوم به مرگ شد و نشانی بود از این واقعیت که حتا یک جامعه دموکراتیک آرمانی هم رها از خرافات و موهوم پرستی نبوده و تمام پیکره دانش و فلسفه یونانی نتوانست جلوگیر این شرم بزرگ گردد.

چند پرسش پایه ای که دکتر کنگرلو در سخنان خود مطرح کرده است و آن را پیش فرضی برای توجیه نبودن دمکراسی در ایران می داند، می تواند تنها به عنوان یک فرض و بدون پشتوانه تجربی و تاریخی در نظر گرفته شود و این خلاف روش تجربی علمی است که او خود پیشنهاد می کند. از جمله: “عدم درک مفاهیم بنیادی فیزیک و تکامل آن، یکی از علل دست نیافتن به دموکراسی در ایران است.” و یا “… نشانه های بارز درک مفاهیم بنیادی فیزیک و تکامل به وسیله پیشگامان اروپا را باید به عنوان یکی از مهمترین دستاوردها برای پاسخ به این سئوال که چرا دموکراسی در اروپا به وجود آمد اما در ایران نه، در نظر گرفت.” و در پشتوانه این نظریه چند تن از اندیشمندان و دانشمندان اروپا، چون نیچه، شوپنهاور، هایدگر، جان لاک، منتسکیو و کانت و تأثیر آنان در گسترش اندیشه دموکراتیک در اروپا نام برده شده اند.

بی تردید نقش آنان در فراز بردن فهم و شعور اروپا بسیار بزرگ است و مانند تمام بزرگان دانش و خرد در جهان باید به وجود آنان و میراث آنان فخر کرد، ولی آیا این خدایان المپ دانش و خرد، کانت، نیچه و دیگر ستارگان خرد و اندیشه آلمان توانستند ملت آلمان را از جاذبه وحشتناک و شوم نازیسم برهانند؟

چگونه است ملتی با آن همه سرمایه ادبی، هنری، دانش و فلسفه یک باره تمام این امکانات و تجهیزات را نه برای تعالی انسان بلکه برای خوار کردن و آزار دادن و کشتن بی گناهان به کار می برد؟

“اتحاد جماهیر شوروی” سابق نمونه برجسته دیگری است از این که دانش همواره رهنون ایده های دموکراتیک نبوده است: جامعه ای با آن  همه میراث علمی، ادبی و هنری که به یاری دانش پیشرفته خود نخستین کاشفان فضا بودند برای چند نسل در سایه یک رژیم توتالیتر که آزادی را جیره بندی کرده بود زیستند، و نیز داستان چین با همه ی اسرار خود، که نخستین نوآوری ها و پیشرفت های علمی در زمینه های گوناگون به نام آنان ثبت شده، اما با این حال گرفتار یک حساسیت کرونیک در رابطه با دموکراسی است.

بنابراین استدلال کردن به این که “عدم درک مبانی فیزیک یکی از علل نبودن دموکراسی در ایران است” و آن را اساس این نتیجه گیری قرار داد که “چرا دموکراسی در اروپا به وجود آمد و در ایران نه” می تواند تنها به عنوان یک فرض مطرح شود و بی تردید در پروژه ققنوس از نقد و بررسی همین فرض هاست که سرانجام شاید بتوان به یک توجیه تجربی تاریخی، منطقی و شاید هم علمی برای یک جامعه گرفتار عارضه های گوناگون، چون ایران، دست یافت، و اکنون که جمعی از خبرگان و دانشمندان در زمینه های گوناگون دست به کار سازمان دادن به این پروژه گردیده اند شاید زمان آن است که با بهره گیری از تجربه های ایرانی خود و میراث فرهنگی ایران، در آن هزارتوی فراز و نشیب و پیچ و خمی که نشان هر فرهنگ کهن سال است، شیوه ها و اندیشه هایی را به کار گیرند و بیافرینند که این بندنافی که اندیشه ایرانی را به تظاهرات و نمادهای اندیشه غرب وابسته کرده است قطع کرده و یک اندیشمند ایرانی بتواند آنچه را که ساخته و پرداخته و زائیده اندیشه خود اوست با همان اعتقاد و قاطعیتی که نظریات بزرگان اندیشه غرب را بازگو می کند، ابراز کند و از این وابستگی پرگزند که به تجربه و کارکرد ، هرگز در سامان و شکل دادن به آشوب زدگی های جامعه ایرانی یاری نکرده است، خود را برهانند.